عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاد

از نو نفیر و غلغله در آسمان فتاد

 

از کینه خصم؛عترت پاک رسول را

برد آن چنان که ره به صف کشتگان فتاد

 

در خاک وخون تپیده شهیدان ؛قلم قلم

بر کشتگان خود نظر بانوان فتاد

 

بی اختیار هر یک از آن جمع، بی پناه

از ناقه روی خاک،  چو برگ خزان فتاد

 

زآن بی کسان خروش و فغانی بلند شد

کز آن، شراره بر دل پیر و جوان فتاد

 

زینب به هر طرف نگران شد که ناگهان

چشمش به جسم پاک امام زمان فتاد

 

زد صیحه ای کز آن جگر دوست را شکافت

نالید آن چنان که در اعدا فغان فتاد

 

شاعر: سید موسی سبط الشیخ