اعوذُ بِالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانىِ یَفْقَهُواْ قَوْلىِ. طه؛ آیات ۲۵ تا ۲۸

الحمدلله و الصّلاه علی خاتم الانبیاء، طبیبنا ابی القاسم محمد و آله المعصومین، سیما الکهف الحصین بقیه الله فی العالمین ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عجل الله فرجه و سهل الله ظهوره و اللعن علی اعدائهم اجمعین.

 

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏. سبأ؛ ۴۶٫

ایام ماتم سالار شهیدان؛ اسوه عارفان و عاشقان سید مجاهدان؛ و بنیان ‌گذار مدرسه عشق و بسیج، حضرت ابا عبد الله‌ الحسین علیه السلام را به پیام‌ آور کربلا، به سنگر نشین دعا؛ و عرضه ‌کننده معارف حقه در قالب مناجات، حضرت سید الساجدین امام زین ‌العابدین علیه السلام؛ و به شما اساتید بزرگوار و خواهران و برادران تسلیت عرض می ‌کنم.

در این محفل نورانی که اساتید بسیجی و رؤسای دانشگاه‌ های ما و فرهیختگان متدین و دلداده به امام حسین علیه السلام جمعشان جمع است، چند رمز از رموز ماندگاری حادثه عاشورا را برایتان عرض می‌ کنم.

***

  1. اولین رمز ماندگاری عاشورا: عمل مخلصانه برای خدا

این فرمولی است که خدا فرموده ‌است: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». نحل؛ ۹۶٫ شما هر کار خوبی کرده ‌باشید، ولی برای خدا نباشد ماندگاری ندارد. خدا باقی است و چیزی را به خدا بدهید، رنگ خدا می‌گیرد. علوم و دانسته های ما، متعلق به این عالم هستند، وقتی از دنیا برویم، نه قفه، نه اصول، و نه هیچ علم دیگری، به درد ما نمی ‌خورد. اینها علومی است که ذهن ما را پر کرده؛ و جزء عوارض وجودی ما است، نه جزء ذات ما. تمامی این علوم با یک بیماری از صفحه مغز خارج می شوند.

من استادی را سراغ دارم که گرفتار آلزایمر شد، حتی اسم خودش را فراموش کرد، حتی راه لقمه را به دهان خودش بلد نبود. دو تن از اساتید برجسته را می‌شناسم که با حادثه مرگ عزیزانشان -که غائله عظیمی است و فشار زیادی بر انسان وارد می‌شود- تمام علوم از یادشان رفت. در نتیجه کاربرد این علوم اینجاست و برای آخرت کاربردی ندارد.

کاری که برای خدا باشد می ‌ماند. خوشا به حال کسی که برای خدا درس خواند، خوشا به حال کسی که برای خدا درس گفت و برای خدا قدمی برداشت؛ لذا حرکت امام حسین علیه السلام هیچ رنگی غیر از رنگ خدا ندارد. تمامی کارهای پیامبران و سالارشان حضرت خاتم‌الانبیاء صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله برای خدا بود، ولی کادری که همراه انبیا بودند، همیشه از قماش خود انبیاء نبودند.

تنها شخصیت قبل از ظهور امام زمان عج ‌الله ‌تعالی‌ فرجه ‌الشریف که هم خودش و هم مجموعه‌ای که با او بودند همه خاص بودند، امام حسین علیه السلام است. از غلام سیاهش تا حضرت ابوالفضلش، همه و همه رنگ خدا داشتند. اینها در عدد ۷۲ نفر بودند ولی در اصل یک نفر بودند. همه ذوب در امام حسین علیه السلام بودند و حسین علیه السلام ذوب در خدا بود. یک حس در این مجموعه بیشتر نبود و آن «لا اله الا هو» بود. همه همین بودند.

***

آیه ‌ای که در ابتدای عرایضم تقدیم داشتم، آیه ‌ای است که امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه در مباحث تذکری و درس اخلاقشان، زیاد تکرار می کردند. اگر قیام برای خدا باشد، – هم قیام فردی قائم به خدا باشد و هم قیام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای خدا باشد.- خدا چنین قیامی را به راه راست هدایت می کند. اما شرط هدایت الهی، استقامت است؛ و استقامت قد راست کردن است. شخصی که با غیر خدا عمر خود را معامله می کند، باخته است. « أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی‏ حَیاتِکُمُ الدُّنْیا» احقاف؛ ۲۰٫ خدا می فرماید: خوبی ‌هایتان را در دنیا مصرف کردید و برای آخرت چیزی برای خودتان نماند.

**

اعمال فانی

آقای قرائتی داستانی را از شخصی نقل می کند که قابل تأمل است. ایشان یکی از بزرگان بود که در این انقلاب سهم داشته و شخصیتی بودند، اما بعد از رحلت امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه با انقلاب همکاری نکردند. آقای قرائتی از قول ایشان نقل می کند: سکته کردم و مرگ بر من عارض شد و دوباره زنده شدم. وقتی جان می دادم، به من گفتند چه آوردی؟ من با خود فکر کردم خیلی کارها انجام دادم، انقلابی بودم، مسجد ساختم، امام جماعت بودم، در انقلاب هم پرچمی در دست داشتم، کتاب نوشتم، زیاد سخنرانی کردم و کلی اندوخته دارم. این‌ها را که گفتم، گفتند: اینها هیچ کدام نوشته نشده‌ است! …. (اصل داستان طولانی است، جهت اطلاع یافتن از آن به کلیپ حاج آقای قرائتی مراجعه فرمایید.) در اینجا متن می توان گزینه دانلود این کلیپ را قرار داد.

 

***

خدایا به دادمان برس! نشود عمرمان رفته باشد و چیزی برای آخرت نبرده ‌باشیم. گاهی کارهای خوبی کرده ایم که برای مردم مفید بوده، ولی برای خودمان انجام دادیم. امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه در این جهت حرکت می کرد، با غیر خدا قوم و خویشی نداشت، همیشه می گفت: «ما ضامن و مأمور به تکلیفیم، ضامن نتیجه نیستیم.» امام اهل ‌ترس نبود، در موردی اگر احساس تکلیف می ‌کرد، ملاحظه احدی را نمی‌ کرد؛ به همین دلیل آقای بهجت رضوان الله‌ تعالی ‌علیه، امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه را در عالم مکاشفه خندان دیده بود. همان طوری که در وصیت نامه می‌گوید: «با قلبی شاد؛ و ضمیری امیدوار…» هر کسی نمی‌تواند این حرف را بگوید! ایشان دم رفتن از این دنیا، با اطمینان و با روحیه خوبی می‌ رفت، که آقای بهجت گفتند: من امام را موقع رفتن خیلی زیبا دیدم.

***

امام عصر عج‌ الله ‌تعالی ‌فرجه دعایی دارند: اللهم أَحْیِنِی مَا أَحْیَیْتَنِی مَوْفُوراً وَ أَمِتْنِی‏ مَسْرُوراً. خدایا تا هستیم، جامعه اسلامی را به غیر محتاج نکن، توفیق خود کفایی عنایت فرما؛ و موقع رفتن هم مسرور برویم، شرمنده و سرافکنده نباشیم، خدایا مرگم را با خوشحالی همراه کن!

کسی که قشنگ زندگی کرده باشد، قشنگ هم می ‌میرد.

***

چرا نباید این گونه (همانند امام خمینی) باشیم؟ در زندگی هیچ کاری برای غیر خدا نکرده بود. شما تنها این بُعد انقلاب را می‌ بینید و نمی دانید در بُعد جهانی چه تحولی ایجاد کرده است!؟ این جمعی که شما بزرگواران در قالب بسیج اساتید هستید که برای امام حسین علیه السلام جمع شده‌ اید، اهل راز و نمازید؛ اینها همه از روح امام است. او تجلی اخلاص بود که امروز برخی جوانها از ما جلوترند و همه چیزشان را، دنیا و آخرتشان را برای خدا هزینه کرده اند.

اگر اخلاص باشد، همه چیز رنگ خدا می‌ گیرد و خدا نامحدود است؛ لذا آنچه خالص شده تجلی خدا می‌شود؛ ولو ظرفیت و بعد انسان نامحدود باشد. به امام حسین علیه السلام می‌گوییم: السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره، ولی امام حسین علیه السلام با بهشت معامله نکرد، با خدا معامله کرد! عشق او خدا بود و اگر چیزی قرار است با امام حسین علیه السلام معامله شود، فقط خود خداست.

***

پس جمع بندی نکته اول این شد: کارمان را به خدا گره بزنیم، چرا که غیر خدا قابل اعتماد نیست. به هر کسی تکیه کنیم، اگر او بیفتد ما هم می‌ افتیم. امیدمان خدا باشد، نیت‌مان خدا باشد. کلاس می‌ رویم، وضو می ‌گیریم همه برای خدا باشد، برای خدا حرف بزنیم، بخندیم، نشاط کسب کنیم، برای جوانان امید ایجاد کنیم.

**

مرحوم شیخ رجب ‌علی خیاط، نه استاد دانشگاه بود، نه حجت ‌الاسلام بود، نه آیت ‌الله بود، درسی هم نخوانده‌ بود، اما به جایی رسیده‌ بود که ما به او غبطه می ‌خوریم. پسرش می ‌گوید که مرا روی کولش گرفته ‌بود، از عبد العظیم حسنی علیه السلام به سمت بی ‌بی ‌شهر بانو می‌ برد، در مسیر به درویشی برخورد کردیم، از این قلندرهای خیلی مدعی! پدرم قدری حال و احوال کرد، اما خیلی تحویلش نگرفت، به او برخورد. گفت من را نشناختی؟ من بیش از شما در این راه گام زدم. پدرم پرسید: چه کاری از تو ساخته ‌است؟ درویش خم شد، سنگی برداشت و ناگهان گلابی شد! گلابی را به پدرم داد.

پدرم گفت: اگر این کار را برای خدا انجام دادی درست است؛ وگرنه این برای نمایش خودت بود، برای خدا چه کردی؟ این درویش شکست و گریه ‌اش گرفت. لذا می توان همانند این درویش، سختی تحمل کرد، ریاضت کشید و نتیجه گرفت، تا با اراده خود، چیزی را به چیز دیگری تبدیل نمود، اما نکته اینجاست که برای خدا نبود، پس بی ارزش است، فانی است. لکن حرکت امام حسین علیه السلام برای خدا بود نه غیر او؛ و شما پس از قرن ها، برکت و ارزش این کار را می بینید و لمس می کنید!

***

  1. دومین رمز ماندگاری عاشورا: استقامت برای خدا

نکته دوم در حرکت سید الشهدا علیه السلام استقامت است. قرآن کریم می فرماید در استقامت دو، سه نوع معرفت وجود دارد، که به یکی از این موارد اشاره می شود: در سوره احقاف فرموده است: إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون. احقاف؛ ۱۳٫ خدا در مورد اولیاء خود گفته است: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون. یونس؛ ۶۲٫ معلوم می‌شود کسی به ولایت الهی نمی رسد، مگر این که در مسیر هدف حقه خود، پا فشاری داشته ‌باشد.

سیدالشهداء علیه السلام و اصحابشان ترسی نداشتند، با اینکه شب عاشورا در شدیدترین محاصره بودند، از بی ‌آبی و بی ‌غذایی خانواده‌ هایشان در فشار بودند، چنان با خدا مناجات کرده اند که در عالم، هیچ عارفی نیست که در این شرایط بتواند به این قشنگی مناجات کند. به قدری مناجات، تلاوت قرآن و رکوعشان دل انگیز بود، که گویی هیچ مشکلی نداشتند!

استقامت نشانه امید است، این که در شرایط سخت و در نبودها عشق داشته ‌باشید و کار را با همه وجود انجام دهید، این نشانه ایمان است. لذا ابی عبدالله علیه السلام خودش را پیروز می ‌بیند.

**

شاه رفتنی است!

وقتی امام رضوان ‌الله در پاریس بودند، دکتر بهشتی به ایشان گفتند: «احتمال می‌دهم که گزارش ‌ها درست به شما نرسد، چون ما در نیروهای مسلح رخنه نکردیم و شما در اطلاعیه ‌ها می‌گویید شاه رفتنی است». امام پاسخ دادند: نه من این ‌ها را دقیق می ‌دانم. ما مأمور به تکلیفیم و ما باید بگوییم و شاید همه هم کشته‌ بشویم. این نشانه اقتدار و استقامت است و استقامت در وجود امام نهادینه شده ‌بود. همیشه می ‌گفت: تا آخرین لحظه می ‌ایستیم و به هیچ کس متکی نبود. وقتی از عراق بیرونش کردند، هیچ کشوری راهش نمی ‌داد. او می ‌فرمود در آب‌ های آزاد از این کشتی به آن کشتی می‌ روم، ولی از راهم باز نمی ‌ایستم.

تمام قیام سیدالشهداء استقامت بود. یک نفر نبود، تا آخرین نفر و آخرین قطره خونشان، در مسیر هدفشان استقامت کردند و دیدید که پیروز شدند و یزید شکست خورد!

***

  1. سومین رمز ماندگاری عاشورا:برنامه ‌ریزی برای آینده

ممکن است که اشخاص و افرادی در مقطعی پیروز شوند، ولی چون برای آینده برنامه ای نداشتند، سرانجام کارشان با شکست مواجه می شود و نامی از آنها باقی نمی ماند.

ام‌ السلمه گفت: یا اباعبدالله علیه السلام شما در کودکی روی سینه جدتان بودید، آمدم و دیدم که پیامبر صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله گریه می ‌کند، گفتم: یا رسول ‌الله چه شده ‌است؟ گفت: جبرئیل آمد و گزارش شهادت پسرم را به من داد، سپس مختصر خاک و تربتی به من داد و گفت: تربت قتلگاه امام حسین علیه السلام است، این را نگهدار و من این را در شیشه نگاه داشتم؛ و علت این که من به عراق می ‌روم، آن است که جدتان گفتند: شما در عراق کشته می‌شوید! حضرت سیدالشهداء گفتند: (بنابر نقلی) مادر دوست داری که قتلگاه من را ببینی؟

سپس امام حسین علیه السلام تصرف کرد و دیدم در وادی کربلا هستم، گودال را نشان دادند، جایگاه شهادت را نشان دادند؛ و قسمتی از تربت قتلگاه را به من داد و فرمود: این را در کنار آن تربت که جدم داده بگذار؛ و پس از  مسافرتم گاهی به آن نگاه کن، هر وقت دیدی که خاک به خون تبدیل شده است، بدان که دیگر حسین علیه السلام نداری!

 

***

عکس العمل های جامعه، نسبت به خروج ابی عبدالله

عکس العمل های جامعه، نسبت به خروج ابی عبدالله متنوع بود، اما می توان چند گروه کلی را نام برد:

گروه اول: عده‌ای به شکل عاطفی برخورد می‌ کردند. همانند ام سلمه. گروه دوم: تحلیل‌گر بودند و به اوضاع سیاسی آشنا بودند، مثل ابن‌ عباس که گفت: مردم کوفه قابل اعتماد نیستند، اینها امتحانشان را به پدرتان امیر المومنین علیه السلام و برادرتان امام حسن علیه السلام پس داده ‌اند. گروه سوم: افراد سیاسی بودند که به خاطر خودشان می‌گفتند نرو! مثل عبدالله‌ بن عمر و عبدالله‌ بن زبیر، ایشان جزو کسانی بودند که نمی‌خواستند با یزید بیعت کنند؛ و اگر تک ‌تک کشته می ‌شدند جبهه آنها تضعیف می ‌شد؛ مخصوصا ابن زبیر که به امام حسین علیه السلام می‌ گفت: در مکه بمانید و مکه جایگاه توجه همه مسلمین است و این جا شما امام الحرم شوید.

 حضرت چهار ماه دیگر در مکه اقامت داشتند؛ و شمع جمع بودند و این ها هم برای اینکه جبهه خود را از دست ندهند، از امام می خواستند در این مقطع به عراق نروند. روال بر این منوال بود تا اینکه امام آخرین حرف را فرمودند: جدم رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را در رؤیا دیدم و پیامبر به من دستور دادند: یَا حُسَیْنُ علیه السلام اخْرُجْ‏ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلًا. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۶۵٫ من مأموریت دارم که به قربانگاه بروم، دستور دارم که به عراق بروم و رفتن من شهادت است! این مأموریت و تکلیفی است؛ که نتیجه اش شهادت است.

دوباره اشکال کردند: حالا اگر نتیجه آن کشته شدن است، چرا رباب سلام ‌الله علیها را می بری؟ چرا زینب سلام ‌الله علیها را می بری؟ چرا ۳ ساله را می بری؟ چرا بچه ۶ ماهه علیه السلام را می بری؟ باز حضرت پاسخ دادند: به من مأموریت دادند که بانوان را همراه خود ببرم: قَدْ قَالَ لِی إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ مَضَى.‏ اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۶۵٫

آمدن این بانوان تمامی روی حساب بوده است، همگی انتخاب شدند، هر کدام در انقلاب، سهم مهمی داشتند، در حماسه عاشورا نقش برجسته ای داشتند.

**

نقش بانوان در حمایت از امام زمانشان

در سامرا پدر امام زمان، و جدشان و مادرش نرجس‌ خاتون و حکیمه ‌خاتون را آنجا زیارت می ‌کنید. احمد بن ‌ابراهیم نزد جناب حکیمه ‌خاتون آمد و گفت: من شنیده ‌ام که شما به جای امام به سؤالات مردم پاسخ می ‌دهید و در تعیین تکلیف آنان نقش دارید. فرمودند: بله. گفت از کجا اجازه گرفتید؟ گفت: از ابا محمد؛ یعنی از امام حسن عسکری علیه السلام.

امام علیه السلام برای اینکه از نظر سیاسی پوشش داشته ‌باشد و به عنوان امام و مرجع شناخته ‌نشود، مادر خودشان جده‌ خاتون را نماینده قرار داده ‌بودند؛ و ایشان هم به حکیمه‌ خاتون نمایندگی داده ‌بودند تا به عنوان یک مرجع، به مردم پاسخگویی ‌کند.

زمانی که احمد بن ‌ابراهیم نزد جناب حکیمه ‌خاتون آمد و گفت: شما به جای امام پاسخ به سؤالات مردم می‌دهید؟ ایشان پاسخ دادند بله. در پرسش دوم سوال کرد: آیا این کار سابقه هم دارد؟ گفتند: بله! حضرت زینب سلام ‌الله علیها، حفاظت جان امام سجاد زین ‌العابدین علیه السلام را بر عهده داشتند؛ و علاوه بر حفاظت، از عهده پوشش دادن امور به خوبی برآمدند؛ لذا امام سجاد علیه السلام فرصت لازم را یافتند تا ابعاد با عظمت وجود خود را به ما نشان دهند.

در تمام مدت زمانی که امام سجاد علیه السلام در سنگر بیماری و ضعیف قرار داشتند، حضرت زینب سلام ‌الله علیها بلند گویشان بود. این حضرت زینب سلام ‌الله علیها بود که امام سجاد علیه السلام را برای رهبری و امامت حفظ کرد، برای او پوشش شد و هر کس هر مشکلی داشت، به حضرت زینب سلام ‌الله علیها مراجعه می ‌کرد. لذا مدیریت ظاهری به عهده حضرت زینب سلام ‌الله علیها بود. مدیریتی که در دنیا سابقه ندارد، کسی این همه داغ دیده ‌باشد و این طور دستش را با طناب بسته ‌باشند، این گونه حماسه آفرینی جز عجایب خلقت است.

**

تولیدات امام سجاد علیه السلام در مسیر توحید

از جمله تولیدات و محصولات امام سجاد علیه السلام در مسیر توحید، صحیفه سجادیه و رساله حقوق ایشان است که تماشایی و دیدنی است.

 از دیگر اقدامات موثر حضرت، تربیت اشخاص در قالب بردگان است. او که منبر و تدریس نداشت، زمینه ‌ای برای این کارها نبود، لذا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام که جو خفقان شدید حاکم شد، امام سجاد علیه السلام به خریداری و تربیت ایشان در رتبه اولیاء الله اشتغال ورزیدند. به گونه ای که نفس اشخاص تربیت یافته، جامعه اسلامی را احیاء می‌ کرد.

برنامه دیگر ایشان گریه بود. گریه بار عرفانی، بار سیاسی، فرهنگی و اخلاقی دارد. امام بوسیله سلاح گریه مبارزه می‌ کرد. گریه امام، بار عظیم سیاسی بسیاری داشت. خودش گریه می‌ کرد و چهره مظلومیت امام را در آینه گریه ‌های شدید خودش قرار می‌ داد. جامعه را به گریه می ‌انداخت و مردم را علیه ظالم مسئله‌ دار می ‌کرد. امام در این بُعد خیلی کار کردند.

***

در مورد امام سجاد علیه السلام آورده اند که به قدری سفت و سخت دستشان را بسته بودند که از دستان مبارکشان خون جاری بود. لذا به حضرت سجادی علیه السلام که بیمار و نحیف شده‌ بود و تحت شکنجه، با غل بسته‌ شده بود- غلام می ‌گفتند، یعنی پسر بچه!

آنقدر ضعیف شده‌ بود که وقتی در مجلس یزید می‌خواستند حضرت را بکشند. مردم گفتند: چکارش دارید؟ داد مردم بلند شد. در همان مجلس وقتی امام سجاد علیه السلام فرمودند: اجازه می ‌دهید من بروم بالای این چوب، یزید اجازه نداد، مردم گفتند: بابا یک پسر جوانی است، اسیر هم هست می خواهد دو کلمه حرف بزند، در نتیجه حضرت با آن سیاست رفتند و خطبه را ایراد کردند، ولی حضرت زینب سلام ‌الله علیها پوشش بود، مدیریت ظاهری مال حضرت زینب سلام ‌الله علیها بود. هدایت آن گروه مقوّمین با ایشان بود.

نقش گروه مقوّمین این بود که عهده دار اجرای برنامه ای شوند که خدای متعال به امام حسین علیه السلام داده ‌بود، تا این انقلاب مصادره نشود و دیگران خونهای شهیدان را به نفع خود نبرند. این گروه آمدند هم پیام دقیق و شفاف شهیدان را به تاریخ رساندند؛ و هم حفاظت کردند که از این شهداء سوء استفاده نشود. در این کار همه‌ آنها معصومانه عمل کردند. دستور به طور دقیق اجرا شد و اینها در جایی که باید گریه‌ می ‌کردند، گریه ‌کردند. در جایی که باید صلابت نشان می دادند، صلابت نشان دادند.

***

صلابت اسراء

وقتی که آن نانجیب گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ چه بلایی خدا بر سر برادرت آورد؟ حضرت زینب سلام ‌الله علیها آنجا هیچ کم نیاورد، در لباس اسارت، در برابر خونخوار جلادی که مست هم بود و شمشیر به دست؛  و جلادان در اطرافش بودند؛ فرمود: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۶۰٫ پسر ابن ‌مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند، و آنجا پرونده مادرش را مطرح کرد و با صلابت و اقتدار در دهانش زد؛ و در جای ‌جای مجلس اسارت، اقتدار و صلابت نشان داد.

***

پیام عاشورا به طبقه ضعیف جامعه

پیام عاشورا به طبقه ضعیف جامعه این است که از سلاح‌ ها نترسید، از تشکیلات باطل نترسید، چرا که باطل ریشه ندارد، به هم می‌ ریزد. چون شما حق هستید، استوار باشید، استقامت بکنید تا به نتیجه برسید. اینکه در منطقه انقلاب می‌ کنند، کشته می‌ دهند، نشانگر دریافت این پیام است. کاری که امام اعلی ‌مقامه انجام داد، شبیه کار امام حسین علیه السلام بود. برای بعد از خودش هم برنامه‌ ریزی کرد؛ لذا انقلاب ما را نتوانستند مصادره کنند. این الگو مال امام حسین علیه السلام بود.

**

از اینکه بسیج اساتید ما امروز این محفل را تشکیل دادند و جمعشان جمع است؛ و افتخار داریم که در جمع رؤسای دانشگاه، روحانیت معظم، حضور داریم و این چند جمله را از باب ادای تکلیف و تبیین و تحلیلی از جریان عاشورا و پس از عاشورا به حکم وظیفه گفتیم.