در انگاره های تشیع شناخت امام رسم بود و احتمالا شیعیان به همین خاطر برای زیارت ائمه به سامرا می آمدند.

  شیعیان در عصر ائمه، برای شناخت امامان، اوصاف و ویژگی هایشان و جانشینان ایشان اهمیت زیادی قائل بودند، و این را بر اساس روایت متواتر «من مات لایعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»[۱] یک وظیفه دینی می دانستند، و ترک آنرا به مثابه هلاکت می پنداشتند، همانطور که داود رقی با نگرانی نسبت به این مساله به امام کاظم (ع) عرض کرد: من پیر شده ام دست مرا بگیر و از آتش نجاتم بده.[۲] و در این راه متحمل سختی ها و رنج سفر می شدند. در روایات یکی از مصادیق وجوب «نفر» را، کوچ برای شناخت امام، بیان کرده اند. عبد الاعلی از امام صادق (ع) سوال کرد اگر امامی از دنیا رفت و شیعه ای در خراسان نمی داند وصیّ او کیست، همین دورى و بى‏ اطلاعى براى او عذر نیست؟ امام در پاسخش فرمود: این عذر او نیست به راستى چون امام از دنیا برود، برهان وصیش بر کسانى است که در بلد او هستند و بر کسانى که در بلد امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، بر آنهاست که برای شناخت امام به شهری که امام حضور دارد- کوچ کنند زیرا خدا عز و جل مى‏ فرماید:[۳]«پس چرا نکوچد از هر فرقه‏ شان یک طائفه تا در دین بینا شوند و بیم دهند قوم خود را وقتى نزد آنها برگردند، شاید که بر حذر شوند». [۴]

یا مردى که مى گفت از نسل ابوذر غفارى است ‏به  دنبال‏اختلافى که نزد آنها درباره امامت‏ امام عسکرى (ع) پیش آمده بود، براى دیدن نشانه یا کرامتى از امام و رسیدن به اطمینان و آرامش قلبى، ‏به سامرا آمده بود.[۵]

شیعیان سعی می کردند حتی چند روزی هم بدون شناخت امام سپری نکنند و برای فاصله ای که امام زمانشان از دنیا می رود تا ابلاغ امر امامت امام جدید به آنها و به یقیین رسیدن در این باره- به خصوص برای شیعیانی که در شهرهای دور زندگی می کردند.-  چاره ای بیندیشند تا دچار حیرت و سرگردانی به خاطر عدم شناخت امام نشوند و در این خصوص احساس خلا نکنند،  لذا افرادی این مساله را با امام زمان خویش در میان می گذاشتند تا بدانند در چنین مواقعی چه کنند.  

عیسی بن عبد الله می گوید به امام صادق (ع) عرض کردم: اگر امام را نشناختم و جاى او را ندانستم چه کنم؟ فرمود: میگوئى خدایا! من پیرو و دوستدار آن حجت زنده تو هستم که از فرزندان امام گذشته است، همین ترا کافیست ان شاء الله.[۶]

نمونه دیگر عملکرد زراره بعد از شهادت امام صادق (ع) و اختلاف شیعیان درباره جانشین امام، می باشد، که می توانست یک الگوی رفتاری برای شیعیان در چنین مواقعی باشد. زراره فرزندش عبید را از کوفه به مدینه می فرستد تا در این باره خبری بیاورد، قبل از اینکه عبید برگردد زراره بیمار شده و در حالت احتضار قرار می گیرد، در این حال مصحفی طلبیده و می گوید امام من کسی است که این مصحف، امامت او را اثبات می کند.[۷]

ابو هاشم جعفرى به امام حسن عسکری (ع) عرض کرد: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما باز مى‏ دارد، اجازه مى‏ فرمائید از شما سؤالى کنم؟ فرمود، بپرس، عرض کردم: آقاى من! شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى، عرض کردم: اگر براى شما پیش آمدى کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه.[۸]  از امام رضا (ع) سوال می کنند که آیا امامت به عمو یا دایی یا برادر امام می رسد می فرماید: نه، پرسیدند، پس امام بعد از شما کیست؟ فرمودند: فرزندم، و این در زمانی بود که هنوز برای امام فرزندی متولد نشده بود.[۹]                      

در گزارش دیگری آمده: ابوالادیان در بیماری وفات امام حسن عسکری (ع) از جانب آن حضرت مامور می شود نامه هایی را به مدائن برساند، امام هنگام اعزام ایشان فرمود: سفرت چهارده روز طول می کشد و روز پانزدهم که وارد سامرا شدی، شیون از خانه من می شنوى و مرا روى تخته‏ غسل می بینى. ابو الادیان گوید: عرض کردم اى آقاى من چون این پیشامد واقع شود به جاى شما کیست؟ فرمود هر کس جواب نامه‏ هاى مرا از تو خواست او بعد من قائم به امر امامت است، عرض کردم نشانه‏ اى بیفزائید، فرمود هر کس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم بیفزائید فرمود هر کس به آنچه در همیان است خبر داد او قائم بعد از من است، هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست؟ ابو الادیان می گوید:  

من نامه‏ ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سر من رأى برگشتم و در خانه‏ اش شیون بود و خودش روى تخته غسل بود به ناگاه دیدم جعفر کذاب برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و او را تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند، با خود گفتم اگر امام این است امامت باطل است زیرا می دانستم که جعفر اهل معصیت است، من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزى از من نپرسید. سپس عقید بیرون آمد و گفت یا سیدى برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز گذار، جعفر بن على با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد و مقدم شیعه سمان بود و حسن بن على معروف به سلمه، جعفر جلو ایستاد که بر برادر نماز بخواند چون خواست اللَّه اکبر گوید یک کودکى گندم گون و مجعد مو و پیوسته دندان از اطاق بیرون آمد و رداء جعفر را عقب کشید و گفت اى عمو من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست. جعفر با روى درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد و سپس گفت اى بصرى جواب نامه‏ ها را بیاور که با تو است آنها را به وى دادم و با خود گفتم این دو نشانه، ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن على (ع) پرسش کردند و دانستند که فوت شده است گفتند که در جاى او است که تعزیت گوئیم به جعفر بن على اشاره کردند بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند که نامه ‏ها و اموالى با ما است بگو نامه‏ ها از کیست و اموال چقدر است؟ جعفر از جا پرید و جامه‏ هاى خود را تکانید و گفت از ما علم غیب می خواهید؟! خادمى از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت نامه ‏هائى که با شما است از فلان و فلانست و در همیان هزار اشرفى است و ده‏تاى آنها قلب است. آنها نامه‏ ها و اموال را بدست او سپردند و گفتند آنکه ترا براى خاطر اینها فرستاده است او امام است.[۱۰]

همچنین ترجیح دادن امام عسکری (ع) دانشمند شیعه را بر بنی هاشم  به خاطر دفاع از حریم امامت در مقابل یک ناصبی، یکی دیگر از نمونه های توجه دادن شیعیان به اهمیت این مساله می باشد.[۱۱] اینکه شیعیان فقط نزد ائمه از بیماری ها و مشکلات خویش شکایت و درخواست کمک می کردند، نشان از اعتقاد ایشان به آبرومندی امامان نزد پرودگار و توانائی آنان و امید به باز شدن گره کارشان و برآورده شدن خواسته هایشان از این طریق دارد. محمد بن حسن بن میمون می گوید: از درد چشم به سختی افتادم، نامه ای به ابو محمد (امام عسکری ع) نوشتم و از ایشان خواستم برای من دعا کند.[۱۲]ابو هاشم جعفری[۱۳] گوید: خدمت ابو محمد (امام عسکری ع ) رسیدم و در نظر داشتم که قدری نقره از آن حضرت بگیرم تا جهت تبرک با آن انگشتری بسازم.[۱۴]

 

منبع: سخن تاریخ


[۱]– کلینی، ج۱، ص۳۷۷٫

[۲]– کلینی، ج۱، ص.۳۱۲

-[۳]«وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»  سوره  توبه: ۹، آیه ۱۲۲٫

 – [۴] کلینی،  ج‏۱، ص ۳۷۸.

[۵]-راوندی، قطب الدین، الخرائج‏ و الجرائح، ج۱، ص۴۳۹٫      

[۶]– کافی ج : ۱ ص : ۳۰۹ . قَالَ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَلَّى مَنْ بَقِیَ مِنْ حُجَجِکَ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ الْمَاضِی فَإِنَّ ذَلِکَ یُجْزِیکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

– [۷]در رجال کشی، صص ۱۵۶-۱۵۴ این جریان از چند طریق گزارش شده است . «امامی من ثبت له فی هذا المصحف امامته.»  

[۸]– کلینی، ج۱، ص۳۲۸؛ مفید، ارشاد، ج۲، ۳۴۸٫

 -[۹]کلینی ، ج‏۱، ص ۲۸۶

 -[۱۰]صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص۴۷۵

[۱۱]– تفسیر امام حسن عسکری، ص۳۵۱ ؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۴

[۱۲]– کشی، ص ۵۳۳٫

[۱۳]– ابو هاشم، داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب، ثقه و جلیل القدر نزد امام جواد، امام هادی، و امام عسکری (علیهم السلام ) بوده، ( رجالکشی،ص ۵۷۱، رجال طوسی۳۷۵ ) افقه هاشمیین در زمان خویش بوده و در سال ۲۶۱ ق از دنیا رفته است. (رجال ابن داود ص ۴۰۷).

[۱۴]– کلینی،کافی، ج۱، ص ۵۱۲٫