[برای] قطب عالم، داد گستر جهان، امید امیدوارن، پناه بی پناهان، ولی نعمت مان، حضرت بقیه الله ارواحنا فداه صلواتی عنایت فرمایید

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

ِ خداوندا! شما هستید که …

یَا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِیضاً فَشَفَانِی وَ عُرْیَاناً فَکَسَانِی‏ وَ جَائِعاً فَأَطْعَمَنِی وَ عَطْشَاناً فَأَرْوَانِی وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی وَ جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی وَ وَحِیداً فَکَثَّرَنِی وَ غَائِباً فَرَدَّنِی وَ مُقِلًّا فَأَغْنَانِی وَ مُنْتَصِراً فَنَصَرَنِی وَ غَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنِی وَ أَمْسَکْتُ عَنْ جَمِیعِ ذَلِکَ فَابْتَدَأْتَنِی [فَابْتَدَأَنِی‏] فَلَکَ الْحَمْددعای عرفه. الگوی عاشقان و شیدایان، جمال و جلال خداوند، حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام با پروردگار خود به این شکل مناجات می کردند.  

[در دعای عرفه ایشان] اموری از نیاز ها، کمبودها و نبودها را که از ضروریات زندگی است، به زبان می آورند و [چنین] می گویند: “[خداوندا!] شما هستید که مشکلات را حل می کنید؛ [اگر] بیمار باشم، شما را دارم؛ [اگر] بی لباس باشم، شما آبروی مرا حفظ می کنید؛ اگر گرسنه باشم، شما به من غذا می دهید و مرا سیر می کنید؛ اگر تشنه باشم، سیر آب شدن را از شما طلب می کنم. [و با این همه لطف] باز هم چشمم به دست شما است. “ وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی هر وقت احساس کنم که عزتی لازم دارم، رو به سوی شما می آورم و شما من را عزیز می کنید.

 عالمانی که کشته ی جهل اند!

وَ جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی”؛ جهل گاهی در برابر علم و گاهی در برابر عقل و معرفت است. برخی افراد [اینگونه اند که] مفاهیم زیادی در بایگانی ذهنشان انباشته است و از این نظر، عالم هستند؛ [ولی افسوس که آنها] اصطلاحات تخصصی را حفظ می کنند؛ اما راه [زندگی] را بلد نیستند و مسیر را اشتباه می روند. اگر شخصی متخصص، فقیه، متکلم، مفسر، شیمی دان و ریاضی دان باشد، [لزوماً] در مسیر زندگی راه نجات را نمی رود [و اگر علم او بدون معرفت باشد]، جاهل است.

در روایت آمده است که ” رُبَ‏ عَالِمٍ‏ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُه‏” شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید ج‏۱۸ ص ۲۶۹٫۵:۰۰؛ چه بسیار دانشمندانی هستند که با داشتن علم، کشته ی جهلشان هستند؛ یعنی [با وجود این که] دانش دارند، دارای بصیرت و بینش نیستند. [شاید] اصطلاحات زیادی در حافظه داشته باشند، اما معرفت ندارند. [از این نظر] امام حسین علیه السلام نیز در دعای عرفه بر مسئله ی معرفت به خدا تاکید کرده اند. برای شناخت پروردگار متعال، علم کافی نیست؛ بلکه معرفت نیز لازم است؛ ”  اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ“.

 دعای فرج

دعایی که آقا میرزا جواد ملکی تبریزی دامت برکاته به شیعیان سفارش می کنند که بعد از نمازها ی واجب بخوانند، [این است]: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ‏ أَعْرِفْ‏ حُجَّتَکَ‏ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی” الکافی ج‏۱ ص ۳۳۷. به این دعا فرج می گویند؛ ائمه ی اطهار علیهم السلام به شیعیان خود، دعاهای فرج زیادی عنایت فرمودند و این دعا از امام صادق علیه السلام است، که به زراره اهداء نمود و این امانت را به او سپرد تا به شیعیانشان در آخر الزمان برساند.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: روزگاری فرا می رسد که شیعیان ما دسترسی به امام زمان ندارند و من برای آن روز نگران هستم؛ و در آخر، دعای فرج را به زاره تعلیم نمودند. چنین آیات و روایاتی می تواند به کسانی که می خواهند در راه خدا ثابت قدم بمانند، کمک کند.

اثر نماز به شرط نبودن موانع

َ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکر “؛ العنکبوت؛۴۵_ ؛نماز از فحشاء و منکرات جلوگیرى مى‏کند. نماز [انسان را] از فحشاء و منکر باز می دارد. پس چرا بسیاری از نماز گذاران با اینکه نماز می خوانند، گرفتاری دارند؟ چنین اعلامی نسخه است و می تواند بیماری فحشاء و منکر را معالجه کند. پس [با این وجود] چرا ما متوجه نمی شویم؟ [به راستی] مشکل کجا است؟ در همه ی امور ما [دو ویژگی داریم]: اقتضا و رفع مانع. آب آتش را خاموش می کند؛ چرا که آتش اقتضای سوزاندن دارد و اگر آب روی آتش ریخته شود، حرارت خود را از دست می دهد. اقتضا، مشروط به رفع مانع است.

نماز، اقتضای نهی از منکر و فحشا را دارد؛ اما موانعی پیش می آید و نمی گذارد که نماز اقتضاء خود را داشته باشد. باید [کاری کرد که] آن موانع پیش نیاید؛ و الا کسی که روزی پنج بار با خدا دیدار و ملاقات دارد و با او صحبت می کند و آیه ی کریمه ی إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینالفاتحه؛۵_ براى همه مکشوف میشود تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏طلبیم، را به زبان می آورد، [و همچنین] رکوع و سجود و خضوع در [برابر] پروردگار متعال انجام می دهد، پس بنابر قاعده، نباید چنین کسی بندگی شیطان را انجام دهد؛ اما غفلت، مانع تاثیر نماز [در نفس انسان] می شود؛ [وهمچنین] نسیان که مانع بزرگی است و انسان را از مراقبت نفس باز می دارد.

تفاوت معرفت با دانش

 در عبارات جَاهِلًا فَعَرَّفَنِیو اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ۱۰:۰۰ علم [به معنی] اقتضا است و با جهالت، به معنای بی راهه رفتن و در راه نبودن، منافات ندارد. خیلی ها نسبت به خداوند علم دارند؛ اما معرفت ندارند. [درست است که آنها] کلام و فلسفه خوانده اند و با برهان خدا را اثبات می کنند؛ اما این علم فقط در حدی است که عقلشان قانع شود و قلبشان نسبت به نور حق تعالی در بسته و مهر و موم شده است. این افراد وقتی مثلاً با کسی که منکر خدا است به مناظره می نشینند، [اصطلاحاً] بلبل زبانی می کنند و [در آخر] از پس [مناظره] بر می آیند؛ اما قدرت نگهداری چشمشان را در برابر نا محرم ندارند؛ نمی توانند زبانشان را در برابر غیبت و دروغ نگاه دارند. آنها باید با داشتن علم، او را ناظر و حاضر ببینند؛ در حالی که به شکلی زندگی می کنند که گویا چنین چیزی را باور ندارند. پس [در نتیجه] معرفت، با دانش فرق دارد.

امام حسین علیه السلام در گفتگو با خدا، در حالی که با سیلاب اشک جملات را همراهی می کنند، می گویند: شما به من معرفت داده اید و با معرفتی که دلم را رقیق کرده است، در پیشگاه شما خودم را کسی نمی بینم و هیچ وقت کسی نیستم که در برابر شما خودم را نشان دهم [به راستی که] چنین معرفتی را شما به من داده اید.

حجاب اکبر

بدون موهبت الهی، هیچ کسی صاحب چنین نور و معرفتی نخواهد شد. باید به دنبال معرفت و عرفان و شهود رفت. گاهی علم نه تنها [باعث] شهود نمی شود، بلکه [خودش] حجاب است. علم انسان را برجسته، مطرح، متکبر، مغرور و دارای رذیلت عُجب می کند. انسان با علم، خود بین و خودخواه می شود و به همین دلیل است که می گویند: ” العلم هو حجاب الاکبر”شرح أصول الکافی ج‏۳  ص ۴۴۰ .

بی ادبی باعث بی معرفتی است

شیطان به خدا و روز قیامت علم و [آگاهی کامل] داشت و منکر هیچکدام از این موارد نبود. در این رابطه خداوند در قرآن می‌فرماید:” قالَ رَبِّ به ما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ”الحجر؛۳۹_شیطان گفت: پروردگارا به خاطر اینکه اغوایم کردی، هر آینه در زمین زینت می‌دهم در نظر آنان و هر آینه همگی‌شان را اغواء می‌کنم.

[در این آیه] شیطان خداوند را به عنوان رب یاد کرد و گفت: رب من! مالک من! چون شما من را اغوا کردید، من هم در عوض، بندگانت را اغوا می‌کنم. شیطان بی معرفت بود و به خاطر این بی معرفتی، بی ادب شد. ادب با معرفت ملازمه دارد. انسان‌هایی که ادب ندارند، برای دیگران حریم و ملاحظه ای قائل نیستند؛ اما کسی که به خدا معرفت دارد، نسبت به مخلوق خدا نیز به عنوان موجوداتی که خداوند آن‌ها را اکرام کرده است، [نگاه می‌کند.]

” وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم” الاسرا؛۷۰_ و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم. و تمام مخلوقات را تکریم می‌کند و حرمت هیچ کسی را از بین نمی‌برد. چنین ادبی معلول معرفت حق تعالی است. کسی که معرفت ندارد، اگر علامه ی دهر هم شود، از معصیت در امان نیست. [در اینجا] معصیت به معنی بی ادبی در پیشگاه پروردگار [است] و کسی که برای خداوند [به قول معروف] حساب باز نکرده است، به طریق اولی برای بندگان خدا نیز حساب باز نمی‌کند. و به راحتی می‌تواند آبروی دیگران را ببرد و هیچ خط قرمزی را رعایت ‌نکند. [چنین شخصی به راحتی] به دیگران، جسارت، تحقیر و اهانت می‌کند و همیشه چماقی به دست دارد و مَنیت خودش را ابراز می‌کند و در آخر همه را از بین می برد. ۱۵:۰۰

شهود: ملاقات کردن حضرت حق

امام حسین علیه السلام نعمت معرفت را به زبان می‌آورند و می‌گویند: خداوندا! من جاهل بودم؛ [یعنی] چنان عرفان و شهودی که با چشم دل شما را ببینم، [نداشتم.] شما همه جا حاضر و ناظر هستید و من نسبت به این امر شهود دارم و نظارت و حضور شما را درک می کنم.

عرفان، همان شهود معنوی است که حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: لم اعبد ربا لم اره شرح أصول الکافی ج ۱ ص ۳۳۱. کسی که دارای شهود باشد، به یقین کسانی را که در نزد خدا حضور دارند، شهود می‌کند. وقتی به آخر نماز می‌رسیم، أشهدلا إله إلّا اللَّه‌‌ می گوییم و [در ادامه] به رسالت نبی اکرم شهادت می‌دهیم و می‌گوییم: السلام علیک“؛ [به این معنی که] ما در پیشگاه خداوند هستیم و در مهمانی اش حضور داریم؛ از نفس خودمان هجرت و به آسمان پرواز کرده ایم و در اعلی علیین، با خداوند همدم و هم صحبت شده ایم.

 وقتی خداوند را ملاقات کردیم، پیغمبر صلی الله علیه و آله را نیز  شهود می کنیم. امکان ندارد کسی خداوند را ببیند، اما در حضور پیغمبر نباشد؛ چرا که حضرت رسول صلی الله علیه و آله، اسم اعظم خداوند و جلال الله است؛ پس ما در نزد خدا به ایشان سلام می کنیم و بعد از پیامبر به عباد صالح خداوند سلام می دهیم. این طور نیست که آنها بعد از مرگ [تنها] با خداوند دیدار کنند؛ چرا که آنها در هر نمازی با معبود خویش ملاقات دارند. هرکجا بروند، با خداوند هستند و هر چه بگویند، با خداوند می‌گویند و هر چه بینند، با خداوند می‌بینند و اساساً همهی وجودشان ذوب در حضرت حق سبحانه و تعالی است.

 حالات اقای بهجت قدس سرّه

آقای بهجت قدس سرّه،  محل دیدارش با خداوند در نماز بود و همیشه [در نماز] از خود بی خود بود. مرحوم نایینی دامت برکاته، آن عارف و محقق بزرگوار، می فرمودند: گاهی آقای بهجت قدس سرّه ، در درس حالش عوض می‌شد. شاگردها گمان می‌کردند که حواس پرتی پیدا کرده‌اند؛ اما این گونه نبود. ایشان ذوب در حضور حق تعالی بود. [درجای دیگر] می‌گویند:در حرم حضرت امیر المومنین علیه السلام، ایشان در حال دیگری بودند؛ به طوری که گویا کسی را نمی‌بینند و در عالم دیگری هستند. به این حالت عرفان می‌گویند؛ چرا که عرفان شهود است و شهود، رفع حجوب باطنیه است. این حجاب ‌ها، بزرگ‌ترین حصار و دیوار را بین ما و خدا به وجود می آورد.

 بدترین حجاب

بزرگ‌ترین و بدترین حجاب، خودخواهی است، که علم، پول و قدرت آن را بزرگ تر می‌کند؛ ” کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی” العلق؛۶_ چنین نیست که انسان حقشناس باشد مسلما طغیان می‌کند.” أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی؛۷_ به خاطر اینکه خود را بی نیاز می‌بیند. کسی که در رشته ای تخصص دارد، برای خودش استقلال تامی قائل است و دیگران را محتاج خودش می‌بیند و [به خود] می‌گوید: دیگران باید از تخصص من استفاده کنند و به اصطلاح دور من بچرخند و گرنه من برایشان هزینه نمی‌کنم!

بیماری فرعون

 قدرت نیز به همین شکل است. فرعون تنها با قدرت فرعون نشد؛ بلکه [قرآن می‌فرماید]: ” إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفین” یونس؛۸۳_ فرعون در سرزمین مصر برتری‌خواه، و از اسراف‌کاران بود. فرعون دو بیماری مهلک داشت که یکی از آن‌ها علو بود؛ [چرا که] خیلی روی خودش حساب می‌کرد و از خودش بهتر کسی را قبول نداشت و خود را برتر و بلند تر از دیگران می دانست.۲۰:۰۰

 دومین بیماری فرعون اسراف بود. او برای حفظ حشمت و جلال خودش [اسراف می‌کرد]؛ [به عنوان مثال] به ساحران وعده ی جایزه داده بود. [بعضی افراد] وقتی می‌خواهند به جایی برسند، از بیت المال هزینه می‌کنند. آنها وقتی که می بینند بدون هزینه نمی توانند به قدرت برسند، از جایی هزینه می کنند که نامشروع است [و در نتیجه]  مسرف می‌شوند؛ ” إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفین”.

مواظب باشید بت نسازید

پول دار، قدرتمند، باسواد، متخصص، اگر معرفت نداشته باشد، دچار حجاب می‌شود. از خودش بت می سازد و دیگران را به پرستش دعوت می‌کند و می‌گوید که آخرین حرف را من باید بزنم و اگر کسی بر خلاف حرف من رفتار کرد، نونش را قطع می‌کنم و سمتش را می‌گیرم و من چنین و چنان می‌کنم! [توجه داشته باشید که] چنین مرضی ممکن است در وجود همه ی ما باشد. خیال نکنید که اگر زمینه ی خطا به دستمان بیاید، سالم از آن عبور می‌کنیم.

 نفس امیر نیست بلکه امار است

حضرت یوسف علیه السلام، پیروزی‌ها را از خودش نمی‌دانست؛ [بلکه آن‌ها را از جانب خدا می‌دید.] قرآن از قول ایشان می‌گوید: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءیوسف؛۵۳_ من خود را از گناه تبرئه نمی‌کنم زیرا نفس طغیان گر بسیار به بدی فرمان می‌دهد. چرا حضرت یوسف اسیر نفسی نشد که امیر نیست، بلکه امّار است؟ نفسی که در فرماندهی علی الدوام فرمان می‌دهد و بشر را اسیر خود می کند!

 نفس، انسان را در نماز گرفتار غفلت می‌کند و اجازه نمی‌دهد که در نماز ما با خدای خود ملاقات داشته باشیم. از اول نماز که تکبیر می‌گوییم، تا وقتی که سلام می‌دهیم، [غفلت به سراغ ما می آید] و تازه می‌فهمیم که در حال نماز بوده‌ایم! [حتی] در [حین] نماز هم، این نفس نمی‌گذارد که در محضر خداوند باشیم. گاهی ما را گرفتار ریا و گاهی گرفتار عجب می‌کند.

خوبی ها حجابش به مراتب زخیم تر است

 به عنوان مثال، اگر حالی که در نماز به آقای بهجت قدس سرّه دست می‌داد، به من دست دهد، در این صورت من نگاه به حال خودم می‌کنم [و مغرور می شوم] و [در نتیجه] از توجه به خدا باز می‌مانم. همین خوبی ها،  خود حجاب می‌شود و [البته که] خوبی ها، حجابش به مراتب زخیم تر از بدی‌ ها است. بدی برای انسان غرور نمی‌آورد. انسان بد، شکست باطنی دارد و در پیش مردم اظهار بزرگی می‌کند؛ اما در وجدان خود کم می‌آورد و گاهی خودش را ملامت می‌کند. [درست است که] به خاطر موقعیتش، کارها و هزینه‌هایی را متحمل شده است، ولی در خلوت، هشدار هایی را دریافت می‌کند و نگرانی‌هایی را برای آینده ی خودش می‌بیند.

 اما کسی که به [خاطر] نماز شب و نماز اول وقت، در نزد مردم مطرح است و همانند امثال من، بلبل زبانی‌هایی [می کند] و می بیند که مستمع دارد، غروری که به چنین اشخاصی دست می‌دهد، غیر از بدبختی‌های یک انسان میگسار یا یک جوان هرزه ای است که به دنبال طعمه ی خودش می‌رود [و به مراتب بدتر از آن است.]

لطف خداوند

 بنابراین کسب معرفت، یعنی کنار زدن خود وحاکم کردن خداوند بر مطلق زندگی انسان. اگر نماز می‌خوانم، آن را کالایی نبینم که به خدا می‌دهم تا عوضش را طلب کنم [بلکه] نماز خود عطیه ی الهی است. [بنده] هر نمازی که خوانده ام، بر خجالتم افزوده شد؛ چرا که برای خدا هیچ کاری نکرده‌ام؛ اما خداوند به من اجازه ی ملاقات داد و با بدی‌هایی که کردم باز در را به روی من نبست. [با این که] عمری نماز بد خوانده‌ام، مرا بیرون نکرده است و فرمود بیا [ و دوباره] نماز بخوان، شاید قبول شد. تمام کارهای خوب انسان از [طرف] خداوند است و دلیل معرفت این است که کارهای خوب، بیشتر انسان را در پیشگاه خداوند ذوب می‌کند ۲۵:۰۰ [و در نتیجه انسان] بدهکار خدا و خلق او می‌شود.

ما با خدا معامله کرده ایم

نبی مکرّم اسلام و امیرالمومنین علیه السلام هیچگاه بر کسی منت نگذاشتند؛ [حتی زمانی که به فقیر کمک می کردند.] قرآن اوصاف کسانی را که سه شبانه روز گرسنگی تحمل کردند، چنین بیان می کند: ” إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً” الانسان؛۹_ ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می‌کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. [آنها خطاب به مستمند گفتند:] ما طلبی از شما نداریم؛ نه طلب مادی و نه طلب معنوی حتی یک تشکر خشک وخالی؛ [زیرا] ما با شما معامله نکرده‌ایم. خداوند به ما روزی داده است و ما هم با توفیق او به بندگانش [صدقه] می‌دهیم. کسی که از خدا و خلق او طلبکار نیست، هرچه بیشتر خدمت کند، می‌گوید که حق عائله ی خدا را نتوانستم بدهم.

همیشه حق با مشتری است

حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند: ” أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین نهج البلاغه ص ۴۱۸. آیا به این راضی شوم که [مردم] می‌گویند: شما امیر هستید؟! شاید در یمامه که در آن زمان منطقه ی دور افتاده ای بود، یا در حجاز که تا کوفه فاصله ی زیادی داشت، کسانی باشند که قرص نانی [برای خوردن] نداشته باشند و از اینکه یک قرص نان پیدا کنند ناامید هستند؛ [پس] چگونه می‌توانم خوشحال باشم، درحالی که در بلاد اسلامی گرسنه پیدا می‌شود؟! [ایشان] به دنبال این نیست که مردم پیرامونش بگردند و از او تعریف و [تمجید] کنند؛ [بلکه] تمام دغدغه‌ ایشان این است که کجا گرفتار وجود دارد.

انسانی که عارف می شود، همیشه [خود را] بدهکار می بیند و می‌گوید که حق با مشتری است و هیچ وقت طلبکار کسی نمی‌شود. عرفان و شهود، رسیدن به حقیقت است و هیچ کس نمی تواند به حق برسد، مگر اینکه حجاب‌ها را کنار بزند. بالاترین حجاب انسان، خود بینی و خود خواهی است. انسان تا این گناه را کنار نگذارد، به معرفت نمی‌رسد [و اگر توانست کنار بگذارد،] لطف خدا بوده است و هرکه چنین مشکلی را ندارد [در حقیقت] موهبت الهی [شامل حال او] است.

 نردبان ترقی

” جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی “؛ [در اینجا حضرت] نفرمود “جاهلا فعلمنی” [به این معنی که] خداوند به من تعلیم کرد؛ [بلکه] فرمود خداوند من را عارف کرد. تا عرفان نباشد علم نه تنها مفید نیست، بلکه ضرر هم دارد. علم [به تنهایی] انسان را بیچاره می‌کند؛ اما [وقتی] علم با عرفان همراه شود برای انسان نردبان ترقی می‌شود و آن را تا قرب  پروردگار می‌رساند. تمام این‌ها ابزار است و در واقع شمشیر دوبری است که اگر [با آن] نفس خود را بزنید، به خدا می‌رسید.

گناه کار تا اوج می رود ولی….

تخصص نباید ابزاری شود تا دیگران را نابود کند و [در این رابطه] تخصص دانشگاهی با حوزوی فرقی ندارد. انسان خوب، همیشه الهی است و انسان مادی در همه جا مادی است. باید مراقب خودمان باشیم که چنین ابزاری را در چه مسیری به کار می‌بریم. اگر موفق شوید بر روی نفس پا بگذارید، خداوند شما را بالا می‌برد؛ اما [افسوس که] ما پا روی دیگران می‌گذاریم! هرکس که به قیمت از بین بردن آبروی دیگران بخواهد بالا برود، [درست است که به ظاهر] خداوند آن شخص را بالا می برد، اما این کار استدراج است؛ [به این معنی که] خداوند [او را] تا قله بالا می‌برد، و از بالا به پایین پرتاب می‌کند. اگر از همان پایین پرتاپ می‌شد، کمی آسیب می‌دید؛ اما خداوند چنین شخصی را تا اوج می‌رساند و وقتی به اوج رسید رهایش می‌کند تا سقوط کند.

کسی که معرفت ندارد، جاهل است

 بعضی افراد پل‌های پشت سرشان را خراب کردند. [مواظب باشید که] فکرتان به سمت شخص خاصی نرود. هرکس در زندگی باید نفس خود را نزد طبیبی ببرد تا آن را معاینه کند و بداند در چه حالی است. [بعضی از انسان‌ها] از پیشرفت دوست خود خوشحال می‌شوند و خدا را شکر می‌کنند و بعضی دیگر ناراحت می‌شوند و می‌گویند من با او چه فرقی داشتم! چرا او پیشرفت کرده است و من عقب مانده‌ام؟! چنین شخصی برای دوست خود مانع می‌شود، که اگر نتواست به او برسد، در جایی متوقفش کند تا نتواند پیشرفت کند.

[مثلاً] انسان از خانواده ی خود محبت‌ دریافت می‌کند؛ [حال] اگر به یکی از بچه‌ها بیشتر محبت شد و آن یکی ناراحت شود، چنین علائمی خوب نیست و انسانی که دارای این علائم است، باید بداند که مشکل دارد و معرفت در وجودش محقق نشده است۳۰:۰۰ و خدا بین نیست؛ چرا که اگر [معرفت خدا در دلش] بود، از هر عملی که خدا را خوشنود می‌کرد، خوشحال می‌شد؛ خواه به نفعش باشد یا نباشد. بنابراین جاهل آن کسی نیست که سواد ندارد؛ بلکه کسی است که معرفت، شهود و دریافت‌های باطنی ندارد.

گاهی یک انسان زیاد است

” وَ وَحِیداً فَکَثَّرَنِی “؛ گاهی یک انسان [به منزله ی یک امت] است؛ مانند گفته ی خداوند که می‌فرماید: إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّهِالنحل؛۱۲۰_ بدون تردید، ابراهیم یک امت بود، برای خدا از روی فروتنی فرمانبردار و حق‌گرا بود. [در این آیه] خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به منزله ی یک امت می‌خواند؛ چرا که تاثیر وجودی‌اش از یک نفر بیش تر است.

چنین شخصی از نظر کیفی، کثرت پیدا کرده و عالم گیر شده است. این نوعی از کثرت است؛ [به این صورت] که خداوند متعال انسان واحدی را، با [وجود] اینکه کسی را ندارد، کثیر می کند. موید قول ما  آیه ی شریفه ای است که می فرماید: ” لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ ابراهیم؛۷_ اگر سپاس گزارى کنید، قطعاً [نعمتِ‏] خود را بر شما مى‏افزایم. [خداوند] نمی گوید لازید نعمتکم“؛ بلکه می فرماید: لَأَزیدَنَّکُمْ“؛ [یعنی] من خودت را زیاد می کنم.

بیماری واگیردار

 [عزیزان!] شما نیز دعا کنید تا زیاد و گسترده شوید و افزایش پیدا کنید تا سفره ی حق باشید و هرکس که پیش شما می آید، از شما بهرمند شود؛ اما انسانی که شکست می خورد و تسلیم شیطان می شود، نمی تواند به دیگران نفع برساند و هرکس که پیش او برود، جز دل سردی، ناامیدی، پرخاشگری، به هم ریختگی و کینه ی دیگران، چیز دیگری گیرش نمی آید؛ مانند جیفه ای می ماند که همه را مریض می کند و هرکه با او ارتباط داشته باشد، مریض می شود.

 شجره ی طیبه یعنی کثرت

منظور از جمله ی” َ وَحِیداً فَکَثَّرَنِی “، کثرت کیفی است. انسان [کثرت می یابد] تا وجودش پر بار و شجره ی طیبه شود؛ همان طور که قرآن کریم می گوید: ” مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ “ ابراهیم؛ ۲۴_ کلمه پاک [که اعتقاد واقعى به توحید است‏] مانند درخت پاک است، ریشه‏اش استوار و پابرجا و شاخه‏اش در آسمان است.” تُؤْتی‏ أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها” ابراهیم؛۲۵_ میوه‏اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى‏دهد؛ یک درخت است، ولی هزاران شاخه دارد که در هر شاخه، میوهایی نمایان است و نیازمندان در زیر شاخه هایش قرار می گیرند تا از سایه و میوه ی آن استفاده کنند.

کدام امت می تواند، یک نفر باشد

بزرگان ما، از جمله امام رضوان الله تعالی علیه شجره ی طیبه هستند. ایشان وفات نکرده اند؛ زیرا حیات طیبه دارند و [آن حیات] آثار ایشان است که در دنیای شرق و غرب مومن پرورش می دهد و دل ها را الهی می کند. ایشان آوازه ی اسلام را جهانی کرد و جهاد اسلامی را به عنوان ابزاری برای مستضعفین مطرح ساخت و آن را سلاح روز قرار داد که [در نتیجه] مستکبرین از این بیداری به وحشت افتادند.

این، شجره ی طیبه است و میوه های [ آن] تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه باقی است. [این انسان] یک نفر است؛ اما کدامین امت می تواند اثر وجودی این یک نفر را داشته باشد؟! بعضی از انسان ها یک نفراند، ولی عشیره ای برای امام زمان ارواحنا فداه درست می کنند [و وقتی] ایشان تشریف بیاورند می بینند که[همین یک انسان، توانسته است] چندین سرباز خوب [پرورش دهد.]

 “انا اعطیناک الکوثر” الکوثر؛۱_ بى‏تردید ما به تو خیر فراوان _که برکت در نسل است و از فاطمه ریشه مى‏گیرد_ عطا کردیم. پیامبر صلی علیه و آله [نیز] یک نفر بود. خداوند دختری به او اعطا کرد که امروز می بینید [که از نسل] ایشان چه کثرتی پیدا شده است. هر جا که می روید، سیدی از سادات [و اولاد حضرت] در آنجا حضور دارد.

این جزء نعمت ها است که امام حسین علیه السلام، آن را به زبان می آورند تا پیروانش که انشاالله ما هم جز آنها باشیم، به دنبال کثرت نسل بروند؛ بنابراین، از جمله نعمت های الهی این است که انسان بی نسل و ابتر نشود و چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی دارای کثرت نسل باشد.

صلی علیک یا ابا عبدالله