۱ . کید سفیانی در حدیث مباهله و حذف نام علی علیه السّلام

شرکت علی، حسنین و فاطمه علیهم السّلام در مباهله از اخبار متواتر و مورد اتّفاق‌نظر و اجماع همه مسلمانان است.

طبرسی گوید: مفسران اجماع دارند که مراد از ابنائنا، حسن و حسین است.[۱] شیخ طوسی گوید: دانشمندان علوم نقلی و تفسیر بر این نکته اجماع دارند.[۲] رازی و دیگران می‌گویند: این حدیث به مانند اخبار مورد اتّفاق میان اهل تفسیر و حدیث (مفسّران و محدّثان) است.[۳] جصّاص گوید:

راویان سیره و ناقلان حدیث روایت کرده و با هم اختلاف ندارند که پیامبر دست حسن و حسین و علی و فاطمه علیهم السّلام را گرفت. سپس مسیحیانی را که با او احتجاج کردند، به مباهله دعوت کرد.[۴]

حاکم نیشابوری گوید:

اخبار در تفاسیر از عبدالله بن عبّاس و دیگران به تواتر رسیده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله روز مباهله دست علی و حسن و حسین را گرفت و فاطمه سلام الله علیها را پشت سرشان قرار دادند…[۵]

در مقابل می‌بینیم که ابن کثیر به پیروی از شعبی، علی علیه السّلام را نام نمی‌برد و از وی در حدیث مباهله یاد نمی‌کند.

طبری در تفسیر خود می‌گوید:

ابن حمید برای ما حدیث کرد و گفت: جریر برای ما حدیث کرد و گفت: به مغیره گفتم: مردم در حدیث اهالی نجران روایت می‌کنند که علی هم با آنان بود. گفت: امّا شعبی او را ذکر نکرده است. نمی‌دانم آیا به سبب سو‌ء‌نظر امویان درباره علی بود یا در حدیث نام وی نبود.[۶]

در پاسخ می گوییم:

درست، احتمال نخست است؛ زیرا یاد و نام وی در حدیث مباهله متواتر است و در این‌باره شکی نباشد. لیکن وقتی نتوانستند توجیهی برای ورود افراد محبوب خود در این حادثه بسیار مهم بیابند و از سوی دیگر ممکن نشد که این واقعه یا دلالت آن بر فضیلت عظیم امیرالمؤمنین علیه السّلام را انکار کنند که او را از همه پیامبران جز پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برتر قرار می‌دهد، به شبهه‌افکنی روی آوردند تا دست کم علی علیه السّلام را از یادها ببرند و راه فراری از این ورطه هلاک فراروی خویش دست‌و‌پا کنند. شعبی برای اجرای این تمایل، پرچم‌دار شد… او را روزی که نه مال سود بخشد و نه فرزندان، مگر کسی که با قلب سلیم به ملاقات پروردگار آید؛ در مقابل خداوند یکتا نگه دارند؛ در آن‌جا خواهد دید که این تجاهل وی در حق علی علیه السّلام چه بلایی بر سرش خواهد آورد که نه آغاز و پایان دارد و نه وی را قدرتی بر رهایی از آن باشد.

۲ . داخل کردن خلفا و همسران پیامبر در حدیث مباهله

برخی یاد کرده‌اند که عمر به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: اگر با آنان ملاعنه کنی، دست چه کسانی را می‌گیری؟!

فرمود: دست علی و فاطمه و حسن و حسین و عایشه و حفصه را می‌گیرم. این (زیادت، عایشه و حفصه) مدلول سخن خداوند متعال است که می‌فرماید:

«وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ».[۷]

و زنانمان و زنانتان.

از امام صادق علیه السّلام، از پدرش، درباره آیه:

«تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ».[۸]

بیایید پسرانمان و پسرانتان را فراخوانیم.

روایت کنند که فرمود: «پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوبکر و فرزندانش و عمر و فرزندانش و عثمان و فرزندانش و علی و فرزندانش را آورده» ظاهراً سخن درباره جماعتی از مؤمنان است.[۹]

در پاسخ می گوییم:

۱٫‌ پیامبر صلی الله علیه و آله فقط دست علی،‌ فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام را گرفت و نه دست هیچ‌کس دیگری!

  1. عبارت «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ» اقتضا نمی‌کند که عایشه و حفصه هم به آنان افزوده شوند. توضیح این مطلب خواهد آمد، زیرا مقصود، شرکت دادن جنس زن کاملی است که الگوی عالی تربیت الهی باشد و آن زن جز زهرا علیه السّلام نیست، نه مطلق زن که شامل زنانی هم باشد که به جنگ با امام زمان خود برخاستند و نبردهایی را بر ضدّ مسلمانان فرماندهی کردند. خواهد آمد که این موضوع نظایری چند در آیات قرآن دارد که از جماعتی سخن می‌گوید امّا افرادی معینی مقصود است. از آن جمله توان به آیه تطهیر اشاره کرد.
  2. حدیث آوردن ابوبکر، عمر، عثمان، علی و فرزندان آنان را، هم روایات متواتر فراوان تکذیب می‌کند و هم به ترتیب خلافت برشمرده شده‌اند که در جای خود جالب توجّه و بلکه تعجّب برانگیز است.

جالب است که بدانید احدی از هواخواهان و پیروان خلفا این حدیث را نیاورده و بلکه به آن اشاره هم نکرده‌اند تا در صحت یا دلالت حدیث مباهله تردیدی ایجاد کنند. در حالی که شبهاتی دیگر در این‌باره بر زبان آورده‌اند. حال چگونه این موضوع از دید آنان پنهان ماند و فقط برحسب نقل ابن عساکر، امام صادق علیه السّلام آن را بیان فرمود؟!

  1. برخی روایات اشاره دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله، فقط فاطمه سلام الله علیها را همراه خود آورد واحدی از زنان خویش را همراه نداشت.

می‌گویند: «و فاطمه پشت سرش حرکت می‌کرد. (برای ملاعنه) پیامبر صلی الله علیه و آله در آن روز چند زن داشت.» یعنی فقط او را به رغم تعدد زنانش با خود آورد. این نکته بر نادرستی افزوده «عایشه و حفصه» به جماعتی دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله به جماعتی دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله برای مباهله با خود آورد.

۳ . اشکالاتی به تعبیر «انفسنا» و «نسائنا»

نویسنده‌ای تلاش کرده که به انحای مختلف در حدیث مباهله تشکیک کند. او از استاد خود، شیخ محمّد عبده نقل می‌کرد که گفت:

متفق است که پیامبر صلی الله علیه و آله، علی، فاطمه و دو فرزندش را برای مباهله انتخاب کرد و واژه «نسائنا» را تنها بر فاطمه، واژه «انفسنا» را فقط بر علی حمل می‌کنند.

منابع این روایات، شیعیان هستند و مقصدشان از این کار معروف؛ این است که: آنان هر چه توانسته‌اند در ترویج این روایات کوشیده‌اند تا آن‌جا که در میان بسیاری از اهل سنّت هم رواج یافته است. لیکن جاعلان این روایات نتواسته‌اند آن را درست بر آیه تطبیق دهند؛ زیرا نه هیچ عربی گوید: «نسائنا» و مقصود وی دخترش باشد؛ خصوصاً که زنانی هم داشته باشد و نه چنین مقصودی از زبان عرب فهمیده می‌شود!

دورتر از آن برای پذیرش این است که مراد از «انفسنا»، علی علیه السّلام باشد.

وانگهی، هئیت نجران که می‌گویند این آیه درباره آنان نازل شده است، نه زنی همراه آنان بود و نه فرزندی. همه‌ی آنچه از آیه فهمیده می‌شود، این است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان می‌دهد از اهل کتاب که درباره عیسی احتجاج و مجادله می‌کنند،‌ بخواهد با مردان،‌ زنان و فرزندان خود گرد هم حاضر شوند و از خداوند بخواهند که دروغ‌گوی درباره عیسی را لعنت کند. این درخواست بر قدرت یقین دعوت کننده و اطمینان وی به آنچه می‌گوید، دلالت دارد. همچنان که امتناع مدعوان اهل کتاب، خواه مسیحیان نجران و خواه دیگران، از پذیرش مباهله بر کذب آنان در احتجاج و عقیده و تزلزل در بینش دلالت دارد و می‌رساند که نه بینه‌ای دارند و نه در آنچه می‌گویند، به یقین رسیده‌اند. چگونه کسی که به خدا ایمان دارد، راضی می‌شود این جمع از مردمان بر حق و باطل با هم در یک زمینه اجتماع کنند و رو به درگاه خداوند آورند و از او بخواهند که وی را لعن و از رحمتش دور کند؟! چه جسارتی بر مقام الوهیّت خداوند و ه استهزایی در قدرت و عظمت پروردگار از این بالاتر؟!

ما را یقین پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان به عقیده آنان درباره عیسی علیه السّلام همین بس که خداوند متعال می‌فرماید:

«مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ».[۱۰]

پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده است.

مقصود از علم در این مسائل عقیدتی جز یقین نباشد.

درباره این آیه:

«نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ».[۱۱]

بیایید پسرانمان و پسرانتان را فراخوانیم.

دو وجه است:

۱٫‌ هر گروه، دیگری را بخواند: شما پسران ما را بخوانید و ما پسران شما را و همین‌گونه باقی افراد.

  1. هر گروهی اهل خود را بخواند: ما مسلمانان فرزندان و زنان و خودمان را می‌خوانیم و شما هم فرزندان و زنان و خودتان را.

در هیچ یک از این دو وجه اشکالی در توزیع «انفس» وجود ندارد بلکه اشکال در این‌باره بر عقیده شیعه و کسانی وارد است که از آنان پیروی کرده و به تخصیص معقتد شده‌اند.[۱۲]

در پاسخ می گوییم:

این مناقشه بسی سست و از درجه اعتبار ساقط است؛ زیرا:

۱٫‌ پندار وی نادرست است که مدعی شده منابع این حدیث، شیعیان هستند. حدیث مباهله در صحاح سته، جوامع حدیثی و تفسیری اهل سنّت آمده است. مقعول نباشد که شیعیان این همه روایت را در جوامع معتبر آنان وارد کرده باشند…؛ زیرا این کار موجب سقوط صحاح از درجه اعتبار خواهد شد. از جمله می‌توان به این منابع اشاره کرد:

صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، جامع البیان طبری، الدر المنثور سیوطی و سایر صحاح و مصادر حدیثی مهم اهل سنّت.

اگر این ادعا درست باشد، مجال خواهیم یافت که بگوییم، برای هر کس این فرصت و مجال فراهم است که در کتب مهم و معتبر اهل سنّت، دست برد و به هیچ‌وجه منحصر به شیعه نباشد. نتیجه، آن خواهد بود که روایات اهل سنّت در معرض دست‌کاری و بازی همه گروه‌ها باشد و مورد شک و تردید و از درجه اعتبار ساقط!

اگر منظور وی از شیعیان فقط صحابه و تابعین است که این حدیث را روایت کرده‌اند؛ کار، بسی خطرناک‌تر می‌شود؛ زیرا موجب خواهد شد که گروهی از ائمّه اهل سنّت، راویان حدیث و فقهای آنان به شیعه و تشیع منسوب شوند. در حالی‌که احدی در سنّی بودن آنان تردیدی ندارد و بلکه برخی از این راویان، ارکان تسنن هستند!

  1. این‌که می‌گوید: «شیعه واژه نسائنا را تنها بر فاطمه و واژه انفسنا را فقط بر علی حمل می‌کنند…» باید دانست:

مقصود از تعبیر «نساء و ابناء» آن است که کلام مطابق طبع عام آن ایراد شود، اگر چه مصداق فقط در یک فرد واحد منحصر باشد؛ چنا‌ن‌که خداوند متعال فرمود:

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ».[۱۳]

ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده‌اند: همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.

زیرا مفهوم عام را در این آیه، مصداقی جز علی بن ابی‌طالب علیه السّلام نباشد که انگشتری خود را صدقه داد. این موضوع را همگان می‌دانند.

همین‌گونه است در آیه:

«أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».[۱۴]

خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.

در این‌جا هم جز دوازده امام، احدی مقصود نباشد.

از آن جمله است آیه تطهیر که مقصود فقط و فقط پنج تن اصحاب کساء هستند. در حالی که واژه «اهل بیت» می‌تواند عبّاس و فرزندان او را هم در برگیرد لیکن خداوند، آنان را از شمول آیه خارج کرد و معلوم ساخت که مراد از این آیه،‌ اشخاص معینی است.

در آیه:

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏».[۱۵]

بگو: به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.

هم وضع همین است؛ زیرا مقصود بنا به دلالت روایات، اصحاب کساء و دوازده امام علیهم السّلام است و بس.

از این جمله است آیه:

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ».[۱۶]

ای پیامبر؛ به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو.

در حالی که اثبات دختر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله جز فاطمه زهرا سلام الله علیها بسی سخت و محال عادی است. در این‌باره به کتاب‌های ما زیر نام: بنات النّبی صلی الله علیه و آله ام‌ربائبه و: القول الصائب فی اثبات الربائب، مراجعه کنید. در فصول مختلف همین کتاب هم در موارد متعدد و به مناسبت از این موضوع سخن گفته‌ایم.

  1. می‌گوید: «نه هیچ عربی می‌گوید: نسائنا و مقصود وی دخترش باشد. خصوصاً که زنانی هم داشته باشد؛ و نه چنین مقصودی از زبان عرب فهمیده می‌شود».

الف) کسانی که این روایت را آورده‌اند که آیه مباهله را بر علی و فاطمه سلام الله علیهما تطبیق می‌کنند، از مردمان عرب صاحب لغت و اهل فصاحت و بلاغت بوده‌اند و در روزگار رسول اکرم صلی الله علیه و آله زندگی می‌کرده‌اند؛ و پیشوایان لغت و عالمان بلاغت، آن را در کتب و جوامع خود ثبت کرده‌اند. اگر چنان بود که این مرد می‌گوید؛ می‌بایست که آنان هم ملاحظه خود را درباره این روایات ثبت می‌کردند.

ب) اگر اشکال این مرد درست باشد، در هر حال، بر سخن خود وی وارد است که گمان می‌برد، همراه هیئت نجران نه زن بود و نه فرزند؛ پس چه معنا دارد که آیه می‌فرماید: «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»؛ چگونه می‌تواند آیه را بر داستان مذکور تطبیق دهد؟!

ج) مقصود آن است که به آنان ابلاغ کند که با همه گروه‌های انسانی به مباهله می‌آید که اشتراکی در اهلیّت و دانش دارند. یعنی زنان، کودکان و مردان، حتّی اگر از واجدان شرایط جز یک نفر نباشد! این همانند سخن فردی است که می‌گوید: افتخار دادید،‌ با زنان، فرزندان و مردان به شما خدمت خواهیم کرد. یعنی همه اصناف بشری در خدمت آنان خواهند بود، اگرچه از هر گروه فقط یک یا دو نفر حاضر باشند.

  1. وی گمان می‌برد: «همه آنچه از آیه فهمیده می‌شود این است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان می‌دهد که از اهل کتاب که درباره عیسی احتجاج و مجادله می‌کنند، بخواهد با همه مردان، زنان و فرزندان خود گرد هم حاضر شوند و از خداوند بخواهند که دروغ‌گوی درباره عیسی را لعنت کند؛ این درخواست محالی است. مسیحیان حق خواهند داشت این درخواست را رد کنند و نپذیرند و بدین ترتیب ثابت شود که نوعی تعصب و سرسختی در رأی وجود دارد و درخواست چیزی که نیست! و در واقع اعتراف است به درستی عقیده مسیحیان!

اگر مقصود زنان و فرزندان وفد مسیحیان است و زنان و فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله،‌ اشکال خواهند کرد که همراه هیئت مذکر نه زن بود و نه فرزند..

پاسخ: این‌که می‌پندارد با هیئت نجران زن و فرزندی همراه نبود، سخن بدون مدرکی است. زیرا مردم معمولاً با زنان و فرزندان خود به مسافرت می‌رفتند؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله هم یکی از زنان خود را در جنگ‌ها همراه می‌برد. مشرکان نیز زنانشان را در جنگ‌ها همراه داشتند. شرکت زنان قریش در جنگ احد نیاز به یادآوری ندارد. در موضوع وفود، هم احتمال خطر وجود ندارد و هم بحث آزار و اذیّت و اسارت زنان و کودکان منتفی است. بنابراین انگیزه حتّی قوی‌تر، برای همراه داشتن زنان و فرزندان وجود دارد و هیچ مانعی بر سر راه نباشد.

  1. گوینده خیال می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان به عقیده خویش درباره عیسی علیه السّلام یقین داشتند.

در پاسخ می گوییم:

این آیه بر یقین پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد؛ فعل پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد که آنان هم که حضرت برای مباهله با خود می‌آورد، بر این یقین بودند.

این آیه هم بر همین موضوع یقین دلالت دارد:

«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ».[۱۷]

لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.

زیرا همه آنان شریک دعوا بودند و به صحت آن یقین داشتند. در مورد سایر مؤمنان دلیلی نداریم که اثبات کند آنان هم به این عقیده یقین داشتند. چه‌بسا بسیاری از آنان از جزئیات موضوع هیچ اطلاعی نداشتند و بلکه قرآن تصریح دارد که شماری از آنان در تردید به سر می‌برند. می‌فرماید:

«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ».[۱۸]

و بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند جز این‌که [با او چیزی را] شریک می‌گیرند.

  1. این سخن وی بی‌معنی است که می‌گوید: هر گروه، دیگری را بخواند: شما پسران ما را بخوانید و ما پسران شما را و همین‌گونه باقی افراد.»

زیرا نمی‌توان پذیرفت که رسول خدا صلی الله علیه و آله مسیحیان را بر زنان و فرزندان مؤمنان سلطه دهد و از آنان بخواهد که وی را بر زنان و فرزندان خود چیره سازند. در حالی‌که مباهله به این سیطره هیچ نیازی ندارد؛ بلکه هر گروه می‌تواند هر کس را بخواهد برای مباهله با گروهی که طرف مقابل می‌آورد، حاضر کند.

  1. در مورد دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله به خود، می‌گوییم:

شیعه عقیده ندارد که این آیه چنین موضوعی را الزام و ایجاب می‌کند. بلکه می‌گویند: منظور از «انفسنا» مردان خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله است که حضورشان به منزله حضور شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است و به دعوت همدیگر آمده‌اند.[۱۹]

مراد از انفس

برخی گمان می‌برند که مراد از «انفسنا»، مردان است؛[۲۰] یعنی مطلق مردان. بنابراین تطبیق آن بر علی علیه السّلام نه به سبب آن است که خصوصیّتی در وی دیده می‌شود بلکه فقط از این روی است که فردی از مردان است و بس.

پاسخ وی روشن است:

از علی علیه السّلام در حدیث مناشده روایت است که فرمود:

شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در میان شما از نظر رحمی، کسی از من به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک‌تر است و کسی که او را نفس خود قرار داد و پسرانش را پسران خود و زنانش را زن خود؟!

گفتند: خدایا؛ نه.[۲۱]

از شعبی نقل است که گفت: ابناءنا : حسن و حسین باشد و نسائنا: فاطمه و انفسنا، علی بن ابی‌طالب.[۲۲]

این دلالت دارد که مراد، خصوص شخصی معین است، نه مطلق مردان.

۴ . هدف پیامبر از شرکت دادن خانواده

برخی گمان برده‌اند که آیه مباهله دلالت دارد که هر گروه می‌بایست عزیزترین و بهترین چیز خود را از میان خلق برای مباهله حاضر کند. عزیزترین و بهترین افراد، فرزندان، زنان و جان شخص است (خانواده و افراد خاص).

برخی یک گام جلوتر نهاده خیال کرده‌اند، شرکت‌دادن خانواده در مباهله شیوه‌ای است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای تأثیر‌گذاری روانی بر طرف مقابل در پیش گرفت تا به آنان القا کند که به آنچه ادعا می‌کند، اطمینان دارد.

در پاسخ می گوییم:

۱٫‌ این ادعای موهوم موجب می‌شود که قضیّه مباهله از حالت جدّی و حقیقی فاصله گیرد تا به صورت نمایشی به منظور تأثیرگذاری روانی برطرف مقابل درآید و او را از میدان مقابله به‌در کند!

  1. جالب توجّه است که وی این اقدام را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت می‌دهد در حالی که آیه قرآن تصریح دارد که این فرمان از جانب خداوند متعال صادر شده است. یعنی تدبیری الهی است و تصمیمی ربّانی.
  2. این موضوع که مباهله تدبیری الهی است، نشان می‌دهد که این برگزیدگان را که رسول خدا صلی الله علیه و آله با خود همراه آورد، نزد خداوند متعال ارزشی بزرگ و مقامی خاص است و قضیّه به دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط نمی‌شود که فرزند یا نوه، یا داماد خود را آورده است تا چنین وانمود شود که سبب محبّت حضرت به آنان،‌ رابطه نسبی و سببی است،‌ چون دختر، داماد و نوادگان اویند.
  3. ما نمی‌خواهیم این نکته را منتفی بدانیم که همراه آوردن آنان با خود برای مباهله، بر ارزش والای اینان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله دلالت دارد و بر این موضوع که شرکت‌دادن حسنین علیهما السّلام، زهرا و علی علیهما السّلام در یک مسئله حیاتی و سرنوشت‌ساز برای اسلام و حقیقت آیین، از این جهت که اثبات بشر بودن عیسی علیه السّلام و نفی اولوهیت وی، دلالت قاطعانه دارد که آنان در فضیلت، کرامت و سروری به مرتبه‌ای رسیده‌اند که خداوند و رسول صلی الله علیه و آله حضورشان در عرصه خطر را مطمئن‌ترین دلیل بر صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله در این ادعا می‌دانند. بدین ترتیب که از دست دادن آنان که بهترین و عزیزترین خلق خداوند نزد اویند و نمونه اعلای انسان الهی در بالاترین مراتب و تجلیا تآن، به معنی از دست دادن همه چیز است؛ زیرا بدون آنان همه چیز در این دنیا بی‌ارزش است. در حدیث شریف به همین نکته اشاره شده است.[۲۳]

۵ . تناقض‌گویی شعبی

قابل ملاحظه است که شعبی در این میدان به تناقض‌گویی دچار است. یک‌بار روایت کند که مقصود در آیه: «وَ أَنفُسَنا»، علی علیه السّلام است؛ چنان‌که گذشت.[۲۴]

در مورد دیگر، قضیّه مباهله را روایت می‌کند امّا از علی علیه السّلام یاد نمی‌کند. از این‌رو، راوی دچار سرگردانی می‌شود. در نتیجه یک‌بار احتمال می‌دهد چیزی از روایت شعبی افتاده است و بار دیگر محتمل می‌داند به موجب سوء‌نظر امویان درباره علی علیه السّلام است.[۲۵] چنان‌که دیدیم، تردیدی نداریم که احتمال دوم درست است.

علی«جان» پیامبر

علّامه حلی رحمه الله علیه گوید: خداوند متعال، علی علیه السّلام را نفس (جان) پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده است. منظور، برابری علی علیه السّلام با پیامبر صلی الله علیه و آله است.

فضل بن روزبهان خنجی، این ادعا را از خروج از دین می‌داند.

مرحوم مظفر رحمه الله علیه در پاسخ فضل، سخن وی را خروج از حقیقت آشکار می‌داند و می‌گوید: مقصود، برابری در ویژگی‌ها و تمایلات ذاتی است نه ویژگی‌هایی که موجب انتخاب حضرت برای منصب پیغمبری و امتیاز وی بر علی علیه السّلام باشد. این‌گونه مساوات، مفاد حدیثی است که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود:

«ما شألت الله شیئاً الّا سألت لک مثله و لا سألت الله شیئاً الا اعطانیه غیر انه قیل لی: انه لا نبی بعدک.»[۲۶]

هیچ چیز از خداوند نخواستم مگر این‌که مانند آن را برای تو خواستم و هیچ چیز از خدا نخواستم مگر این‌که به من داد جز این‌که به من گفته شد: پس از تو پیامبری نباشد.

این روایت هم که به نحو مستفیض نقل شده است،‌ بر همین نکته دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«أَنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ».[۲۷]

همانا علی از من است و من از علی.

بنابراین آیه شریفه بر امامت امیر المؤمنین علی علیه السّلام دلالت دارد؛ زیرا برابری وی با پیامبر صلی الله علیه و آله در همه ویژگی‌ها و خصایص جز امتیاز نبوّت، موجب می‌شود که مثل او بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر باشد و از هر جهت از همگان برتر و ممتنه گردد که وی رعیّت و مأمور به پیروی و اطاعت از دیگران باشد.

دقیقاً چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله بود.[۲۸]

رازی از شیخ محمود بن حسن حمصی نقل کند که استدلال کرده است که جعل علی علیه السّلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله،‌ دلالت دارد که وی از همه پیامبران جز محمّد صلی الله علیه و آلهافضل است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از همه آنان افضل و برتر است و علی علیه السّلام جان (نفس) او.

رازی در ردّ وی مدعی است که در میان دانشمندان امّت، اجماع است که پیامبران از همگان افضل و برترند.

مرحوم مظفر رحمه الله علیه در پاسخ وی بیان می‌کند که آنچه مورد اجماع است؛ برتری گروهی از پیامبران بر گروهی از خود آنان است و این‌که پیامبر هر قومی، به افراد همان قوم برتری دارد؛ نه این‌که هر شخصی از پیامبران بره مه افراد بشر جز پیامبران برتری دارند، اگر چه آن افراد از امّت‌های دیگران باشند.

این برتری همانند برتری صنف مردان بر صنف زنان است که، منافاتی ندارد یک زن معین بر بسیاری از مردان برتری داشته باشد.

آنچه حمصی گفته است؛ عقیده شیعه پیش از وی بوده است.

هدف از شبهه پراکنی

برای این خیال‌پردازی‌های کهنه و توهمات خالی از حقیقت، چیزی نمی‌بینیم جز این‌که قصد دارند از اثبات کرامت و فضیلت اهل بیت علیهم السّلام فرار کنند. در حالی که خود دیده‌اند که عالمان مکتب خلافت به رغم میل درونی خویش به آن اقرار کرده‌اند و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورده‌اند تا آن‌جا که زمخشری و دیگران گفته‌اند:

در این مسئله دلیلی است بر فضیلت اصحاب کساء که هیچ دلیل دیگری از آن قوی‌تر نباشد.[۲۹]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۹ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


[۱]ـ مناقب آل ابی‌طالب، ۳/۱۴۲؛ بحار الانوار، ۳۵/۲۶۶؛ مجمع البیان، ۲/۴۵۲؛ التبیان، ۲/۴۸۵؛ نهج الحق و کشف الصدق، ۲/۸۳؛ التفسیر الکبیر، ۸/۸۰؛ حقایق التأویل، ۱۱۴٫

[۲]ـ تلخیص الشافی، ۳/۶٫

[۳]ـ التفسیر الکبیر، ۸/۸۰٫

[۴]ـ احکام القرآن، جصّاص، ۲/۱۶٫

[۵]ـ معرفه علوم الحدیث، ۵۰٫

[۶]ـ جامع البیان، ۳/۲۱۱؛ از: زاد المعاد، ۳/۳۹ـ ۴۰٫

[۷]ـ آل عمران، ۶۱؛ سیره حلبی، ۳/۲۱۲؛ سیره دحلان، ۲/۱۴۴ـ ۱۴۵؛ مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلّم)، ۲/۵۰۶٫

[۸]ـ آل عمران: ۶۱٫

[۹]ـ الدر المنثور، ۲/۴۰؛ المنار، ۳/۳۲۲؛ مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلّم)، ۲/۵۰۷؛ کنز العمّال، ۲/۳۷۹؛ المیزان، ۳/۲۴۴؛ فتح القدیر، ۱/۳۴۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ۳۹/۱۷۷٫

[۱۰]ـ آل عمران: ۶۱٫

[۱۱]ـ آل عمران: ۶۱٫

[۱۲]ـ المنار، ۳/۳۲۲ـ۳۲۳؛ المیزان، ۳/۲۳۶٫

[۱۳]ـ مائده: ۵۵٫

[۱۴]ـ نساء: ۵۹٫

[۱۵]ـ شوری: ۲۳٫

[۱۶]ـ احزاب: ۵۹٫

[۱۷]ـ آل عمران: ۶۱٫

[۱۸]ـ یوسف: ۱۰۶٫

[۱۹]ـ ر.ک: المیزان، ۳/۲۴۲ـ ۲۴۳٫

[۲۰]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۳٫

[۲۱]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۵؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۴۷؛ بحار الانوار، ۳۵/۲۶۷؛ الغدیر، ۱/۱۶۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۴۳۲؛ الفصول المهمه، ۲/۱۱۶۱؛ الولایه، ابن عقده، ۱۷۷٫

[۲۲]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۵؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۴۵؛ بحار الانوار، ۳۵/۲۶۲؛ اسباب النزول، ۶۸؛ نهج الایمان، ۳۴۶٫

[۲۳]ـ الکافی، ۱/۱۷۹؛ الغیبه، نعمانی، ۱۳۸ـ۱۳۹؛ بصائر الدرجات، ۴۸۸ـ۴۸۹؛ اکمال الدین، ۲۳۳؛ بحار الانوار، ۲۳/۴۳؛ تاریخ آل زراره، ۱۷۰٫

[۲۴]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۵؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۴۷؛ بحر الانوار، ۲۱/۳۴۹؛ مجمع البیان، ۲/۳۱۱؛ نهج الایمان، ۳۴۶٫

[۲۵]ـ جامع البیان، ۳/۲۱۱٫

[۲۶]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۲ـ ۸۵؛ از: کنز العمّل؛ العقد النضید، ۷۹؛ امالی، محاملی، ۲۰۴؛ المعجم الاوسط، ۸/۴۷؛ نظم درر السمطی، ۱۱۹؛ کنز العمّال، ۱۳/۱۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۳۱۱؛ کشف الغمّه، ۱/۱۵۰؛ کشف الیقین، ۲۸۳٫

[۲۷]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۵؛ الکافی، ۸/۳۲۱؛ دعائم الاسلام، ۱/۳۸۳؛ امالی، صدوق، ۲۶۴؛ مناقب الامام امیر المؤمنین (علیه السّلام)، ۱/۴۴۹؛ امالی، طوسی، ۱۳۴؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۶۸؛ بحار الانوار، ۲۰/۱۰۸؛ ۳۸/۶۷؛ ۵۶/۲۵۶؛ الغدیر، ۳/۲۱۵؛ مسند احمد، ۴/۴۳۸؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۲۸؛ عمده القاری، ۱۶/۲۱۴؛ صحیح ابن حبان، ۱۵/۳۷۴٫

[۲۸]ـ دلائل الصدق، ۲/۸۵؛ الصراط المستقیم، ۲/۲۶٫

[۲۹]ـ ر. ک: الکشّاف، ۱/۳۷۰؛ الصواعق المحرقه، ۱۵۳؛ اقبال الاعمال، ۲/۳۵۱؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۴۳؛ کشف الغمّه، ۱/۲۳۵؛ الصراط المستقیم، ۱/۲۴۹؛ بحار الانوار، ۲۱/۲۸۲؛ ۳۵/۶۰؛ الارشاد، ۹۹٫