بعد از عملیات کربلای پنج بود که او فرسوده و بی‌خواب به مقر تاکتیکی لشکر که به منطقه‌ی عملیاتی نزدیک‌تر بود آمد و از خستگی افتاد. چند ساعت بعد، با صدای راننده از خواب بیدار شد که می‌گفت وانتش را زده‌اند و غذای بچه‌ها در راه مانده است. او ماشین فرماندهی را در اختیارش گذاشت تا غذا را زودتر به خط مقدم برساند. شب قبل وقتی نفربر حرکت کرد، حسین به صدای انفجارها گوش سپرد و با آرامش به نتیجه‌ی عملیات فکر کرد.

بچه‌ها را از آبگرفتگی‌ها، خاکریزهای هلالی، باتلاق ها و خورشیدیها و مینها عبور داده بود و به جزیره‌ی بوارین رسانده بود و شب گذشته تا صبح کنار بچه‌های مهندسی رزمی جهاد سازندگی بیدار مانده بود تا در دل جزیره، خاکریز دو جداره بزنندتا بهتر بتوانند مقابل دشمن که حتماً برای باز پس گرفتن منطقه حمله می‌کرد مقاومت کنند. خط تقویت شده بود.

حالا او به خودش اجازه داده بود تا برای چند ساعتی استراحت، به مقر تاکتیکی لشکر بیاید.

منبع: کتاب «پروانه در چراغانی» – شهید حسین خرازی، انتشارات سوره مهر،  ص ۱۶ و ۱۷٫