فصل چهارم: عدالت صحابه

مقدّمه‌ی بحث

بحث عدالت از جمله مباحثی است که فاقد شاخصه معین و واحد می باشد، بنابراین تعاریف و مباحث گوناگونی پیرامون آن صورت پذیرفته است که دلالت بر نسبی بودن مفهوم «عدالت» دارد. به عنوان مثال عدالت در میان علما و فقهایی چون ألبانی، بن باز، غزالی، قرضاوی، مؤیدی، خلیلی و دیگران یک معنا و مفهوم دارد؛ و در میان محدّثینی چون بخاری، مسلم، ترمذی، احمد بن حنبل، و به طور کلّی در میان ائمّه‌ی مذاهب اربعه و صاحبان کتب ستّه دارای معنایی دیگر است. دلیل این رویکرد (اتخاذ معانی متفاوت از جانب فقها و محدّثین)، این است که ایشان مفهوم عام عدالت را از دو حیث متفاوت مورد دقّت و بررسی قرار داده اند و نتایج مناسب با اقتضائات کار خود را استنباط کرده اند.

در خصوص صحابه نیز چنین است، مفهوم عدالتی که در مورد یک صحابی به کار می‌رود با مفهوم عدالتی که در مورد غیر اصحاب مورد استفاده قرار می‌گیرد متفاوت است. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها میان عدالت صحابه و عدالت غیر صحابه، در این است که عدالت غیر صحابه، با توجّه به معیارهای عرفی مشخّص می‌شود، امّا عدالت یک صحابی را تنها باید با توجّه به نصوص قرآن و سنّت نبوی استخراج کرد و نمی‌توان بی‌دلیل مطلبی را به ایشان نسبت داد، چرا که نسبت دادن حرف بدون علم به دیگران، از مصادیق قول زور به حساب می آید.[۱]

متأسّفانه برخی از علمای اهل سنّت به بیان قول زور و اصرار بر آن مبتلا شده اند و سخنان ناروایی را مطرح می کنند که از مصادیق قیاس باطل و مغایر با عقل و فهم بشری است؛ از جمله این اقوال زور این است که برخی مدّعی شده‌اند «هر کس پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را رؤیت کرد عادل است.» و جایگاه اخروی وی قطعاً در بهشت خواهد بود و چنین فردی در دوزخ راه ندارد.

این سخن زور به نوعی مقام عصمت را برای بینندگان پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و آله فراهم می‌کند و با وجود این‌که بسیاری از آن‌ها مخالف کتاب خدا و سنّت رسولش رفتار کردند، – باز هم به عقیده‌ی این عدّه،- در بهشت جای می‌گیرند و بر ملکه‌ی عدالت (عصمت) ایشان خدشه ای وارد نخواهد شد. (لازم به ذکر است بگوئیم: این گونه اشخاص بدترین گناهان و اشتباهاتی که از موالیانشان صادر می شود را صحه می گذارند و با توجیهاتی از قبیل «او بنابر اجتهاد خود عمل کرده است!» به سادگی از کنار این مسئله عبور می کنند؛ و هرگز عدالت موالیانشان را مخدوش نمی سازند.)

خوب! رسالت ما در این فصل، تحلیل این مسئله است که آیا صحابه جمیعاً عادل بوده‌اند؟ ملاک عدالت آن‌ها چیست؟ و تعریف شرعی عدالت و حدود آن چگونه است؟ برما فرض است که در پاسخ دهی به این سؤالات، با استفاده از دلائل شرعی محکم(دلائلی بر خواسته از نص قرآن و سنّت) به این پرسش‌ها پاسخ ‌دهیم تا مرتکب قول زور نشویم و سخن گزاف نگوییم. ان‌شاءالله.

 

بخش اوّل: بررسی مفهوم واژه‌ی عدالت

در مورد معنای واژه‌ی «صحابه» و این‌که اساساً از دیدگاه شرع به چه کسی صحابه گفته می‌شود، در فصل‌های گذشته به تفصیل سخن گفتیم و حدود آن را مشخّص نمودیم. حال در این بخش بنا داریم به بررسی اصطلاح «عدالت» در لغت، تعاریف علما و دیدگاه شرع بپردازیم؛ و معیار و ملاک «عدالت» اصحاب را معیّن نمائیم.

اسلوب اصلی نویسنده در نگارش این کتاب، بدین صورت است که با تعیین صحیح معنای دو واژه «صحابه» و «عدالت»؛ و تشخیص مدلول خطاب آن‌ها، در می یابیم که چه کسانی در زمره صحابی عادل قرار دارند، چه کسانی جزء صحابه قلمداد نمی شوند، و اساساً آیا می توان ادعا کرد این صحابه فاقد عدالت است یا نه؟!

 

مفهوم عدالت در لغت

واژه‌ی عدالت در لغت دارای معانی متعدّدی است که در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

۱ ) استقامت؛ جرجانی در شرح این معنا می گوید: عدالت در لغت به معنای استقامت می باشد و در شریعت، عبارت است از استقامت بر طریق حق؛ و اجتناب از آنچه در دین محظور است. (تعریفات جرجانی)

۲ ) مساوات(سویه)؛ به معنای برابری، همواری، با هم برابر بودن. برخی بر این عقیده اند که معناى عدالت آن است که مساوات رعایت شود و به تمام افراد به یک اندازه سهم اعطاء گردد؛ اما نظریه مشهور این است که عدالت بدین معناست که هرموجودى به میزان حق، استعداد و لیاقت خود سهمى دریافت کند؛ در نتیجه در عدالت هرگز مساوات شرط نیست بلکه استحقاق و اولویت ها باید در نظر گرفته شود.[۲]

۳ ) به حق حکم دادن؛ یعنی عادل شخصی است که به حق داوری می کند. در مقابل بیداد (بی عدالتی) که به معنی قضاوت ناعادلانه است قرار دارد.

۴ ) ضدّ جور و ظلم؛ به معنای «مراعات حقوق افراد»؛ و نقطه مقابل آن «ظلم» یعنى حق دیگرى را گرفتن و به خود اختصاص دادن، یا حق کسى را گرفتن و به دیگرى دادن است.

۵ ) شرک و کفر؛ واژه‌ی عدل در آیه‌ی شریفه‌ی «ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» به معنای کفر به کار رفته است.

۶ ) یکی از اسمای الهی «العدل» به معنای کسی است که به هوی و هوس میل ندارد؛ البته معنى عدالتِ خداوند، این است که نه حق کسى را از بین مى برد، نه حق کسى را به دیگرى مى دهد؛ و نه در میان افراد تبعیض قائل مى شود. او به تمام معنى عادل است.

۷ ) در محاکم قضائی، کاربرد عدالت برای مردم، به معنای جواز شهادت دادن و پذیرش قول شهادت‌دهنده می باشد؛ همانند قول خداوند که می‌فرماید: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ». طلاق، ۲٫

 

 

اگر معنای لغوی عدالت را «ضدّ جور و ظلم» در نظر بگیریم، آنگاه افراد ظالم و فاسق از تعریف خارج می‌گردند، اشخاصی چون بسر بن أبی أرطاه، معاویه بن ابی سفیان جزء ظلمه‌ی تاریخ می‌باشند و ولید بن عقبه که مرتکب فسق علنی شد.

 

 

بررسی وسعت مفهومی «عدالت لغوی» بر صحابه

در فصل دوم به تفاوت های میان «صحابه‌ی عام» و «صحابه‌ی شرعی» اشاره شد، حال به تطبیق مفهوم «عدالتِ لغوی» بر این دو دسته می پردازیم:

۱ . اطلاق تعریف لغوی عدالت بر صحابه‌ی عام، تنها شامل افراد درستکار می‌گردد و صرف رؤیت پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله منجر به بهشتی شدن اشخاص نخواهد شد، لذا نمی توانیم فاسقین و ظالمین را در دایره صحابه عادل جای دهیم، حتی اگر موفق به رؤیت پیامبر شده باشند.

۲ . اگر معنای لغوی عدالت را بر صحابه‌ی شرعی (فقط مهاجرین و انصار قبل از جنگ حدیبیه) اطلاق کنیم، بسیاری از صحابه مشمول تعریف خواهند شد، مگر افرادی که به واسطه‌ی نص صحیح خارج شده اند. (مثلاً اشخاصی که دچار ارتداد یا نفاق شدند.)

بخش دوم: مفهوم عدالت در عبارات علماء

در ذیل ۱۱ تعریف، از تعاریف علمای اهل سنّت در خصوص معنای «عدالت» ذکر خواهد شد:

۱ ) تعریف ابن حاجب (۶۴۶ هـ)

تعریف وی أشهر تعاریف عدالت در میان علمای اهل سنّت است. ابن حاجب در تعریف واژه‌ی «عدالت» می‌گوید: «محافظه دینیه تحمل على ملازمه التقوى و المروءه لیس معها بدعه و تتحقّق باجتناب الکبائر و ترک الإصرار على الصغائر.» یعنی عدالت ملکه‌ای است که با مراقبت از دین و رعایت تقوی به دست می‌آید که طی آن شخص از گناهان کبیره فاصله می‌گیرد و بر انجام گناهان صغیره اصرار نمی‌ورزد؛ و چنین شخصی عادل خواهد بود.

اگر وسعت دایره صحابه را گسترش دهیم و معتقد شویم، جمیع مسلمینی که در زمان حیات رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله اسلام آوردند و موفق به رؤیت پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله شدند جزء صحابه قلمداد می شوند، آنگاه بنابر تعریف ابن حاجب، أغلب مهاجرین و انصار دارای ملکه عدالت می باشند و تنها عدّه‌ی کمی از تعریف خارج می‌شوند؛ امّا در خصوص مسلمین بعد از فتح حدیبیه وضع برعکس است، -یعنی عدّه‌ی کمی دارای ملکه عدالت می باشند و هزاران تن از تعریف خارج می‌شوند؛- در نتیجه سخن کسانی که می‌گویند: «رؤیت‌کننده‌ی نبی صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله عادل است.» حرف باطل و بی‌اساسی خواهد بود.

 

۲ ) تعریف سعید بن مسیب (۹۲ هـ)

وی واژه‌ی عدالت را چنین تعریف می‌کند: «لَیْسَ مِنْ شَرِیفٍ وَ لَا عَالِمٍ وَ لَا ذِی سُلْطَانٍ إِلَّا وَ فِیهِ عَیْبٌ لَا بُدَّ، وَ لَکِنْ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَا تُذْکَرُ عُیُوبُهُ، مَنْ کَانَ فَضْلُهُ أَکْثَرَ مِنْ نَقْصِهِ وُهِبَ نَقْصُهُ لِفَضْلِهِ» [الکفایه خطیب بغدادی، ص ۱۳۸٫] یعنی تمام انسان‌های شریف، عالم و دارای سلطنت، در زندگی عیوبی دارند؛ منتها چون فضیلت و رفتار شایسته‌ی آن‌ها بر نقص و عیوب‌شان غلبه دارد، مردم نقص‌شان را به فضل‌شان می‌بخشند و آن را ذکر نمی‌کنند.

مصداق بارز سخن ابن مسیب، مهاجرین و انصار قبل از فتح حدیبیه اند، کسانی که عیوبشان به علّت کثرت فضل و حسناتشان، نادیده گرفته می‌شد؛ و طبق این تعریف کثیری از مسلمانان بعد از فتح حدیبیه از دایره‌ی عدالت خارج می‌شوند، چون نقصشان بیشتر از فضل‌شان بوده است و مرتکب گناهان کبیره می‌شدند، در نتیجه حسنات و کارهای خیرشان نیز به علّت غلبه‌ی عیوبشان نادیده گرفته می‌شود.

 

۳ ) تعریف ابراهیم نخعی (۹۵ هـ)

وی می‌گوید: «الْعَدْلُ فِی الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَمْ یُظَنَّ بِهِ رِیبَهٌ» [کفایه خطیب بغدادی، ص ۱۳۷٫]

یعنی مسلمان عادل، کسی است که گمان ارتکاب گناه (ریبه) در مورد او نرود؛ اما متأسفانه بسیاری از صحابه (به تعریف عام) دچار گناهان کبیره بودند، پس قطعاً از تعریف خارجند.

 

۴ ) تعریف ابن مبارک (۱۸۰ هـ)

وی می‌گوید: «الْعَدْلِ مَنْ کَانَ فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ یَشْهَدُ الْجَمَاعَهَ، لَا یَشْرَبُ هَذَا الشَّرَابَ، لَا تَکُونُ فِی دِینِهِ خَرِبَهٌ، لَا یَکْذِبُ وَ لَا یَکُونُ فِی عَقْلِهِ شَیْءٌ» [کفایه خطیب بغدادی، ص ۱۳۸٫] ترجمه: عادل کسی است که دارای ۵ خصلت باشد: ۱ – بتواند در محاکم قضائی شهادت دهد. ۲ – شرب خمر نکند. ۳ – دروغ نگوید.  ۴ – نقصانی در عقلش نباشد. ۵ – خرابی و کاستی در دینش نباشد.

 

۵ ) تعریف شافعی (۲۰۴ هـ)

وی می‌گوید: «لَا أَعْلَمُ أَحَدًا أُعْطِیَ طَاعَهَ اللَّهِ حَتَّى لَمْ یَخْلِطْهَا بِمَعْصِیَهِ اللَّهِ إِلَّا یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا وَ لَا عَصَى اللَّهَ فَلَمْ یَخْلِطْ بِطَاعَهٍ، فَإِذَا کَانَ الْأَغْلَبُ الطَّاعَهَ فَهُوَ الْمُعَدَّلُ وَ إِذَا کَانَ الْأَغْلَبُ الْمَعْصِیَهَ فَهُوَ الْمُجَرَّحُ.» [کفایه خطیب بغدادی، ص ۱۳۸٫]

ترجمه: کسی به طاعت الهی شناخته نمی‌شود، مگر این‌که معصیت خدا را با طاعت او مخلوط نکند؛ پس هنگامی که اغلب افعال و گفتار او طاعت الهی بود، آن‌گاه این شخص عادل است و اگر اغلب اعمال فردی معصیت الهی باشد، آنگاه این شخص فاقد عدالت است.

 

۶) تعریف أبی بکر باقلانی (۴۰۳ هـ)

وی می‌گوید: «وَ الْعَدَالَهُ الْمَطْلُوبَهُ فِی صِفَهِ الشَّاهِدِ وَ الْمُخْبِرِ؛ هِیَ الْعَدَالَهُ الرَّاجِعَهُ إِلَى اسْتِقَامَهِ دِینِهِ وَ سَلَامَهِ مَذْهَبِهِ وَ سَلَامَتِهِ مِنَ الْفِسْقِ وَ مَا یُجْرَى مُجْرَاهُ مِمَّا اتُّفِقَ عَلَى أَنَّهُ مُبْطِلٌ لِلْعَدَالَهِ مِنْ أَفْعَالِ الْجَوَارِحِ وَ الْقُلُوبِ الْمَنْهِیِّ عَنْهَا.»

ترجمه: آن عدالتی که در وصف شاهد و مخبر در دادگاه‌های قضائی معتبر است، عدالتی است که دارای سلامت دین و مذهب و دوری از فسق و فجور باشد؛ و شخص از انجام افعال جوارحی و قلبی که شرع آن‌ها را نهی کرده و مبطل عدالت می‌باشد، خودداری نماید.

 

۷) تعریف خطیب بغدادی (۴۶۳ هـ)

وی در مسئله‌ی عدالت قائل به تخفیف شده و چنین احتجاج می‌کند که خداوند سبحان در قرآن کریم، به وقوع ذنوب از بسیاری انبیاء و رسلش خبر داده است، [بنابراین نباید بر صحابه خورده گرفت].

هر چند کلام خطیب بغدادی عصمت انبیاء را خدشه‌دار می‌کند -که در مجلسی دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد-؛ ولی آنچه مهم است، این است که وی صدور گناهان کبیره از انبیاء عظام را ممکن می داند، چرا که قیاس صحابه ظالم و فاسق با مقام شامخ انبیاء الهی، مفهم همین معناست. در نتیجه خطیب بغدادی، بسیاری از مسلمین پس از فتح حدیبیه را به وصف عدالت متّصف می‌داند.

 

۸ ) تعریف ابن همام (۸۶۱ هـ)

وی می‌گوید: «ملکه تحمل علی ملازمه التقوی و مرؤه و الشرط أدناها ترک الکبائر و اصرار علی الصغیره و ما یحل بالمرؤه» [کتاب صحابه رسول الله نوشته‌ی کبیسی، ص ۲۶۳].

ترجمه: عدالت ملکه‌ای است که در اثر ملازمت تقوا به دست می‌آید و کم‌ترین شرط آن این است که شخص، گناهان کبیره را ترک کند و بر گناهان صغیره اصرار نورزد؛ و آنچه باعث تخلّل به مروّت می‌شود را رها کند.

 

۹ ) تعریف قرافی (۶۸۲ هـ)

وی می‌گوید: «اجتناب الکبائر و بعض الصغائر و الاصرار علیها و المباحات القادحه فی المرؤه.» [صحابه رسول الله- کبیسی، ص ۲۶۵] ترجمه: عدالت یعنی اجتناب از گناهان کبیره و بعضی صغایر و مباحاتی که به مرؤت آسیب می‌رساند؛ و ترک اصرار بر سایر گناهان صغیره.

 

۱۰ ) تعریف أبی حامد غزالی (۵۰۵ هـ)

وی می‌گوید: «العداله عباره عن استقامه السیره و الدین.» [صحابه رسول الله، ص ۲۶۸٫] –یعنی: عدالت عبارت است از پایداری و استقامت در دین الهی و سیره‌ی نبوی- سپس این عبارت را مفصّلاً شرح می‌دهد.

 

۱۱ ) تعریف سبکی (۷۷۱ هـ)

وی می‌گوید: «العداله تمنع عن اقتراف الکبائر و صغائر الخسه کسرقه لقمه و الرذائل المباحه کالبول فی الطریق.» [صحابه رسول الله، ص ۲۶۸٫] ترجمه: عدالت عبارت است از دوری از گناهان کبیره و گناهان صغیره‌ای چون سرقت لقمه و رذائل مباحی چون ادرار کردن در مسیر راه.

 

۱۲ ) تعریف سیوطی (۹۱۱ هـ)

وی می‌گوید: «العداله ملکه تمنع من اقتراف کبیره أو صغیره داله علی الخسه أو مباح یخل بالمرؤه.» [صحابه رسول الله، ص ۲۶۹٫] ترجمه: عدالت ملکه‌ای (ملکه حالت رسوخ یافته و تثبیت‌شده در نفس را گویند.) است که مانع ارتکاب گناهان کبیره، گناهان صغیره‌ی دلالت‌کننده بر پستی و افعال مباح است که به مرؤت آسیب می‌رسانند.

 

جمع‌بندی دیدگاه‌ علماء

اکثر علماء (به غیر از خطیب بغدادی) قائل‌اند که فرد عادل، باید از گناهان کبیره و اصرار بر صغایر اجتناب ورزد و از رفتار مباح مخلِ مروت کناره گیرد؛ و به شهادت تاریخ، این اوصاف در اکثر مسلمین پس از فتح حدیبیه موجود نمی‌باشد؛ -برخلاف اغلب مهاجرین و انصار که چنین بودند-، در نتیجه تنها مهاجرین و انصار قبل از فتح حدیبیه جزء اصحاب رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله قرار می گیرند.

 

سؤال مهم

چگونه باید میان عدالت مهاجرین و انصار و عدالت سایر مردم فرق بگذاریم؟ چه خصوصیتی منجر به عادل بودن اصحاب می‌گردد؟ و سخن قرآن و سنّت در این زمینه چیست؟

در فصول قبل گذشت که قرآن کریم و سنّت مطهّره، صحابه و تمجید از آن‌ها را به مهاجرین و انصاری اختصاص داده است که در دوران ضعف و ذلّت اسلام (نهایتاً تا زمان فتح حدیبیه)، جهاد و انفاق در راه خدا را ترک نکردند.[۳]

حال در بررسی عدالت این اشخاص، به این نتیجه دست می‌یابیم که به جز قلیلی از مهاجرین و انصارِ قبل از فتح حدیبیه و کثیری از مسلمین پس از فتح حدیبیه، – که مرتکب کبائر، خطاء و اصرار بر صغائر شدند،- اغلب مهاجرین و انصار عادل هستند و این عدالت، عدالت معمولی است، نه عدالت در حد عصمت. بنابراین نمی توان گفت جملگی صحابه عام، اشخاص بهشتی‌اند. به عنوان مثال اشخاصی چون طلحه و زبیر سال‌ها مجاهدت کردند، امّا نتوانستند بارشان را سالم به مقصد برسانند و در نهایت عاقبت به شرّ شدند، در نتیجه از دایره اصحاب عادل خارج شدند و مدح الهی از آنها سلب شد.

 

بخش سوم: چند اشکال به وهابیت، در بحث عدالت صحابه

لازم است پیش از بررسی ادله عقلی و نقلی اثبات کننده عدم عصمت صحابه، اشکالاتی درباره عملکرد نادرست علمای وهابیت، در راستای گسترش و تعمیق مفهوم «عدالت» در خصوص صحابه را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

 

اشکال اوّل:

منظور ما از اصطلاح عدالت، یک عملکرد عادی است که ممکن است فرد تا آخر عمرش آن را ادامه دهد و ممکن است قبل از مرگش آن را رها کند و از عدالت ساقط گردد. این عملکرد عادی بدین معناست که سعی و کوشش شخص، پیوسته بر عدم ارتکاب گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره باشد؛ حال اگر از روی غفلت و نسیان و بدون اصرار دچار گناه شد، باز هم عدالت او را می‌پذیریم؛ امّا این سخن که صحابه نه دچار غفلت می‌شوند، نه دچار خطا و نسیان؛ سخنی باطل و گزاف است که با نفوس بشری و نصوص شرعی مغایرت دارد؛ و صحابه را در حدّ انبیاء و اوصیای الهی بالا می‌برد و به آن‌ها مقام عصمت از گناه و اشتباه می‌بخشد.

این همان کلامی است که ادلّه‌ی شرعی به طور صحیح و صریح بر ضدّ آن دلالت دارند؛ و سخن زور کثیری از علمای وهّابی امروز است که بدون دلیل سخنانی را مطرح می‌کنند و بین شروط عدالت صحابه و غیر صحابه فرق‌های خاص و ناصحیح می‌گذارند.

 

اشکال دوم:

عبارت «الصحابه عدول» صحیح و عبارت «الصحابه کلّهم عدول» غلط می‌باشد، یعنی جائز نیست بگوییم تک تک افراد صحابه (کلّهم) عاد‌ل‌اند، چون استثنائاتی در میان‌شان وجود دارد که تخصیص می‌خورد، پس باید به طور کلّی گفت صحابه عادل‌اند و اگر چند مورد جزئی از تحت قاعده خارج شوند، آسیبی به اصل آن وارد نمی‌شود.

 

اشکال سوم:

عموم ادلّه‌ای که قائلونِ عدالتِ کلّ صحابه از آن استفاده می‌کنند، غیر صریح در عدالت فرد فرد صحابه است، بلکه صراحت آن‌ها در عدالت کلّی صحابه با قطع نظر از اشخاص و افراد آن می‌باشد. در نتیجه قول اکثر علما قول زور است، چرا که هیچ کس را از دایره‌ی تعریف عدالت خارج نمی‌کنند و مدّعی می‌شوند فلان صحابه که مرتکب اشتباه شد، در واقع به اجتهاد خود عمل کرد و یک اجر نصیب او شد، حال آن‌که اگر درست عمل کرده بود دو اجر می‌بُرد.

این دسته با سخنان زور و باطل خود، نه تنها مفهوم اجتهاد و قیاس را نفهمیده‌اند؛ بلکه فرق فاسق و عادل را هم کتمان می‌کنند یا نسبت به آن جهل دارند، چون فردی که فسق و ظلم و فجور انجام می‌دهد فاسق است نه عادل، چه پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را دیده باشد چه ندیده باشد!

 

اشکال چهارم

سخن زور بسیاری از ایشان، کذب و افتراء به خداوند سبحان است، چرا که آن‌ها مدّعی‌اند خدا در وصف جمیع اشخاصی که موفّق به رؤیت پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله شده‌اند، مدح و ثنا بیان فرموده است و تمامی آن‌ها اهل بهشت و رها شده از آتش جهنّم هستند؛ این در حالی است که خدا در کنار آیات مدح، آیات ذم هم نازل کرده؛ و نتیجه آن می‌شود که وقتی این دسته از علماء، آیات مدح و ثنا را می‌گیرند و آیات ذم را ترک می‌کنند، در واقع به بعض کتاب ایمان آورده و بعض دیگرش را کافر شده‌اند و این همان تکذیب آیات الهی است.

به عنوان مثال در آیات قرآن داریم که می‌فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» شما مسلمانان بهترین امّتی هستید که در میان اقوام بشر قرار دارد؛ امّا اهل علم می دانند که باید به قسمت مقدّمه یا مأخّره‌ی آیات توجّه شود تا مفهوم و مراد دقیق آیه به دست آید و نمی‌توان به یک جزء آن اکتفا کرد. در ادامه این آیه شریفه می‌فرماید: «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» یعنی امّت اسلامی بهترین امّت‌هاست به ۲ شرط: ۱ ) امر به معروف و نهی از منکر کند. ۲ ) به خدا مؤمن باشد.[یعنی کار را فقط برای خدا انجام دهد.]

پس اگر کسی مطلقاً مدّعی شود امّت اسلام بهترین امّت‌هاست و ۲ شرط مذکور را بیان نکند، در واقع به خدا دروغ بسته است؛ و این جرم و خطایی نابخشودنی است. این همان اشتباهی است که اکثر علمای وهّابی امروزه مرتکب آن می‌شوند و بدون علم، سخنانی را به خداوند نسبت می‌دهند که صحّت ندارد و جزء اکاذیب است.

نکته‌ی دیگری که از آیه‌ی ۱۱۰ سوره‌ی آل عمران متوجّه می‌شویم، این است که ثنای الهی مختص به خصال است نه اشخاص؛ یعنی اگر خدا امّت اسلامی را مدح کرد و آن را بهترین امّت‌ها معرّفی نمود، از این رو نبود که فرد فرد مسلمین امتیازی داشتند که صلاحیت و شایستگی مدح و ثنای خدا را دریافت کردند، نه بلکه علّت مدح و ثنای الهی وجود ۲ خصلت امر به معروف و ایمان به خدا بود که در میان امّت‌های پیشین (امروزه) از بین رفته است، و تنها به این ۲ شرط است که امّت اسلامی، تبدیل به بهترین امّت‌ها می‌شود.

 

سخنی در مورد ادلّه‌ی قائلین به عدالت کلّ افراد صحابه

عموماً ادلّه‌ی ایشان عام است و در خصوص فرد فرد صحابه طرح نشده است؛ و این سؤال برای انسان تداعی می‌شود که بنابر اساس کدامین دلیل عقلی یا شرعی چنین سخنانی را گفته‌اند یا به چه حقّی مدّعی این مسئله شده‌اند و در کمال بی‌انصافی -دست پیش گرفته‌اند تا پس نیفتند و- می‌گویند: «این دیدگاه (کلّ اشخاصی که پیامبر را رؤیت کرده‌اند، دارای عدالتند) اجماعی است و اکثر علماء قائل به همین نظریه شده‌اند!»

در ذیل با بررسی ادلّه‌ی شرعیه، پاسخی قاطع و دندان‌شکن بر اقوال بی‌پایه و اساس این گروه وارد خواهیم کرد.

 

 


 

[۱] به عنوان مثال برای تعیین عدالت پیشنماز یا قاضی، به همین مقدار بسنده می کنیم که عرف جامعه او را فرد متدین و مقید به قوانین شرع بشناسد؛ و در تحقق معنای عدالت برای این گونه از اشخاص، نیازی به فحص و بررسی عمیق نمی باشد؛ اما صحابه اشخاصیند که در مقام الگو بودن و شاخص شدن برای سایرین قرار دارند؛ و نمی توان در مورد ایشان بی دقتی نمود، لذا باید طبق فرامین نصوص با ایشان رفتار کرد.

[۲] به عنوان مثال، عدالت در میان شاگردان یک کلاس، این نیست که به همه آنها نمره مساوى دهند؛ عدالت در میان دو کارگر این نیست که هر دو مزد یکسان(مساوى) دریافت کنند، بلکه عدالت به این معناست که هر شاگردى به اندازه معلومات و لیاقتش؛ و هر کارگرى به اندازه کار و فعّالیّتش «نمره» یا «مزد» دریافت کند.

در عالم طبیعت نیز عدالت به همین معناست، یعنی هر موجودى به میزان حق و استعداد و لیاقت خود سهمى دریافت دارد. پس اگر تساوی قلب یک بالن -(نهنگ عظیم دریایى) که حدود یک تن وزن دارد- با قلب یک گنجشک که شاید چند گرم بیشتر نباشد، عین ظلم است. یا اگر ریشه یک درخت تنومند بسیار بلند با ریشه یک نهال بسیار کوچک مساوات داشته باشد، نوعی ظلم در حقشان رخ داده است.

[۳] بررسی تفصیلی ادلّه‌ی شرعی (قرآن و سنّت) به زودی بیان خواهد شد؛ و در این‌جا به طور اجمالی به این پرسش پاسخ داده شد.