بخش دوم: بررسی مفهوم واژه‌ی صحابه در احادیث نبوی

۱ ) حدیث اوّل

 متن عربی حدیث: «حدیث أبی سعید الخدری قال: لما نزلت هذه السورۀ «اذا جاء نصر الله و الفتح..» قال: قرأها رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله حتی ختمها، و قال: الناس حیز و أنا و أصحابی حیز، و قال: لا هجرۀ بعد الفتح، ولکن جهاد و نیۀ.» [مسند الإمام أحمد؛ دار الفکر/ ج ۴/ ص ۴۵٫] (و قد أخرجه أحمد بسند صحیح)

 ترجمه‌ی روایت: ابی سعید خدری گوید از پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله پرسیدم: چرا سوره‌ی نصر نازل شد؟ فرمود: تا میان من و اصحابم با مردم عادی تفاوت ایجاد کند. (یعنی صحابه از دیگران قابل تمیز و شناسایی باشند.)

 نکات روایت:

الف-در این حدیث نبوی، حضرت میان اصحاب‌ خود و سایر مردم تفاوت قائل شدند؛ در نتیجه تعریف صحابه نزد پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، با آنچه مشهور محدّثین ادّعا می‌کنند مغایرت دارد؛ بلکه بسیاری از مردم عصر پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله هم او را دیده بودند، هم با او مجالست داشتند، امّا هرگز در زمره‌ی صحابه به حساب نیامدند و پیامبر مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، حساب یاران و صحابه خویش را از آنان جدا می کرد.

ب-سیاق سوره‌ی نصر از آینده‌ای که دور و دست‌نایافتنی است خبر می‌دهد؛ و شاید باور این وعده‌ در روزگاری که اسلام در شرایط سختی به سر می‌برد، امری محال و دور از ذهن می نمود؛ اما با این حال خداوند سبحان در روز نزول سوره‌ی نصر، وعده‌ی فتحی را به مسلمین می دهد، که باعث خواهد ‌شد مردم دسته دسته به دین اسلام داخل شوند!

در نتیجه قطعاً شأن نزول آیه مربوط به قبل از فتح مکّه و اسلام آوردن طلقاء می‌باشد، بلکه ممکن است نزول آن را قبل فتح حدیبیه بدانیم.

ج-عبارت «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ   وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» دلالت صریح و روشنی دارد که تازه مسلمانان بعد از فتح حدیبیه(خصوصاً اعراب و طلقاء)، از زمره‌ی صحابه خارجند، چرا که قرآن کریم ایشان را با لفظ (النَّاسَ) خطاب نموده و در گروه مردم عادی طبقه‌بندی کرده است.

 مؤیّد این قول:

دو موضوع زیر، نکته‌ی آخر را تقویت می‌کنند و بر آن صحّه می‌ گذارند:

موضوع اول)اشخاصی مانند ابوسعید خدری، زید بن ثابت و رافع بن خدیج نیز همین دیدگاه را داشتند و از سیاق سوره‌ی نصر و حدیث نبوی، همین فهم و برداشت را ارائه کردند.

موضوع دوم)هنگامی که أباسعید خدری این روایت را نزد مروان بن حکم قرائت کرد، با غضب و خشم او مواجه شد که می‌خواست وی را به خاطر بیان این روایت، به شدّت مجازات کند.

این امر حاکی از این است که مروان احساس می‌کرد با توجّه به سیاق سوره‌ی نصر و حدیث نبوی، خودش، پدرش، معاویه و کثیری از بستگان و نزدیکانش از زمره‌ی صحابه‌ی پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله خارج شده و هم سطح مردم عادی اجتماع قرار می گرفتند و این موضوع او را آزار می‌داد.

 

۲ ) حدیث دوم

 متن عربی حدیث: عن ابی سعید قال: قال لنا رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله عام الحدیبیه: یوشک أن یأتی قوم تحقرون أعمالکم، قلنا: من هم یا رسول الله أقریش هم!؟ قال: لا ولکن أهل الیمن أرق أفئدۀ و ألین قلوباً. فقلنا: هم خیر منا یا رسول الله؟! فقال: لو کان لأحدهم جبل من ذهب، فأنفقه ما أدرک مدَّ أحدکم و لا نصیفه ألا إن هذا فصل ما بیننا و بین الناس: (لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل أولئک أعظم درجۀ من الذین أنقوا من بعد و قاتلوا و کلا وعد الله الحسنی) … الی قوله: (و الله بما تعملون خبیر). [تفسیر طبری/ ج ۲۷/ ص ۱۲۷٫]

 ترجمه‌ی روایت:

أبی سعید نقل می‌کند: رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله در سالی که جنگ حدیبیه رخ داد فرمود: به زودی گروهی می‌آیند که اعمال شما در برابر اعمال آن‌ها حقیر است. پرسیدیم: چه کسانی هستند، آیا از قریش می‌باشند؟ فرمود: خیر، اهل یمنند که دل‌نرم‌تر و رقیق القلب‌تر هستند. پرسیدیم: آیا آن‌ها از ما بهترند ای رسول خدا؟ فرمود: اگر یکی از ایشان کوهی از طلا داشته باشد و آن را انفاق ‌کند، این انفاق او، به اندازه نصف غذایی که شما انفاق می کنید ارزش نخواهد داشت. (یعنی شاید حجم انفاق آنها بیش از شما باشد، اما کیفیت و ارزش انفاق شما بسیار ارزشمندتر است.) این فرق میان شما و سایر مردم است! [سپس این آیات را تلاوت فرمود:] «لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ»

  توضیح:

در این حدیث می‌فرماید با آن‌که اعمال شما در ظاهر در برابر اعمال آیندگان حقیر است، امّا خدا فرموده است اجر و ارزش انفاق قبل از فتح، بسیار بزرگتر و عظیم‌تر از انفاق‌های بعد از فتح می باشد: «لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ … مِنْ بَعْدُ.»

  نکات روایت:

الف) این جمله حضرت که فرمودند: «ألا إن هذا فصل ما بیننا و بین الناس» -یعنی آگاه باشید! این تفاوت میان ما و مردم است.»- گویای این مطلب است که تعریف دو واژه «صحابه» و «ناس» در نزد پیامبر متفاوت بوده، و هرگز حضرت به صرف رؤیت و همنشینی، کسی را صحابه خود قرار نمی داده است؛ بلکه صحابه در منطق، سنت و روش پیامبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله تنها در خصوص مهاجرین و انصار صدر اسلام تعریف می شده؛ و حضرت سایرین را در ردیف مردم عادی[۱] قرار می دادند.

ب) سلسله‌ی حدیث طبری(حدیثی که در بالا ذکر شد،) بنا بر شرط مسلم صحیح است؛ و وهابیون نمی توانند در سند حدیث خدشه کنند.

ج) این حدیث از لحاظ «تطابق در دلالت»، با سایر احادیث سازگار است. احادیثی چون حدیث خالد (لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِی‏) و حدیث (وَأَنَا أَصْحَابِی حَیِّزُ وَ النَّاسُ حَیِّزُ) و حدیث (الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ أَوْلِیَاءُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ…).

 

 

۳ ) حدیث سوم

 متن عربی حدیث: روی أحمد بسند صحیح… فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «لَا بَلْ یُبَایِعُ عَلَى الْإِسْلَامِ، فَإِنَّهُ لَا هِجْرَهَ بَعْدَ الْفَتْحِ، وَ یَکُونُ مِنَ التَّابِعِینَ بِإِحْسَانٍ.» [مسند احمد بن حنبل، طبع أرناؤوط- ح ۱۵۲۸۶]

 ترجمه‌ی روایت: احمد به سند صحیح از مجاشع بن مسعود نقل کرده است که نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله فرمود: «اشخاصی که بعد از فتح هجرت نمودند، از آنها تنها اسلام پذیرفته می شود نه هجرت؛ در نتیجه آنها جزء مهاجرین (صحابه) به حساب نمی آیند و در شمار تابعین قرار خواهند گرفت.».

 توضیح: همان‌گونه که مشاهده کردید، پیامبر اسلام صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله بین هجرت شرعی و هجرت لغتی فرق قائل شد، با این‌که عمل اشخاصی مثل «مجاشع بن مسعود» لغتاً هجرت نام دارد، امّا از حیث اعتبار و درجه، هجرت شرعی به حساب نمی‌آید و او فقط اسلام آورده است و کار دیگری نکرده؛ بلکه هجرت شرعی مخصوص کسانی است که در صدر اسلام قید تمام خانواده، دارایی‌ها و تعلّقات خود را زدند و همراه پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله یا با فاصله‌ی کوتاهی به مدینه هجرت کردند و دوشادوش نبی، در سختی‌ها و رنج‌های اسلام صبوری نمودند و با جان و مال خود از حریم اسلام دفاع کردند. سایر مردم که بعد از فتح حدیبیه اسلام آوردند، همگی در زمره‌ی تابعین قرار دارند و اگر تبعیت صحیح و راستین داشته باشند، مصداق «التّابعین بإحسان» قرآن می‌گردند.

 

 نکات روایت:

الف)این روایت، تفسیر و شرح مناسبی برای آیه‌ی ۱۰۰ سوره‌ی توبه می‌باشد که فرمود: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ.» بدین صورت که «هجرت» و «نصرت» برای مسلمینی که دارای وصف «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» می باشند، درجه صحابه بودن را به ارمغان می آورد؛ اما افرادی که پس از آنها اقدام به هجرت و نصرت کردند، در گروه تابعین جای می گیرند.

ب)به عبارت دیگر، تعریف شرعی واژه‌ی صحابه تنها منحصر در مهاجرین و انصار صدر اسلام است و سایر مردم در گروه تابعین قرار دارند.

ج)قید احسان همان‌طور که قبلاً اشاره شد، بیانگر این حقیقت است که برخی از روی صدق و صفا تبعیت نمی‌کردند و تابعین به غیر احسان بودند، پس هر تبعیتی ارزشمند نمی باشد.

د)این حدیث دلالت دارد که اشخاصی که در فتح حدیبیه و فتح مکّه اسلام آوردند؛ و کسانی که پس از آن‌ها اسلام آوردند، هیچ یک از ناحیه‌ی شرع صحابه قلمداد نمی‌شوند و همگی در گروه تابعین قرار دارند.

 

۴ ) حدیث چهارم

 متن عربی حدیث: «لَا تَسُبُّوا أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِی فَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَوْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَکَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَ لَا نَصِیفَهُ» [صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه]

 ترجمه‌ی روایت: هیچ یک از اصحابِ مرا سب و دشنام ندهید، پس اگر یکی از شما کوهی از طلا (همانند کوه أحد) را انفاق کند، این انفاق او به اندازه نصفِ غذایی که اصحابم انفاق می کنند نخواهد بود.

 توضیح:

این حدیث مشهور به حدیث (لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِی) می‌باشد که مخاطب آن خالد بن ولید است. وی پس از فتح مکّه با عبد الرّحمن بن عوف به مخاصمه و درگیری می‌پردازد و پس از مراجعه به پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، این روایت صادر می‌شود. این حدیث دلیل آشکاری بر خروج خالد و طبقه‌اش از معنای «صحابه‌ی شرعی» و قرار گرفتن آن‌ها در گروه تابعین است.

 نکات روایت:

الف) وقتی حضرت می‌گوید: «أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَکَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَ لَا نَصِیفَهُ.» یعنی حدود صحابه را در شرع مشخّص کرده است؛ یعنی واژه‌ی صحابه تنها به مهاجرین و انصار صدر اسلام اطلاق می‌گردد.

ب) بنابر این روایت، طبقه‌ی خالد بن ولید، عمرو بن عاص، طلقای مکّه، عتقاء ثقیف، کثیری از اعراب، وفود و عدّه‌ی زیادی از مردم تازه مسلمان، از دایره‌ی اصحاب خارج می‌شوند و در زمره‌ی تابعین قرار می‌گیرند.

ج) ماجرای حدیث بعد از فتح مکّه رخ داده است و خالد بن ولید در طول این مدّت هم پیامبر صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله را دیده بود و هم با او همنشینی داشت، لکن هیچ یک از این موارد سبب نشد تا وی در گروه صحابه قرار گیرد؛ بنابراین ادّعای مشهور محدّثین، با نص قرآن و کلام نبوی مغایرت دارد، در نتیجه باطل و بی‌اساس است.

د) گاهی در شأن و منزلت برخی از تابعین (مثل معاویه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، عمرو بن عاص و…) سخنانی گفته می‌شود که نه دلیلی از نقل بر آن دلالت دارد و نه دلیلی از عقل؛ به عنوان مثال در حقّ معاویه و کرامت‌بخشی به دولت بنی امیّه، سخنان غلو آمیزی گفته می شود که فاقد پشتوانه ای قوی از نصوص قرآنی و روایی معتبر است. ذ) منزلت تراشی دروغین برای برخی از تابعین، علاوه بر مشکل اساسی فقدان دلیل، با چالش جدی دیگری نیز مواجه است، چرا که ایشان(گروهی از تابعین) با صحابه‌ی نامی، خلیفه وقت، علی بن ابی‌طالب علیه السلام پیکار نمودند، عمّار[۲] را به قتل رساندند و باعث شدند هزینه‌های بسیاری به جامعه‌ی اسلام تحمیل شود.

برای طالبین حق لازم است به دور از تعصّب، مقام تابعین و صحابه‌ی راستین را بشناسند و بین مقامات ایشان فرق گذارند و حرمت صحابه و رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را پاس بدارند، نه این‌که به هر قیمتی بکوشند اعمال زشت برخی از تابعین را موجّه جلوه دهند!؟

 

۵ ) حدیث پنجم

 متن عربی حدیث: قول النّبیّ: «الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ أَوْلِیَاءُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ الطُّلَقَاءُ مِنْ قُرَیْشٍ وَ الْعُتَقَاءُ مِنْ ثَقِیفٍ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ.» [مسند احمد، ج ۷، ص ۶۷- سند صحیح]

 ترجمه‌ی روایت: پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله فرمود: برخی از مهاجرین و انصار تا روز قیامت اولیاء و دوستان بعضی دیگرند. همین‌طور در میان طلقای قریش و عتقای ثقیف نیز عدّه‌ای هستند که تا روز قیامت دوست یکدیگرند.

 توضیح: به طور واضح حضرت میان «مهاجرین و انصار» و «طلقای قریش و عتقای ثقیف» فرق گذاشت و آن‌ها را دو گروه مجزّا از یکدیگر معرّفی نمود که تا روز قیامت هیچ‌گونه پیوندی بین‌شان برقرار نمی‌شود و پیوسته حساب‌شان از هم جداست. بنابراین تازه مسلمین بعد از فتح حدیبیه در زمره مهاجرین و انصار صدر اسلام جای نمی گیرند و از تعریف شرعی واژه‌ی صحابه‌ خارجند.

 

 

۶ ) حدیث ششم

 متن عربی حدیث: «یَا خَالِدُ مَا لَکَ وَ مَا لِرَجُلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ لَوْ أَنْفَقْتَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا لَمْ تُدْرِکْ عَمَلَهُ». [مسند احمد بن حنبل/ کتاب أموال، ص ۲۸۰]

 ترجمه‌ی روایت: احمد در کتاب مسند خود می‌نویسد: روزی عبد الرّحمن بن عوف شکایت خالد بن ولید را به نزد پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله بُرد. حضرت خالد را مورد مؤاخذه قرار داد و فرمود: ای خالد تو مردی از مهاجرین را آزرده کردی، بدان که اگر همانند کوه احد طلا داشته باشی و آن را انفاق کنی، جبران این عمل زشت تو را نخواهد کرد.

 توضیح و نکات:

الف) هر چند مناقشاتی در سند حدیث وجود دارد، لکن سیاق روایت با حدیث (لَا تَسُبُّوا أَصْحَابی) مطابقت دارد.

ب) این حدیث در نوبه خود بسیار حائز اهمیت است، چرا که پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله صریحاً شخص مخاطب خود را از زمره صحابه خارج نموده است، و معنای این  عملکرد، این است که خالد و اشخاص هم طبقه او (طلقاء)، از دیدگاه پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله در شمار صحابه قرار ندارند.

ج) خروج خالد بن ولید از زمره مهاجرین – بنابر نص صریح روایت فوق- اختصاص به خالد ندارد، بلکه جمیع مهاجرین بعد از فتح حدیبیه را نیز شامل می‌شود.

 

 

جمع‌بندی روایات

آنچه از روایات به دست می آید، این است که کاربرد واژه‌ی «صحابه» برای شخص پیغمبر[۳] – که بیانگر ارتباط عمیق اشخاص با ایشان است،- دارای ضوابط و قوانین مشخصی است که از ورود افرادی چون «خالد بن ولید» و «مجاشع بن مسعود» ممانعت می کند؛ این بیان برای ما روشن می‌کند که رسول الله صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله تنها کسانی را صحابه می دانست که در صدر اسلام با او هجرت کرده یا به نصرت و یاری او پرداخته بودند؛ و از کاربرد این لفظ برای سایر مردم جلوگیری می فرمود. این نتیجه باطل کننده ادعای دروغ محدثین است.

 

 

 

بخش سوم: مفهوم واژه‌ی «صحابه» در آثار تابعین

پس از بررسی مفهوم صحابه در قرآن و سنّت، به این نتیجه‌ دست یافتیم که «صحابه‌ی شرعی» از منظر و منطق قرآن و روایات، تنها مهاجرین و انصاری هستند که در هنگام ضعف و حاجت اسلام، در راه خدا جهاد و انفاق کردند و پیامبر را یاری رساندند. حال می‌خواهیم ببینیم این واژه در عصر بعد از پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، در نزد طبقات صحابه و تابعین به چه صورتی استعمال شده؛ و فضای فکری حاکم بر جامعه، چه برداشت و فهمی از استعمال لفظ صحابه داشته است.

نکته: هر چند دیدگاه صحابه و تابعین نصّ شرعی به حساب نمی‌آید، لکن چون آن‌ها سلف صالح محسوب می‌شوند و اوّلین کسانی‌اند که با معارف دین آشنا و مأنوس شدند، از این رو کلام‌شان می تواند حجّت‌آور باشد یا حداقل فهم عمومی جامعه آن روز را برای ما آشکار نماید.

در ذیل به بررسی آراء و نظرات بزرگان جامعه، در خصوص استعمال و فهم واژه «الصحابه» در عصر بعد از پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله می پردازیم:

۱ ) دیدگاه عبدالله بن عمر

روزی مردی به عبدالله خطاب کرد: آیا تو از مهاجرینی هستی که خدا در وصفشان فرمود: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ»؟ پاسخ داد: خیر. پرسید: آیا از انصاری هستی که خدا در وصفشان فرمود: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ»؟ پاسخ داد: خیر. پرسید: آیا از تابعینی هستی که خدا در وصفشان فرمود: «وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ»؟ پاسخ داد: امیدوارم؛ امّا کسی که ایشان را سب کند از آن‌ها نیست. [الدّر المثنور، ج ۸، ص ۱۳۳]

 نکات و توضیحات:

الف) کاملاً مشخّص است که فرزند خلیفه‌ی دوم مسلمین خود را جزء تابعین هم نمی‌داند، چه رسد به صحابه!؟ آن وقت عدّه ای مدّعی شده‌اند که رؤیت‌کننده‌ی پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله از صحابه است. بطلان سخن و دوری راه را ببینید.

ب) به علاوه این روایت دلالت صریح دارد که صحابه تنها شامل مهاجرین و انصار صدر اسلام می‌شدند و سایر مردم جزء تابعین قرار می‌گرفتند. یعنی وقتی پیامبر اکرم صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله از اصحابشان سخن می‌گفتند تنها همین گروه خاص را مدّ نظر داشتند و سایر مردم از تعاریف نبوی خارج بودند؛ چرا که مردم عادی معیت مخصوص با پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را دارا نبودند و تنها مجالست و ارتباط دورادوری با پیامبر صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله داشتند و سخنانش را می‌شنیدند، گاهی در جماعات شرکت می‌کردند و اسلام را در دوران اعتلا و سربلندی خود یاری می‌رساندند.

ج) نکته‌ی دیگر روایت فوق این است که دایره‌ی شمول «التّابعین بإحسان» نیز محدوده بوده است، حتّی گروه تابعین نیز در عصر عبدالله بن عمر تعریف مخصوص و اوصاف ویژه‌ای داشتند که به موجب آن عبدالله خود را از گروه تابعین خارج می‌دانست؛ و در واقع باید او را در گروه تابعینِ تابعین جای داد، هر چند که پدرش جزء اصحاب بود.

د) بنابر سخن عبد الله بن عمر که گفت: «لیس من هولاء من یسب هولاء»، کلّ روایات منقول از اشخاصی چون سعد بن أبی وقاص، سعید بن زید و امثال آنان مخدوش می‌گردد، چرا که ایشان به سبّ اصحاب پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله می پرداختند.

ذ) در بحث سبّ و دشنام صحابه، توجّه به دو نکته‌ی ذیل لازم و ضروری است:

 تبرّی جستن از ظلم، فحشا یا هر منکر دیگری که از اشخاص صادر می‌شود، مصداق سبّ صحابه نیست؛ بلکه یک وظیفه‌ی دینی و شرعی است که گردن تک تک مسلمین قرار دارد و باید أدا شود. در نتیجه کسی که در برابر گناهان کبیره و فواحش ساکت بنشیند، باید در اصل اسلام خود شک کند.

 متأسّفانه اشکال عمده‌ای که در عملکرد ما وجود دارد، این است که همه را با یک چوب می‌رانیم، این رفتار اشتباه است، بلکه میان مراتب مختلف سب تفاوت وجود دارد، همه یکسان نیستند، همه یک عقوبت واحد ندارند. سبّ انبیاء عظیم‌تر از سبّ صحابه است، سبّ صحابه عظیم‌تر از سبّ طلقاء می‌باشد و سبّ صالحین عظیم‌تر از سبّ متوسطین است. باید میان این درجات فرق گذاشت، این‌طور نباشد که سب‌کننده‌ی طلقاء با سب‌کننده‌ی انبیا در یک ردیف قرار گیرند، و هر دو دچار یک عقوبت واحد شوند! این روش غلط است.

 

۲ ) دیدگاه سعد بن أبی وقاص

حاکم نیشابوری به سند صحیح روایتی را از وی نقل می‌کند که سعد بن ابی وقاص به مردم گفت: انسان‌های منزلت‌دار ۳ گروه بودند که دو گروه از آن‌ها رفته‌اند (دیگر در دسترس ما نیستند) و یک گروه باقی مانده است. سپس این آیه را قرائت کرد: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ» و گفت: اوّلین گروه مهاجرین بودند که رفتند (و از دسترس ما خارج شدند.) بعد آیه‌ی «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ» را تلاوت کرد و گفت: دومین گروه انصار بودند که این آیه در منزلت آن‌هاست. ایشان نیز رفتند. سپس آیه‌ی «وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ» را قرائت کرد و گفت: صاحبان منزلت دو آیه‌ی قبل رفته‌اند، امّا این گروه هنوز باقی هستند (و در میان ما زندگی می‌کنند)، پس چه زیباست که شما متوجّه این گروه حاضر و باقی باشید. (مستدرک/ ج ۲/ ۵۲۶)

 توضیح: به وضوح می‌بینید که سعد، مهاجرین و انصار را به منزله‌ی گروه واحدی در نظر گرفت، که به واسطه‌ی هجرت و نصرت‌شان جزء صحابه‌ی شرعی قلمداد می شدند و حال رفته‌اند، اما عدّه‌ای که در زمره‌ی «جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ» قرار دارند و آنها را تابعین‌ می نامند، هنوز زنده و قابل دسترس مردم عصر او هستند.

 

۳ ) دیدگاه انس بن مالک

از انس سؤال شد کسی از صحابه‌ی پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله به غیر خودت باقی مانده است؟ پاسخ داد: از صحابه کسی نمانده، لکن هنوز اعرابی هستند که موفّق به دیدن پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله شده‌اند. [مقدّمه ابن صلاح، ص ۴۸۹- ابن عساکر/ ص۳۷۹]

 توضیح: دلالتش صریح است. أنس اعرابی که موفّق به رؤیت شده بودند را از شمار صحابه جدا کرد و صحابه را انسان‌های خاص و حائز رتبه‌ی ویژه معرّفی نمود.

 

۴ ) دیدگاه جابر بن عبدالله

از جابر سؤال شد: آیا همراه تو کسی از صحابه‌ی پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله باقی مانده‌اند؟ گفت: انس بن مالک و سلمه بن أکوع. فردی پرسید: مگر سلمه بن أکوع پس از هجرتش مرتد نشد؟ جابر پاسخ داد: چنین نگو، خودم از پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله شنیدم که به قبیله‌ی أسلم فرمود: ای قبیله‌ی اسلم! در بادیه ساکن شوید. گفتند: ما می‌ترسیم پس از هجرتمان مرتد شویم. حضرت فرمود: «همانا شما از مهاجرین هستید، هر طور که باشید.» [مسند احمد، طبعه أرنؤوط، ج ۲۳، ص ۱۶۹٫]

 توضیح: در عصر پرسش‌کننده‌ی سؤال، هزاران تن بودند که پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را رؤیت کرده یا با او همنشین شده بودند، بلکه گروهی از تابعین زنده بودند؛ امّا جابر همه را از شمار صحابه خارج نمود و واژه‌ی صحابه را به مهاجرین و انصار صدر اسلام اختصاص داد.

 

۵ ) دیدگاه أمّ المؤمنین عایشه

تابعی جلیل القدر، أسود بن یزید نخعی از عایشه پرسید: آیا در مورد مردی از طلقاء (معاویه بن ابی سفیان) تعجّب نمی‌کنی که با اصحاب محمّد صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله (علی بن ابی‌طالب و عمّار) بر سر مسئله‌ی خلافت نزاع می‌کند؟ عایشه پاسخ داد: چرا از این مسئله باید تعجّب کرد؟ خدا سلطنت خود را به نیکوکار و بدکار عطا می‌کند. همانا فرعون بر اهل مصر ۴۰۰ سال حکومت کرد.

 توضیح: سند این روایت حسن و دلالتش واضح است؛ چرا که هم عایشه و هم أسود بن یزید نخعی، هر دو متفق القول بودند که شخصیتی همانند معاویه بن ابی سفیان، نه تنها از صحابه رسول الله صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله نیست، بلکه در زمره تابعین نیز قرار ندارد؛ حتی شاید بتوان نتیجه گرفت که أمّ المؤمنین عایشه حکومت معاویه را با حکومت فرعون مقایسه کرد و آنرا طاغوتی دانست.

 

۶ ) دیدگاه عبدالله بن مسعود

وی به سند قوی می‌گوید: همانا خدا در قلوب بندگان نگاه کرد، پس قلب محمّد صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را بهترین قلب یافت، پس وی را برای خود برگزید و او را برای رسالتش مبعوث کرد. آنگاه بعد از قلب محمّد صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله به قلب بندگانش نگریست، پس قلب اصحاب او را بهترین قلوب یافت، در نتیجه ایشان را وزراء و جانشینان پیغمبرش قرار داد، و در راه دین خدا به جهاد و قتال پرداختند. پس آنچه نزد مسلمین نیکوست، نزد خدا هم نیکو می‌باشد و آنچه نزد مسلمین زشت و بد است، نزد خدا هم زشت می‌باشد.[۴] [مسند احمد بن حنبل، حدیث ۳۴۱۸]

 نکات حدیث فوق:

الف) این حدیث نزد اهل سنّت دارای سند قوی می‌باشد، [هر چند برای شیعیان حجّت نیست و فاقد اعتبار می باشد.]

ب) سخن عبدالله بن مسعود دلالت صریح دارد که مراد از اصحاب، تنها مهاجرین و انصار صدر اسلام هستند، چرا که می‌گوید ایشان به مقام وزارت و جانشینی پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله برگزیده شدند و در راه دین به جهاد و قتال پرداختند.

ج) نکته‌ی سوم این است که واژه‌ی «وزراء» دلالت بر قلّت (کمی) اشخاصی دارد که رابطه ویژه(وزارت) با پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله برقرار کرده اند؛ چرا که نمی‌توان تمام کسانی که پیامبر صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله را دیده‌اند یا با او همنشین شدند -ولو به قدر ساعتی،- را وزیر پیغمبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله دانست، چون اکثر مردم از این رابطه‌ی ویژه محروم هستند و إلا رابطه ویژه دیگر ارزشمند نخواهد بود و مفهوم خود را از دست می دهد.

 

 

۷ ) دیدگاه ابن عبّاس

 متن عربی حدیث: روی أحمد فی حدیث طویل: «فَأَتَى النَّبِیَّ وَ مَعَهُ أَصْحَابُهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ بِسِقَاءَیْنِ فِیهِمَا النَّبِیذُ فَلَمَّا شَرِبَ النَّبِیُّ عَجِلَ قَبْلَ أَنْ یَرْوَى فَرَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ أَحْسَنْتُمْ هَکَذَا فَاصْنَعُوا.» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَرِضَا رَسُولِ اللَّهِ بِذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ تَسِیلَ شِعَابُهَا لَبَنًا وَ عَسَلًا.» [مسند احمد- ۲۷۹۲]

 ترجمه‌ی روایت: دو مشک از نبیذ(عصاره انگور یا خرما)، برای پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله آوردند و همراه او اصحابش از مهاجرین و انصار حضور داشتند، پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله پس از نوشیدن آن نبیذ، سریع سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: آفرین! چه نوشیدنی خوبی ساخته اید! 

 توضیح: همان‌طور که می‌بینید، «مِن» در عبارت «مَعَهُ أَصْحَابُهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ» من بیانیه است و اصحاب را منحصر در مهاجرین و انصار می‌کند.

 

خلاصه‌ی مفهوم واژه‌ی «صحابه» نزد اصحاب و تابعین

ماحصل تمام مطالب این بخش مفهم یک نکته است: «در عصر خلفاء اربعه، بزرگان جامعه و مردم عوام، واژه صحابه را تنها برای مهاجرین و انصار صدر اسلام(کسانی که قبل از فتح حدیبیه اسلام آورده بودند) به کار می بردند؛ و هرگز افرادی را که پس از فتح حدیبیه به شرف اسلام مفتخر شدند، با این واژه خطاب نکردند؛ بلکه آنها را در زمره‌ی تابعین جای می دادند و فرقی هم نمی کرد تابعین بإحسان باشند یا تابعین بغیر احسان.[۵]

در آخر توجه به این نکته ضروری می نماید که مخاطب عزیز توجه داشته باشد آنچه ذکر شد، نمونه‌ای بود از صدها روایت و سخنی که مضامین مشابه دارند؛ و ما برای پرهیز از گزافه‌گویی به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره کردیم.

 

 

اعتراضات و جواب

در اینجا لازم است برخی از اشکالات و انتقاداتی که از جانب مخالفان، به بحث پیرامون موضوع صحابه وارد می شود را پاسخ دهیم؛ و نقش کلیدی و مهم این بحث در فضای اسلام را تبیین نمائیم. این اشکالات و پاسخ به آنها، به شرح ذیل است:

۱ – چرا دایره‌ی مفهوم صحابه را محدود می‌کنید؟

برخی معتقدند: دایره‌ی مفهوم صحابه در لغت وسیع است؛ و می‌توان به اشخاصی که پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را دیده‌اند یا همنشین او شده‌اند ولو در مدّت زمان کوتاه، واژه‌ی صحابه را اطلاق کرد، بنابراین صحیح نیست وسعت مفهومی این واژه را محدود ‌کنید، در حالی که لغتاً چنین تعاریفی جایز است؟

 جواب:

۱ . همان‌طور که قبلاً اشاره شد، گسترش مفهوم لغوی واژه «صحابه»، تجاوز از معنای لغوی حقیقی به معنای لغوی مجازی است؛ یعنی حتّی لغت هم چنین تعریفی را برنمی‌تابد، مگر آن‌که مجازاً به کسانی که پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را رؤیت کرده‌اند، صحابه گفته شود.

۲ . دایره‌ی مفهوم لغوی صحابه، منافقین و کفّار را نیز شامل می‌شود، چرا که ایشان نیز بر حسب تعریف لغوی، در آیات قرآن و روایات نبوی «صحابه» خطاب شده اند، در نتیجه اگر معیار بحث، «تعریف لغوی مجازی» قرار داده شد، دیگر نمی توان کفّار و منافقین را بی‌دلیل از تعریف اخراج نمود.[۶]

 

۲ – آیا استفاده از اصطلاح «صحابه‌ی شرعی»، تازه تأسیس و نو ظهور است؟

 جواب:

۱ . خیر چنین نیست. شاید واژه «صحابه‌ی شرعی» برای اولین در این کتاب به کار رفته باشد، اما مفهوم آن از دیر باز مورد استفاده مسلمین بوده است؛ یعنی کاربرد واژه «صحابه»، در عصر خود پیامبر و در سال های بعد از او(عصر خلفای اربعه)، تنها در خصوص گروه خاصی به کار می رفته است که در روزگار حاجت و ضعف، اسلام را با مال و جانشان یاری کردند و در راه خدا به جهاد پرداختند و به وصف نصرت و هجرت شرعی متّصف بوده‌اند. افرادی که قبل از جنگ حدیبیه ایمان آوردند و آنها را مهاجرین و انصار می نامیدند.

بنابراین مهم نیست که مفهوم شرعی صحابه را با چه لفظی خطاب کنیم، – مثلاً برخی از آن با تعبیر «صحابه‌ی خاص» یاد می‌کنند بلکه آنچه مهم است، این است که آیات قرآن و روایات نبوی، تعریف خاصی را برای صحابه ارائه کرده اند و تنها این گروه ویژه را مستحق مدح و ثنای خداوند می‌دانند.

۲ . تمامی علما متّفق هستند که مصطلحات بسیاری وجود دارد که تعریف شرعی و لغوی آن‌ها با هم فرق دارند. مثلاً زکات در لغت به معنای طهارت است، امّا در شرع به اخراج حق از مال اطلاق می‌شود؛ و شاید بتوان گفت انسان با پرداخت زکات هم مالش را طاهر می‌کند و هم خودش را. یا اصطلاح «صلاه» که لغتاً به معنای دعاست و در شرع به فریضه‌ای با آداب خاص اطلاق می‌شود. اصطلاح «حج» نیز چنین است؛ حج در لغت به معنای قصد است و در شرع به معنای قصد بیت الله الحرام برای انجام فریضه‌ای با آداب خاص و شعائر معیّن می‌باشد.

 

۳ – اختصاص واژه‌ی صحابه به «مهاجرین و انصار» خلاف اجماع محدّثین است؟

 جواب

۱ . اوّلاً اجماع در همه‌جا حجّیت ندارد، بلکه وقتی معنای واژه‌ای یا حکم مسئله‌ای از نصوص (قرآن و سنّت) قابل فهم و واضح است، وظیفه‌ی آحاد مسلمین، تبعیت و اتیان فرامین الهی است؛ و تنها در مواردی که قرآن و سنّت صریحاً حکم مسئله را مشخّص نکردند، می‌توان به اجماع متمسّک شد؛ و همان‌طور که به اثبات رسید، تعریف احادیث و آیات از واژه‌ی صحابه، منحصر در گروه خاصی است نه جمیع کسانی که پیامبر صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را رؤیت کرده‌اند.

۲ . دوماً اجماع ادّعایی شما باطل است، چرا که بسیاری از علما معتقدند مجرّد همنشینی و رؤیت، در صحابه شدن اشخاص کافی نیست و قیود و لوازم دیگری را برای این مطلب ذکر کرده‌اند. پس این ادّعای اجماع که تنها شامل عدّه‌ی کمی از علما آن هم تنها عالمان محدّث می‌شود، خلاف انصاف و صداقت است؛ و نیکوست اعتقادات کثیر علمای مخالف این اجماع نیز مدّ نظر قرار گیرد.


 

[۱] مردم عادی دو گروه بودند، عده ای در اثر تبعیت صحیح و جامع از پیامبر و یارانش، در زمره‌ی تابعین بإحسان جای می گرفتند؛ و عده دیگر مسلمانانی بودند که تنها اسلام را بر زبان جاری ساختند و هرگز ایمان در قلوبشان داخل نشد.

[۲] حدیث مشهور نبوی در وصف قاتل عمار می فرماید: ای عمار! تو را گروه یاغی و ظالم به قتل می رساند؛ و شهادت عمار در جنگ صفین، به دست سپاهیان معاویه اتفاق افتاد، در نتیجه معاویه از شمار تابعین بإحسان نیز خارج می گردد؛ اما متاسفانه برخی از کوردلان و متعصبان اهل سنت، این مسئله را کتمان می کنند و با ارائه توجیهات و سخنان سخیف، سعی در موجه نشان دادن اعمال معاویه و خاندان سلطنتی بنی امیه دارند.

[۳]  همانطور که در بخش ابتدایی کتاب گذشت، واژه صحابه دارای دو معنا می‌باشد، معنای عام که همان معنای لغوی است و شامل کثیری از مردم می‌شود، و معنای خاص که تنها شامل مهاجرین و انصار به معنای شرعی می گردد؛ مهاجرین و انصاری که اهل جهاد و انفاق بودند و اسلام را در ایّام حاجت و ضعف یاری کردند. در نتیجه استعمال لفظ صحابه برای شخص پیغمبر، تنها در قبال مهاجرین و انصار صدر اسلام صدق می کند نه عامه مردم.

 [۴]  بنابر اصول اعتقادی شیعه، عقیده به این سخن: «آنچه نزد مسلمین نیکوست، نزد خدا هم نیکو می‌باشد؛ می‌باشد و آنچه نزد مسلمین زشت و بد است، نزد خدا هم زشت می‌باشد.» باطل و گمراه کننده است؛ چرا که مقام تشریع مختص خداست؛ و چیزی را که خدا حرام بداند تا ابد حرام است و آنچه حلال است، تا ابد حلال خواهد بود و سنت الهی تغییر نمی پذیرد. بنابراین بی معناست که گفته شود حلیت و حرمت احکام الهی، وابسته به نظر مسلمین است!

[۵] تابعین بإحسان کسانی بودند که بعد از فتح حدیبیه اسلام حقیقی آوردند و به تبعیت و پیروی صحیح از پیامبر پرداختند؛ اما تابعین بغیر احسان کسانی بودند که بعد از فتح حدیبیه تنها اسلام زبانی آوردند و از حقیقت شریعت خود را بی بهره نمودند.

[۶]  نکات دیگری نیز در ذیل این بحث مطرح شد که برای مطالعه می‌توانید به قسمت‌های آغازین کتاب مراجعه کنید.