تقدیم به محضر مبارک قطب عالم، امید بشر، طبیب و پناهنده ی ما، امام زمان، حضرت بقیه الله، ارواحنا فداه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد. 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

“یَا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِیضاً فَشَفَانِی وَ عُرْیَاناً فَکَسَانِی‏ وَ جَائِعاً فَأَشبعَِنی وَ عَطْشَاناً فَأَرْوَانِی وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی وَ جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی وَ وَحِیداً فَکَثَّرَنِی وَ غَائِباً فَرَدَّنِی وَ مُقِلًّا فَأَغْنَانِی وَ مُنْتَصِراً فَنَصَرَنِی وَ غَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنِی وَ أَمْسَکْتُ عَنْ جَمِیعِ ذَلِکَ فَابْتَدَأْتَنِی فَلَکَ الْحَمْد”دعای عرفه.

به راستی این “من” کیست؟

در این عبارات، امام حسین علیه السلام جلوه های توحید عملی را با خداوند  مطرح می کنند. ما معمولا بر اساس عاداتی که داریم، می گوییم: چشم من دید، زبان من گفت، ذائقه ی من چشید، شامه ی من استشمام کرد؛ اما اگر کمی دقت کنیم، [به این نتیجه می رسیم که] اگر چشم من می دید، پس چرا وقتی انسان از دنیا می رود، با اینکه چشمش باز است، دیگر نمی بیند؟! [بنابراین] آیا شامه و حس بویایی ما استشمام می کند؟ یا چیزی ما فوق این ها وجود دارد؟ وقتی می گوییم دست من، زبان من، چشم من، [به راستی] این من کیست؟ اگر شما این من را از خودتان بگیرید، تمام این حواس از بین می روند. [پس] آن امر ماورائی که در داخل اعضا و جوارح ما است، تمام کارها را انجام می دهد. درک همه ی حواس پنجگانه یک بطون نامریی دارد، که کارها را انجام می دهد؛ ولی ما فکر می کنیم که این چشم است که می بیند. خیر. این درست نیست. چشم و گوش مانند تلویزیون و گوشی تلفن عمل میکنند؛ به این معنی که ابزار هستند. حقیقت، چیزی است که در درون من جای دارد و من آن را نمی بینم. او تمام حواس را درک می کند؛ ولی ما [به غلط] این ها را به ابزار نسبت می دهیم.

اعضای بدن، ابزار هستند

در این عبارات امام حسین علیه السلام می گویند که شما افعال را به اعضاء نسبت می دهید؛ در حالی که خودتان فاعل هستید. [به عنوان مثال] وقتی چشم یا دستی خطا کرد، آن [چشم و دست] را عذاب نمی کنند؛ بلکه فاعل آن کار را عذاب می کنند؛ زیرا اراده برای آن شخص بوده است. حواس پنجگانه به منزله ی ماشین، گوشی و دوربین هستند؛ به این معنی که نقش ابزاری دارند. ولی مافوق این ها حقیقت دیگری است.۵:۰۰ همانگونه که اعضا و جوارح ابزار هستند و شما دارای حقیقت [دیگری] هستید که تمام کارها را انجام می دهد و از آن به من یاد می کنید، روح انسان نیز جانی دیگر دارد [که به اصطلاح] جان جانان است و انسان همه ی کارها را به وسیله ی آن انجام می دهد.

اگر رابطه ی روح با خدا  قطع شود، هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. همانطور که خداوند به ما ابزار داده است، وقتی روح از بدن مفارقت کند، این ابزار را می گیرد. در عالم برزخ، نه از بدنی که در گوشه ای افتاده است و بوی تعفن می دهد، کاری ساخته است و نه از آن کسی که این بدن را اداره می کرده است؛ همه ی کارها را کس دیگری انجام می دهد. او [است که] ابزار را در اختیار ما قرار داده است و به ما قدرت بخشیده، تا از این ابزار استفاده کنیم. اما آن روز که ابزار را می گیرد، نه ابزار می توانند کاری انجام دهند و نه کسی که از این دنیا رفته است.

آرزو ها را کوتاه کنید!

” إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ‏ انْقَطَعَ‏ عَمَلُه“؛ منیه المرید ص ۱۰۳٫ کسی که از دنیا می رود، پرونده ی عملش بسته می شود؛ پس اگر تشنه یا گرسنه از دنیا برود، دیگر در آنجا چنین احساسی نخواهد داشت؛ یا [مثلاً] اگر جوانی که آرزوی ازدواج دارد، فوت کند، در آن دنیا این آرزو از او گرفته نمی شود؛ بلکه امکان رسیدن است که گرفته می شود. اما اگر انسان مومن نباشد و توشه ای برای خودش نفرستاده باشد، اگر تشنه از دنیا  برود، در آن دنیا همچنان تشنه و گرسنه باقی می ماند؛ یعنی دهان و دندان دارد، اما همچنان تشنه و گرسنه است. چنین کسی از دنیا تشنگی، گرسنگی و آرزو ها را با خود برده است؛ لذا تأکید شده است که آرزوها را کوتاه کنید.

خاصیت حرص این است که….

 ” إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَیْکُمْ‏ خَلَّتَان اتِّبَاعُ الْهَوى‏، وَ طُولُ الْأَمَل‏ کافی ج‏۱۵ ص ۱۵۲. امام علیه السلام فرمودند: من برای شما از دو چیز نگران هستم؛ یکی حرص و دیگر آرزوی دراز. خاصیت حرص این است که انسان هر چه به دست بیاورد، راضی نمی شود و بیشتر می خواهد. [به راستی، انسان حریص در] هنگام مرگ، می خواهد با این همه خواسته چه کند؟! چرا خودش را در دنیا  با قناعت معالجه نمی کند؟ چرا خودش را به انواع آشامیدنی ها و پر خوری عادت می دهد؟ [چنین کسی باید بداند که] اگر با حرص از دنیا برود، در آنجا خیلی عذاب می کشد؛ چرا که در دنیا  تمام آمال و آرزوها را در کانون وجود خود جمع کرده و حرص می خورد. اگر با این حال از دنیا برود [در آنجا] ابزار ها را از او می گیرند و فقط حرص و نیاز ها را  باقی می گذارند.

باید بدانید که کارها به دست کیست

کسانی که [احساس می کنند] در زندگی شکست خورده اند و به آمال و آرزوهای خود نرسیده اند، گمان می کنند که راه نجات آنها خود کشی است. گمان می کنند که با خود کشی، دیگر آرزویی نخواهند داشت؛ در صورتی که آرزوها در آن دنیا شدیدتر است؛ لذا [قرآن] می گوید: ” یا حَسْرَهً عَلَى الْعِبادیس؛۳۰_ اى حسرت و ندامت بر بندگان. [این شخص] حسرت و ندامت را با خودش [به آن دنیا] می برد. اما وقتی انسان بداند که تمام کارها به دست خدا است، او انسان را آفریده و سر نوشت به دست اوست و اگر به بنده اش عطش بدهد، آب را نیز می دهد، و اگر همیشه ببیند که خدا از او چه می خواهد و به تکلیف خود عمل کند، [در این صورت] دیگر دارای صفت حرص نخواهد بود. ۱۰:۰۰

یکی از نکاتی که همواره باید در زندگی به آن توجه داشته باشیم، این است که امور زندگی در دست ابزار نیست؛ چرا که آن ها در خدمت بشر هستند و بشر است که تمام کارها را انجام می دهد. اگر بیشتر دقت کنیم می بینیم که حتی از بشر هم کاری برنمی آید؛ زیرا تمام کارها به دست خدا است و اوست که تمام امور را انجام می دهد .

مسئله ی پوشش

در جلسه ی قبل درباره ی مضامین دعای عرفه صحبت کردیم. [یکی از عبارات دعا این بود که]: “وَ عُرْیَاناً فَکَسَانِی.همانطور که [بدن] ما به لباس نیاز دارد، روح ما نیز لباس می خواهد. انسان باید برای جسم و روحش به فکر لباس باشد؛ زیرا کسی که لباس ندارد، بی آبرو است. انسان از زمانی که فرهنگ و تاریخ پیدا کرده است، تشخص را به پوشش می داند؛ لذا شما بی دین ترین جامعه را هم که در نظر بگیرید، [وقتی] در اجتماع حضور پیدا می کنند، با پوشش ظاهر می شوند. این [کار برگرفته از] فطرت بشر است. بشر هرچه متمدن تر شود، فرهنگش بیشتر می شود و ملاحظات را نسبت به جامعه اطراف خود بیشتر می کند، تا اعتبار و شخصیت پیدا کند. آنها که برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، برای پوشش خود نیز ارزشی قائل نمی شوند؛  لذا با وضعیت نامناسب در جامعه حاضر می شوند.

آیا [تا به حال کسی] دیده است که استاد دانشگاه با برهنگی وارد کلاس شود؟! یا قاضی با وضعیت نامناسب در پشت میز بنشیند؟! [معلوم است که] هیچ کجا اینطور نیست. برهنگی، [معلول] بی فرهنگی و بی شخصیتی است. پوشش، تشخص و آبرو است. [بنابراین] همان گونه که جسم در جامعه با پوشش شخصیت پیدا می کند، روح نیز با پوشش اعتبار پیدا می کند؛ لذا مسئله آن است که  انسان در روز قیامت با چه پوششی می خواهد ظاهر شود؟

” وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِک خیر”

انسان با پوشش حقیقی است که نزد خدا و ملائکه اعتبار کسب می کند؛ که آن لباس و پوشش، همان تقوا است؛ ” وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِک خیر” الاعراف؛۲۶_ و لباس تقوا بهتر است. اگر کسی می خواهد در باطن، عریان نباشد و در حقیقت، پوششی داشته باشد که برای او زینت، آبرو و تشخص به همراه داشته باشد، قرآن می گوید که لباس تقوا برای شما خیر است.

دعای زندگی ساز!

 دعای مکارم الاخلاق برای بشر زندگی ساز است. اگر بشر بخواهد بداند که چه چیزهایی زندگی او را با سعادت قرین می کند، باید دعای مکارم الاخلاق حضرت سجاد علیه السلام را بخواند. [این دعا] در صحیفه سجادیه و در مفاتیح الجنان ذکر شده است. در آنجا آمده است که: “وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ‏ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُک”‏ الصحیفه السجادیهص ۹۴ ؛ ۱۵:۰۰یعنی خداوندا! من عمر [و زندگی در دنیا] را تا وقتی می خواهم که بذله ی طاعت شما باشد. بذله به معنی لباس است؛ یعنی من می خواهم در پوشش شما زندگی کنم و آن روز که چنین پوششی را نداشته باشم، [آبرویی ندارم].

بدون پوشش نمی خواهم زنده بمانم!

لباس حائل است و نمی گذارد که غبار و کثافات، بدن انسان را آلوده کند. طاعت الهی به منزله ی پوششی است که انسان را در حصار قرار می دهد و جلوی ویروس های اخلاقی را می گیرد و نمی گذارد که این ویروس ها، روح را مورد تعرض قرار دهند و لکه های ننگین و زشتی را در  روح ایجاد کنند. [حضرت به خدای متعال می گوید:] اگر نحوه ی زندگی من، اکتساب آن پوششی است که در نزد خدا، مطلوب است، [در این صورت] عمر من را زیاد کنید؛ اما اگر روزی فرا رسد که من پوشش نداشته باشم و زشتی ها  روح من را مورد تعرض قرار دهند، در آن روز دیگر نمی خواهم زنده بمانم؛ در حالی که آبرویی ندارم.

کسوت ظاهری نیاز انسان است

کسوت ظاهری، نیاز انسان است. [مثلاً] اگر آب می نوشیم، علت آن تشنگی است. اما در مسئله ی کسوت، آن چیزی که باعث می شود لباس بپوشیم، فضیلت هایی درونی است که خداوند در وجود ما قرار داده است؛ از جمله شرم و حیا. [به این معنی که] ما شرم داریم بدون لباس وارد اجتماع شویم. بنابراین منشاء تمام تکاملات بشر، احساس نیاز است. اگر نیاز نباشد پیشرفت برای انسان رخ نمی دهد.

[به عنوان مثال] منشاء درونی همه داروها و ابزار هایی که ساخته شده است، احساس نیاز است و همین احساس است که این همه ابداع را به انسان می دهد. این احساس را خداوند به انسان اعطا می کند. [پس] احساس اکتسابی نیست. اینکه کسی نسبت به امام زمان ارواحنا فداه و حضرت زهرا سلام الله علیها شوق دارد، آن را که اکتساب نکرده است و اینطور نیست که برای این محبت، آموزش دیده باشیم و یا چند کتاب برای کسب محبت ائمه ی اطهار علیهم السلام خوانده باشیم.

چه کسی ایمان را در دل انسان قرار داده است؟

خداوند متعال فرموده است: ” یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینالحجرات؛۱۷٫ بر تو منت مى‏نهند که اسلام آوردند بگو اسلام خود را بر من منت ننهید بلکه این خدا است که بر شما منت دارد که به ایمان هدایتتان کرد اگر به راستى ایمان داشته باشید. [همچنین] در سوره ی مبارکه ی حجرات خداوند فرموده است: ” حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُم” الحجرات؛۷- لیکن خداى تعالى ایمان را محبوب شما کرد و در دلهایتان زینت داد. [یعنی] خداوند است که ایمان را در دل شما مرغوب و محبوب قرار داده است و با زیور ایمان، خانه ی دل شما را آراسته است. پس نقش ایمان را خداوند در دل قرار می دهد و [همینطور] گرایش به سوی خیر و شر در اختیار انسان نیست؛ اما خدا برای تغییر گرایش های شر، ابزاری به ما داده است که می تواند آن را بی تاثیر کند از جمله، مجالست با صلحاء، دیدن ابرار و خواندن کتاب. با این ابزار، انسان می تواند به تدریج گرایشات را بی اثر کند. اما اصل گرایش در اختیار ما نیست؛ بلکه خداوند آن را به انسان می دهد.

تقویت گرایش

بعضی ها گرایش به سوی خوبی دارند؛ مانند احسان کردن، به مسجد رفتن و زیارت کردن. [چنین کسی اگر] یک ماه به زیارت امام رضا علیه السلام نرود، [به اصطلاح] دلش می گیرد و یا اگر یک صبح جمعه دعای ندبه نخواند، گویا چیزی گم کرده است.۲۰:۰۰ پس این گرایش ها خدادادی است و تقویت آن با انسان است. اگر انسان در ارضاء کردن آن قدم بردارد، گرایش اقتدار پیدا می کند؛ اما اگر توجه نکند، آن گرایش کور می شود.

استعداد انسانی

همه ی امیالی که در وجود انسان است، اگر مصرف شود جوشش می کند؛ اما اگر مورد توجه واقع نگردد، همانند معدنی که استخراج نشود، از بین می رود. این معادن در درون انسان به صورت استعداد نمایان می شود. اگر این استعداد ها به کار گرفته شود، همانند آبی که موانع از سر راهش بر داشته می شود، می جوشد. [برای مثال] اگر چشم برای مدتی [طولانی] بسته شود، [پس از باز شدن،] قدرت دید کم می شود؛ اما وقتی چشم کار می کند، قدرت دید افزایش می یابد.

استعداد یعنی، مسائلی که در وجود انسان به صورت خواست و تقاضا نمایان می شود. این استعداد زمانی شکوفا می شود که از آن استفاده شود؛ در غیر این صورت دیگر شکوفایی پیدا نمی کند و به تدریج از بین می رود. اما اینکه [مثلاً] روزه گرفتن برای ما دشوار است، به این خاطر است که ما به خوردن عادت کردیم؛ اما وقتی مدتی روزه می گیریم، دیگر  ظهر ها میل به غذا پیدا نمی کنیم. اگر برای انسان غذا نخوردن طبیعت ثانوی باشد، به راحتی می تواند گرسنگی را تحمل کند. بنابراین به غیر از خدا، چه کسی این میل را در وجود ما قرار داد، تا به دنبال لباس برویم؟

وسیله ای برای سوخت گیری انسان!

 در ادامه ی  دعای عرفه  آمده است که: ” وَ جَائِعاً فَأَشبعَِنی“؛ خداوند متعال، حس گرسنگی را در بدن منظم کرده است؛ به این صورت که وقتی مواد مورد احتیاج بدن کم شود، معده به صورت خودکار ترشحاتی می کند که با عث احساس گرسنگی می شود. اگر احساس گرسنگی نباشد، ما به سراغ غذا نخواهیم رفت و خداوند [به همین دلیل] گرسنگی را وسیله قرار داد، تا ما آنچه را که از بدن، [به عنوان] سوخت  تحلیل رفته است، جبران کنیم و همچنین غذا را برای ما آفرید، تا  به وسیله ی آن رفع نیاز کنیم.

گرسنه نشدن بیماری است و کسی که بی اشتها می شود، باید به دکتر مراجعه کند. اشتهاء، از نعمت های خداوند است و این اشتهاء است که باعث می شود به سمت غذا  برویم و آن را به مقداری که سوخت بدن را تامین کند، بخوریم. [البته] بدن انسان به گونه ای آفریده شده است که بیش از ظرفیت خود را نیز، نمی تواند تحمل کند و اگر غذا بیش از ظرفیت بدن، خورده شود، انسان دچار استفراغ می شود. این نظمی است که خداوند در دستگاه گوارش قرار داده است. انسان غذا را به مقدار نیاز می خورد و وقتی که نیازش رفع شد، دیگر ظرفیت غذا خوردن را ندارد.

نفرین حضرت رسول

حال اگر خداوند این صحت و سلامتی را از انسان بگیرد، به این صورت که اگر نیاز داشت، به سمت غذا  نرود و یا اگر غذا خورد، احساس بی نیازی  نکند، [انسان دچار بیماری می شود]؛ همانند معاویه که هر چه غذا می خورد، اشباع نمی شد و این مرض در اثر خواست خداوند و نفرین حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود. ۲۵:۰۰ معاویه در اثر این بیماری و زیاد غذا خوردن، خودش را نمی توانست کنترل کند و نقل است که وقتی در مجالس صحبت می کرد، اعمال ناپسندی انجام می داد. اولین کسی که در بالای منبر بی ادبی کرد، همین عنصر پلید بوده است. [بنابراین]، آن کسی که انسان را از غذا بی نیاز می کند خدواند است و او این بی نیازی را در وجود هر که بخواهد قرار مoی دهد و از هر که بخواهد سلب می کند. پس [شایسته است که] خدا را [به خاطر چنین نعمتی] شکر کنیم.

شکر نعمت، نعمتت افزون کند

بعضی نعمت ها برای ما عادی شده است و ما آنها را نعمت نمی شماریم و در نتیجه قدرش را نمی دانیم. [مثلاً] همین گرسنگی و سیر شدن، تشنگی و سیرآب شدن، نعمت بزرگی است که خداوند متعال به انسان عطا نموده است. ولی ما این نعمت ها را نادیده می گیریم و در حفظ آن نمی کوشیم؛ زیرا گمان می کنیم که این نعمت ها همیشه [در دسترس ما] هستند. اگر ما مراقب این نعمت ها باشیم، به یقین ارزش آنها را درک می کنیم. [خداوند در این رابطه فرموده است:]

” لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم” ابراهیم؛۷_ اگر سپاسگزارى کنید، حتما افزونتان دهم. یکی از معانی دیگر آیه این است که  اگر قدر نعمت را می دانستید، خداوند آن را برای شما استمرار می داد؛ زیرا وقتی انسان ارزش نعمت را بشناسد، بیشتر در حفظ آن تلاش می کند؛ اما وقتی ارزش چنین گوهری را درک نکرد، از آن حفاظت نمی کند [و در نتیجه] دشمن، این گوهر را از انسان می گیرد و انسان را از آنچه که دارا بود محروم می کند.

 دو نعمت خدواند!

وَ جَائِعاً فَأَشبعَِنی وَ عَطْشَاناً فَأَرْوَانِی”؛ عطش نیز یکی از نعمت های خداوند است که اگر نبود، بشر نمی توانست مایع بدنش را تامین کند. فشار عطش باعث می شود که انسان آب بنوشد. [قرآن می فرماید:] “مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی” الانبیا؛۳۰_ و هر چیز زنده‏اى را از آب آفریدیم. یعنی حیات انسان به مایع بدنش است و عطش است که موجب می شود، انسان به دنبال تامین مایع لازم بدن برود؛ پس خداوند متعال دو نعمت به ما داده است: عطش و رفع عطش. خداوند قدرتی را در وجود انسان ایجاد کرده است که وقتی آب می خورد، سیر آب شود. هر دو نعمت از جانب خدا است.

 

الْمَوْتُ‏ خَیْرٌ مِنْ‏ رُکُوبِ الْعَار، الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار

  وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی“؛ اگر کسی آبرو، وجاهت و مقبولیتی دارد، گمان نکند که این نعمت کم ارزش است؛ بلکه باید ارزش آن را بداند و گمان نکند که خودش آن را به دست آورده است؛ چرا که خداوند این عزت و آبرو را به او عطا کرده است. لذا در حفظ آبرو، حساسیت نشان دهید. عزت از نعمت ها ی بی بدیل  خداوند است و چنین نعمتی غیر از گرسنگی، تشنگی و سلامت بدن است. آبرو مهمتر از سلامت است؛ لذا امام حسین علیه السلام فرمودند: الْمَوْتُ‏ خَیْرٌ مِنْ‏ رُکُوبِ الْعَار“؛ بحار الأنوار ج‏۴۴  ص۱۹۲. یعنی انسان مرگ را بر بی آبرویی ترجیح می دهد. اگر قرار باشد که انسان اعتبار و آبرویی نداشته باشد و باعث ننگ خانواده و جامعه اش شود، اگر بمیرد بهتر است.

اما امام حسین علیه السلام در ادامه فرمودند: ” الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار”همان. اگر امر دائر باشد بر بی آبرویی و بی دینی، شما بی آبرویی را انتخاب کنید و بی دین نباشید؛ زیرا بی دین بودن، موجب دخول در آتش جهنم می شود و هرکسی که وارد جهنم شود، اول آبرویش می ریزد و بعد به جهنم می رود. انسان آبرو دار به جهنم نمی رود؛ اما وقتی امتحانات الهی پیش می آید و باید بین آبرو و دین یکی انتخاب شود، [دین ارجح است.] مثلا شما به لباس خوب نیاز دارید؛ اما چون پول ندارید، آیا می توانید دزدی کنید؟ و یا اگر [در اداره ای] مسئول هستید، آیا می توانید [به خاطر حفظ آبرو] رشوه بگیرید؟ اگر چنین شود، نتیجه اش دخول درآتش است.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام می فرمایند که اگر لباس خوب ندارید، خجالت کشیدن، بهتر است از اینکه مرتکب حرام شوید و یا اگر تصمیم گرفته اید که میهمانی برگزار کنید، اما غذای خیلی خوبی ندارید، برای تهیه ی غذای خوب مرتکب حرام نشوید. امام حسین علیه السلام فرمودند: عار و ننگ به اندازه ای زشت است که مرگ بهتر از آن است؛ اما بدتر از ننگ و بی آبرویی، [بی دینی و] دخول در آتش است.

آبروی بنده، امانت الهی است!

” وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی؛ عزت به دست خداوند است. اگر خدا به شما عزت داده، آن را به عنوان نعمت الهی شکر کنید و کاری نکنید که بد نام شوید. خداوند بد نامی را در مورد بندگانش نمی پسندد؛ حتی اگر گناه کرده اید، حق ندارید آن را نزد کسی فاش کنید؛ چراکه ممکن است برای شما مشکل ساز شود و [خطای شما] نُقل مجالس گردد و در جامعه ای که عدالت ندارد و شایعات خیلی زود پخش می شود، زمینه رشد از شما گرفته شود. پس برای خود بی اعتباری پیش نیاورید. کسی که گناهی مرتک شده، اگر گناه خود را نزد دیگران آشکار کند، مرتکب گناه دیگری شده است و خداوند آن را نمی پسندد.

 خدا در این رابطه به بنده اش می گوید که آبرو برای تو نیست و من آن را به تو داده ام؛ پس اجازه نمی دهم که این آبرو را از دست بدهی. انسان نباید کارهای ناپسند انجام دهد و برای خود دشمن ایجاد کند تا دشمن ها، دنبال عیبش را بگیرند؛ این خلاف شرع است. حفظ اعتبار و موقعیت و خوش نامی، از وظایف و تکالیفی است که خداوند متعال ما را به آن مکلف کرده است.  چه آبروی خود را ببریم و چه آبروی دیگران، خلاف شرع است؛ زیرا آبرو ار آنِ خدا است؛ پس، از حق الهی تجاوز نکنید.

” الْعِزَّهَ لِلَّه جَمیعا الیونس؛۶۵_ عزت همه‏اش از خدا است. تمام عزت نزد خداوند است و در جامعه هر که عزت دارد، خداوند به او عطا نموده است و هیچ کس بدون خواست خدا عزتی ندارد. حال که دانستید عزت از خداوند است، از آن خوب نگهداری کنید؛ زیرا [عزت] همانند سلامتی و دین داری، امانت الهی است. در واقع همه ی نعمت ها امانتها ی خداوند است که امام حسین علیه السلام، این امانات را در پیشگاه خداوند مطرح می کنند:” وَ جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی”؛ معرفت از آن خداوند است.

با دعای عهد، سیمای حضرت را دیدم

آیت الله حق شناس رحمه الله علیه [نیز]، که خداوند ایشان را با اولیائش محشور کند [سفارشاتی دارند]. [روزی] من از ایشان در خواست کردم تا از موفقیت ها یی که در طول عمر کسب کرده اند، برای ما بگویند [وبرای] ما که چنین موفقیتهایی را بدست نیاورده ایم، دست کم وصف العیش، نصف العیش است. ایشان فرمودند: من چهل روز دعای عهد را خواندم و روز چهلم وقتی در حرم حضرت عبدالعظیم نماز صبح را تمام کردم و مشغول [خواندن] دعای عهد شدم، ناگهان دیدم که وجود نازنین حضرت حجت، در سمت راست من هستند؛ و گویا نیرویی من را بی اختیار به سمت راست می کشد. وقتی به طرف راست نگاه کردم، سیمای مبارک حضرت را دیدم.  ۳۵:۰۰   

دعای عهد را صبح ها بخوانید. امام صادق علیه السلام وعده داده اند که اگر کسی چهل روز دعای عهد را بخواند، امام زمان ارواحنا فداه را می بیند و اگر ظرفیتش را نداشته باشد و یا مصلحت نباشد، بعد از مرگش خداوند مقدر می کند که به دنیا باز گردد تا در حکومت امام زمان ارواحنافداه آن حضرت را زیارت کند.

شیعه سه چیز را ترک نمی کند

مرحوم آقا میرزا جواد ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه می گویند: شیعه سه چیز را ترک نمی کند؛ یکی دعای عهد است، که سرود صبحگاهی شیعه با امام زمان ارواحنا فداه است و آن را  هر روز صبح می خواند. دوم این که بعد از نماز سه بار سوره ی توحید را بخوانید و آن را به محضر شریف امام زمان ارواحنا فداه هدیه کنید.

“وَ بِیُمْنِهِ‏ رُزِقَ‏ الْوَرَىزاد المعاد – مفتاح الجنان ص ۴۲۳. ا نماز رزق است و این رزق به واسطه ی حضرت به شما می رسد؛ پس سفره ی نماز را حضرت برای شما پهن می کند [ و چقدر خوب است که] هر وقت نماز خواندید، از حضرت تشکر کنید. تشکر به این است که سه عدد سوره ی توحید را، که به منزله ی ختم قرآن است، به محضر ارباب عالم تقدیم کنید.

[و اما] سومین موردی که شیعه آن را ترک نمی کند، این دعا است: ” ِ اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏ الکافی ج‏۱ ص۳۳۷. این دعای فرج است که امام صادق علیه السلام این نسخه را برای گرفتاران آخر الزمان پیچیده است. [از این دعا] معلوم می شود که علم، غیر از معرفت است؛ زیرا اگر انسان علم کلام بخواند و با برهان خدا و رسول و حجت را اثبات کند، دلیل بر معرفت نیست. بسیاری از افراد در این فنون استاد هستند، اما نور خداوند در درونشان استقرار نیافته است [و به اصطلاح] معرفت الله، معرفت الرسول و معرفت الحجت را ندارند، یاد امام زمان ارواحنا فداه برای آنها ایجاد احساس نمی کند و هیچ وقت شوقی به حضرت ندارند؛ پس معرفت غیر از علم است. معرفت، نور، کشش و گرایش است و روح دیگری است که خداوند متعال [آن را] در جان هرکس که بخواهد، قرار می دهد.

ای خدایی که به من معرفت دادی! من وقتی که جاهل و بی معرفت بودم، تو این چراغ معرفت را در دل من روشن کردی.

با یک توسل، حضرت جواب می دهند

هنوز ایام شهادت حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه زهرا سلام اله علیها است و من فرصت را مغتنم می شمارم و از صفای دل شما استفاده می کنم و امیدوارم که خداوند دعا های شما را مستجاب کند و دل های با صفای شما را به کانون صفا و مادر صفا، حضرت زهرا سلام الله علیها، وصل کند.

تجربه شده است که نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها، کلیدی است که هر در بسته ای را باز می کند. مرحوم سید مرتضی کشمیری رضوان الله تعالی علیه و دیگران، قضایایی در این جهت دارند [که به یکی از آن ها اشاره می کنیم:]

نقل است که در کرمان، یکی از وُعاظ بر علیه شیخیه و بابایه سخنرانی کرده بود و آنها [از این سخنرانی] به شدت عصبانی شده بودند. روزی این گروه، واعظ را برای سخنرانی به باغی دعوت کردند و او در حالی که از نقشه خبر نداشت، دعوت را پذیرفت. وقتی واعظ وارد باغ شد، دید که همه مسلح هستند و متوجه شد که این، توطئه ای برای قتل اوست. در این حال به حضرت زهرا سلام اله علیها توسل کرد. در همین هنگام، مرحوم آقای ناظری کرمانی، در عالم خواب می بیند که حضرت صدیقه ی طاهره سلام اله علیها به فرمودند که واعظی در فلان باغ گرفتار دست شیخیه و بابیه شده است و اگر عجله نکنید، هلاکش می کنند! وقتی مرحوم ناظری کرمانی بیدار می شود، جمعیتی را جمع می کند و با عجله خودش را [به باغ] می رساند و آن واعظ را نجات می دهد. با یک توسل، حضرت زهرا سلام اله علیها جواب می دهد.

یا سیدتنا و مولاتنا…..