بعد از آزادسازی خرّمشهر مقرر شد فرماندهان سپاهی و ارتشی شرکت کننده در عملیات «الی بیت المقدس» ضمن سفر به تهران، در حسینیه‌ جماران به محضر امام خمینی (ره) مشرف شوند.

در روز موعود، فرماندهان خدمت امام رسیدند؛ امّا از متوسّلیان خبری نبود. محمّد کوثری از فرماندهان عملیاتی ارشد سپاه درباره‌ی این واقعه می‌گوید:

«… ما و سایر فرماندهان به خدمت حضرت امام رسیدیم. حاج احمد دیر رسیده بود. علّت را جویا شدیم. فهمیدیم به رسم رفاقت، رفته مهندس ناصر کاظمی فرمانده سپاه استان کردستان را هم آورده بود تا به همراه فرماندهان فاتح خرّمشهر به ملاقات امام بیاید؛ امّا این دو نفر موقعی به جماران رسیده بودند که ملاقات تمام شده بود. به حضرت امام اطلاع دادند که حاج احمد متوسّلیان؛ فرمانده تیپ ۲۷ محمّد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده، وقت ملاقات هم تمام شده، شما چه می‌فرمایید؟

حضرت امام با خوشرویی تمام اجازه فرمودند حاج احمد و ناصر کاظمی، افتخار دست‌بوسی ایشان را داشته باشند.»[۱]

عبّاس برقی از مسؤولین یگان ذوالفقار تیپ ۲۷ در این خصوص می‌گوید:

«… از بیت که خارج شدیم، هر کدام از بچّه‌ها چیزی می‌گفت. یکی از نورانیت حضرت امام صحبت می‌کرد و دیگری از خلوص معنوی او می‌گفت. در این بین، ناگهان چشمم به حاج احمد افتاد که عصا به دست، با پای زخمی و ترکش خورده، از بیت خارج می‌شد. همین که پایش را از بیت بیرون گذاشت، با عصبانیت عصا را به سمتی پرت کرد و با صدای بلند، بدون این‌که کسی را مخاطب قرار دهد، گفت: به خدا قسم دیگر عصا به دست نمی‌گیرم. می‌خواهم بدون عصا راه بروم.

جمعی که آن جا بودیم، با نگرانی به او که به سختی راه می‌رفت، نگاه انداختیم. همان‌طور که راه می‌رفت، زیر لب ذکری را زمزمه می‌کرد.

همه می‌دانستیم که حاج احمد با حضرت امام ملاقات خصوصی داشته؛ ولی این‌که در آن‌جا چه گذشته، کسی خبر نداشت.

سرانجام طاقت نیاوردم. به همراه چند نفر از بچّه‌ها به سراغ او رفتیم و جریان را پرسیدیم. گفت: پیش امام که بودم، ایشان با لحنی پدرانه از من پرسید: آقای متوسّلیان، پایت چه شده؟ در جواب گفتم: زخمی شده، بعد هم ساکت شدم. آن وقت امام با همان مهربانی، دستی روی پایم کشید و گفت: ان‌شاء‌الله خوب می‌شود و شما به دنبال عملیات می‌روی.

بعد از شرح واقعه، حاج احمد، همه‌ی ما را باخودش از جماران برد و با رسیدن به ابتدای میدان قدس، همه‌ی ما را در آن جا روی زمین نشاند و گفت: برادرها، حضرت امام فرمودند که جنگ باید با همان قوّت خودش ادامه داده شود و امر دفاع، کما فی السابق پیش برود .

حاجی ضمن تشریح نقطه‌ نظرات امام، در حالی که بچّه‌ها دور او حلقه زده بودند، گفت: برادرها، یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم! دیگر تکلیف ما واضح است، باید برای عملیات بعدی، عازم منطقه بشوید و خیلی سریع عملیات را شروع کنید.

این دستور حاجی که مبنی بر رهنمود فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام بود، باعث شد تا ما بلافاصله برای شناسایی عملیات بعدی، عازم منطقه‌ی مرزی شلمچه یا همان منطقه‌ی عملیاتی رمضان بشویم.»[۲]

 در هاله‌ای از غبار، ص ۱۴۹ تا ۱۵۱٫


[۱]. نوار مصاحبه‌ی مؤلف با محمّد کوثری؛ فرمانده اسبق لشکر ۲۷ محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله)، تهران، پاییز ۱۳۷۶٫

[۲]. مصاحبه‌ی اختصاصی ستاد کنگره‌ی شهدای لشکر ۲۷ با سردار سرتیپ عبّاس برقی، تهران، تابستان ۱۳۷۵٫