مجموعه ای که پیش رویتان قرار گرفته است، تلخیص و ترجمه ای از کتاب «الصحبه و الصحابه» نوشته حسن فرحان مالکی است که توسط علی فاطمی تهیه شده است. در این نوشتار کوشیده شده است تا با بیانی ساده و روان، همراه با حذف اضافات و حشویات؛ و پرداختن به اصل بحث، دیدگاه قرآن و سنت را در خصوص صحابه رسول الله صلی الله و علیه و آله مورد نقد و بررسی قرار دهد؛ و موضوع عدالت و تعریف واژه صحابه را تبیین نماید.
فصل دوم: تعریف شرعی واژهی صحابه در نصوص شرعی
مقدّمه
آنچه در نزد ما به عنوان نصّ شرعی به حساب میآید آیات قرآن کریم و روایات صحیح نبوی است و لا غیر؛ و تعریفی که بر اساس نصّ شرعی حاصل شود را تعریف شرعی میگویند.
نکتهی دوم این است که تعریف شرعی صحابه، دایرهی بسیار محدودی را ارائه میدهد که تنها شامل مهاجرین و انصار صدر اسلام است؛ بنابراین تعداد صحابه شرعی، اصلاً قابل مقایسه با تعداد صحابه بنابر تعریف لغوی یا عرفی نیست.
شاید بتوان از حیث لغت به کسانی که بعد صلح حدیبیه اسلام آوردند یا افرادی که مجبور شدند در فتح مکّه مسلمان شوند(طلقاء)، واژهی صحابه را اطلاق کرد، ولی گروهی که طبق آیات و روایات مشمول ثنای الهی و رضایت رسول الله صلی الله و علیه و آله شدند، گروه خاص و ویژهای هستند که نسبت به معرفتِ وقت نزول آیات قرآن آشنا بودند، مناسبت احادیث را میدانستند، به تفسیر بعضها بعضا عالم بودند و با مسائلی از این قبیل انس داشتند.
هر وجدان و عقل سلیمی درمییابد که امکان ندارد فردی با یک نگاه یا یک کلام تبدیل به صحابه گردد؛ و بعد از آن خدا او را مورد ستایش و ثنای خود قرار دهد و برات آتش جهنّم به او عطا کند. به علاوه نصوص شرعی (قرآن و روایات صحیح)، مشخّص کردهاند که منظور از صحابه چه کسانی هستند و تنها این صحابهی حقیقی میباشند که دارای ملکهی عدالتاند، نه تمام کسانی که لغتاً صحابه خوانده میشوند. در ذیل به بررسی نصوص شرعی و اقسام آن میپردازیم:
قسم اوّل: آیات قرآن
قسم دوم: روایات صحیح نبوی
قسم سوم: آثار صحابه و تابعین (که صلاحیت نصّ شرعی بودن را ندارند، امّا به عنوان مؤیّد در انتهای بحث ذکر خواهند شد.)
بخش اوّل: آیات قرآنی
مقدّمه
در قرآن کریم دو مفهوم برای واژهی «الصحبه» مورد استفاده قرار گرفته است:
مفهوم مجازی: اینگونه تعاریف عام هستند و هیچگونه دلالتی بر مدح یا نکوهش ندارند و برای فهمیدن منظور آیات باید به قرائن جمله نگاه کرد.
مفهوم شرعیه: اینگونه تعاریف خاصاند و به خودی خود (با توجّه به ألفاظ استفاده شده) دلالت بر ثنا و مدح دارند، و همان تعریفی هستند که ما در پی آن میباشیم.
توضیح تفصیلی
۱ – مفهوم عام و مجازی «الصحبه»
به عنوان مثال در قرآن میفرماید: «ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ». این بیان اقتضای مدح کفّار را ندارد و اثبات نمیکند که کفّار از صحابهی پیغمبر صلی الله و علیه و آله بوده اند، ولی از آنجایی که استفاده از این واژه در عرف در معنای لغوی آن متداول بوده است، خداوند متعال نیز در این آیه از قرآن کریم از این واژه معنای لغوی آن را اراده فرموده است.
یا در آیهی ۲۷ سورهی کهف میفرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ». این آیه نیز اقتضای مدح و ثناء کفّار را ندارد و احتجاج به آن جایز نیست.
۲ – مفهوم شرعی واژهی صحابه
این مفهوم در قرآن کریم دلالت بر ثنای خداوند برای صحابه دارد؛ و مقیّد به اوصاف و قرائن و علاماتی است که دلالت بر شرعیت آن دارد. به عنوان مثال: در دوران ۱۳ سالهی تبلیغ در مکّه، قرآن صابرین را مدح نموده و از صبر و استقامت و ثبات ایشان در راه اسلام تمجید کرده است؛ یا در دوران ۱۰ سالهی تبلیغ در مدینه، قرآن مهاجرین و انصار را مدح کرده و از مجاهدت های ایشان در راه اسلام قدردانی نموده است.
پس صحابه کسانی هستند که استحقاق دریافت این لقب از ناحیهی شرع را دارا باشند و در راه اسلام با جهاد، بذل مال و انفاق، هجرت و حُسن معاشرت با پیغمبر صلی الله و علیه و آله، وفاداری خود را به اثبات رسانده باشند.
بررسی ادلّهی قرآن
۱ ) دلیل اول قرآنی – اغراض سیاسی
یکی از وجوه اعتباربخشی به حکومت طلقاء (دولت بنی أمیّه)، تعمیم مفهوم واژهی صحابه به «هر کس که پیامبر را رؤیت کرده است» میباشد. بر این اساس، معاویه که مؤسّس حکومت بنی امیّه است، جزء اصحاب رسول الله صلی الله و علیه و آله قلمداد میشود و وجاهت دینی می یابد، پس معاویه بسیار کوشید تا با جعل احادیث و فرافکنی در فضای جامعه، جو را به نفع خود تغییر دهد و پایههای حکومت نامشروع خود را محکم سازد.
سورهی توبه جزء آخرین سوری است که بر پیامبر صلی الله و علیه و آله نازل شد و قرآن کریم تفسیرگر بعضی از خود میباشد (تفسیر آیه به آیه)؛ در نتیجه برای فهمیدن قرآن باید به خود قرآن رجوع کرد. در بخشی از قرآن میخوانیم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ…» کسانی که در معیت پیامبر صلی الله و علیه و آله قرار دارند، همان کسانی هستند که مدح و ثنا شدهاند.
به شهادت سورهی توبه که فرمود: «عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ»، کسانی که در معیت پیامبر قرار دارند، مهاجرین و انصار صدر اسلام هستند. پس ایشان اصحاب نبی هستند که پیوسته در معیت او قرار داشتند و مورد مدح خدا قرار گرفتند.
۲ ) دلیل دوم قرآنی
در سورهی توبه؛ آیهی ۱۰۰ می فرماید: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ.»
سه گروه باید در این آیه مورد بررسی قرار گیرند: ۱)سابقون از مهاجرین ۲)سابقون از انصار ۳)تبعیتکنندگان بإحسان.
گروه اوّل: سابقون از مهاجرین
بحث لغوی: اگر معنای «مِن» در آیات شریفه:
۱ – بیانیه باشد: کل مهاجرین و انصار را شامل میگردد و جمیع ایشان مصداق «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» خواهند بود.
۲ – تبعضیه باشد: فقط کسانی که در هجرت و نصرت پیشی جستند را شامل میشود و گروه متأخرین از تعریف خارج میگردند.
توضیح
یکی از مباحثی که میان علمای مسلمان مطرح است، این پرسش است: «تا چه مدّت زمانی پس از هجرت پیغمبر صلی الله و علیه و آله به مدینه، میتوان اشخاص تازه مسلمان شده یا تازه هجرت کرده را در گروه مهاجرین و انصار گنجاند؟» در این قسمت به بررسی پاسخ این پرسش در خصوص مهاجرین خواهیم پرداخت.
تشخیص حدّ فاصل میان اشخاصی که جزء سابقین و متأخّرین از هجرت کنندگان هستند، از مسائل اختلافی میان علماست، ولی نادرترین سخنان در اینباره، این است که میگویند: «هر کس قبل از بیعت رضوان هجرت نموده، جزء سابقین از مهاجرین قرار میگیرد و هجرتکنندگان پس از بیعت رضوان متأخّر به حساب خواهند آمد.» قول دیگر که به واقع نزدیکتر است، حدّ فاصل را جنگ بدر یا نماز خواندن به دو قبله معرّفی میکند. یعنی اشخاصی که در جنگ بدر حاضر بودند یا به دو قبله نماز خواندند، ایشان سابقین مهاجرین هستند و افراد بعد از آنها متأخّرین میباشند.
آنچه ما در پی آن هستیم، کشف معنای شرعی «المهاجرون» است؛ و الّا از حیث تعریف لغوی، تمام اشخاصی که تا روز آخر حیات پیغمبر صلی الله و علیه و آله اقدام به هجرت از سرزمینی به سوی شهر مدینه نمودند و در آن شهر ساکن شدند، همگی جزء مهاجرین هستند.
چیزی که در این بحث ارزشمند است، این است که بدانیم مهاجرین و انصاری که آیات قرآن دربارهی آنها سخن میگوید چه کسانی هستند؟! این برای ما ملاک است، پس در این بحث با دو اصطلاح مهم رو به رو هستیم: «نصرت شرعی» و «هجرت شرعی» که تکلیف مهاجرین و انصار پیشتاز و پیشگام در عرصهی اسلام را مشخّص میکند.
چند نکته
الف)هجرتکنندگانِ بعد از بیعت رضوان تا زمان فتح مکّه؛ و هجرتکنندگانِ پس از فتح مکّه، قطعاً از تعریف خارجاند و نه تنها شرع، بلکه عرف نیز هجرت آنها را پذیرا نیست.
در زبان عرف و شرع، هجرتکننده به کسی گفته میشود که اوّلاً دیار خود را ترک کرده و برای همیشه در مدینه ساکن شده است. دوماً اسلام را با مال و جانش یاری نموده است؛ امّا مهاجرین بعد از بیعت رضوان تا هنگام وفات پیغمبر صلی الله و علیه و آله، از این توفیق بیبهره بودند و نتوانستند همراه پیامبر صلی الله و علیه و آله در راه خدا جهاد یا انفاق مال کنند؛ پس هجرت آنها فاقد اعتبار مد نظر است.
ب)امّا در خصوص هجرتکنندگانی که قبل از بیعت رضوان اقدام به هجرت کردند؛ آیهی ۱۰۰ سورهی توبه، صریحاً گروه خاصی از این هجرتکنندگان را معرّفی میکند، میفرماید: «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ». قرآن هم قبول دارد دایرهی هجرتکنندگان و انصار (یاریرسانندگان) بزرگ است و شامل افراد زیادی میگردد، امّا میگوید ما با همه کار نداریم، بلکه تنها کسانی مهاجر و انصار شرعی به حساب میآیند که «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» بودند. چرا چنین است؟!
در پاسخ باید گفت در صدر اسلام، خصوصاً زمانی که حکومت نوپای اسلام در شهر مدینه پایهریزی میشد، توان و قدرت اسلام بسیار محدود بود، امکاناتی نداشت، شکوه و ثروتی نداشت، همه سختی و رنج و مشقّت بود، افراد قلیلی که باید در برابر سپاهیان کثیر کفّار که تا بن دندان مسلّح بودند، صفآرایی و جهاد میکردند، رنج میبردند و در برابر سختیها صبر میکردند. کسانی که در آن روزگار سخت و طاقتفرسا، اسلام و پیغمبر صلی الله و علیه و آله را یاری کردند، در برابر مشکلات قد خم نکردند، صبوری و جهاد و انفاق نمودند، انسانهای ممتاز و وارستهای بودند که شایستهی تمجید و مدح خداوند هستند.
امّا کسانی که پس از اعتلای اسلام، پس از قدرت سیاسی و اقتصادی آن در منطقه، اقدام به هجرت کردند، ولو جهاد هم نمودند، انفاق هم کردند، امّا آن شرایط بحرانی و ویژه را تجربه نکردند و در آن تنگناها یاور اسلام نبودند، ایشان در درجهی دوم قرار دارند، ایشان «وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ» هستند؛ یعنی جزء تابعین قرار دارند نه صحابه.
حال باید بررسی کنیم منظور از «السَّابِقُونَ» دقیقاً چه کسانی میباشد؟ پاسخ: سابقین افرادی بودند که همراه پیامبر صلی الله و علیه و آله از مکّه به مدینه هجرت کردند یا با فاصلهی کوتاهی خود را به پیغمبر صلی الله و علیه و آله رساندند. ایشان سابقین از مهاجرین هستند.
گروه دوم: سابقون از انصار
اهمّ توضیحات در بالا گذشت، امّا در خصوص تشخیص حدّ فاصل میان سابقین و متأخّرین از اشخاصی که دین خدا را یاری کردند، باید گفت: کسانی که قبل از غزوهی بدر اسلام آوردند و با مال و جان خود از اسلام دفاع کردند، ایشان از سابقین انصار هستند. چرا که بسیاری از مسلمانشدگان بعد از جنگ بدر در شهر مدینه، هنگامی اسلام آوردند که این دین عزّت یافته بود و از حیث اقتصادی در مرحلهی رشد و بالندگی قرار داشت. بسیاری از منافقین شهر مدینه، به دلیل خوف یا طمع به این اقتصاد پویا، اسلام را انتخاب کردند و در نتیجه هیچگاه کیفیت و ارزش اسلامِ متأخّرین، همانند اسلامِ سابقون نیست.
گروه سوم: تبعیتکنندگان بإحسان
در خصوص تابعین باید گفت، در درجهی اوّل هر نوع تبعیتی ملاک نیست، بلکه تبعیتی از دید قرآن ارزشمند است که با احسان همراه باشد. اشخاص و افراد زیادی به شهر مدینه هجرت کردند یا در شهر مدینه اسلام آوردند، امّا تمامی آنها حاضر نشدند همانند مهاجرین و انصار صدر اسلام – که قرآن در وصفشان فرمود: (السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ)،- کمر به یاری دین خدا ببندند و با جان و مال خود از آن دفاع کنند، در جنگها شرکت کنند و خالصانه طالب شهادت و عزّت اسلام باشند؛ چون بسیاری از این تازه مسلمانها یا هجرتکنندگان، به طمع رسیدن به نان و نوایی یا قرار گرفتن در امنیّت و آسایش اسلام اقدام به چنین کاری کرده بودند و هدف الهی محض نداشتند، در نتیجه قرآن تأکید میکند عمل تبعیتکنندگانی ارزشمند است که با احسان همراه باشد، با صداقت و خلوص همراه باشد، با حُسن اسلام همراه باشد.
(حُسن اسلام یعنی از گناهان کبیره و بزرگ اجتناب کند و با عملی صحیح و خالصانه از اصحاب پیغمبر و خود پیغمبر صلی الله و علیه و آله تبعیت نماید.)
۳ ) دلیل سوم قرآنی
آیات هشتم تا دهم سورهی حشر می فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»
این آیات بسیار واضح بر اختصاص ثنای الهی به مهاجرین و انصار دلالت میکنند و خداوند سبحان، علامات، اوصاف و ویژگیهای ایشان را صریحاً بیان فرموده است. علاوه بر این شأن نزول آیات فوق مختصّ به نبرد مسلمین با یهود مدینه (بنی قریظه) میباشد و از حیث زمان، ادّعای برخی از علما مبنا بر شمول اسلامآورندگان بعد بیعت رضوان را نفی میکند، خصوصاً طلقایی چون ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، بسر بن أرطاه، أبی أعور اسلمی، حرقوص بن زهیر السعدی و…
کلام محقّقین
با توجّه به آیات سورهی حشر و آیهی ۱۰۰ سورهی توبه؛ کسانی که صحابهی اوّلین را سب کردند یا باعث اذیت و آزار آنها شدند و به پیکار و جنگ با ایشان اقدام کردند، هرگز در زمرهی تابعین بإحسان قرار نمیگیرند.
در نتیجه این قاعده صحیح نیست که بعض ظلمه را به وصف صحابه تشبیه کنید و مقام ایمنی از آتش را برای آنها متصوّر شوید. بنابراین ظلمهای همانند معاویه، ولید، بسر بن أرطاه و ابی اعور اسلمی که به جنگ و آزار علی بن ابیطالب علیه السلام و عمّار یاسر پرداختند، نمی توانند در زمره تابعین بإحسان قرار گیرند.
تابعین چه کسانی هستند؟ و چه وظیفهای دارند؟
بغوی در تفسیر خود مینویسد: منظور از این سخن خداوند: «وَ الَّذینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ» تابعین میباشد، کسانی که بعد از مهاجرین و انصار اسلام آوردند تا روز قیامت. [تفسیر بغوی، ذیل سورهی حشر]
این اقرار و تفسیر صحیح از بغوی است؛ در نتیجه تمام اشخاصی که بعد از مهاجرین و انصار صدر اسلام آمدند، در زمرهی تابعین قرار دارند، خصوصاً اشخاصی همانند خالد بن ولید، عمرو بن عاص، معاویه، ولید و امثال ایشان. حال تابعین ۲ وظیفهی مهم و اساسی دارند:
الف) حبّ صحابهی اوّلین
باید محبّت صحابهی اوّلین را در دل داشته باشند و هرگز بر علیه ایشان شمشیر نکشند، با آنها مخالفت نکنند، بر علیه آنها کینه نورزد و بغض نداشته باشد.
ب) دعا و استغفار برای آنها
تابعین باید پیوسته برای مهاجرین و انصار صدر اسلام دعا و استغفار نمایند و در اثر محبّتی که از ایشان به دل دارند، خیرخواه و دعاگوی آنها باشند؛ چرا که اسلام به سبب آنها اقامه شد و جهاد و تلاش آنها دین را پابرجا کرد. در نتیجه ما (همه تابعین) مدیون آنها هستیم.
امّا تاریخ شهادت میدهد برخی از تابعین بر علیه صحابهی اوّلین بغض و کینه ورزیدند، علیه آنها شمشیر کشیدند و جنگ به راه انداختند؛ کسانی همانند معاویه و ولید که علیه علی بن ابیطالب علیه السلام و عمّار یاسر چنین کردند.
۴ ) دلیل چهارم قرآنی
در سورهی حدید؛ آیهی ۱۰ می فرماید: «وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ.»
برخی از مؤلّفین این آیه را در خصوص کلّ صحابه مورد استدلال قرار دادهاند و مدّعی شدهاند کسانی که توفیق رؤیت پیامبر صلی الله و علیه و آله را داشتند، در بهشت جای خواهند گرفت، چرا که وعدهی الهی حق است و هرگز از آن تخلّف نمیشود و در این آیه خدا به صحابهی متقدّم و متأخّر بشارت بهشت را داده است. در پاسخ به ادّعای نادرست این گروه باید گفت:
اوّلاً وعدهی این آیه به مجموع صحابه اطلاق میشود نه فرد فرد آنها؛ یعنی صرف عنوان صحابی بودن کافی نیست، بلکه باید شخص عاقبت به خیر شود و بتواند بار خود را سالم به سرمنزل مقصود برساند. اشخاصی مثل زبیر و طلحه تا مدّتها در مسیر حق حرکت کردند، امّا در آخر کار بر علیه خلیفهی مسلمین قیام کردند و با اغفال امّ المؤمنین عایشه، خونهای زیادی را هدر دادند و در آخر عاقبت به شرّ شدند، پس ممکن است چنین وعدهای مشمول حال آنها نشود. مثال واضحتر در خصوص افرادی است که آشکارا فسق و فجور کردند و بر آنها حد جاری شد، مانند ولید بن عقبه.
دوماً احتمال دارد مراد از وعدهی بهشت، تنها مخصوص افرادی باشد که به دستورات آسمانی قرآن کاملاً عمل کردند و با حُسن سیره زندگی نمودند و تا آخر امر حالشان تغییر نکرد، مرتد نشدند، ظلم نکردند و… پس «وعد» مبنی بر حال مستمر افراد تحقّق مییابد و کسانی که شرط را زایل کردند از دایرهی وعدهی بهشت خارج میشوند.
سوماً مراد از فتح در آیهی مذکور، فتح حدیبیه است نه فتح مکّه، چرا که سوره پیش از فتح مکّه نازل شده و صحیح نیست آن را بر فتح مکّه حمل کنیم. در نتیجهی دایرهی اصحاب تنگ میشود و بسیاری از مدّعیان، مشمول وعدهی الهی نمیشوند. (اشخاصی مثل معاویه و سایر طلقاء)
یک پرسش
برخی از مفسّرین (به دلایل مختلف از جمله اغراض سیاسی جهت حجّیت بخشیدن به حکومت معاویه و بنی امیّه) مدّعی شدهاند که فتح حدیبیه و مکّه حقیقتاً یک فتح است نه دو فتح. فتحی که با حدیبیه آغاز شد و با فتح مکّه کامل گشت و به اتمام رسید. حال پرسش این است آیا حقیقتاً این دو فتح (با تمام تفاوتها و تغایراتی که داشتند) یک فتح محسوب میشوند؟!
ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» در شرح و توضیح قول براء بن عازب مینویسد: صلح حدیبیه مبدأ فتح مبین برای مسلمین بوده که برکات بسیاری را به ارمغان آورد. برکاتی مانند امنیّت، رفع جنگهای داخلی در شبه جزیره، جرأت یافتن مردم برای اسلام آوردن و هجرت به سوی مدینه و… امّا این تنها شروع فتح بود، بلکه اتمام و تکمیل این فتح، با فتح مکّه صورت گرفت. پس در حقیقت این دو فتح یک فتح به حساب میآیند که یکدیگر را تکمیل نمودند.
پاسخ
الف)بر فرض که این سخن صحیح باشد، فوائد بحث مشمول نقطهی شروع این فتحِ واحد (یعنی فتح حدیبیه) میباشد؛ و کسانی که قبل حدیبیه هجرت و انفاق نمودند، اعظم درجهً هستند، و مقامشان بالاتر است از کسانی است که بعد از اسلام آوردند.
ب)نکتهی دیگر آن است که خداوند سبحان دلیل برتر بودن را به انفاق و قتال مقیّد نموده است.
یعنی کسانی که قبل از صلح حدیبیه اسلام آوردند و با جان و مالشان اسلام را یاری رساندند، در راه اعتلا و سربلندی آن کوشیدند، ایشان درجهی عظیمی دارند، لکن کسانی که بعد از این آمدند، چنین توفیقی نصیبشان نشد و به دوران عزّت و شکوفایی اسلام پا گذاشتند؛ در نتیجه قطعاً رتبه و مقام متقدّمین افضل و بالاتر از متأخّرین است.
ج)این آیه در هیچ یک از تفاسیری که توسط علماء شده است، دلالتی بر این مفهوم ندارد که رؤیت نبی صلی الله و علیه و آله شرط کافی جهت صحابه شدن اشخاص میباشد، در نتیجه چنین تعاریفی برای واژهی «صحابه» قابل قبول نیست و جزء سخنان بی پایه و اساس و فاقد دلیل به حساب میآید.
چهارم)این قول خدا: «مِنْ بَعْدُ» مثل آیهی سوم میباشد که فرمود: «مِنْ بَعْدِهِمْ». پس بُعد و دوری که مدّ نظر قرآن است یا محدود به زمان معیّن و خاصّی است، یا غیر محدود به زمان است. ولی آنچه از جمیع تفاسیر، احادیث و سیاق آیات فهمیده میشود، این است که هدف قرآن اختصاص دادن فضائل صحابه به زمان معیّنی است که اگر خواسته باشیم «فتح رضوان» را هم مبدأ فتح بگیریم، باز هم طلقاء و وفود از تعریف خارج میشوند.
۵ ) دلیل پنجم از قرآن
در سورهی انفال؛ آیه ۷۲ میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ.»
نکات مفید برآمده از این آیه در خصوص موضوع صحابه به شرح ذیل است:
اوّل) اثبات ولایت مهاجرین و انصار فقط
آنچه مؤیّد این نکته است، روایت صحیحی می باشد که در مسند احمد از نبی خاتم صلی الله و علیه و آله نقل شده است: «الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ أَوْلِیَاءُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ الطُّلَقَاءُ مِنْ قُرَیْشٍ وَ الْعُتَقَاءُ مِنْ ثَقِیفٍ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» [مسند احمد/ مسند کوفیین- مسند جریر بن عبدالله] یعنی مهاجرین و انصار برای یکدیگر؛ و طلقاء قریش و عتقاء ثقیف نیز برای یکدیگر، تا روز قیامت پشتیبان و یاور هم میباشند. (برخی برای برخی دیگر). همانگونه که مشاهده کردید این حدیث بین تازه مسلمانان پس از فتح مکّه و کسانی که در صدر اسلام به شرف اسلام آوردن موفّق شدند، فرق گذاشته است و آنها را دو گروه مجزّا معرّفی می نماید.
دوم) نهی از اسلام زبانی
خداوند سبحان در قرآن میفرماید اگر کسی در زمان رسول الله صلی الله و علیه و آله اسلام را بر زبان جاری کند، امّا از هجرت خودداری نماید، از دایرهی مسلمین خارج بوده مگر اینکه هجرت نماید و دین را یاری رساند. در نتیجه شرط یک مسلمان واقعی بودن، در صدر اسلام و قبل از فتح مکّه، این بود که اشخاص ایمان بیاورند، هجرت کنند؛ و با جان و مالشان در راه خدا تلاش و جهاد نمایند.
و پرواضح است که این دو شرط در طلقاء و کسانی که پس از فتح مکّه اسلام آوردند جاری نبوده است.
۶ ) دلیل ششم قرآنی
یکی از ادلّهی واضح و روشنی که بر اختصاص لفظ صحابه به مهاجرین و انصار دلالت دارد، آیهی ۹۷ تا ۹۹ سورهی نساء میباشد؛ چرا که در این آیات، خداوند گروهی از صحابه را بر وعید الهی (وعده عذاب و جهنّم از جانب خداوند) بیم می دهد – البته بنابر تعریف مشهور محدّثین ایشان را صحابه خطاب می کنیم؛ و الا صحابه حقیقی گرفتار وعید خداوند نمی شود.- و چنین میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.»
این آیات دلالت واضح دارند که صحابهی شرعی کسانیاند که متّصف به وصف هجرت و نصرت در أیّام ضعف و حاجت اسلام هستند؛ و معنای عامی که محدّثین برای واژه صحابه بیان کردهاند (یعنی رؤیت و همنشینی پیامبر صلی الله و علیه و آله حتّی به قدر لحظهای انسان را صحابه میکند.)، مورد قبول و پذیرش نیست؛ زیرا تمام اشخاصی که طبق این آیات مشمول ظلم به نفس خود و عذاب الهیاند، کسانی می باشند که پیامبر صلی الله و علیه و آله را دیده و با او همنشینی کردهاند، امّا با این حال وعید الهی آنها را در برمیگیرد. بنابراین صرف رؤیت و همنشینی با پیامبر صلی الله و علیه و آله موجب رهایی از آتش و سکونت در بهشت خالدین نیست!
۷ ) دلیل هفتم قرآنی
در سوره حجرات؛ آیه ۱۴ و ۱۵ می فرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.»
اعراب کسانی هستند که بعد از صلح حدیبیه و قبل از فتح مکّه اسلام آوردند، یعنی جلوتر از طُلَقاء (کسانی که کافر بودند و پس از فتح شهر مکّه توسط سپاهیان اسلام، ناگزیر اسلام آوردند) مسلمان شدند، با این حال قرآن اعراب را هم جزء صحابه به حساب نمیآورد و میگوید اسلام آنها ظاهری است، هنوز ایمان نیاوردهاند و در راه خدا جهاد نکردهاند، بلکه هر گاه با جان و مال خود در را خدا جهاد کردند، آنگاه راستگو و صادق هستند.
در حقیقت سورهی حجرات میفرماید: تنها کسانی که دارای ایمان راستین (اسلام همراه با هجرت، نصرت و جهاد در راه خدا) بودند جزء صحابهی رسول الله صلی الله و علیه و آله میباشند نه اشخاص دیگر. این است مفهوم تعریف شرعی واژهی «صحابه».
۸ ) هشتمین دلیل قرآنی
خداوند در سوره فتح؛ آیه ۲۹ می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظیماً.»
نکته اوّل: سورهی فتح بعد از فتح حدیبیه و قبل فتح مکّه نازل شد، بنابراین بر مدح و ثنای کسانی دلالت دارد که هنگام نزول سوره جزء مؤمنین مهاجر و انصار به حساب میآمدند و بر کسانی که بعد از این اسلام آوردند دلالت نمی کند.
نکته دوم: واژه «معیتِ شرعی» بدین معناست که همراهان پیامبر صلی الله و علیه و آله او را در ایّام حاجت و ضعف اسلام نصرت و یاری کردند؛ و این معنا در کثیری از مسلمین متأخّر صدق نمیکند.
نکته سوم: آیه میفرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» امّا به یقین میدانیم برخی از طلقاء «أَشِدَّاءُ عَلَى الْمُؤْمِنِینِ» بودند؛ یعنی قضیه به عکس اتّفاق افتاد، آنها با دشمنان مهربان و با مؤمنان غلیظ بودند. مثلاً معاویه اقدام به قتال با سابقین از صحابه (همچون عمّار و علی) نمود و خون مسلمین زیادی را هدر داد؛ و از آن طرف جزیهی روم را قطع کرد. یا بسر بن أبی أرطاه و مسلم بن عقبه اهل مدینهی منوّره را ذلیل کردند که در میانشان مهاجرین و انصاری بودند که به شدّت خوار و ذلیل شدند و این اتّفاق در طی دو جنگ از جانب اهل شام در سالهای ۳۹ و ۶۳ هجری به مردم مدینه تحمیل شد.
نکته چهارم: در ادامهی آیه اوصاف مؤمنینی که در معیت رسول الله صلی الله و علیه و آله بودند را بازگو میکند، – به عنوان نمونه می فرماید: «فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» – و این اوصاف در متأخّرین پس از فتح حدیبیه وجود نداشت. پس چگونه ایشان را به صحابه ملحق میکنید، در حالی که کثیری از طلقاء جزء کفّاری بودند که پیامبر صلی الله و علیه و آله با آنها شدید و غلیظ بود؟!
۹ ) نهمین دلیل قرآنی
در سوره فتح؛ آیه ۱۸ می فرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.»
توضیح: این آیه در مدح و ثنای مهاجرین و انصار؛ و کسانی که در روز حدیبیه زیر درخت (تحت الشجره) با هم بیعت کردند نازل شده است؛ و اشخاص دیگر به هیچ وجه داخل در این تعریف نمیشوند. دوماً خدا به ایشان وعده کرد به زودی فتحی دیگر را برای شما رقم میزنم و این فتح جدید، همان فتح مکّه است که کثیری از متأخّرین در آنجا اسلام آوردند و قطعاً مشمول این وعدهی الهی نخواهند بود.
۱۰ ) دهمین دلیل قرآنی
خداوند سبحان در سوره آل عمران؛ آیه ۱۵۲ می فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ.»
و آیهی دیگر(۱۵۵) در سورهی آل عمران چنین می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ.»
در خصوص نازل شده است؛ و ایشان را و بخشش خود را مقیّد به مشیت نکرده است
خداوند در این دو آیه خبر میدهد که مهاجرین و انصاری که در روز جنگ أحد شرکت داشتند را عفو کرده است؛ و ظاهر آیه شامل جمیع این افراد می شود و کسی را استثنا نکرده است؛ امّا در روز جنگ حنین که سپاهیان اسلام ترکیبی از مهاجرین و انصار اوّلین (صدر اسلام) و تازه مسلمانها (خصوصاً طلقاء) بود، خداوند فرمود: «ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى مَنْ یَشاءُ» توبه؛ ۲۷٫ یعنی هر کس را که بخواهم می بخشم؛ و توبه و عفو خود را با مشیت (مَنْ یَشاءُ) مقیّد ساخت.
در نتیجه متوجّه میشویم خدا نسبت به همهی تازه مسلمانها خصوصاً طلقاء، اعتماد نداشته و همهی آنها را در دایرهی آمرزیدهشدگان قرار نداده است، بلکه فرمود هر کسی را بخواهم و تشخیص دهم میبخشم نه همه را، برخلاف آیات ۱۵۲ و ۱۵۵ سورهی آل عمران که فرمود: «وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ» جمیع ایشان را عفو کردم! این تحلیل خط بطلانی است بر تعریف مشهور محدّثین که واژهی «صحابه» را به غیر مهاجرین و انصار صدر اسلام نیز تعمیم می دهند.
در جنگ تبوک نیز همانند جنگ حنین، سپاهیان اسلام آمیختهای از مهاجرین و انصار صدر اسلام و کثیری از تازه مسلمانان از اعراب و طلقاء و غیره بودند، حتّی کسانی چون ولید بن عقبه، بسر بن أبی أرطاه، ذی خویصره و امثال اینها نیز در این جنگ شرکت داشتند که حالشان بر کسی پوشیده نیست. در خصوص روز تبوک نیز خداوند فرموده است: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَهِ الْعُسْرَهِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحیمٌ» یعنی توبهی خدا فقط مخصوص نبی، مهاجرین و انصار است، حال هر کس خواهان مغفرت الهی است باید از ایشان تبعیت کند (الَّذینَ اتَّبَعُوهُ) و الّا به نتیجه نمیرسد. در نتیجه بنابر نص صریح قرآن، خداوند اصحاب پیامبر را در مهاجرین و انصار صدر اسلام معنا کرد و مابقی را در زمرهی تابعین گنجاند. تعریفی که کاملاً با بیان مشهور محدّثین مغایرت دارد.
نتیجهی آیات
نتیجه کاملاً مشخّص است؛ تعریف صحابه بنابر نصوص صریح قرآن، منحصر در مهاجرین و انصار است، آن هم نه هر مهاجر و انصاری، بلکه مهاجرین و انصار صدر اسلام که در روزهای سخت و طاقتفرسا، اسلام را با جان و مال خود یاری کردند.
نکتهی دوم این است که وعدههای الهی – مثل مغفرت، عفو، بهشت و… – به صورت بیقید و شرط، تنها شامل این گروه میشود، امّا برای سایرین به ۲ شرط تحقّق مییابد: ۱) تبعیت از روی احسان و ۲) خواست الهی (مَنْ یَشَاءُ).
پاسخ دهید