«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاهُِ السَّلَامُ عَلَیْکَ بِجَوَامِعِ السَّلَامِ أَعْظَمَ الله أُجورَنَا وَ أُجورَکُم بِالْحُسِینِ عَلَیْهِ السَّلَام».

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

شکر و ارکان آن

مسئله‌ی شکر که از منازل سالکین الی الله است مرحوم خواجه فرمودند که شکر اشرف اعمال و افضل اعمال است و دارای مراتب و ارکانی است.

رکن اوّل: معرفت منعم

رکن اوّل آن معرفت منعم بود و صفاتی که مناسب شأن منعم متعال است. ثمّ معرفت جلوه‌های او که اسم آن نعمت است. آنچه در عالم وجود دارد همه نعمت است و هم جلوه‌ی حق تعالی است، معرفت خالق و معرفت خلق معرفت منعم و معرفت نعمت حق تعالی است.

رکن دوم: حال

 رکن دوم یا مرتبه‌ی دوم که از آثار و ثمرات قدم اوّل است حال است، انسان در برابر احسان «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ‏ُُ»[۱] «الإِنسَانُ عَبِیدُ الإِحسَان»[۲]. وقتی انسان منعم را در عظمت او، در احسان بیکران او یافت و عالم را سفره‌ی نعمت دید خود را می‌بازد، حالت خضوع و تواضع به او دست می‌دهد.

رکن سوم: عمل

مرحله‌ی سوم مرحله‌ی عمل است، بازتاب نعمت در وجود منعم علیه است. خدا وقتی زمین و زمان را سفره‌ی محبّت خود قرار داده و ما را در آغوش مهربانی خود علی الدّوام مورد نوازش قرار می‌دهد ما هم باید در ازای این همه نعمت عملاً شکر عملی داشته باشیم. این آیه‌ی کریمه‌ی «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۳]، خیلی آیه‌ی لطیفی است، «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ» یعنی کسی که مورد مرحمت است، مورد لطف است، مورد احسان است، مورد نوازش است، در پناه است. برای چنین کسی اوّلاً نباید این همه نعمت بی‌پاسخ باشد، باید اهل عمل بود.

اکرام مردم

«وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»[۴] که در اخلاق اجتماعی این آیه‌ی کریمه برای همه خصوصاً برای علما و طلبه‌ها باید همیشه تابلو باشد که انسان همیشه متوقّع نباشد و در برابر احترام مردم، اکرام مردم، احسان مردم فکر کند این وظیفه‌ی آن‌ها است ولی ما وظیفه‌ای نداریم. خیر، از هر کسی احسان دیدیم ما هم باید کریمانه زندگی کنیم، اکرام ما باید برتر از اکرام دیگران نسبت به ما باشد.

 گاهی طلبگی در بعضی از شرایط زمانی، در بعضی از مناطق تعبیر به گدایی می‌شد و این با عزّت علم، با شرف عالم، با افتخار نوکری حضرت حجّت (روحی فداه) به هیچ وجه همخوانی ندارد. بلکه هم فطرت انسان این را اقتضاء می‌کند از کسی که محبّت دید باید به او محبّت کند، از کسی احسان دریافت کرد این را بدهی تلقّی کند تا در این جهت وفا نکرده، یعنی حقّ شخص را «بِتَمامه» ادا نکرده خود را منفعل، شرمنده و بدهکار ببیند. چه در بعد ادب و اکرام رفتاری و چه در بعد اکرام مالی یا اکرام علمی، در همه‌ی این‌ها انسان از کسی که نعمتی دریافت کرد، تلقّی کرد، باید در ازای این انعام و اکرام و احسان سعی بلیغ کند که پاسخگو باشد. لذا حقّ پدر، حقّ مادر قابل پرداخت نیست.

نیکی به پدر و مادر از مصادیق شکر است

«وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[۵] برای این‌که ما وجود خود را از مجرای آن‌ها دریافت کردیم، طلبه باشد، عالم باشد، به خصوص معمّم باشد، در روستا برود، در شهر زندگی می‌کند پدر عوامی داشته باشد دست پدر را نبوسد یا جلوتر از پدر وارد محفلی شود، این ناشکری است، این بی‌معرفتی است. انسان باید… مجاری نعمت شناخته شود این شناخت خود نعمت است، شکر مجاری شکر خود حق تعالی است. لذا خدای متعال در مسئله‌ی والدین تأکید لازم را در آیات متعدّد قرآن دارد و بعد از مسئله‌ی عبادت خدا که عبادت خدا خود شکر است. آن آیه را که می‌خواستم بگویم لطافت دارد برای همین است.

عبادت خدا شکر عملی است، انسان که خدا را بندگی می‌کند این ادای دینی است که در برابر نعمت‌های پروردگار متعال انسان خود را بدهکار می‌داند. بعد از مسئله‌ی خداوند منّان والدین است و در مسئله‌ی والدین هم «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۶] هم ائمّه (علیهم السّلام) حقّ ابوّت دارند، نبیّ مکرّم اسلام حقّ ابوّت دارد و هم اساتید ما که شخصیّت ما در دامن آن‌ها رشد می‌کند و ما تولّد یافته‌ی دامن مشایخ خود هستیم.

قدردانی از اساتید

اساتید ما با واسطه و بلا واسطه منعم ما هستند. ما نسبت به علّامه حلّی، خواجه نصیر طوسی، شیخ انصاری، وحید بهبهانی، شیخ مفید، شیخ صدوق، آن‌هایی که همین‌طور نسل به نسل سفره‌ی اهل بیت (علیهم السّلام) را با رونق نگه داشتند که ما امروز سر این سفره‌ها نشستیم، نسبت به این‌ها از باب شکر باید یاد آن‌ها را بکنیم، گاهی برای آن‌ها نماز بخوانیم. گاهی کلاس می‌رویم برای شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) نیّت کنیم، یکی از جلسات ما ثوابی داشته باشد به روح شیخ صدوق، به روح تمام علما و اسلافی که این‌ها با زحمات خود، با توفیقاتی که خدا به آن‌ها داده بود، این گنج معارف را از صندوق‌های سرّ خدا استخراج کردند، از اهل بیت (علیهم السّلام) گرفته‌اند و فرآورده‌‌های آن‌ها را به صورت خوراک قابل هضم در اختیار ما قرار داده‌اند.

یک نکته‌ی اخلاقی

ما امروز نسبت به همه‌ی آن‌ها باید حالت شکر و سپاس و ادای دین داشته باشیم. نسبت به پدر و مادر هم که شخص ما، وجود ظاهری ما، منتسب به آن‌ها است، محبّت ما از باب شکر است، از باب قدردانی نعمتی است که اصل وجود ما وابسته‌ی به آن‌ها است. در این رابطه من یک جریانی از یک بزرگی نقل می‌کنم. خدا رحمت کند بنده‌ی خدایی بود در قم بود، یکی از منبری‌های زمان ما که مشهور هم بود، سه منبری در قم بودند که منبری‌های دست اوّل بودند. خدا همه‌ی آن‌ها را رحمت کند و یکی از آن‌ها را که هست سلامتی بدهد. آقای انصاری قمی بود که خیلی حدیث داشت، انسان بذله‌گویی هم بود و مرحوم آقای برقعی بود و آقای آل طه خدا ایشان را سلامت بدارد هنوز هم هستند. مرحوم آقای انصاری قمی دو برادر داشت که هر دو در نجف بودند، دو قلو بودند، یکی را صدّام گرفت و مفقود الاثر هم شد، یعنی جنازه‌ی او تحویل نشد. ولی دیگری که باقی مانده بود مدّتی در تهران بود. ایشان جزء کسانی بود که تشرّف به محضر آقا امام زمان (ارواحنا فداه) داشتند. به من گفت من به احدی غیر از تو این را نگفتم.

روضه را خیلی دوست داشت، به حضرت زهرا خیلی علاقمند بود، روی این جهت گاهی به روضه‌های حضرت زهرای ما می‌آمد و اظهار علاقه می‌کرد و تشرّف خود را هم برای من گفت که ما در خیابان آذر قم با حضرت نماز صبح را خواندیم، حضرت اجازه فرمودند در خیابان همراه ایشان آمدیم. آقای رفیعی دوست دارند در هر مجلسی که صحبت می‌شود یاد ارباب ما، صاحب ما، ولی نمت ما، بیش از امور دیگر مورد توجّه باشد، ولو کم باشد خوب باشد.

آقای انصاری (اعلی الله مقامه) جریانی هم داشت که از طریق بازگو کردن شهادت حضرت محسن در اردن چند نفری را شیعه کرده بود، با نقل مظلومیّت حضرت زهراء و شهادت حضرت محسن چند سنّی را هم شیعه کرده بود.

 ایشان دو منظره را برای ما نقل می‌کرد، می‌گفت در نجف مرحوم آقای خویی از نظر تدریس نفر اوّل بود و حوزه‌ی درس ایشان جزء حوزه‌های بسیار پر رونق کمّاً و کیفاً، علمای بزرگ و تعداد زیادی از رجال علمی پای صحبت ایشان بودند. گفت یک وقتی ما پای درس ایشان نشسته بودیم مرحوم پدر ایشان هم در زمره‌ی علما پای منبر ایشان آمده بود. آقای خویی یک مرتبه توجّه کرد دید پدر او آن‌جا است، با عجله از منبر پایین آمد، آقا من نمی‌دانستم شما این‌جا تشریف دارید، واقعاً ناراحت شد و واقعاً برای او سخت بود که او بالا نشسته باشد پدر او پایین نشسته باشد.

خضوع در برابر پدر و مادر و استاد

این یک نکته‌ی اخلاقی است، یک مرجع تقلید، یک علّامه، یک نابغه، یک انسان مشهور، اگر همان بالای منبر هم عذرخواهی می‌کرد آقا ببخشید شاید همین کافی بود، ولی نشان می‌دهد «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»[۷]، این خفض، پایین، «خافِضَهٌ رافِعَهٌ»[۸]، رفع بالا بردن است خفض پایین آمدن است. انسان هر قدر هم پرواز کند فوق پدر خود نباشد پرواز کند، فوق مادر خود نباید پرواز کند، هر کس هستی، هر چیزی هستی به پدر رسیدی زانو بزن، به مادر رسیدی زانو بزن. این‌ها دیگر قابل جبران هم نیست، هر توفیقی هست معلول شکر نعمت‌ها است و پدر و مادر از نعمت‌های بی‌بدیل پروردگار متعال هستند. کما این‌که احترام به استاد خود تبلور شکر است، انسان‌هایی که روح لطیف دارند، محبّت‌پذیر هستند، چه محبّتی بالاتر از این‌که به انسان سرمایه‌ی علمی بدهند؟ به انسان بصیرت بدهند، انسان را با خدا آشنا کنند؟ انسان را با امام زمان مرتبت کنند؟ مگر نعمتی بالاتر از این‌ها وجود دارد؟

لذا خضوع تام در برابر «أَبَان عَلَّمَک»، معلّم، استاد که به ما گنج می‌دهد، گنج ماندگار، به ما علم می‌دهد، به ما معرفت می‌دهد. این‌ها جلوه‌های عملی شکر حق تعالی است.

آن‌های دیگر را اسم نمی‌برم که همین آقای انصاری (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که در خدمت مرحوم آیت الله بروجردی بودیم و کسی که عاقبت به خیر هم نشد و مشهور هم بود با پدر خود آمد و جلوتر از پدر خود راه رفت. آقای بروجردی خیلی ناراحت شد و به او اعتراض کرد. ملّا بود و خیلی هم ملّا بود ولی معرفت نداشت، نه در برابر پدر معرفت داشت نه در برابر حضرت زهرا، نه در برابر ائمّه‌ی اطهار، نه در برابر امام و انقلاب. لذا خدا هم درجای عدل نشسته باید از چوب عدل خدا همیشه ما بترسیم. لذا شکر انسان را وسعت وجود می‌دهد. «لَأَزیدَنَّکُمْ»[۹] نه «لَأَزیدَنَّکُمْ عِلمَکُم» «لَأَزیدَنَّکُمْ توفیقاتِکُم»، خدا خود شما را زیاد می‌کند.

شکر در عمل

یک مرحله‌ی این شکر مرحله‌ی معرفت است یک مرحله‌ی آن مرحله‌ی حال خضوع است که انسان در برابر محبّت حال بدهکاری، حال تذلّل داشته باشد و مرحله‌ی سوم آن هم مرحله‌ی عملی است. مرحله‌ی عملی همین است که انسان عملاً در برابر پدر خود، استاد خود و هر کسی که از او انسان نعمت دریافت می‌کند باید عملاً مقابله کند، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان‏». بنابراین شکر عملی یکی این‌که انسان متناسب با آن نعمت، متناسب با آن محبّت، با آن احترام، با آن اکرام، عکس العمل ما با آن عمل تناسبی داشته باشد.

استفاده از نعمت در مسیر اهداف آن

 نکته‌ی دیگر این است که انسان این نعمت‌هایی که خدا داده را در مسیر اهداف این نعمت‌ها قرار دهد. چشم انسان نعمت است، زبان انسان نعمت است، گوش انسان نعمت است، انسان با نعمتی که خدا به انسان به عنوان نعمت مرحمت کرده خدا را ناراضی نکند. کسی که با چشم عوض این‌که آیات الهی را ببیند و خدا را در این آیینه‌ها تماشا کند معاذ الله این چشم به دیدن حرام آلودگی پیدا کند یا به غفلت آلوده باشد، باز خود این هم ناشکری است که مسیر چشم انسان ولو یک لحظه‌ای مسیر بندگی نباشد، عبور نداشته باشد، عبرت نداشته باشد. زبان هم همین‌طور.

کفران نعمت

غفلت از استفاده‌ی از نعمت‌های ناشکری است چه برسد به این‌که انسان این نعمت‌ها را در مسیر گناه و در مسیر فساد به کار ببرد. بالاترین ناسپاسی و کفران نعمت همین است، این فرعون‌ها در روزگار با قدرتی که خدا داده بود تفرعن کردند، ادّعای خدایی کردند. همه چیز آن‌ها از خدا بود و از همه چیز خود علیه خدا استفاده کردند. این کفران نعمت است، اصل وجود ما نعمت خدا است این وجود را باید به خود خدا بدهیم. هر لحظه‌ای از عمر ما و وجود ما هزینه‌ی غیر خدا شود این کفران نعمت است. آثار وجودی ما، ابزار استفاده‌ی وجودی ما، همه‌ی این‌ها خدادادی است، همه‌ی این‌ها اسبابی است که خدا در اختیار ما قرار داد، همه‌ی این‌ها در همه‌ی آنات باید در مسیر حق تعالی و جلب رضایت او باشد.

ولایت بالاترین نعمت

 نعمت وجود امام عصر (ارواحنا فداه) چه نعمتی است، «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم‏ِِِِِِِِِ»[۱۰]، ما که سر سفره‌ی حضرت هستیم  «وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[۱۱].

«وجودُهُ» لطف و «تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخر»، ما محفوف به عنایات امام زمان خود (ارواحنا و ارواح من سواه فداه) هستیم. بالاترین نعمت حق تعالی بر ما این ولایتی است که عالم امکان تحت پوشش این ولایت است، اشراف بر امور ما دارد. این‌که در میان این همه مردم اسم شما را نوشته، ما چطور می‌توانیم از عهده‌ی این نعمت بربیاییم با این‌که قابلیّت مناسبی برای خدمتگذاری در دستگاه امام زمان در خود، هر کسی خود را ببیند ما کجا و او کجا، ما چه تناسبی، از چه جهت ما به او می‌خوریم؟ ولی در عین حال زبان حال ما زبان حال غلام سیاه حضرت ابا عبد الله الحسین است که به ارباب خود عرضه داشت که می‌دانم که روی من سیاه است، می‌دانم که بوی من عَفِن، می‌دانم که من از نظر نصب کسی نیستم که بگویم پسر چه کسی هستم به گذشتگان خود افتخار کنم، من خود را می‌شناسم نه این‌که نشناسم بگویم من از شما هستم، ولی شما را به کرم می‌شناسم همین‌طور که خود را به فقر و بیچارگی و رو سیاهی و هیچ می‌شناسم شما را بزرگ می‌شناسم. می‌دانم از کرم شما کم نمی‌شود اجازه دهید خون من هم با خون جوانان شما آمیخته شود. شاید خدا به برکت شما روی سیاه من را سفید کند، بوی عَفِن من را معطّر کند.

خضوع در مقابل امام عصر ارواحنا فداه

همیشه ما در ارتباط با مولای خود، آقای خود، صاحب خود، باید زبان حال و قال ما همین باشد. آقا من لایق نبودم طلبه‌ی شما باشم، آقا من کجا و کانون نور شما کجا، من کجا و جاروکشی خیمه‌ی شما کجا، من کجا و جاروکشی دل دوستان شما کجا. این کرم شما بوده نه لیاقت من بوده است. انسان این‌طور آن طرف و نعمت را بزرگ ببیند همیشه یک حالت خودباختگی و شرمندگی دارد و از یاد هم نمی‌برد، ه میشه با یک زبان عذرخواهی عذر تقصیر از پیشگاه آن عزیز خواهد داشت.

واقعه‌ی کربلا

 در آستانه‌ی ایّام عزای حضرت سیّد الشّهداء هستیم یکی دو جمله هدیه به محضر ارباب خود ابی عبد الله الحسین کنیم. این روزها جمع آن‌ها جمع است، عبّاس هست، علیّ اکبر هست، بچّه‌های امام حسن هستند، بچّه‌های حضرت مسلم، بچّه‌های عقیل، ۱۸ جوان از بنی هاشم همراه حضرت زینب می‌آیند، خود سیّد الشّهداء هست جه جلالی، چه کرامتی. امّا روز یازدهم که حضرت زینب محرمی برای سوار کردن بچّه‌ها ندارد، نانجیب‌ها، گرگ‌ها طمع کردند به بهانه‌ی سوار کردن قصد داشتند دست به دختران امام حسین بزنند. امّا این‌جا دختر امیر المؤمنین صولت علوی نشان داد تصرّف تکوینی کرد، نهیب زد، بی‌حیاها کسی حق ندارد جلو بیاید، خود من همه را سوار خواهم کرد.

کمک کرد همه را به محمل‌ها سوار کرد امّا خود او ماند. یک نگاهی به اطراف کرده باشد، یک نگاهی به طرف نهر علقمه کرده باشد، اباالفضل من خواهر تو دارد سفر می‌رود.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دلیل عدم استجابت دعا

این سؤال موردی است ولی کلّی‌تر می‌شود مطرح کرد که چرا گاهی انسان فکر می‌کند دعای او مستجاب نمی‌شود. دقّت بفرمایید گاهی انسان فکر می‌کند که دعای او مستجاب نمی‌شود. دعا یعنی خواندن خدا، امکان ندارد انسان خدا را بخواند و بی‌پاسخ بماند. معنی «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۱۲] این نیست که هر چه شما خواستید به شما می‌دهند، معنی آن این است که کسی خدا را بخواند خدا هم او را می‌خواند. اصلاً خواندن ما عین خواندن خدا است، ای دعا از تو اجابت هم ز تو. هم دعا هم توبه ابتدا از خدا است بعد از بنده‌ی خدا، خداوند متعال توفیق توبه می‌کند، اوّل او رحمت و عنایت خود را که با گناه قطع شده بود، اوّل خدا به بنده نگاه می‌کند، بنده‌ی گنهکار خدا میل گریه می‌کند، میل توبه می‌کند، اوّل از آن ناحیه است.

گر ز معشوق نباشد کشش                       کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

دعا هم همین‌طور است. ای دعا از تو اجابت هم ز تو. امّا چرا ما به خواسته‌های خود نمی‌رسیم؟ پس دعا یک مسئله است خواسته مسئله‌ی دیگری است. «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[۱۳]. این‌که ما سائل هستیم و از فضل خدا مسئلت داریم و فکر می‌کنیم چیزهایی که ما از خدا خواستیم به ما نمی‌دهد. من این سؤال را یک وقتی از مرحوم آیت الله بهجت عزیز سفر کرده در صحن مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) پرسیدم.

مصلحت عدم استجابت دعا

خدمت ایشان شرفیاب شدیم به ایشان عرض کردیم ما که مشرّف به زیارت امام رضا یا بقاع متبرّکه‌ی دیگر می‌شویم توقّع داریم که وقتی آمدیم تغییر کنیم، وضع جدیدی پیدا کنیم، وصل شویم دیگر قطع نشویم. آقای بهجت ابتدائاً یک حدیث قدسی فرمودند که خدا فرموده «أَطِعْنِی… وَ لَا تُعَلِّمْنِی مَا یُصْلِحُکَ»[۱۴]. وظیفه‌ی تو اظهار نیاز است، همین‌قدر برای بنده افتخار است که «کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً»[۱۵]، من الحمدلله خدا دارم، رب دارم، این عالم صاحب دارد، مالک دارد، این مالک اجازه داده که ما نیاز خود را به محضر او ارائه کنیم. «وَ لَا تُعَلِّمْنِی مَا یُصْلِحُکَ»، مصلحت تو را که من بهتر از تو می‌دانم. خدا چه می‌دهد و چه می‌دهد براساس مصالح واقعی است. خدای متعال چیزی به مصلحت ما باشد به ما می‌دهد. لکن دعا حتّی در آن‌جاهایی که چیزی را که ما می‌خواهیم خدا به ما نمی‌دهد یا به خاطر این دعا از ما دفع بلاهایی می‌کند که اگر آن بلاها دفع نشده بود همه چیز ما از بین رفته بود، نعمت‌های ما نقمت می‌شد، روزگار بر ما حرام می‌شد.

خدا آن به آن بلاها را از ما دفع می‌کند و برخی دفع بلاها منوط به این دعاهایی است که در ظاهر مستجاب نشده است. بنابراین استجابت آن در مسیر دیگری است نه از آن‌جایی که ما می‌خواهیم.

دعا وسیله‌ی ذخیره برای آخرت

نکته‌ی سوم ذخیره‌ای است که با دعا برای انسان در عالم آخرت برمی‌گردد. در برخی روایات دارد چیزهایی را که خدای متعال برای بندگانی که دعا کرده‌اند و فکر کرده‌اند دعای آن‌ها مستجاب نشده، آن تحفه‌هایی که خدا برای آن‌ها نگه داشته وقتی آن‌جا به آن‌ها داده می‌شود آرزو می‌کنند ای کاش هیچ دعایی از دعاهای ما در دنیا مستجاب نشده بود که به اضعاف مضاعف این‌جا به ما رسیده است. نکته‌ی دیگر این است که خدای متعال چند چیز را در چند چیز مخفی کرده، یکی استجابت دعا در دعاهای پنهان است.

نزدیک نبودن بنده به خدای متعال از عوامل عدم استجابت دعا

خدای متعال گاهی صدای بنده‌‌ی خود را دوست دارد، به این زودی جواب نمی‌دهد تا این‌که ما به او نزدیک‌تر شویم. نیازها ما را به خدا نزدیک‌تر می‌کند، اگر انسان احساس نیاز نکند سر از طغیان درمی‌آورد. لذا خدا ما را نیازمند می‌کند و ما را متوجّه خود می‌سازد، برای عرض نیاز خود دست به دامن او می‌شویم برای این‌که دست از دامن او برنداریم مدام را معطّل می‌کند. ما را دوست دارد که در این کوچه رفت و آمد کنیم، لذا حاجت را با تأخیر عنایت می‌کند. این‌طور نیست که انجام ندهد. بنابراین ما باید همیشه دعا کنیم یکی إن‌شاء‌الله مستجاب می‌شود.

اعتنا داشتن به دعا

نکته‌ی دیگری هم از امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) سؤال شد: با این‌که خدا وعده داده است دعا کنید جواب می‌دهم ما دعا می‌کنیم جوابی نمی‌یابیم، حضرت فرمودند: آیه‌ی دیگر را هم بخوانید «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»[۱۶]. شما وقتی به خواست‌های خدا اعتنا نمی‌کنید توقّع نداشته باشید خواسته‌های شما را هم خدای متعال برآورده کند. بنابراین «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ»[۱۷]. مرحوم آقای مشکینی می‌فرمودند ما برای تبلیغ جایی رفته بودیم مدّتی آن‌جا ماندیم، گفتیم که خرجی ما تمام شده می‌خواهیم برگردیم. مریدها و پامنبری‌ها همه شوکه شدند، یعنی چه؟ مگر ما نیستیم؟ ما به شما خرجی می‌دهیم. گفتند نه، خرجی معنوی ما در حوزه بودیم آمدیم این‌جا مصرف کردیم، نور و معرفت کم شده باید به حوزه برگردیم.

خطرات زمانه ما

می‌گویند به ملّا نصر الدّین گفته بودند نامه بنویس گفته بود پای من درد می‌کند! گفته بودند نامه را با دست می‌خواهی بنویسی چه کاری به پای تو دارد؟ گفته بود باید خود من بروم بخوانم! در مورد یکی از افرادی که جزء تکفیری‌های اخیر شیعه است سؤال شده، این جزء مسائل بسیار حسّاس زمان ما است. دنیای استکبار ابتدائاً وهّابیت را به عنوان نیشی، خنجری، برای پهلوی عالم اسلام درست کرد، خدا ابن تیمیّه و اخلاف را لعنت کند. همه‌ی فرقه‌هایی که با اعتقادات ساختگی با کمک انگلیس همراه نبوده همه را کافر می‌دانند و به مقدّسات اهانت می‌کنند، بی‌ادبی می‌کنند، خشونت به خرج می‌دهند. اخیراً پایگاه‌های ماهواره‌‌ای، شبکه‌های خاصّی که کشف شد، در اصفهان، در تهران، در مشهد، در بخشی از مناطق دیگر، فردی که خود را مجتهد می‌داند ولی هیچ دلیلی نیست که کسی به او اجازه‌ی اجتهاد داده باشد اجمالاً سایت دارند، ماهواره دارند، شبکه دارند و به علمای بزرگ هم اهانت می‌کنند، جسارت می‌کنند.

مرحوم آیت الله بهجت را کافر می‌دانند و به حضرت آقا جسارت می‌کنند. در لندن یکی از آن‌ها است و یکی از افراد آن‌ها که در کویت به عایشه جسارت‌ها نه از این قبیل که بعضی شیعه بر حسب این‌که به جنگ امیر المؤمنین آمده بی‌ارادت هستند و روا می‌دانند که در خلوت گله‌ای داشته باشند و شکایت کنند، چیزی که شرعاً، عقلاً، اخلاقاً جایز نیست به ناموس پیغمبر نسبت‌های بسیار بدی داده و کتابی با همان وزن عایشه در مورد عایشه نوشته است. این را حکومت کویت دستگیر کرد ولی انگلیس او را گفت و باز از منسوبین همان‌ها هستند و نسبت به عزاداری، قمه‌زنی، زنجیرزنی که بدن را بخراشد اصرار دارند.

یک شبکه‌ی قوی و سازمان یافته‌ای در کشورهای عربی هستند، به خصوص مرکزیّتی در کربلا دارند. اخیراً هم که در قم و تهران، دو نفر از وعّاظ هم با آن‌ها بودند که یکی از آن‌ها اخیراً بحمد الله اظهار برائت کرده و گفته که من نمی‌دانستم اصل این‌ها این‌طور است ولی با حجّتیّه هم همراهی دارند و جزء خطرات زمان ما هستند، باید حواس ما جمع باشد.

اجمالاً حضرت ادریس برای اهل او اهل است، ولی «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏»[۱۸]. بعضی از ارباب باطن با ایشان سر و سرّی در عالم معنا دارند و می‌‌گویند مرحوم آقای طباطبایی در مقام ادریس در مسجد سهله معراج برای ایشان پیش آمد. این‌ها خیلی جنبه‌های عملی ندارد، بعضی انبیاء وجهه‌ی خاصّی دارند. (قطع صدا تا ۴۲:۲۸)

مواظبت از نفس خود

اعلان کردند که خون جگر می‌خورد، بله طبیعی است. پرسیده‌اند وظیفه‌ی ما چیست؟ گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بی‌ادبان. ما مثل آن‌ها نشویم، حواس ما هم باشد فردا ما هم به مقامی رسیدیم بدانیم ما همان‌هایی هستیم که به آن‌ها ناسزا می‌گفتیم. کما این‌که خیلی از این‌ها به گذشتگان ناسزا می‌گفتند، ولی «وَ سَکَنْتُمْ فی‏ مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا»[۱۹]، خود به جای آن‌ها نشستند و راه آن‌ها را پیش گرفتند.

تبیین وظایف روحانیّت

این نکته که پرسیده‌اند هر امامی مأموریّت ویژه‌ای دارد این در تحفه الزّائر مرحوم محدّث نوری آمده، هم در یکی از دعاهایی که توسّل به چهارده معصوم است آمده است. در مورد تبلیغ رفتن طلّاب البتّه این مربوط به برنامه‌ریزی و مدیریّت حوزه است بنده دخالتی ندارم ولی برای پایه‌های بالا از قدیم رسم بوده که طلبه تبلیغ «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»[۲۰] است و هم واقعاً «هَل مِن نَاصر» امام زمان (ارواحنا فداه) در زمان ما برای ارشاد رعیّت خود و برای حفظ اعتقادات. الآن سنّی‌ها، وهّابی‌ها گاهی با همسران خود می‌روند به منزل کسی هم وارد نمی‌شوند به مسجد وارد می‌شوند، با هزینه‌ی خود هم زندگی می‌کنند و مردم را به انحراف دعوت می‌کنند. ولی خدا نکند بعضی از طلبه‌ها در قم یا در تهران رفاه زدگی و تنبلی باعث شود که به داد مردم نرسند. مسئله گفتن، معجزه گفتن، با مردم مدارات کردن، «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[۲۱]. در بسیاری از روستاها در چارچوب قرآن و استدلال که لزومی ندارد جایگاهی هم ندارد، ولی حضور اخلاقی یک طلبه در آن‌جا به او عقیده می‌دهد، یک وهّابی هم برود بخواهد استدلال کند چون حقیقت در این‌جا دیده زیر بار آن‌ها هم نمی‌رود.

 اجمالاً این نشر علم زکات است، صدقه است، واجب است و کسانی که توان دارند نروند مسئولیّت دارد. منتها این مجموعه یک مجموعه‌ای است حساب و کتاب دارد قاعدتاً باید برای گروه تبلیغ این‌جا محاسباتی شده باشد که اگر این‌ها شده باشد کار بسیار خوبی است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین».

تسلیت رحلت آیت الله مهدوی کنی

من در ابتدای جلسه لازم بود که درگذشت تأسّف بار، دردمند و دردناک مرحوم آیت الله مهدوی کنی را به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) به نیابت از همه‌ی شما تسلیت عرض کنم و به خود شما هم سر سلامتی هم می‌گویم. الحق و الانصاف «سَلُمَ» این جزء رخنه‌هایی بود که پیش آمد. آیت الله مهدوی کنی علماً و عملاً یک انسان کارآمدی بود، جزء تکیه‌گاه‌ها بود، جزء ستون‌ها بود، جزء عَلَم‌ها بود و در ولایت‌مداری، در مقابله‌ی با فتنه‌ها، در تمام ازمنه و در فتنه‌ی ۸۸ جزء چراغ‌های روشنی بود، عمّاری بود که مردم با وجود ایشان آرامشی داشتند و عناصر ارزشی جامعه‌ی ما ایشان را به عنوان محور قبول داشتند. خیلی نقش داشت و خیلی برکت بود و حامی کارسازی برای مقام معظّم رهبری بود، (رحمه الله و حشره الله مع الائمّه المعصومین). خداوند متعال به عصمت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هم به حضرت آقا صبر عنایت کند و هم این خلأ پیش آمده را إن‌شاء‌الله از خزائن خود جبران بفرماید.

اولویّت درس بر عزاداری

 ایّام عزا هم ضمن این‌که درس مورد رضایت امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) است، یعنی درس مثل نماز است باید آن‌ را اولویّت اوّل قرار بدهید و وظایف و برنامه‌های علمی خود را عین نماز خود إن‌شاء‌الله انجام دهید ولی عزاداری هیچ وقت به درس و علم ضربه نزده است.

مرحوم میرزای شیرازی، مرحوم شیخ عبد الکریم حائری، مرحوم آقای نجفی مرعشی، همه‌ی مراجع ما، عزاداری آن‌ها عزاداری خوبی بوده، اهل گریه بوده‌اند، به موقع در مجالس شرکت می‌کردند، عزاداری هم می‌کردند، به برنامه‌های خود هم می‌رسیدند. إن‌شاء‌الله شما هم همین طور باشید.

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».


 

[۱]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۶۰٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۱۱۷٫

[۳]– سوره‌ی سبا، آیه ۱۳٫

[۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۸۶٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۶٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫

[۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۴٫

[۸]– سوره‌ی واقعه، آیه ۳٫

[۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۱۰]– سوره‌ی تکاثر، آیه ۸٫

[۱۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۲۳٫

[۱۲]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۲٫

[۱۴]– وسائل الشّیعه، ج ۱۵، ص ۲۳۵٫

[۱۵]– خصال، ج ۲، ص ۴۲۰٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۴۰٫

[۱۷]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۲، ص ۷۰۷٫

[۱۸]– سوره‌ی نحل، آیه ۴۳٫

[۱۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۴۵٫

[۲۰]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۲٫

[۲۱]– بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۳۰۹٫