روایت بیست و یکم

«الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ خَرَجَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ  علیه السلام حِینَ قُتِلَ الزُّبَیْرِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى اللَّهِ فِی أَوْلِیَائِهِ یَزْعُمُ أَنَّهُ یَقْتُلُنِی[۱] وَ لَیْسَ لِی عَقِبٌ فَکَیْفَ رَأَى قُدْرَهَ اللَّهِ فِیهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِی سَنَهِ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْن»[۲]

احمد بن محمد بن عبد اللَّه (انباری) گوید: چون زبیرى ملعون کشته شد، از طرف امام حسن عسگرى‏  علیه السلام چنین جملاتى صادر شد: «این است کیفر کسى که بر خدا نسبت به اولیائش گستاخى کند. او گمان می‌کرد مرا خواهد کشت و بدون نسل می‌مانم. چگونه نیروى حق را درباره خود مشاهده کرد؟! و براى آن حضرت در سال ۲۵۶ پسرى متولد شد که نامش را «م ح م د» گذاشت‏. (این فقره اخیر جزو روایت نمی باشد)

منابع روایت:

  • کلینی ( م. ۳۲۹) در کافی، ج ۱، ص ۳۲۹ و ص۵۱۴ (با کمی تفاوت)
  • شیخ صدوق (م. ۳۸۶) در کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص ۴۳۰
  • شیخ مفید در الإرشاد فی معرفۀ حجج الله على العباد، ج‏۲، ص۳۴۹، در فقره اخیره می فرماید: « قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَد
  • ابو الصلاح الحلبى (م. ۴۴۷) در تقریب المعارف‏، ص ۴۲۶ ( وَ رَوَوْا مِنْ عِدَّهِ طُرُقٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَال‏: با اینکه ایشان از متقدمین است، می فرماید که این روایت را از طرق مختلفی نقل کرده‌اند.)
  • شیخ طوسی در الغیبه، ص۲۳۱
  • طبرسی (م. ۵۴۸) در اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۴۱۴
  • اربلی در کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۳، ص۲۳۹
  • شیخ حر عاملى (۱۱۰۴) در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳، ص ۴۴۱
  • سید هاشم بحرانى (م. ۱۱۰۷) در حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار، ج۵، ص۱۹۵
  • مجلسى در بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۴، به نقل از کمال الدین
  • معجم احادیث الامام المهدی۷، ج۶، ص۲۶

 

بررسی سندی روایت بیست و یکم

مرحوم مجلسی در مرآه العقول در مورد این حدیث می فرماید:

«ضعیفٌ على المشهور»[۳]

* آیت الله طبسی: ضعف این روایت به خاطر احمد بن محمد بن عبدالله انباری است. وی ۷۱۲ روایت در کتب اربعه دارد و کسی که این مقدار روایت دارد، بعید است که مشکل داشته باشد. ما کثرت روایت اجلاء از ایشان را اماره بر وثاقت او می دانیم؛ ضمنا با تتبعی که در این زمینه داشتیم، احمد بن محمد بن عبدالله انباری مشکلی ندارد. قبلا هم گفتیم: تعدد روایاتی که مفاد آن تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه است در حد تواتر معنوی و اجمالی [قطع به صدور بعضی از این روایات] می باشد و چنین تواتری یقین آور است؛ بنابراین ضعف چند راوی ضرری به اصل موضوع نمی زند.

معنای روایت:

قبلا گفتیم که عبارت «وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِی سَنَهِ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْن» جزو روایت نمی باشد.

تاریخ ولادت حضرت

با این که، روایت در کافی شریف است، ولی سخنی بر خلاف مشهور است.[ سال ولادت را ۲۵۶ ذکر کرده است] مشهور سال ولادت امام زمان را سال ۲۵۵ می داند.

بیان ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی

مرحوم مازندرانی در شرح کافی می فرماید:        

«قوله (فى سنه ست و خمسین و مائتین) قال بعض ائمه الرجال ( بعضی از بزرگان رجال) ولد المهدى محمد بن الحسن علیه السلام یوم الجمعه لثمان خلون من شعبان سنه ست و خمسین و مائتین»[۴]

بیان مرحوم مجلسی در مرآه العقول

«و تاریخ الولاده الشریفه فی هذا الخبر مناف لما سیأتی فی أبواب التاریخ فی کلام المصنف حیث قال: ولد ۷ للنصف من شعبان سنه خمس و خمسین و مائتین، و لعله لم یعبره بهذه لأنه من کلام الراوی، و یمکن الجمع بینهما بما شاع بین أهل الحساب من أنهم یسقطون الکسور لا سیما إذا کانت أقل من النصف، و قد یعدونها تامه لا سیما إذا کانت أکثر من النصف»

تاریخ ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه در روایت مرحوم کلینی، با آنچه که مصنف (مرحوم کلینی) در تاریخ موالید ذکر می کند، تفاوت دارد. ایشان (مرحوم کلینی) فرموده اند: امام زمان در نیمه شعبان سال ۲۵۵ متولد شده‌اند. و چون عبارت (سال ۲۵۶) از راوی بوده است، چه بسا مرحوم کلینی، متعرض آن نشده است. و ممکن است که جمع این دو سال به آنچه که در بین اهل حساب شایع است، صورت گیرد. بین شعبان ۲۵۵ و سال ۲۵۶ پنج ماه فاصله است که این چند ماه را به حساب نمی آورند- خصوصاً در صورتی که باقیمانده‌ها کمتر از نصف باشد و گاهی هم عدد را به تمام حساب می کنند، خصوصاً وقتی که از نصف گذشته باشد.

«ففی هذا الخبر عد الکسر تاما لکونه أکثر من النصف، و المصنف أسقط الکسر و هذا أحسن مما قیل إنه یمکن الجمع بینهما بکون الأولى منهما مبنیا على جعل مبدأ التاریخ الهجری غره ربیع الأول، لأن مهاجره النبی صلى الله علیه و آله إلى المدینه کانت فیه و استمر إلى زمان خلافه عمر، و کون الثانی منهما مبنیا على جعل مبدأ التاریخ غره المحرم الذی بعد ربیع الأول بعشره أشهر، قال ابن الجوزی فی التلقیح: و کان التاریخ من شهر ربیع الأول إلا أنهم ردوه إلى المحرم لأنه أول السنه” انتهى” لأن ما ذکره لا یدل على اختلاف فی التاریخ مستمرا کما لا یخفى»[۵]

و در این خبر، راوی کسر را تمام فرض گرفته است چون بیشتر از نصف بوده است و مصنف (مرحوم کلینی) کسر را نادیده گرفته است. و این جمع بین دو روایت بهتر از جمعی است که دیگران قائل شده‌اند.

بعضی گفته اند که جمع بین دو روایت این است که سال ۲۵۵ بر مبنای ربیع الاول است و مهاجرت پیامبر صلّی الله علیه و آله به سوی مدینه در این ماه صورت گرفت و تا زمان خلافت عمر ادامه داشت. و سال ۲۵۶ بر مبنای ماه محرم است که ده ماه بعد از ربیع الاول است. ابن جوزی در تلقیح گفته است که تاریخ از ماه ربیع الاول محسوب می شده و فقط به خاطر اینکه محرم اول سال قمری است، آن را به محرم برگردانده‌اند.[۶]

 

بررسی ممنوعیت ذکر نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه

بیان ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی

مرحوم مازندرانی در شرح عبارت «وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م.‏ح‏.م.‏د فِی سَنَهِ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْن» می فرماید:

«قوله (م ح م د) قیل فیه دلاله على أن عدم جواز التسمیه باسمه لیس مبنیا على التقیه لان (م ح م د) ظاهر فى أن اسمه محمد.»

بعضی گفته اند که عبارت (م ح م د)  دلالت دارد بر اینکه نام بردن آن حضرت جایز نیست و [ این عدم جواز] به جهت تقیه نمی باشد؛ زیرا عبارت (م ح م د) گویای این است که اسم آن حضرت «محمد» است.

«أقول: حاصله أن القائل لم یکن فى تقیه بدلیل أنه ذکر ما هو فى حکم التصریح باسمه و حیث لم یذکر اسمه صریحا دل على عدم جواز ذکره بدون التقیه أیضا.»

حاصل کلام این است که راوی روایت در زمان تقیه نبوده است؛ زیرا عبارت (م ح م د) با تصریح به اسم فرقی ندارد (عبارت اخری آن است). [ و از آنجا که راوی مشکلی (مثل تقیه) برای ذکر نام حضرت نداشته است] ولی به نام حضرت تصریح نکرده است، معلوم می شود که تصریح به اسم حضرت جایز نمی باشد.

«و فیه نظر لان التقیه فى ذلک الوقت کانت شدیده و الفرق بین محمد و بین (م ح م د) ظاهر اذ لا مجال لإنکار إراده الاسم فى الاول بخلاف الثانى لجواز أن یقال المراد هو حروف التهجى المرکب من هذه الحروف ألا ترى أنک اذا قلت محمد فأخذ أحد بلبتک و قال من مسمى هذا الاسم؟ لا سبیل لک الى الانکار بخلاف ما اذا قلت م ح م د. فلیتأمل»[۷]

و در این بیان، نظر است، زیرا در آن زمان تقیه شدید بوده است و فرق بین محمد و (م ح م د) ظاهر است، زیرا در اولی [تصریح به اسم شده] قابلیت برای انکار اسم نمی باشد، بر عکس دوم که چنین ظرفیتی دارد. زیرا در دوم (م ح م د) می توان گفت که منظور حروف تهجی است.[ مثلا] وقتی شخصی را به اسم صدا می زنی و «محمد» می گویی، در پاسخ به تو گفته می شود که منظورت کیست؟ و تو نمی توانی بگویی که منظوری ندارم و این بخلاف عبارت (م ح م د) می باشد که جای انکار دارد.

بیان مرحوم مجلسی

مرحوم مجلسی در مرآه العقول در مورد عبارت «حِینَ قُتِلَ الزُّبَیْرِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ» می فرماید:

«و الزبیری: کان لقب بعض الأشقیاء من ولد الزبیر[۸] کان فی زمانه فهدده و قتله الله على ید الخلیفه أو غیره، و صحف بعضهم و قرأ بفتح الزاء و کسر الباء من الزبیر بمعنى الداهیه کنایه عن المهتدی العباسی، حیث قتله الموالی، و تقطیع الحروف لعدم جواز التسمیه»[۹]

زبیری لقب بعضی از فرزندان ستمگر زبیر می باشد که در دوران امام حسن عسگری علیه السلام بوده‌اند. زبیری امام علیه السلام را تهدید به قتل نمود، ولی خداوند او را به دست خلیفه یا دیگری به هلاکت رساند. و بعضی گفته اند که زَبِیری خوانده شود و به معنای حقه باز و مکار می باشد، که کنایه از مهتدی عباسی، خلیفه وقت می باشد [ امام علیه السلام نخواسته است که نام او را ببرد] مهتدی عباسی بوسیله بردگان غیر عرب کشته شد. و تقطیع حروف اسم حضرت (م ح م د) به وسیله راوی، نشان از آن دارد که تصریح به اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه جایز نیست.

حکم تسمیه در روایات

در مورد «حکم تسمیه‏» و نام بردن اسم شریف حضرت «بقیه الله علیه السلام‏» با نام مخصوص آن حضرت (م. ح. م. د) نه اسم‏ها و القاب دیگر ایشان بیش از صد روایت ذکر شده است که مى‏توان آن‏ها را به چهار دسته تقسیم کرد:

۱-  روایاتى که به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطى از تسمیه به اسم حضرت نهى مى‏کنند ( هیچ قیدی مثل: خوف، تقیه، غیبت صغری یا کبری و در روایت ذکر نشده است).

روایاتی از این قبیل: امام هادى مى‏ فرماید: « وَ لَا یَحِلُّ لَکُمْ ذِکْرُهُ بِاسْمِه‏»[۱۰] براى شما روا نیست که او را به اسم یاد کنید. در این حدیث هیچ قیدى وجود ندارد و به طور مطلق نهى شده است.

امام صادق  علیه السلام نیز می‌فرماید:  «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ إِلَّا کَافِر»[۱۱]به جز کافر هیچ کس نام آن حضرت را نبرد». در این حدیث نیز هیچ گونه قیدى ذکر نشده است.

۲-  روایاتى از ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور نهى کرده است. حضرت عبدالعظیم حسنى از امام هادى نقل مى‏کند:« وَ لَا یَحِلُ‏ ذِکْرُهُ‏ بِاسْمِهِ‏ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا»[۱۲] روا نیست آن حضرت به نام یاد شود، تا زمانى که ظهور کند و زمین را از قسط و داد آکنده سازد.

۳-  روایاتى که علت نهی از تسمیه را بیان کرده و نهى از ذکر نام شریف آن حضرت را به جهت تقیه، خوف و علل دیگر دانسته است. در روایات ابوخالد کابلى آمده است:

« عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: لَمَّا مَضَى‏ عَلِیُ‏ بْنُ‏ الْحُسَیْنِ‏  علیه السلام دَخَلْتُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ  علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَى أَبِیکَ وَ أُنْسِی بِهِ وَ وَحْشَتِی مِنَ النَّاسِ قَالَ صَدَقْتَ یَا أَبَا خَالِدٍ فَتُرِیدُ مَا ذَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ وَصَفَ لِی أَبُوکَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِصِفَهٍ لَوْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ لَأَخَذْتُ بِیَدِهِ قَالَ فَتُرِیدُ مَا ذَا یَا أَبَا خَالِدٍ قُلْتُ أُرِیدُ أَنْ تُسَمِّیَهُ لِی حَتَّى أَعْرِفَهُ بِاسْمِهِ فَقَالَ سَأَلْتَنِی وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ عَنْ سُؤَالٍ مُجْهِدٍ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ أَمْرٍ مَا کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً وَ لَوْ کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُکَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِی فَاطِمَهَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ یَقْطَعُوهُ بَضْعَهً بَضْعَه»[۱۳]

هنگامى که على بن الحسین  به شهادت رسید، خدمت امام باقر رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت‏شوم! تو مى‏دانى که من جز پدرت کسى را نداشتم و از مراتب انس من با او و وحشتم از مردم به خوبی آگاهی. فرمود: اى اباخالد! راست مى‏گویی؛ ولى مقصودت چیست؟ عرض کردم: فدایت‏شوم! پدرت صاحب این امر را به گونه‏اى برایم تعریف کرده بود که اگر در راهى او را مى‏دیدم، حتما دستش را مى‏گرفتم. فرمود: اى اباخالد! منظورت چیست؟ عرض کردم: مى‏خواهم نام او را برایم بگویى تا او را به نامش بشناسم. فرمود: به خدا سوگند اى ابا خالد! سؤال سختى از من پرسیدی که مرا به تکلف و زحمت‏ مى اندازد و همانا از موضوعی سؤال کردى که [هرگز آن را به هیچ کس نگفته‏ام و] اگر آن را به کسى گفته بودم (یعنی اگرگفتنى بود)، به یقین آن را به تو مى‏گفتم همانا تو از من پرسشی نمودی که اگر بنى‏ فاطمه او را بشناسند، سخت دست به تلاش خواهند زد تا او را قطعه قطعه کنند.

در این حدیث، علت نهى از «تسمیه به اسم حضرت‏» خوف و تقیه دانسته شده است. از طرفى هر جا علت ذکر مى‏شود، آن علت حکم را هم تعمیم مى‏دهد و هم تخصیص؛ از این رو در هر کجا «تقیه‏» باشد، نه تنها اسم حضرت، بلکه اسم دیگران را نیز نمى‏توان گفت.

 ۴-  روایاتى که در آن‌ها به اسم شریف آن حضرت چه از سوى امام معصوم و چه از راوى تصریح شده است. شیخ صدوق از محمد بن ابراهیم کوفى روایت مى‏کند: « أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ۷ بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ لِی بِشَاهٍ مَذْبُوحَهٍ وَ قَالَ هَذِهِ‏ مِنْ‏ عَقِیقَهِ ابْنِی مُحَمَّدٍ.»[۱۴] امام حسن عسگری برای یکی از کسانی که وی را برایم نام برد، گوسفند ذبح شده ای فرستاد و فرمود: این عقیقه پسرم «محمد» است‏.

 

حکم تسمیه در کلام بزرگان

۱- بعضی از بزرگان قائل به حرمت ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور می باشند؛ بزرگانی مانند:

علامه مجلسى، شیخ صدوق، شیخ مفید، طبرسى، میرداماد، محدث جزائرى، محدث نورى، میرزاى شیرازى، میرزا محمد تقى اصفهانى و گفتنى است که میرداماد، و میرزاى شیرازى و نورى، ادعاى اجماع کرده‏اند و جزائرى ادعاى اکثر نموده است و نظر بنده (آیت الله طبسی) هم همین است.

۲- حرمت ذکر نام شریف آن حضرت به جهت تقیه و خوف می باشد؛ بزرگانی مانند: مرحوم اربلى، حرعاملى، خواجه نصیرالدین طوسى، فیض کاشانى، مکارم شیرازى و قائل به این نظریه هستند.

۳- حرمت ذکر نام شریف آن حضرت در دوران غیبت صغرى می باشد؛ (یعنى، این حرمت، اختصاص به دوران «غیبت صغرى‏» داشته است ) علامه مجلسى در بحارالانوار این قول را به بعضى از بزرگان نسبت داده است، ولی نامی از شخصی نبرده‌اند.

بیان مرحوم نوری

مرحوم نوری در مستدرک الوسائل، جلد ۱۲، بحث مبسوطی را راجع به این موضوع ذکر می کنند. ایشان با ذکر هفده روایت در این باب می فرماید:

«قُلْتُ وَ هَذِهِ الْأَخْبَارُ وَ غَیْرُهَا مِمَّا یُوجَدُ فِی الْأَصْلِ‏ بَعْدَ حَمْلِ ظَاهِرِهَا عَلَى‏نَصِّهَا صَرِیحَهٌ فِی أَنَّ عَدَمَ جَوَازِ تَسْمِیَهِ مَوْلَانَا الْمَهْدِیِّ  عجل الله تعالی فرجه بِاسْمِهِ الْمَعْهُودِ مِنْ خَصَائِصِهِ کَغَیْبَتِهِ وَ طُولِ عُمُرِهِ وَ أَنَّ غَایَهَ هَذَا الْمَنْعِ ظُهُورُهُ وَ سُطُوعُ نُورِهِ وَ اسْتِیلَاؤُهُ وَ سَلْطَنَتُهُ لَا یَعْلَمُ‏ سِرَّهُ‏ وَ حِکْمَتَهُ‏ غَیْرُهُ تَعَالَى لَیْسَ لِأَجْلِ الْخَوْفِ وَ التَّقِیَّهِ الَّتِی یُشَارِکُ مَعَهُ غَیْرُهُ مِنْ آبَائِهِ الْکِرَامِ : بَلْ وَ خَوَاصِّ شِیعَتِهِ وَ یَشْتَرِکُ مَعَ اسْمِهِ هَذَا کَثِیرٌ مِنْ أَلْقَابِهِ الشَّائِعَهِ فَیَرْتَفِعُ بِعَدَمِهِ وَ لَوْ کَانَ قَبْلَ الظُّهُورِ.»

بعضى از این روایات ظهور دارند و بعضى‏ها نص هستند. ما ظاهر را بر نص حمل مى‏کنیم، پس نتیجه مى‏گیریم که این روایات بر عدم جواز تسمیه و بردن نام مولایمان حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه – به آن اسم معهود صراحت دارند. این عدم جواز، از خصائص آن حضرت است؛ مانند غیبت و طول عمر ایشان که از ویژگى‏هاى خاص ایشان مى‏باشد. غایت این منع، تا ظهور و ساطع شدن نور ایشان و استیلا و سلطنت آن امام همام است. [اگر بپرسید پس راز این حرمت تسمیه چیست؟] گوییم سر و حکمت آن را غیر از خداوند متعال کسى نمى‏داند و این که برخى گفته‏اند به جهت تقیه و خوف است، این مطلب نمى‏تواند صحیح باشد؛ زیرا اگر به جهت تقیه و خوف باشد، جایز نیست اسم دیگر امامان را هم ببریم. هم چنین در صورت خوف، نمى‏توانیم اسم شخصیت‏ها و خواص شیعه را هم ببریم و این اختصاص به امام زمان۴ ندارد؛ و هم‏چنین اگر قضیه تقیه باشد، باز اختصاص به این اسم ندارد و اسم‏ها و القاب مشهور ایشان را نیز شامل مى‏شود» [مرحوم نوری سه تایید براى اخبار یاد شده ذکر مى‏کنند]

وَ یُؤَیِّدُ الْأَخْبَارَ الْمَذْکُورَهَ صُنُوفٌ أُخْرَى مِنْهَا الْأُولَى الْأَخْبَارُ الْمُسْتَفِیضَهُ فِی أَبْوَابِ الْمِعْرَاجِ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِیِّهِ ص وَ ذَکَرَ لَهُ أَسَامِیَ أَوْصِیَائِهِ فَإِنَّ فِیهَا ذِکْرَ جَمِیعِهِمْ بِاسْمِهِ سِوَى الثَّانِی عَشَرَ  علیه السلام فَذَکَرَهُ بِلَقَبِهِ فَلَاحِظْ.

۱- عدم ذکر نام شریف آن حضرت در حدیث معراج. در اخبار مستفیضى که درباره «معراج‏» داریم، اسم ائمه اطهار و اوصیاى پیامبر اکرم علیهم السلام برده مى‏شود؛ اما امام دوازدهم با «لقب‏» نام برده مى‏شود.

الثَّانِیَهُ الْأَخْبَارُ الْکَثِیرَهُ الَّتِی وَرَدَتْ مِنَ النَّبِیِّ ص فِی عَدَدِهِمْ فَإِنَّهُ ص ذَکَرَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِاسْمِهِ سِوَى الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه فَذَکَرَهُ بِلَقَبِهِ أَوْ قَالَ اسْمُهُ اسْمِی أَوْ سَمِیِّی وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مَعَ أَنَّ الْبَاقِرَ وَ الْجَوَادَ  علیه السلام مِثْلُهُ فِی ذَلِکَ.

۲-  عدم ذکر نام شریف آن حضرت در احادیث نبوى. پیامبر اکرم  صلّی الله علیه و آله اسامى امامان را ذکر مى‏کند؛ به غیر از اسم حضرت مهدى  عجل الله تعالی فرجه و به جاى آن، یا لقب او را متذکر مى‏شود  یا مى‏فرماید: اسم ایشان، اسم من است یا ایشان هم نام من است. امام باقر و امام جواد علیهماالسلام نیز  روایاتی شبیه این دارند.

الثَّالِثَهُ کَثْرَهُ أَلْقَابِهِ وَ أَسَامِیهِ وَ کُنَاهُ الشَّائِعَهِ وَ قَدْ أَنْهَیْنَاهَا فِی کِتَابِنَا الْمَوْسُومِ بِالنَّجْمِ الثَّاقِبِ‏ إِلَى مِائَهٍ وَ اثْنَتَیْنِ وَ ثَمَانِینَ وَ فِیهَا إِشَارَهٌ إِلَى ذَلِکَ وَ قَدْ بَشَّرَ بِهِ جَمِیعُ مَنْ سَلَفَ وَ کُلُّ ذَلِکَ بِأَلْقَابِهِ کَمَا هُوَ ظَاهِرٌ لِلْمُرَاجِعِ. وَ فِی زِیَارَتِهِ السَّلَامُ عَلَى مَهْدِیِّ الْأُمَمِ.

۳- کثرت القاب آن حضرت. امامان معصوم و عالمان در مقام نام بردن از ایشان، القاب آن حضرت را ذکر کرده‏اند و اسم ایشان را نبرده‏اند. در کتاب النجم الثاقب ۱۸۲ لقب براى حضرت مهدى ذکر شده است. در زیارت ایشان نیز اسم شریف حضرت نیامده و آنچه ذکر شده، این است: «السلام على مهدى الامم‏»

 وَ حَمْلُ أَخْبَارِ الْبَابِ عَلَى التَّقِیَّهِ فَاسِدٌ مِنْ وُجُوهٍ

پس حمل اخبار نهى از تسمیه بر تقیه به چند دلیل، فاسد و مردود است:

 الْأَوَّلُ مَا عَرَفْتَ مِنْ أَنَّ غَایَهَ الْمَنْعِ ظُهُورُهُ ۷ سَوَاءٌ کَانَ هُنَاکَ خَوْفٌ أَمْ لَا.

۱- خود روایات، غایت نهى از تسمیه را تا ظهور مى‏داند؛ چه خوف و تقیه باشد یا نباشد. پس معنا ندارد آن‏ها را حمل بر تقیه کنیم.

الثَّانِی أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِلتَّقِیَّهِ لَعَمَّ سَائِرَ أَلْقَابِهِ الشَّائِعَهِ خُصُوصاً الْمَهْدِیَّ الَّذِی بُشِّرَ بِلَفْظِهِ فِی جُلِّ الْأَخْبَارِ النَّبَوِیَّهِ الْعَامِّیَّهِ.

 ۲- اگر روایات براى تقیه باشد، اختصاص به این اسم ندارد. و القاب شایع و مشهور دیگر ایشان را نیز شامل مى‏شود؛ بخصوص لقب «مهدى‏» که نزد اهل سنت معروف‏تر از سایر القاب او است. در حدیث نبوى از این اسم زیاد استفاده شده و در بیشتر بشارت‏ها در اخبار «اهل تسنن‏» کلمه «مهدى‏» ذکر شده است.

 الثَّالِثُ أَنَّ الْفَرِیقَیْنِ اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّهُ «ص» بَشَّرَ بِوُجُودِهِ وَ أَنَّهُ یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ إِنَّمَا الْخِلَافُ فِی سِلْسِلَهِ نَسَبِهِ وَ وِلَادَتِهِ وَ عَدَمِهَا وَ فِی جُلِّ هَذِهِ الْأَخْبَارِ ذَکَرَهُ بِلَقَبِهِ الْمَهْدِیِّ وَ أَنَّ اسْمَهُ اسْمِی فَکُلُّهُمْ عَارِفُونَ بِاسْمِهِ فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ یُسْتَرُ عَنْهُ.

۳-  حضرت «مهدى  عجل الله تعالی فرجه ‏» مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنى) است و اختلاف تنها در نسب و ولادت آن حضرت است. پس چیزى براى مخفى کردن وجود ندارد، تا زمینه‏اى براى تقیه بشود. همه مى‏دانند که ایشان در آخر الزمان ظهور نموده و زمین را پر از قسط و عدل خواهد کرد؛ پس جاى تقیه باقى نمانده است.

 الرَّابِعُ أَنَّ فِی جُمْلَهٍ مِنْ أَخْبَارِ الْمَنْعِ وَ مَا لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ اسْمُهُ صُرِّحَ بِأَنَّهُ سَمِیُّ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله  فَالسَّامِعُ الرَّاوِی عَرَفَ اسْمَهُ فَإِنْ کَانَتِ التَّقِیَّهُ مِنْهُ فَقَدْ عَرَفَهُ وَ إِنْ کَانَ مِنْ غَیْرِهِ فَلَا وَجْهَ لِعَدَمِ ذِکْرِهِ فِی هَذَا الْمَجْلِسِ بَلِ اللَّازِمُ تَنْبِیهُ الرَّاوِی بِأَنْ لَا یُسَمِّیَهُ  فِی مَجْلِسٍ آخَرَ» [۱۵]

۴-  پیامبر اکرم  صلّی الله علیه و آله مى‏فرماید: «او هم‌نام من است‏» و یا «اسم او، اسم من است‏»، در چنین صورتى راوى از کلام پیامبر  صلّی الله علیه و آله حضرت را مى‏شناخت. پس پیامبر  صلّی الله علیه و آله از چه کسى تقیه کرده است؟ اگر تقیه از غیر سامع است؟ پس چرا اسم ایشان در این مجلس برده نشده است و از سامع تقیه شده است؟  چرا پیامبر  صلّی الله علیه و آله اسم شریف را ذکر نکرده است. مى‏توانست اسم را بگوید، در عین حال به سامع و راوى تفهیم کند که در مجلس دیگر اسم آقا را نبرد.

 

منبع: اقتباسی از درس خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی


[۱] – جهت اطلاع از آزار و اذیت هایی که به اهل بیت و شیعیان وارد می شد، به کتاب مقاتل الطالبین از ابوالفرج اصفهانی (م. ۳۵۶) مراجعه نمایید.  (یکی از همین ملعونین، وقتی خبر مرگ او به امام۷ رسید، امام ۲۴ مرتبه خدا را شکر نمود و الحمد لله فرمود.)

[۲]کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲۹

[۳]کلینی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏۴، ص ۳.

[۴]ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج۶، ص ۲۰۹

[۵]مجلسی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏۴، ص۳

[۶]چند نکته:

۱- بعضی از دگر اندیشان اصرار دارند که فضایل و مناقب را برای بعضی بدون جهت بیان نمایند. از این موارد یکی این است که تاریخ هجری به دستور خلیفه دوم صورت گرفت. شما به کتاب الصحیحِ سید جعفر مرتضی مراجعه نمایید. ایشان بحث تحقیقی کاملی دارند و اینکه آیا معنا دارد که نامه های پیامبر صلّی الله علیه و آله در طول این مدت، بدون تاریخ بوده باشد؟ و ضمن اینکه نامه هایی که در تاریخ دیده شده است، دارای تاریخ است.

۲- اینکه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در ربیع الاول وارد مدینه شده اند، بحثی نیست؛ ولی بعضی از اهل سنّت می گویند:  پیامبر صلّی الله علیه و آله روزی که به مدینه وارد شدند، متوجه شدند که یهود روز عاشورا را روزه می گیرد و پس از سوال از یهودیان، جواب شنیدند که روز عاشورا روز نجات قوم موسی است لذا پیامبر صلّی الله علیه و آله به مسلمانان دستور دادند که روز عاشورا را روزه بگیرند.

ورود پیامبر صلّی الله علیه و آله به مدینه در ربیع بوده است و در محرم نبوده است [ خلاف روایاتی که از اهل سنت وارد شده است که ورود آن حضرت در محرم و روز عاشورا بوده است] و روزه هم که سال بعد از ورود پیامبر صلّی الله علیه و آله به مدینه واجب شده است؛ پس چگونه چنین مطلبی از اهل سنت صحیح است؟ (برای اطلاع بیشتر به کتاب «صوم عاشورا بین السنۀ النبویۀ و البدعۀ الامویۀ» تألیف نجم الدین طبسی مراجعه نمایید.)

[۷]ملا صالح مازندرانی، شرح کافی، ج۶، ص ۲۰۹

[۸]خاندان زبیر، مواضع بسیار تندی نسبت به اهل بیت داشته اند. ابن ابی الحدید در جلد ۴، صفحه ۳۴ شرح نهج البلاغه خود، روایاتی را از این خاندان ذکر می کند که در مورد تنقیض علی بن ابی‌طالب۷ می باشد.

[۹]مجلسی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏۴، ص۴

[۱۰]کلینی، کافی، ج۱، ص۳۳۲.

[۱۱]کلینی، کافی، ج۱، ص۳۳۳

[۱۲]صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۷۹

[۱۳]نعمانی، الغیبه، ص۲۸۸، باب ۱۶، ح ۲

[۱۴]صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۲

[۱۵]نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۲،  ص۲۸۶ به بعد ( برای اطلاع بیشتر از این بحث، به کتاب تا ظهور (جلد اول) نجم الدین طبسی مراجعه نمایید.