سروده‌های خیبری

مراجعه به دنیای شعر و شاعری نشان می‌دهد که شاعران نیز این واقعه را با همه تفاصیل و جزئیات آن ثبت و ضبط کرده‌اند. این سروده‌ها، دل بدخواهان و دشمنان علی علیه السّلام را به درد آورده و خواب راحت را از چشمانشان ربوده است.

در این‌جا به یک قطعه در یادکرد فراریان خیبر، اشاره می‌کنیم. این ابیات بخشی از قصیده بائیه ابن ابی الحدید معتزلی است. سپس نمونه‌هایی از سروده‌های شاعران درباره کندن در خیبر توسط علی علیه السّلام را به اختصار می‌آوریم و از موضع شاهد درنمی‌گذریم. در این‌جا به ذکر گزیده‌های مختصری بسنده می‌کنیم.

ابن ابی الحدید در قصیده بائیه سروده است:

و ما انس لا انس اللذین تقدّما               و فرّهما و الفرّ قد علما حوب

و للرایه العظمی و قد ذهبا بها                ملابس ذلّ فوقها و جلابیب

یشلّهما من آل موسی شمردل                طویل نجاد السیف اجید یعبوب

یمجّ منوناً سیفه و سنانه                       و یلهب ناراً غمده و الانابیب

احضرهما ام حضر اخرج خاضب           و ذان هما ام ناعم الخدّ مخضوب

عذرتکما انّ الحمام لمبغض                   و انّ بقاءَ النفس لنفس محبوب

لیکره طعم الموت و الموت طالب            فکیف یلذّ الموت و الموت مطلوب[۱]

هرچه را از یاد ببرم، فراموش نمی‌کنم آن دو را که پیش از وی بودند،

 و گریختند با آن‌که می‌دانستند گریختن گناه است؛

پرچم بزرگ را که آنان برداشته بودند،

روپوشی از خواری در برگرفته بود؛

جوانی تیز تک از پیروان موسی آن دو را راند،

که قامت و شمشیری بلند داشت و اسبی دراز گردن؛

شمشیر و نیزه وی مرگ را به هر سوی می‌پراکند،

و نیام شمشیر و بند بند نیزه‌اش آتش می‌افروخت؛

آیا آن دویدن آن دو بود یا دویدن شترمرغی که از پر خوردن گیاه بهاری ساق‌هایش سبز و زرد شده؟

و آیا راستی آن دو با آن کمدلی و ناتوانی از مردان بودند یا از زنان ناخن رنگ کرده و چهره به ناز پرورده؟!

شما را معذور می‌دارم که مرگ را همه دشمن می‌‌دارند،

و نگاه داشتن جان، در جان هر کس دوست داشتنی است؛

آن کس که مرگ جویای او است مزه مرگ را ناخوش می‌دارد،

پس چگونه او را از مرگ خوش آید که خود جویای آن شود.

اندکی از اشعاری انبوهی که شاعران درباره کندن در خیبر به وسیله علی علیه السّلام سروده‌اند: ابن حماد عبدی از شاعران قرن چهارم هجری در قصیده‌ای سرود:

و زجّ بباب الحصن عن اهل خیبر           و سقی الاعادی حنفها و حمامها

و جدّل فیها مرحباً و هو کبشها              و أوسع آناف الیهود ارتغامها[۲]

در دژ را برکند و کناری فکند،

و دشمنان را شربت مرگ چشانید.

مرحب خیبری که قهرمان دلیران بود به خون کشید،

و دماغ یهودیان را به خاک مالید.

و ابوهم لباب خیبر اضحی          قالعاً لیس عاجزاً بل جسورا

حامل الرایه التی ردّها بال                    امس من لم یزل جباناً فرورا[۳]

و پدرشان، در خیبر را نه از روی عجز و ناتوانی بلکه با دلیری و جسارت از جای برکند.

فاتحانه پرچم را بر دوش کشید، که روز قبل به دست مردی زبون و ترسو نگون گشت.

ابوالقاسم زاهی متوفّای ۳۵۲ ه سرود:

من اعطی الرایه یوم خیبر           من بعد ما بها اخو الدعوی نکص

و راح فیها مبصرا مستبصرا         و کان أرمدا بعینیه الرمص

فاقتلع الباب و نال فتحه             ودک طود مرحب لما قعص[۴]

کسی که روز خیبر پرچم نصر به دستش داده شد،

و مدعیان دروغین منکوب شدند.

و پس از چشم دردی شدید، با بصیرت و هشیاری، عوض داده شد.

و آن‌گاه در خیبر را کنده و خیبر را گشود و کوه پیکر مرحب را با کشتنش، فرود آورد.

ابوفراس حمدانی متوفّای ۳۵۷ ه. سرود:

من کان صاحب فتح خیبر من رمی                    بالکفّ منه بابه و دحاه[۵]

چه کسی صاحب فتح خیبر بود،

و در خیبر را با دست خود پرتاب کرده و دور انداخت؟

 

علی علیه السّلام، تنها فاتح خیبر

اخبار و روایات تأکید دارد که علی علیه السّلام به تنهایی فاتح خیبر است. بر پایه این اخبار، وقتی اهالی دژ خیبر به فرماندهی حارث برادر مرحب بیرون آمدند، به اصحاب رسول صلّی الله علیه و آله یورش بردند. مسلمانان گریختند و علی علیه السّلام ثابت و استوار مقاومت کرد.[۶]

علی علیه السّلام در پاسخ یک نفر یهودی که از وی درباره نشانه‌های اوصیاء پرسیده بود، فرمود:

ما همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شهر یارانت، خیبر شدیم که از مردان یهود و سوارانشان و قریش و دیگر قبایل فراهم آمده بودند. آنان همچون کوه فراهم آمده از اسبان و مردان و اسلحه به استقبال ما آمدند و در حالی که در خانه‌ای منیع مستقر بودند و شمارشان بسی از ما بیشتر، هر کدام داد و فریاد می‌زدند و به جنگ می‌آمدند. هیچ یک از یاران من به نبردشان نرفت مگر این‌که او را کشتند تا این‌که حدقه‌ها سرخ شد و به نبرد دعوت و هر کس به خویش مشغول. یاران من به همدیگر می‌نگریستند و می‌گفتند:

ای ابو الحسن؛ به پا خیز.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرا به دژ یهودیان فرستاد. احدی از آنان به نبرد من نیامد مگر این‌که او را کشتم و هیچ سواره‌ای در مقابل من نایستاد مگر این‌که او را به زیر آوردم. سپس چونان شیر خروشان به آنان یورش بردم و بر آنان سخت گرفتم و در قلعه را کندم و به تنهایی وارد شهرشان شدم و هر یک از مردانشان را که می‌آمد، می‌کشتم و هر کدام از زنانشان را که می‌دیدم، به اسارت می‌گرفتم تا این‌که به تنهایی آن‌جا را فتح کردم و جز خداوند یکتا هیچ یاوری نداشتم.[۷]

این گزارش تاریخی تصریح دارد که همراهان علی علیه السّلام در نبرد خیبر گریخته‌اند و او به تنهایی در مقابل یهودیان مقاومت و نبرد کرده است و در نهایت به تنهایی آن‌جا را گشوده است.

از این روایت چند نکته فهمیده می‌شود:

الف) یهودیان در خیبر تنها نبودند بلکه سوارانی از قریش و دیگر قبایل همراه آنان بودند و تا پایان با هم مقاومت کردند.

ب) شمار جنگجویان خیبر خیلی زیاد بود؛ چنان‌که علی علیه السّلام آنان را به کوهی از مردان و اسبان و اسلحه تشبیه و توصیف کرده است.

ج) شمار کشته‌های مسلمانان کم نبود. علی علیه السّلام می‌گوید: هیچ یک از یاران من به نبرد یهودیان نرفت مگر این‌که او را کشتند.

د) مسلمانان چنان در تنگنا و فشار قرار گرفتند که هر کس فقط به خود می‌اندیشید.

ه) مسلمانان معقتد بودند احدی جز علی علیه السّلام یارای جنگیدن و شکست یهودیان را ندارد. از این رو، او را به جنگ تشویق می‌کردند.

و) علی علیه السّلام یهودیان را شکست داد و وادار به عقب‌نشینی کرد؛ چنان‌که به قلعه گریختند و در آن‌جا هم به سراغشان رفت.

ز) علی علیه السّلام در قلعه یهودیان را کند و به تنهایی وارد آن شد و احدی از مسلمانان در این کار با او شریک نشدند. اگر مشارکتی هم کرده‌اند، پس از آن بود که طوفان جنگ فروکش کرد.

ح) تمایل یهود و همراهانشان برای جنگ به گونه‌ای غیرعادی قوی و سیرنشدنی بود.

ط)‌ از همه مهم‌تر این‌که علی علیه السّلام تأکید دارد به تنهایی خیبر را فتح کرد و احدی جز خداوند او را یاری نداد.

بنابراین، سخن آنان درست نباشد که می‌گویند: مردم با علی علیه السّلام برخاستند تا این‌که شهر را گرفت.

زیرا مردم، پس از آن‌که برخاستند از مقابل یهودیان خیبر گریختند و پا به فرار گذاشتند لیکن وقتی علی علیه السّلام به آنان یورش برد و دری را که در کنار قلعه بود، گرفت، سپس مرحب و دیگر سواران یهود را کشت، یهودیان به داخل قلعه گریختند، علی علیه السّلام در آن را کند و به قلعه یورش برد، مسلمانان به سوی او آمدند و علی علیه السّلام در قلعه را به دست خود گرفت و مسلمانان از آن بالا می‌رفتند و داخل قلعه می‌شدند. پس هنگامی که خواسته‌اش انجام شد، در را هشتاد وجب پشت سرش انداخت.

بنابراین برخلاف آنچه برخی روایات ادعا می‌کند، مسلمانان او را در فتح خیبر یاری ندادند بلکه همه حقیقت آن است که علی علیه السّلام به تنهایی و بدون کمک احدی، قلعه را فتح کرد.

به همین دلیل و چنان‌که گذشت، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فتح قلعه را به علی علیه السّلام نسبت داد.

چنان‌که در همین روایات فتح خیبر نیز تصریحات عدیده‌ای وجود دارد که علی علیه السّلام بود که شهر را گرفت و نیز دسته‌ای از این روایات اصولاً به مشارکت کسی با علی علیه السّلام اشاره ندارد. برای آگاهی دقیق‌تر به متون روایات مراجعه کنید تا صحت این موضوع را دریابید.

بلکه در همین روایات آمده است: علی علیه السّلام دژ را پیش از آن فتح کرد که مسلمانان به هم برسند و گرد آیند. این تصریح برخی روایات است.[۸]

در متن دیگری از عبدالله بن عمر که گفت:

نه به خدای سوگند؛ هنوز خیل مسلمانان به طور کامل نرسید که خداوند قلعه را به دست او گشود.[۹]

علیمی مقدسی گوید: خیبر در ماه صفر به دست علی علیه السّلام فتح شد.[۱۰]

در باب آیه:

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.[۱۱]

به راستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت می‌کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دل‌هایشان بود، بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آن‌ها پاداش داد.

از جابر بن عبدالله انصاری روایت کنند که گفت:

سزاوارترین مردم به این آیه علی بن ابی طالب است؛ زیرا خداوند متعال فرمود: وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.[۱۲]

مفسّران اجماع دارند که این فتح خیبر است و به اجماع همگان، این فتح به دست علی علیه السّلام انجام شد.[۱۳]

این روایت و احادیث دیگری از این قبیل موجب می‌شود که معتقد باشیم این موضوع از واضحات است و نیازی به گردآوری متون و منابع نباشد.

تواتر حدیث فتح خیبر

شمار انبوهی از اصحاب، جهاد علی علیه السّلام در خیبر را نقل کرده‌اند؛ چنان‌که به جرئت توان گفت که حدیث فتح خیبر توسط علی علیه السّلام، متواتر است. از جمله کسانی که این فتح علی علیه السّلام را روایت کرده‌اند، می‌توان به صحابه زیر اشاره کرد:

ابوهریره آورده است:

۱ – علی، امیر المؤمنین علیه السّلام؛

۲ – امام حسن مجتبی علیه السّلام؛

۳ – سهل بن سعد؛

۴ – حسّان بن ثابت؛

۵ – بریره اسلمی؛

۶ – سوید بن غفله؛

۷ – ابولیلی انصاری؛

۸ – عبد الرحمن بن ابی لیلی؛

۹ – عبدالله بن عبّاس؛

۱۰ – عمر بن خطاب؛

۱۱ – انس بن مالک؛

۱۲ – ابوهریره؛

۱۳ – سلمه بن اکوع؛

۱۴ – سعد بن مالک؛

۱۵ – عمران بن حصین؛

۱۶ – ضحاک انصاری؛

۱۷ – ابوسعید خدری؛

۱۸ – ابورافع قبطی؛

۱۹ – عبدالله بن عمر؛

۲۰ – جابر بن عبدالله انصاری؛

۲۱ – عامر بن سعد؛

۲۲ – سعد بن ابی وقّاص؛

۲۳ – حذیفه بن یمان.

 

استقبال از علی علیه السّلام

وقتی خبر فتح خیبر به رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسید، بی‌نهایت شاد و مسرور شد. آن‌گاه به استقبال علی علیه السّلام آمد، او را در آغوش کشید و میان دو چشم او را بوسید و فرمود:

خبر قابل ستایش و کار تو به من رسید؛ خداوند از تو راضی شد و من از تو راضی شدم.[۱۴]

یا فرمود:

خبر قابل ستایش و عمل قابل بیان تو به من رسید. خداوند از تو راضی شد و من از تو راضی شدم.

علی علیه السّلام گریست. پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود: چرا گریه می‌کنی؟!

گفت: از شادی این‌که خداوند و رسول او از من راضی‌اند.[۱۵]

در روایت از علی علیه السّلام نقل است که فرمود:

روزی که خیبر فتح شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من فرمود: اگر نبود که گروهی از امت من درباره تو، سخن نصارا درباره عیسی بن مریم علیه السّلام را بگویند، سخنی درباره تو می‌گفتم که از مقابل گروهی از مسلمانان عبور نمی‌کردی مگر آن‌که خاک قدمت را به دست برمی‌داشتند و آب وضویت را می‌گرفتند و با آن شفا می‌طلبیدند لیکن همین تو را بس که تو از من باشی و من از تو…

پیغمبر صلّی الله علیه و آله و علی علیه السّلام

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در این‌جا تصریح دارد که از غلو برخی مردمان درباره علی علیه السّلام می‌ترسد که مبادا چنان درباره او سخن گویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم علیه السّلام گفتند.

همین مانع شد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخنی درباره علی علیه السّلام بگوید که از احدی نگذرد مگر آن‌که خاک قدم و آب وضویش را برای شفا بردارد. در عین حال فرمود:

همین تو را بس که تو از من باشی و من از تو.[۱۶]

 

نکاتی در مورد قضیه فوق:

این قضیه مفید نکاتی است که مواردی را به اختصار بیان می‌کنیم:

۱ –  این قضیه دلالت دارد که مردم در آگاهی از قضایای عقیده و حد و مرزها در سطح مطلوب نبودند. از این رو، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در سخنان خود حال آنان را از این بابت مراعات می‌کرد و چنان سخن می‌گفت که از این بابت پیامد منفی نداشته باشد؛ زیرا سلامت عقیده مهم‌تر است و اولی به رعایت. بنابراین گردآوری و انبار کردن معلومات و معارف، اگر به اعتقاد مردم زیان و آسیب رساند، نه تنها درست نیست بلکه در سطح پست باقی می‌ماند و چه بسا در موارد اندک هم به اقناع نرسند. پس سلامت عقیده از کثرت بدون اقناع اولی‌تر است.

۲ – این قضیه اشاره دارد که آن‌چه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درباره علی علیه السّلام می‌دانست، نبود؛ چنان‌که خود فرمود:

یا علی؛ کسی جز خدا و من تو را نشناخت.

۳ – قتل مرحب، فتح دژ‌ها و کندن در خیبر با آن شیوه اعجازی، دلالاتی قوی است بر وجود نشانه‌ها و امتیازات باطنی و درونی ذی قیمتی در علی علیه السّلام، کار به موضوع شجاعت و قدرت جسمانی محدود نمی‌شود.

چنان‌که به درجه پیروی علی علیه السّلام از فرامین پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز ربط پیدا نمی‌کند. همچنین بر پایه علاقه و محبت نسبی و انس و الفت و تربیت و پیوند اختصاصی هم نیست بلکه موضوعی در میان است که از همه آنچه گذشت، بزرگ‌تر و سزاوارتر است… و آن معانی بلندی است که اگر مردمان عادی از آن آگاه شوند، چیزهایی در آن خواهند دید که آنان را به غلو در علی علیه السّلام کشاند و او را به خدایی گیرند؛ دقیقاً همچون مسیحیان که عیسی مسیح علیه السّلام را در مرتبه خدایی نشاندند. همین معانی آنان را تحریک می‌کرد تا خاک قدم علی علیه السّلام و آب وضوی او را برای شفا بردارند.

۴ – این سخن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله اشاره دارد که انگیزه شفاطلبی به وسیله آثار اولیاء تا چه رسد پیامبران صلّی الله علیه و آله و هر کس و هرچه به خداوند سبحان منسوب است و به ذات باری تعالی منتهی می‌شود؛ چونان امری نهفته در وجدان مردم وجود دارد و از عمق و ژرفایی فطرت و ضمیر آنان سرچشمه می‌گیرد.

بنابراین هرگاه این مکنونات به موجب عوامل و اسبابی تحریک شود، مسلم است که راه خود را برای ظهور در حرکات و اعمال انسان در قالب تبرک پیدا خواهد کرد تا به آب وضو، خاک قدم و هر چیز دیگری که به منبع قداست منسوب باشد، تبرک جویند و شفا طلبند.

۵ – شاید بپرسید: اگر تبرک و شفاطلبی به خاک قدم و آب وضوی علی علیه السّلام محذور دارد، پس این دلیل است بر صحت ادعای برخی فرقه‌ها که تبرک به اشخاص را حرام و شرک می‌‌دانند. مؤید دیدگاه آنان، مقدمه سخن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله است که فرمود:

اگر نبود که مردم درباره تو سخنی بگویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند…

در پاسخ گوییم:

بدون تردید، مردم به آب وضوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله تبرک می‌کردند و شفا می‌طلبیدند. روایات متواتری که به صدها مورد می‌رسد، بر این موضوع دلالت صریح دارد.

چنان‌که مطابق برخی روایات، کسانی حتی پیامبر صلّی الله علیه و آله هم به علی علیه السّلام تبرک می‌کردند اما این تبرکی است که می‌تواند سبب نزدیکی بیشتر به خداوند متعال شود و زمینه را برای دریافت برکات و الطاف الهی فراهم سازد.

در این تبرک هیچ شائبه شرک یا غلوی وجود ندارد بلکه صفا، طهارت و خلوص محض است. قصد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در این سخن، این معنا نبود که تبرک ممنوع است بلکه می‌خواست بگوید: آنان‌که به آب وضو و آثار وی تبرک می‌جویند، گروهی از مؤمنان و مسلمانان هستند. شاید اگر سخن خود را درباره علی علیه السّلام بیان می‌کرد؛ کارشان به جایی می‌رسید که انگیزه‌های قوی در خود برای غلو می‌یافتند و چونان مسیحیان، که مسیح را در مرتبه خدایی نشانده‌اند، علی علیه السّلام را به خدایی می‌رساندند.

مؤید آن‌که: آن دسته از مردم که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله تبرک می‌کردند، همه آنان به علی علیه السّلام تبرک نمی‌کردند…

حال اگر آن سخن خود را درباره وی می‌گفت، همه مردم حتی آنان‌که به پیامبر صلّی الله علیه و آله تبرک نمی‌کردند، خود را به وی متبرک می‌ساختند.

۶ – در تأیید سخن، بخش پایانی سخن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله کفایت می‌کند که فرمود: «لیکن تو را همین بس که تو از من باشی و من از تو.»

زیرا منظور حضرت از این سخن آن نبود که علی علیه السّلام در نسب یا در علم و معرفت از او است یا در ساخت ایمان و اسلام علی علیه السّلام سهیم است، چنان‌که علی علیه السّلام در ابقای اسلام که رسالت پیغمبر است، سهیم بود.

بلکه مقصود:

الف) چیزی عمیق‌تر و ژرف‌تر از این است و آن معنایی است هماهنگ و سازگار با اخذ خاک قدم علی علیه السّلام و آب وضوی او.

ب)‌ حقیقت محمدی و علوی یکی است و نورشان یکی که به دو نیم تقسیم شده است، یکی از آن دو به نبوت اختصاص یافت و دیگری به مقام ولایت. بنابراین آن دو در حقیقت از هم هستند.

احادیث شریف تفاصیل و جزئیات مهمی از این موضوع بیان می‌کند. می‌توان برای آگاهی از آن به روایات مراجعه کرد.

علیمی مقدسی می‌گویند: خیبر در ماه صفر به دست علی علیه السّلام فتح شد.[۱۷]

جابر بن عبدالله انصاری درباره این آیه:

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.[۱۸]

به راستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت می‌کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دل‌هایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آن‌ها پاداش داد.

می‌گوید: سزاوارترین مردم به این آیه، علی بن ابی طالب علیه السّلام است؛ زیرا خداوند متعال فرمود:

أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.[۱۹]

اجماع دارند که این فتح، فتح خیبر است و این کار به اجماع آنان، به دست علی علیه السّلام انجام شد.[۲۰]

حسّان بن ثابت به همین مناسبت می‌گوید:

و کان علی أرمد العین یبتغی        دواء فلما لم یحس مداوشفاه

رسول الله منه بتفله                  فبورک مرقیا و بورک راق

و قال سأعطی الرایه الیوم فارسا    مکینا شجاعاً فی الحروب مجاریا

یحب إلهی و الإله یحبه             به یفتح الله الحصون الأوابیا

فخص لها دون البریه کلها           علیا و سماه الوزیر المواخیا.[۲۱]

و علی گرفتار چشم درد بود و دنبال دارویی برای بهبودی آن می‌گشت و به چیزی دسترسی پیدا نکرد.

تا این‌که رسول خدا صلّی الله علیه و آله او را به وسیله آب دهان خویش شفا داد، پس فرخنده باد آن‌که بهبودی یافت و خجسته باد آن‌که بهبودی داد.

و فرمود: امروز پرچم را خواهم داد و به مرد دلاور و شجاعی که دوستدار خداست.

خدای مرا، دوست دارد و خدا نیز او را دوست دارد،

و به دست او خداوند قلعه‌های بسیار محکم را بگشاید.

و برای این کار از میان همه مردمان علی را برگزید و او را ولی و برادر خویش نامید.

بیت میانی حسب نقل مفید این است:

و قال سأعطی الرایه الیوم صارما             مکینا محبا للرسول موالیا[۲۲]

در خطبه امام حسن مجتبی علیه السّلام که پس از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام ایراد فرمود، آمده است:

لا عطینّ الرّایه غداً رجلاً یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله، و یقاتل جبرئیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، ثمّ الترد رایته حتی یفتح الله علیه.[۲۳]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۶، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]– الغدیر، ۷/۲۰۱٫

[۲]– همان، ۴/۱۵۲٫

[۳]– همان، ۱۶۶٫

[۴]– همان، ۳/۳۸۸٫

[۵]– همان، ۴/۴۰۴٫

[۶]– ر.ک: سیره حلبی، ۳/۳۷؛ المغازی، ۲/۶۵۳-۳۵۴؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۲۵٫

[۷]. بحار الانوار، ۲۱/۲۷؛ از: الخصال، ۲/۱۶٫

[۸]– الاصابه، ۲/۵۰۲؛ بحار الانوار، ۲۱/۲۲؛ مسند احمد، ۵/۳۵۸؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، ۵؛ تاریخ الامم و الملوک، ۳/۳۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۴۳۷٫

[۹]– مجمع الزوائد، ۹/۱۲۳٫

[۱۰]– الانس الجلیل، ۱۷۹٫

[۱۱]– فتح: ۱۸٫

[۱۲]– فتح: ۱۸٫

[۱۳]– کفایه الطالب، ۱۲۰٫

[۱۴]– معارج النبوه، ۲۱۹٫

[۱۵]– بحار الانوار، ۲۱/۲۲٫

[۱۶]– ینابیع الموده، ۵۲٫

[۱۷]– الانس الجلیل، ۱۷۹٫

[۱۸]– فتح: ۱۸٫

[۱۹]– فتح: ۱۸٫

[۲۰]– کفایه الطالب، ۱۲۰٫

[۲۱]– الفصول المهمه، ابن صباغ، ۱۹؛ الارشاد، ۱/۱۲۸؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۶؛ ر.ک: الغدیر، ۱/۶۵؛ سیر اعلام النبلاء، ۲/۵۱۵؛ تهذیب التهذیب، ۲/۲۴۷؛ الشعر و الشعراء، ۶۰-۶۱؛  الاستیعاب، ۱/۴۲۱؛ الاصابه، ۲/۸؛ اسد الغابه، ۲/۴۰٫

[۲۲]الارشاد، ۱/۱۲۸٫

[۲۳]– ر.ک: ینابیع الموده، چ استانبول، ۲۰۸٫