طرحی به ذهنم رسیده که باید راجع به آن بیشتر فکر کنم.

-‌ چه طرحی؟

-‌ باید بیایم به قرارگاه و با بچه‌ها صحبت کنم. شاید بشود با این‌ها یک تیپ و حتی یک لشکر مستقل تشکیل داد.

-‌ امّا مگر این‌ها چقدر هستند؟

-‌ فقط این‌ها نیستند. در این فکرم که شاید اسراء عراقی که پی به حقانیّت ما برده‌اند هم حاضر باشند برای ما بجنگند.

حرف‌های اسماعیل بچه‌های قرارگاه را شگفت زده کرد. با آن‌که عده‌ای با حرف‌های او مخالف بودند، امّا نمی‌توانستند حدس بزنند که این طرح تا چه اندازه موفق خواهد شد.

منبع: کتاب «مهاجر مهربان» – شهید اسماعیل دقایقی، انتشارات سوره مهر،  ص ۶۰ و ۶۱٫