بسم الله الرّحمن الرّحیم

 زعامت و رهبری حضرت آدم علیه السلام

ائمه علیهم السلام تحت عنوان “زیارت وارث“، کلاس امام ‌حسین ‌شناسی را، با معرفی مسائل انبیا به ما هدیه کردند. اگر اینها خودشان را به ما معرفی نمی‌کردند؛ ما قدرت شناختشان را نداشتیم. وراثت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از آدم علیه‌ السلام در ابعاد مختلفی، قابل طرح است!

اساسی ترین مسئله در خلقت آدم علیه‌ السلام، رهبری و زعامت او نسبت به کاروان عالم امکان است و محوریت آدم تحت عنوان خلیفه الله، نسبت به همه خوبان عالم است. آدم از آن جهت که عالِم بود، از آن جهت که ساخته دست خدا بود، از آن جهت که در وجودش الگوها منعکس بود، از آن جهت که علمش تنها برای خودش نبود و بلکه روشنگر و هدایتگر بود؛ از این حیث خداوند متعال او را به عنوان نماینده خودش به کائنات معرفی کرد و عبادت‌های پراکنده را با محوریت و پرچم‌داری حضرت آدم ابوالبشر علیه‌ السلام یک جا قرار داد و این مجموعه پراکنده را وحدت بخشید!

سپس این وحدت جهت‌ دار را در جهت نفی ابعاد از این مجموعه، به افشای نفاق منافقین زمینه ساخت. خدا عالِم بودن حضرت آدم را توجیهی برای خلافت، رهبری، قطب و محور بودن او معرفی می‌کند. ملائکه گفتند که ما اهل تسبیح و عبادت هستیم، محیط ما امن است، در محیط ملائکه، شرارت، جنگ، فساد، خونریزی، تضییع حق و دلهره و اضطرابی نیست، پس اگر بنا است کسی رهبر و زعیم شود، بهتر است از این مجموعه امن و آرام انتخاب شود!  خداوند متعال نفی کرد و گفت: بله، معصوم بودن شما درست است، محیط امن بودن شما درست است؛ اما آن کسی که خلیفه من است؛ برای این است که در میان انسان ‌ها و موجودات آزاد که دارای اهریمن نفس هستند؛ هدایتگر باشد؛ تا آدمیان با دیدن این رهبر، از رهبری، راهنمایی، تعلیم و آموزگاری او بهرمند شوند و با الگو گیری از او هدایت گردند.

برای ما کثرت مهم نیست که چقدر عبادت ‌کننده داریم. اما ما ملکی را که شهوت و غضب ندارد و در خط مستقیم بندگی قرار گرفته است؛ کافی نمی‌دانیم. ما می‌خواهیم حماسه بیافرینیم! قهرمانانی روی زمین خواهند بود که اگر یک نفر از ایشان به مقام کمال برسد؛ با جمع همه ملائکه برابری می‌کند. کیفیت مهم است! الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. ملک؛ ۲٫ ملائکه از نظر عبادت ‌هایشان کثرت دارند. آنها دائم ‌المأمور و دائم ‌الذکر هستند، اما این که موجودی از شهوت، خشم و غضب، ریاست و موقعیت و شهرت بگذرد، پا روی خودش بگذارد و به محبوبش برسد؛ این در ملائکه نیست. بشر است که این گرفتاری‌ها، غرایز، کشش ‌ها و امیال نیرومند را دارد!

 

محبت امام حسین علیه السلام مایه سعادت

 جوانی کانون آتش است. در بحران جوانی، آتش غریزه وقتی شعله می‌کشد؛ جوان با داشتن این آتش، مجذوب امام حسین علیه السلام می‌شود، رسول ترک می‌شود؛ حتی یک آدم آلوده و اسیر شهوات هم، امام حسین علیه السلام را دوست دارد. چنین اشخاصی  وقتی که به مجلس سیدالشهدا می‌آیند؛ عزاداران، آنها را با خودشان هماهنگ نمی بینند و می ‌گویند که بودن این شخص در این مکان برای ما بی‌آبرویی دارد و او را بیرون می‌کنند.

اما محبّت، آتشی است که غیر محبوب را می‌سوزاند، این در آنجا که خودش را می‌ بیند؛ احساس می‌کند یا باید امام حسین علیه السلام را انتخاب کند یا میخانه را، یا سمت ابن زیاد را و یا مال و ثروت را. قطعاً اگر محبتش صادق باشد؛ امام حسین علیه السلام را انتخاب می‌کند. محبت امام حسین علیه السلام در دل جناب زهیر بود.

 

برخورد انبیا با اهل منزل

نقل شده است که نبیّ مکرّم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله وقتی از خارج مدینه وارد شهر مدینه می‌شدند؛ بچه‌هایی که در کوچه بازی می‌کردند، می‌رفتند در گذر مسیر پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله قرار می‌گرفتند تا وقتی پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله آمد با اینها بازی کند، اینها را تحویل بگیرد و ببوسد. بعضی از پدرها به فرزندان خودشان هم بی‌اعتنایی می‌ کنند. این سنّت جاهلی است! هر کس که می‌خواهد بداند پیغمبران در خانه چطور بودند، به این روایت دقت کند: خَیْرُکُمْ‏ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ‏ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی.‏ من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص ۵۵۵، باب النوادر. پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله فرمودند: “ممتازترین و بهترین شما، آنهایی هستند که در خانه خودشان و برای بچه‌های خودشان بهتر از همه باشند. من اینطور هستم، من نسبت به خانه و بچه‌های خودم از همه بهتر هستم.”

وجود نازنین پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله اشرف خلایق بود، از نظر زعامت هم، زعیم و سالار انبیا بود، ولی برای اینکه به ما یاد بدهد با بچه‌ها و اهل خانه چطور باشیم؛ چهار دست و پا راه می‌رفتند و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را می‌خنداندند. تنها با آنها این کار را نمی‌کرد، بلکه با بچه یتیم‌ها، با بچه‌هایی که بابا نداشتند هم اینطور بازی می کرد. چه دین قشنگی داریم!

أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. فتح؛ ۲۹٫ شدت و عصبانیّتت را برای آنهایی بگذار که درّنده، وحشی و متجاوز هستند و پیشرفت شما را نمی‌توانند ببینند و می‌خواهند ریشه شما را بکنند! با آنها هر چه می ‌توانی سخت ‌گیری کن! با این انگلیس غدّار، این پیر خرفت دنیای سیاست و غارت ‌گری جهان؛ و با این امریکای درّنده. هر جنگی در دنیا اتفاق افتاده است؛ در آنجا ردّپایی از انگلیس هست. اینها که دم از روشن ‌فکری و تمدّن و پیشرفت می‌زنند، اما خودشان را برای خون ‌ریزی مجهّز کرده‌اند. در تمام جنگهایی که اتفاق می‌افتد؛ اینها سهیم هستند! شما با این غارتگرها و آدم‌ کش ها خشن باشید، ولی با خودتان، در خانه ‌تان، مهربان و رئوف باشید!

الله! الله! خدا نکند مردی با همسر خودش، با فرزندان خودش ناسازگاری داشته باشد! مادری با فرزندان خودش نامهربانی داشته باشد! برادری با اعضای خانواده ‌اش نسازد، بیرون رفیق ‌بازی ‌کند، مرتب با بیگانگان گفت‌ و گو دارد، می گوید، می‌خندد، رفت ‌و آمد دارد؛ اما در خانه یک دستِ نوازش بر سر بچه‌ها نمی‌کشد!؟ اینها از اخلاقیات و الگوهای دینی ما دور است؛ لذا وجود نازنین پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در اخلاق و طبعش چنین بود که وقتی بچه‌ها را می ‌دید؛ با آنها بازی می ‌کرد، به آنها هدیه می ‌داد و آنها را می‌ بوسید.

 

دل داده حسین علیه‌ السلام

پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله یک روز وارد شد. جمع بچه‌هایی که دور حضرت بودند؛ آمدند، حضرت همه را محبت کرد، یکی را بغل گرفت و بیشتر از بقیه مورد مرحمت قرار داد. سوال کردند: یا رسول الله، این بچه چه خصوصیتی نسبت به بقیه دارد که اینقدر به او محبت می‌کنید؟ فرمود: من دیدم این بچه با حسین من بازی می‌کند، اما وقتی حسین علیه‌ السلام قدم بر می‌دارد؛ خاک پای او را برای تبرّک بر می‌ دارد و به بدن خودش می‌ریزد. دیدم این دلش با حسین من است. هر کس به امام حسین علیه السلام نزدیک‌تر باشد؛ به پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله نزدیک ‌تر است. فرمود: اللهم انی أحب الحسین! خدایا، شاهد باش من حسین را دوست می‌دارم! و احب من یحب الحسین. – وجود نازنین پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در حقّ شما دعا کرده است و دعای پیغمبر مستجاب است.- فرمود: خدایا دوست بدار هر کس که حسین علیه السلام را دوست می‌دارد!

 خدا شما را دوست می دارد، مطمئن باشید دعای پیغمبر در حقّ امّت مستجاب است. حضرت رسول صلی ‌الله ‌و ‌علیه‌ و ‌آله در حقّ محبّان و زائرین قبر امام حسین علیه السلام دعای مخصوص کرده است. از راه دور هم می‌شود زائر حضرت باشیم. برای اینها هم ملائکه و هم حضرت زهرا سلام الله علیها استغفار می‌کنند. امام صادق علیه السلام هم در سجده هایشان برای زوّار قبر حسین علیه السلام دعا و طلب آمرزش می‌کردند. دعای ملائکه‌ی معصوم، دعای حضرت زهرا سلام الله علیها و دعای حضرت صادق علیه السلام، قطعاً مستجاب است و این سیم ارتباطی انسان را وصل می کند. در مقام تربیت، در پاکی انسان از رذائل اخلاقی و در هجرت انسان از گناهان شخصی، هیچ چیزی مثل “محبّت” موثّر نیست. خداوند متعال همین را می‌خواهد نشان بدهد که ملائکه زنجیری ندارند که پر و بالشان را بگیرد. لذا پرواز ملائکه خیلی هنر نیست.

طیران مرغ دیدی، تو ز پای ‌بند شهوت    به ‌در آی تا ببینی، طیران آدمیت

 

تا ببینی طیران جعفر طیّار، طیران حضرت اباالفضل علیه السلام، طیران جوان‌های ما را که بعضی از آنها تحصیلاتشان را در دنیای غرب رها کردند و آمدند سنگرساز شدند و به شهادت رسیدند. مهندسین و دکترهایی که در دوران دفاع مقدس تحصیلات و زندگی ‌شان را رها کردند و رفتند عاشقانه شربت شهادت نوشیدند، آگاهانه از دنیا دست شستند و به آنجا رفتند. این کارها الگو می‌خواهد.

 

رهبر و زعیم باید برگزیده خدا باشد!

 خداوند متعال برای رهبری انسانها، معصومی را قرار داده است که علمش الهی، وحیانی، ایجادی، حضوری، احاطی و لدنّی است. برای همین جاذبه دارد و دل می‌برد، و الّا کسی به یک شاه خائن یا یک رئیس جمهور که اطرافش را لجن گرفته و خودش هم لجن است که دل نمی‌ دهد. امام راحل رضوان الله تعالی علیه شب ها یک ساعت و نیم، حالت گریه و مناجات داشت و آن قدر اشک می ‌ریخت که یک حوله کوچک کافی نبود و باید دو عدد حوله می‌بود تا اشک‌هایش را جمع کند. این بزرگوار است که در برابر این همه طوفان‌ ها کفایت لازم را نشان داده است. این به دلیل ارتباط الهی، شب ‌زنده‌داری‌ ها، مولا گفتن، جمکران رفتن؛ و برای این است که خودش را روی قبر ثامن‌الحجج علیه السلام انداخته است.

این‌ها است که دل یک جوان را می ‌برد! جوان دنبال نیکان و پاکان می‌گردد، نه دنبال آدم‌ های به ظاهر بزرگ و برجسته و نابغه. دل، خانه خدا است. هر کس که رنگ خدا بگیرد؛ در این دل ماندگار می‌شود. چون حضرت آدم علیه‌ السلام تربیت شده دست خدا بود. خدا آدم را به صورت خودش خلق کرده بود. خداوند متعال صورت مادی ندارد که بخواهد به صورت خودش خلق کند: چشم قشنگ، ابروی قشنگ! آدم را اگر به صورت خودش خلق کرد؛ یعنی اسماء‌ الحسنای خودش را به حضرت آدم علیه‌ السلام داد. آن کسی که می‌خواهد رهبر انسان باشد؛ باید رنگ و بوی خدا داشته باشد: صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً. بقره؛ ۱۳۸٫ بهتر از رنگ خدا، دیگر رنگی وجود ندارد. آن کسی که رنگ کامل داشت، حضرت آدم علیه‌ السلام بود. خدا رهبری موجودات عالم را به او سپرد؛ و به واسطه امامت و رهبری او، پراکندگی ‌ها را جمع کرد. همه دور یک قطب جمع شدند. تا به حال قطب نداشتند، محل تمرکز نداشتند؛ جلوه وحدانیّت خدا نبودند، کثرت بودند، پراکنده بودند، و آمدن حضرت آدم علیه‌ السلام وحدت یافتند.

کثرت‌ ها اشکال زیادی دارند. یک موجود منافق(شیطان) در میان کثیری که صافی ندارد، محک ندارد، نه یک قرن یا دو قرن، بلکه شش هزار سال می‌تواند خودش را جا بزند! می‌تواند از این پاکان تغذیه نماید و خودش را بزرگ کند! با تر دستی و زرنگ‌ بازی و سیاسی ‌بازی، موقعیت‌ ها و آرا را برای خودش جمع کند. این کارها را همین الان هم انجام می‌دهند. شیطان از آن دغل ‌هایی بود که خودش را جا زد؛ ولی چون محک نبود، تا شیطنت هایش را آشکار کند، توانست شش هزار سال معلم و خطیب ملائکه و مورد توجه آنها باشد.

این امانتی را که خدا قرار داده است و به مردم هم تکلیف کرده است: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها. نساء؛ ۵۸٫ این امانت و کمک، مسئولیت آحاد شما است! امام خمینی علیه‌ الرحمه – یک عارف، یک مرد خدا، یک مرد بی بدیل، یک حکیم، یک فقیه کم نظیر،در وصیت ‌نامه‌ خود فرمودند: مواظب باشید انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان نیفتد!اگر محک نباشد، ولایت نباشد، رهبری آسمانی با جواز الهی در میان شما نباشد، می‌ توان فضا را عوض کرد و چند صباحی رای آورد؛ اما آن محک که وارد ‌شود، فضا را عوض و مشت طرف را هم باز می‌کند!

یکی از اموری که در حضرت آدم علیه السلام برجسته است، “افشاگری” ایشان است. پاکان را جذب کرد، محور شد؛ و اینها را دور یک محور متحد و ناریان(جهنمی) را دفع کرد. قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَْا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ(۳۴) وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلىَ‏ یَوْمِ الدِّینِ(۳۵). سوره مبارکه حجر. تمکین کردن در برابر الگوی بشریت و پرچم ‌دار الهی، این زمینه را ایجاد می‌کند که انسان به اخلاق روحانیون تخلّق و به آن علم لدنّی دست پیدا کند.

 

رهبری الهی، بندگی کامل است!

مرحوم جواد آقای تبریزی، استاد حضرت امام رضوان الله علیه فقیه برجسته‌‌ ای بودند که نظیرشان در تاریخ کم است. اینها جواهرات کم‌یاب بشری هستند. همه شاگردان میرزا قلی اینطور بودند؛ اما تعدادی از آنها خیلی برجسته بودند که یکی از آنها آقا جواد تبریزی بود.از بین دیگران، آقا سید احمد کربلایی، آقای قاضی،آقا سید سعید حبوبی و در راس آنها مرحوم آقا شیخ محمد بهاری بود. اینها بزرگانی بودند که درخشش هر کدامشان در آسمان معرفت و کمال، خاموش‌نشدنی است.

مرحوم آقای تبریزی در کتابشان دارند که اگر کسی می‌خواهد به درجه خلیفه‌ اللهی دست پیدا کند، باید بداند خلیفه به علم، خلیفه می‌شود، نه به اینکه اطرافش شلوغ باشد یا مال و ثروت داشته باشد یا مسلّط به علوم مختلف باشد؛ بلکه باید از آن علم نوری در وجودش باشد. آن وقت در آنجا این روایت را نقل می‌کند: لَیْسَ‏ الْعِلْمُ‏ بِکَثْرَهِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ. منیه المرید، ص ۱۴۹٫

 مجوز کسی که رهبر، الگو، قهرمان، دلبر و مراد شما شود، آن است که مجهز علم لدنی باشد. رهبری در اسلام، سلطنت و حکومت نیست. حکومت برای قدرت نیست. رهبری شکار دلها، بندگی کامل، مراد و الگو بودن است که الحمدلله شیعه به این عقیده دارد. دوازده امام، رهبران ما هستند که تمام وجودشان جاذبه است. جمال الهی و اسماءالحسنای خداوند در وجودشان است. در زمان غیبت هم علمایی که شما دارید، کدام مکتب این قدر عالم دارد؟

   مرحوم علامه امینی قبل از انقلاب کتابی نوشته است به نام شهدا الفضیله که بیش از چهار صد و هشتاد نفر از علمای شهید را نام برده و زندگی ‌نامه‌هایشان را قید کرده است. جالب اینکه خیلی از آنها هم می‌دانستند که شهید می‌شوند. در این جبهه های هشت ساله نبرد حق علیه باطل هم حوزه‌ های علمیه شما، جزء مفاخر تاریخ شیعه هستند. هیچ گروهی به اندازه حوزه‌ های علمیه شهید نداده است! ما را به یک حوزه علمیه دعوت کرده بودند؛ مدرسه امام باقر علیه‌ السلام، کنار پل نیروگاه؛ از سیصد طلبه ‌ای که در آن مدرسه درس می‌خواندند، صد و شصت نفر شهید جبهه هستند. شما این مفاخر را کجا می‌توانید ببینید؟!

 وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ. بقره؛ ۳۱٫ ملک خیلی خوب و نورانی است؛ اما اگر بخواهد به جبهه برود؛ از زن و بچه نمی‌تواند بگذرد! غریزه ندارد که بخواهد از مواهب زندگی دست بکشد. جوانی ندارد که بگوید از همه لذایذم دست می‌کشم و به جبهه می‌روم. حالا به فرض ما یک جنگ هم داشته باشیم، به صورت حیوان که اینها ترقّی هم نکنند. اما اگر یک شهید همّت، یک شهید صیاد شیرازی، یک شهید دکتر چمران؛ چقدر از این دکترها، مهندس ‌ها، طلبه ها، نشان دادند؛ اینها هم می‌توانند جلوه خدا شوند. می‌توانند همه زنجیرهای محکم غریزه را درهم ‌بشکنند و خود را آزاد کنند و مصداق آیه شریفه یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ شوند؛ که خدا اینها را پسندید و دید که خوب در حال پَرش هستند. یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ(۲۷) ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً(۲۸) فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى(۲۹) وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ(۳۰). سوره مبارکه حجر.

 آقای بهجت می‌فرمودند: شهید دستغیب رضوان الله تعالی علیه که جز علما و بزرگان بود، در درس‌های آقا میرزا علی آقای قاضی حضور پیدا کردند. بعداً خوابی دیدند و آمدند نزد استاد ما. ایشان فرمودند که باید به شیراز بروی. این عالم برجسته زمینه داشت که جزء مراجع شیعه شود؛ اما گفتند باید به شیراز بروی؛ زیرا این خوابی که دیده‌ای، رؤیای صادقه است و بر تو تکلیف است که بروی، مطابق با رؤیایشان به شیراز آمدند! ایشان از کسانی بود که نحوه شهادتش را می‌دانست. من گاهی دعوت می‌شوم و به آنجا می‌روم، یک بار از تولیت شاه ‌چراغ که اخوی شهید دستغیب است؛ آقا سید مهدی دستغیب، پرسیدم: مشهور است که ایشان در کنار کفنشان یک کیسه هم به عیالش تحویل داده بوده است. گفت: بله، همین طور است. ایشان می‌ دانست که بدن منفجر می‌ شود و اندازه کفن نیست و باید در کیسه ریخته شود!

 

حضرت آدم علیه‌ السلام قطب ملائکه و افشاگر شیاطین

این همان هنری است که انسان دارد و ملک ندارد! آدم از این موانع و خواستگاه ‌های حیوانی عبور می‌کند که به اینجا می‌رسد و چشم باطنش باز می‌ شود و آینده خودش و دیگران را مشاهده می‌کند. آگاهانه از همه لذایذ دنیا اعراض می‌کند و عنایت و محبّت خدا را به خودش جذب می‌کند.

از این جهت حضرت آدم علیه‌ السلام قطب ملائکه و افشاگر شیاطین شد. تنها عبادت و نماز، محک نیست؛ گاهی درس خواندن انسان را از خود به‌ در ‌می‌کند. گاهی همین پیشرفت ‌ها در جهت هوای نفس است. اگر انسان به مقام ریاست رسید و از آن مقام گذشت؛ معلوم می‌شود که آدم درستی است. و گرنه خیلی ‌ها بخاطر ریاست از پول هم می‌گذرند. ما یخرج من رؤوس الصدیقین حب الجاه! این جنگ‌های خانوادگی، محک است. ریاست و خود بزرگ‌ بینی زن و مرد است که بچه‌ها را می‌لرزاند!

 

علم الهی در وجود انسان

این سفارش مرحوم شیخ حسن نخودکی، که به آخوند ملا همدانی، یک جمله داده بودند: مرنج و مرنجان! این نرنجیدن، این بی توقّع بودن و اصرار نکردن، حاصل این است که آدم خودش را به حساب نیاورد. با خودش بگوید: حالا اتفاقی است که افتاده، مگر من چه کسی هستم!؟ اما آن دسته که خودشان را بزرگ می‌بیند، هیچ چیز را تحمّل نمی‌کنند. منتظرند کسی حرفی بزند و بگویند تا من اینجا هستم، نباید اینجا شلوغ باشد! خوب مگر شما که هستید که تا شما در آنجا هستید، نباید شلوغ شود؟ اینها همه تکبّر است و تکبّر برای بشر بسیار خطرناک است، آرامش دنیوی او را نیز به ‌هم ‌می‌ریزد.

  این بود که خداوند متعال علم داد؛ اما نه علمی که با معصیت و هوا و هوس جمع شود. در وجود آن علم؛ نور، حضور و وجود حضرت حق تعالی بود. ملائکه را مجتمع کرد و صف شیاطین را هم جدا کرد تا از صافی نگذرند. دانه ‌درشت ‌ها در صافی ماندند و آنها که دانه ‌درشت نبودند؛ از صافی رد شدند. قطره‌ای بودند که به دریا پیوستند.

  این خط ولایت و امامت که از حضرت آدم شروع شد؛ در وجود نازنین امام حسین علیه السلام تکمیل شد. لذا در زمان امام حسین علیه السلام فکر می‌کردند که مسلمانند؛ اما آنها فقط ادّعای مسلمانی و تشیّع داشتند؛ آنها ادعای خواستن امامی عادل و منصف را داشتند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام در شبی که روز بعدش به شهادت رسیدند، در خطبه‌هایی که می‌ خواندند، این آیه را نیز تلاوت می ‌کردند: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ. آل عمران؛ ۱۷۹٫ خدا چیزی را با ادعا قبول نمی‌کند، امتحاناتی پیش می‌آورد تا خبیث‌ ها و ممتازها، از یک ‌دیگر جدا شوند. خبیث ‌ها جدا و طیّب ‌ها ممتاز شوند. این کار را خدای متعال با استفاده از ولایت و امامت انجام می‌دهد؛ زیرا با رهبری انسان‌های پاک این زشتی‌ها مشخص می‌شود.

کربلا چند ساعتی بیکار شد/ گل به گل پیوست و خارش خار شد!

محک اینکه گلی، گل شود و خارش، خار؛ ولایت و رهبری است. در اینجا است که این حدیث خودش را به زیبایی نشان می‌دهد: لَیْسَ العِلْمُ فی السَّماءِ فَیَنْزِلَ إلَیکم، وَلا فی تُخُومِ الأَرْضِ فَیَخْرُجَ لَکُم؛ ولکنَّ العِلْمَ مَجْبولٌ فی نُفوسِکُم؛ تَخَلَّقوا بِْآدابِ الرَّوْحانِیّینَ یَظْهَرْ لَکُم. دانش، در آسمان نیست تا بر شما فرود آید ودر ژرفای زمین نیست تا برای شما فراز آید؛ لیکن دانش، در جان های شما سرشته شده است. به آداب روحانیان (اهل معنا) پایبند شوید تا بر شما آشکار شود.

علم در آسمان نیست که اگر کسی با امکاناتی به کره مریخ پرواز کند یا حتی در کرات دیگر سیر کند و دنبال گنج علم برود؛ بتواند آن را پیدا کند و بیاورد. علم چیزی نیست که در آسمان باشد و از آسمان نازل شود و به سر شما بریزد. شما اگر زمین ‌شناس باشید و با ابزاری زیرِ زمین را ببینید؛ معدن طلا و معادن دیگر قابل تشخیص هستند؛ اما علم در زیر زمین نیست و در آنجا هم دفن نشده است، تا شما بتوانید آن را پیدا کنید. علم در وجود شماست! شما باید در وجود خودتان دنبال علم بگردید و حجاب‌ها را برطرف کنید.

 تو جام‌ جهان‌نمایی. تو آینه خدا هستی. تو فطرت ‌الله هستی. تو بارقه خداوندی. تو دم خدا هستی. تو با خدا بودی. خدای متعال با تو حرف زده است. وقتی خداوند این جسم و طبیعت تو و خلاصه همه چیزهایی که تو را پابند کرده است، به اینجا آورد؛ در واقع تو را در آنها زندانی کرده است. تو باید خودت را آزاد کنی تا به علم برسی. ولکنَّ العِلْمَ مَجْبولٌ فی نُفوسِکُم؛ تَخَلَّقوا بِْآدابِ الرَّوْحانِیّینَ یَظْهَرْ لَکُم.

 جوان‌های عزیز! شما مثل ما نباشید! حیف است! به همان خدای بزرگ قسم که شما می‌توانید مثل شیخ رجبعلی خیاط باشید. آن بزرگوار هم در جوانی به این مقام نائل شد نه در پیری و فرسودگی. کار فرشته‌ها را کرد. فرشته دامنش را آلوده نمی‌کند، آن هم در جوانی که همه غرایز در اوج است! دختری سر راهش قرار گرفت؛ اما او از خدای خودش خواست و با خدا صحبت کرد و گفت: خدایا تو همه جا رجبعلی را دیدی و امتحان کردی، حالا این بار من می‌خواهم تو را امتحان کنم! من می‌خواهم که با تو باشم، نه با این دختر. من را نجات بده! خدای متعال هم او را نجات داد.

آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه فرمودند: در قم یک شکسته ‌بندی بود که در کارش خیلی ماهر و زیبا روی بود. یک خانم به عنوان اینکه پایم شکسته است؛ لنگان لنگان خودش را به او رسانده بود. ظاهراً وسط راه پشیمان می‌شود و کسی را به دنبال او می‌فرستد و می‌گوید: به او بگویید بیاید، من مزد او را دو برابر حساب می‌کنم. بالاخره او را به خانه خودش کشیده بود. وقتی از آن زن پرسید که کجای پایت مشکل دارد؟ دست را هر نقطه از پا که قرار می‌داد؛ خانم می‌گفت: نه، بالاتر. نه، بالاتر. بعد متوجه شد که این زن قصد بدی دارد. زن که فهمید شکسته ‌بند از نیت پلیدش خبردار شده، او را تهدید کرد که اگر برخلاف میلم رفتار کنی، بیرون جوانانی ایستاده ‌اند، داد می‌زنم که تو نسبت به من قصد بدی داشته‌ای!

با خودش گفت بار الها، پروردگارا چه کنم؟! تسلیم شد. گفت: اجازه بده من به حمام بروم و خودم را شستشو کنم و برگردم. وقتی رفته بود، توسّلی به حضرت جواد الائمهعلیه السلام کرده و از ایشان خواسته بود که او را نجات بدهد. آقای بهجت می‌فرماید: ناگهان سقف باز شده بود و پیرزنی به آنجا آمده بود و با آن زن صحبت می‌کرد و از او سوالاتی پرسیده بود. وقتی پیرزن بیرون می‌رفت، آن زن هم به دنبال آن پیر زن رفته بود تا در را ببندد. مرد با خود گفت: در بسته است، من خودم در را بستم. زن گفت: پس این زن از کجا آمد؟ با هم رفتند که در را ببندند، مرد پا به فرار گذاشته بود و آن زن فاجر آب دهن به سمت مرد جوان پرت کرده بود.

وقتی این جریان را برای مرحوم خوانساری بزرگ که نماز باران خواند و آسمان باریدن گرفت، تعریف کردند؛ گفت: ای کاش این آب دهن به صورت من ریخته شده بود؛ ولی آن ارزش و نمره امتحانی که از خدا گرفتی هم نصیب من می‌شد! اینهاست که انسان را عالِم می‌کند و این علم، نور است و آن مرکبی است که انسان را به مقصد می‌رساند.

لَیْسَ العِلْمُ فی السَّماءِ فَیَنْزِلَ إلَیکم؛ علم در آسمان نیست که فرود بیاید، در زیر زمین هم نیست که خارج شود؛ بلکه باید متخلّق شوید به اخلاق روحانیون؛ یعنی ملائکه. به ملک وصل شوید. ملک ‌صفت شوید. شهوات، غضب و انانیت ‌هایتان، دروغ ‌ها و غیبت ‌هایتان را نابود کنید. این غضب است که انسان را به برخی از ظلم ‌ها و آبروریزی ها نسبت به بندگان خدا وادار می‌کند. شهوت و غضب بخشی از گناهان هستند و اینها هرگز در مَلَک راه ندارد.

 با اخلاق روحانیون، شهوت و غضبتان را کنترل کنید و شبیه به ملایکه شوید تا خداوند آینه دلتان را از غبارها و کدورت‌ های عالم کثرت پاک کند. آن وقت وجودِ شما جام جهان‌ نما می‌شود. آن وقت تو آینه تمام عالم می‌شوی و از آن علم هم نصیبت می‌شود. تقوای الهی پیشه کنید تا خداوند متعال خودش معلّم شما شود، همان‌طور که معلم حضرت آدم علیه السلام هم بود. إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً. انفال؛ ۲۹٫

 

امام حسین علیه السلام نجات ‌بخش انسانها

در این جهت حضرت سیدالشهدا علیه السلام نمونه هایی که در جاذبه خودش دارد؛ انسان ها را منقلب کرد و با یک جاذبه، همه بدی‌‌هایشان را ریخت که یکی از آنها زهیر بود که در کودکی محبّت امام حسین علیه السلام را داشت. سیدالشهدا علیه السلام هم در بیابان‌ها او را شکار خودش کرد. یکی دیگر از آنها جناب حر بود. حر، حقوق ‌بگیر دستگاه بنی‌امیه و سردار قشون ابن زیاد حرام زاده بود. اما خداوند متعال با جاذبه این رهبر آسمانی او را جذب کرد و از فرش به عرش برد.

ما غبطه می‌خوریم به مقام حر، ای کاش ما هم حرِّ امام حسین علیه السلام باشیم؛ و در این ایام، امام حسین علیه السلام نگاهی هم به ما بکند! از آن نگاه‌هایی که به زهیر کرد! از آن نگاه‌هایی که به آن جوان مسیحی کرد که هم خودش و هم عیال و مادرش هر سه آمدند. خیلی از بزرگان آمدند اما زن و فرزندشان نیامدند. اما این نصرانی خودش که آمد، عروس و مادر خود را هم آورد.

در مقاتل دارند که عبدالله بن کلبی همین کسی که مسلمان شد؛ تازه عروسی کرده بود. وقتی می‌خواست به میدان برود، عروس نمی گذاشت به میدان برود. این جوان به امام حسین علیه السلام متوسّل شد! به خانمش گفت نزد امام حسین علیه السلام برویم و هر چه ایشان امر کردند؛ همان کار را انجام ‌دهیم! امام هم فرمود: دست از این مرد بردار، بگذار تا به وظیفه‌اش عمل کند. زن گفت: من حرفی ندارم؛ ولی یک شرط دارم! اگر او این شرط را قبول کند؛ من هم قبول می‌کنم. فرمود: چه شرطی داری؟ گفت: باید به من قول بدهد که بدون من به بهشت نرود. من اینجا بمانم داغ ببینم و او به بهشت برود! حضرت سید الشهدا علیه السلام یک دستی به پیشانی خود گذاشتند.

این روایت را یکی از علمایی که در قم بودند و در آنجا هم مرحوم شدند نقل کرده‌اند. گفتند: امام حسین علیه السلام خیلی ناراحت شدند و فرمود: این شرط را قبول کردم. عبدالله به میدان رفت و زخمی شد و افتاد. عروس عمود خیمه را کشید و رفت تا از شوهرش دفاع کند. در آنجا غلام شمر رستم ‌نامی بود، ناگهان گرزی به سر این عروس زد و او زودتر از شوهرش به بهشت رفت!

 

عجب صحنه‌ای است این صحنه کربلا!

صلی الله علیک یا ابا عبدالله!

یا حسین علیه‌ السلام چه کنیم تا ما را با خودت ببری؟ با این همه تمایلات و وسوسه‌ها، ما در اینجا گیر افتاده‌ایم! تا جاذبه حسینی نباشد، بیچاره ایم. ما را عوض کن یا ابا عبد الله! وقتی اصحاب امام حسین علیه‌ السلام به شهادت می رسیدند؛ ناز همه را می‌کشید! وقتی حضرت قاسم علیه‌ السلام برای خداحافظی آمد؛ امام حسین علیه‌ السلام دستان مبارک را باز کردند و این جوان را بغل گرفتند و این جوان هم دستان خودش را به گردن عمو حلقه کرد و هر دو گریه می کردند. آن قدر گریه کردند که هر دو مدهوش شدند. عبدالله وقتی به میدان می‌رفت؛ امام حسین علیه‌ السلام اشاره کرد: زینب جان! مانع رفتن فرزندت شو! وقتی غلام سیاه آمد و گفت یا ابا عبدالله اجازه بده من بروم. امام حسین علیه‌ السلام نازش را کشید، نگهش داشت و با او حرف زد.

اما در کربلا دو شهید بودند که امام حسین علیه‌ السلام اصلاً آنها را معطّل نکرد. یکی از آنها حر بود. حر آمد و گفت: یا ابا عبدالله! گذشته‌ام را خیلی خراب کردم؛ ای کاش نمی‌کردم! اما به امید کَرَم آمده‌ام: توبه من هم قبول است؟ امام حسین علیه‌ السلام فرمود: بله توبه شما قبول است، پایین بیا! حر گفت: اجازه بدهید بروم و با صورت گلگون پایین بیایم. سید الشهدا علیه‌ السلام هیچ معطلش نکرد؛ و علتش هم این بود که بی‌بی زینب سلام الله علیها و دختران حضرت صلوات الله اجمعین نیایند و حر خجالت بکشد. امام حسین علیه‌ السلام راضی نشد خجالت حر را ببیند، لذا زود مرخّصش کرد. یکی هم پسرش علی اکبر علیه‌ السلام بود. وقتی عمه‌ ها دورش را و خواهرها دامنش را گرفته بودند؛ و به او التماس می‌کردند که علی، نرو! ابی عبدالله آمد و فرمود: دست از علی بردارید، مگر نمی دانید پسرم عاشق است؟ چرا جلوی عاشق را گرفته‌اید؟ بگذارید برود!

لا حول و لا قوه الا باللّه العلی العظیم

و لعنه الله علی القوم الظالمین

دعا و نیایش

خدایا! به مقام علی اکبر علیه السلام و شهدای کربلا علیهم السلام فرج امام زمان علیه السلام را نزدیک بفرما!

خدایا! مقدمات ظهور را آسان کن!

خدایا! شرّ و درندگی درندگان غربی و نوکران بی ‌اراده و سگ‌ صفتشان را – که سران  کشورهای همسایه هستند و مقاصد شری نسبت به ما دارند – را به خودشان برگردان!

خدایا! ایران حسینی، ایران عاشورایی، ایران شهیدان، ایران قهرمانان و ایران باوفایان را به خون زلال حضرت سیدالشهدا علیه السلام و به عشق علی اکبر علیه السلام عاشق قسمت می‌دهیم از هر بلا و آفتی حفظ بفرما.

خدایا! خیر و برکت نور و معرفت بر این مردم نازل بفرما.

خدایا! این جوان‌های عزیز ما را که رونق بازار بندگی، اعتکاف، دعای عرفه و زیارت عاشورا هستند؛ به جوان های کربلا قسمت می دهیم، قهرمانان تاریخ قرار بده و در برابر نفس امّاره به پیروزی قطعی برسان!

خدایا! زندگی سالم و با صفا نصیبشان بگردان!

خدایا! به همه جوان‌های ما سامان عنایت بفرما!

خدایا! سایه رهبر عزیز ما، مرجع بزرگ ما، فرمانده کل قوای ما، الگو و اسوه و مراد ما، پیر صالح ما را، به مادرش حضرت زهرا و عمه‌اش حضرت زینب سلام الله علیهما و به جدّش حضرت ابی عبدالله علیه السلام، با عزّت و کرامت، با سلامت و عافیت، به ظهور امام زمان ارواحنا فداه برسان!