[به محضر] حضرت بقیه الله امام زمان ارواح نافداه صلوات هدیه بفرمایید.

اللهم صلی علی محمد وآل محمد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان محدود است و نعمت های الهی نامحدود!

” یَا مَنْ‏ نِعَمُهُ‏ عِنْدِی لَا تُجَازَى یَا مَنْ عَارَضَنِی بِالْخَیْرِ وَ الْإِحْسَانِ وَ عَارَضْتُهُ بِالْإِسَاءَهِ وَ الْعِصْیَان‏” إقبال الأعمال ج‏۱، ص۳۴۴. دراین جملات امام عارفان و موحدان، امام مجاهدان، امام عابدان و عاشقان، حضرت ابی عبدالله علیه السلام، به خدا عرضه می دارد که ای کسی که نعمت های او قابل جبران نیست و نمی توان نعمت او را با نعمت دیگری مقابل کرد [و نمی توان] به خدا پاداش داد.

این [امر] به این جهت است که نعمت های الهی قابل احصاء نیست. انسان به یک محبت، یک بار می تواند پاسخ دهد؛ اما اگر نعمات، به عدد موجودات، دست به دست هم بدهند و همه ی این موجودات در حیات فرد و در عزت و پیشرفت او دخیل باشند، انسان عاجز تر از آن است که بتواند به همه ی این سلسله نعمت های بیکران، پاسخ مثبت بدهد یا حتی [آنها را] بشناسد تا احسانی را با احسان دیگری پاسخ دهد. نعمت ها نامحدود است و انسان محدود و هیچگاه محدود در برابر نامحدود کارایی لازم را ندارد.

زبان شکر

مطلب دوم این است که شکر انسان و پاداش او نیز از خود او نیست؛ ” وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهالنحل؛۵۳_ هر نعمتى دارید از خداست. این شکر و روحیه ی حق شناسی و روحیه ی سپاس و قدر دانی، خود از نعمت ها و ارزش است. انسان هایی که هیچگاه محبت را نمی فهمند و به افرادی که به آنها مهربانی [و از آنها] دستگیری می کنند، می گویند وظیفه ی آنهاست“، این ضد ارزش است و نعمت را نعمت ندیدن است. این، خود را بر دیگران تحمیل کردن است. توقعات، معمولاً برای انسان های کوچک است و انسان بزرگ همیشه از خودش توقع دارد، لذا وقتی نعمت کوچکی از کسی ببیند، همیشه در وجودش [نوعی دین و] بدهکاری می بیند، تا وقتی که بتواند آن نعمت را جبران کند و اگر نتوانست، همیشه زبان سپاس دارد و محبت دیگران را فراموش نمی کند. چقدر خوب است [که همه اینگونه باشند.] جامعه فطرتاً عطش پاسخ به محبت را دارد. همه تشنه این هستند که وقتی کار خوبی کردند، افراد بدانند که این کار، خوب و [با ارزش] است و بدانند که او مساعدتی کرده، قدم مثبتی برداشته و اهل خیر [و کار نیک] است. ۵:۰۰

هیچ چیز نیست مگر زیبایی

این روحیه که انسان همه [چیز] را نعمت ببیند و این که وجود هرکسی را برای خود برکت ببیند، [بسیار با ارزش است.] حتی انسان هایی که نقاط منفی دارند، آنها هم برای ما سازندگی هایی دارند؛ [چراکه] آنها به خاطر خودشان هم که شده، کارهایی را برای جامعه می کنند که اگر نبودند، خلاء بود و این خلاء را آنها پر کرده اند. [حال آنکه] انسان های خوبی هم نیستند؛ اما [ناخواسته] در خدمت جامعه اند و کارهای خیری، در حد خودشان، دارند که بازتابش برای جامعه خیر و رحمت است.

 کفار نسبت به خدا کافر و عاصی هستند؛ اما آنها خود، با صنعت، اختراعات و اکتشافاتشان، [در واقع خدمت می کنند.] اگر انسان چشم نعمت بین داشته باشد، همه جا را زیبا می بیند؛ ” ما راینا الا جمیلا”. این برداشت و تلقی و تفسیری [است] که حضرت زینب سلام الله علیها از جریان عاشورا و انقلاب خونین دارد. شمر در پیشگاه خدا به عنوان یک قاتل و جانی باید قصاص می شد و قصاص هم شد؛ اما خود آن زشتی و پلیدی، این زیبایی را در ذهن ها متجلی کرد. اگر قصاوت شمر نبود، تحمل و صبر امام حسین علیه السلام و مناجات او در آن گودی قتلگاه، کجا نمود پیدا می کرد؟

ادب را از که آموختی؟ از بی ادبان

یکی از فلسفه ها ی وجود شیطان [نیز] این است که [به عنوان] واکسینه عمل می کند؛ [به این صورت که] اگر شیطانی و وسوسه ای وجود نداشته باشد و القاء شر در وجود انسان نباشد، [گناه نکردن] هنر نیست! اما وجود شیطان باعث می شود که ما رزمنده باشیم و همیشه با نفس و بدی های درونی خود مقابله کنیم. [به قول معروف:] ادب را از که آموختی؟ از بی ادبان“. لقمان خودش را در این جهت، رحین بی ادبی های بی ادبان می داند [و می گوید:] وقتی دیدم که آنها کارهای زشت کردند، فهمیدم که من نباید زشت باشم. اگر او آن زشتی ها را ندیده بود، اینقدر زیبا نمی شد.

[همانطور که بدن] انسان برای مقابله با میکروب ها، باید میکروبی در وجودش باشد، تا سلول ها با آن مبارزه و مجاهده کنند و در برابر آسیب ها [ی بزرگتر] قوی شوند و برای بدن مقاوم سازی کنند، شیطان نیز در مسائل اخلاقی [مانند] همین واکسینه است، که خدای متعال [او را] در عالم قرار داده است.

بنابراین ما در مقام شکر گذاری، باید همه چیز را نعمت بدانیم و حتی[باید] از خدا تشکر کنیم که شیطان وجود دارد؛ زیرا تمام ترقیات انسان های مبارز و سخت کوش و مقاوم در برابر بدی ها، [به خاطر وجود] این میکروبی [است] که در جهان به عنوان شیطان مطرح شده [است]. مقابله با شیطان، ما را ساخته و وجود ما را صیقل می دهد و اگر [شیطان] نبود، ما مبارز و رزمنده نبودیم.

چیزها را با ضدش بشناسید

نکته ی دیگر این است که: ” تعرف الاشیاء باضدادها”؟؟؟؟؟؛ اشیا را با ضدش می شناسیم. [مثلاً] اگر شب نبود، روز به این زیبایی شناخته نمی شد. وجود شب است که روشنایی روز را برای ما عزیز می کند و اگر همیشه روز بود۱۰:۰۰، آرامش و آسایش و لطافت شب، [جلوه نمی کرد.]  

همه را نظام واحد می بیند

علاقه به شب، از آنِ عاشقان است؛ آنها [یی که به] دنبال سحر و راز و نیاز و خلوت با خدا هستند و پرده ی شب برای آنها خلوت می آورد و می توانند سفره ی دلشان را [در نزد او] باز کنند . راز بگویند و راز الهی را نیز دریافت کنند. این هم از ناحیه ی حق تعالی است که انسان را دارای ارزش قرار داده، تا روح سپاس به همه ی موجودات داشته باشد و همه ی خلائق را در مجموع در یک نظام ببیند. بریده نمی بیند، تا دلسرد و عقده ای شود و در زندگی خود را شکست خورده ببیند.

” وفی النظام کل کل منتظم”؟؟؟؟؟ وقتی انسان خطوط کج را منهای مجموعه ببیند، کج می بیند؛ اما وقتی نقشه ی کل را می نگرد، [می یابد] که این خطوط کج چقدر در استقامت و زیبایی این مجموعه نقش دارد. کسی که [دارای] روحیه ی مثبت بینی، قدر دانی و فرصت شناسی است، بدی های دیگران را برای خود فرصت می بیند و از آنها در مسیر خود استفاده می کند. این روحیه را هم خدا به انسان داده [است]. [در حقیقت] تمام خوبی ها از آنِ خداوند است؛ بنابراین اصل روحیه ی شکر گذاری از خداست و تعلیم شکر نیز از جانب حق تعالی است؛ چون او خودش شکور است؛ ” فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیم”البقره؛۱۵۸_ خداوند شاکر و دانا است.

مزار هاجر

یکی از صفات خدا که قرآن به ما معرفی کرده، شاکر بودن خداست و این شاکر بودن خداست که هاجر را مطاف برای حاجیان قرار داده است. او چند روز در به دری را در آن بیابان تحمل کرد؛ اما خداوند هاجر را به عنوان کلاس [درسی برای همگان] قرار داد. مزار هاجر، در کنار کعبه [ای است که] قبله ی همه ی موحدان و نماز گذاران است و [اینگونه هاجر] مطاف همه ی حاجیان قرار گرفت. [هر] حاجی که به مکه مشرف می شود و می خواهد طواف کند، اگر از داخل حجر اسماعیل برود، طوافش باطل است و حتماً باید از خارج از حجر طواف کند، تا قبر هاجر در مطاف باشد و او دور قبر هاجر گشته باشد. خدا او را جزء ملحقات بیت قرار داده [است] که هم نماز ها به آن سو خوانده می شود و هم مطاف باید حتماً به دور قبر حضرت هاجر قرار بگیرد.

 این [امر،] یک آموزه و تنبه نیز برای [فرقه ی] انحرافی وهابی ها است که فکر می کنند احترام و تکریم از کسانی که در نجات بشر نقش داشته اند، شرک است. خدا هاجر و تعدادی از انبیاء را در آنجا به عنوان مطاف قرار داده و تکریم و تجلیل کرده [است] و طواف، که یک امر صد در صد عبادی و توحیدی است، بدون اینکه دور آن قبرها بچرخیم، پذیرفته نیست.

از عسل شیرین تراست

امام حسین علیه السلام کجا و هاجر کجا! اسماعیل کجا و حضرت علی اکبر علیه السلام  کجا! حضرت اسماعیل در آن امتحان زیبایی که داد، ” یا ابۀ افعل ما تؤمر”؟؟؟؟؟ گفت” ستجدونی  ان شاءالله من الصابرین ” ؟؟؟؟، از خدا خواست که به او صبر دهد. سخت بود؛ ولی گفت چون امر خداست، ان شاءالله مرا جزء صابرین خواهی یافت. اما [حضرت] قاسم می گفت: “الموت عندی اهلا من العسل“؟؟؟؟ برای او ناگواری و تلخی هم نبود تا صبر کند؛ [بلکه] می گفت از عسل شیرین تر است.

این امر شرک است؟!

وقتی بانوان حرم حضرت علی اکبر علیه السلام را دور کرده بودند و از او دل نمی کندند، [ایشان] از امام حسین علیه السلام استمداد کرد. حضرت ابی عبدالله علیه السلام به داخل خیمه ی حضرت زینب سلام الله علیها ۱۵:۰۰ آمد و با بانوان صحبت کرد و فرمود: دست از پسرم بردارید، “انه منصوص فی ذات الله “؟؟؟؟؟ او عاشق است. عاشق را که نمی توان متوقف کرد؛ باید برود و به عشقش برسد. خدای متعال هاجر را که در این حد نبوده و اسماعیل را که” ستجدنی ان شاءالله من الصابرین”  است، داخل در طواف قرار داده و حاجی ها را دور قبر آنها می گرداند. [حال] اگر ما کنار قبر امام حسین علیه السلام برویم و دور قبر بگردیم، این امر شرک است؟!

خدای متعال امامان را مظاهر توحید قرار داده است. این جلوه ی شکر و حق شناسی و قدر دانی از کسانی است که قدم های برجسته ای برای حفظ ارزش های بشر برداشته اند. نعمت های الهی قابل شکر گذاری از جانب ما نیست؛ یعنی ما ظرفیت و توان شکر نعمت ها را نداریم؛ لذا باید بگوییم: ” یَا مَنْ‏ نِعَمُهُ‏ عِنْدِی لَا تُجَازَى“.

فرمول کلی

نکته ای که در حاشیه ی این فرمول کلی می توان مطرح کرد، این است که خدای متعال در سوره ی مبارکه ی نجم فرموده اند که انسان عمل خودش را در روز قیامت می بیند: ” ْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعىالنجم؛۳۹_ و اینکه انسان به جز کار و تلاشش سرمایه‏اى ندارد. اگر ما بهشتی داریم، اگر قرب الهی و رضوان خدا و جمال او را بناست که ما ببینیم و اگر قرار است که کلام و سلام خدا [و ندای] “سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیم”یس؛۵۸_ در آن روز به عنوان پیام از پروردگار مهربان به ایشان ابلاغ سلام مى‏شود، را در بهشت بشنویم، قرآن کریم [در باره ی] همه ی این ها می فرماید: ” ْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى“؛ سعی خود ما [است که] رویش می کند و این ظاهر ما [است که] آن باطن را خلق می کند. نماز ما قصر بهشتی است؛ اخلاص ما رضوان الهی هست و قرب خدا است. بی تابی دل ما باعث می شود که خدای متعال در روز قیامت خودش را به ما نشان دهد و حق تعالی را با چشم دلمان تماشا کنیم.

بهشت را تماشا کنید

اگر این آیه ی: ” ْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى در کنار آیه ای در سوره ی نباء قرار دهیم، نکته برای ما روشن می شود. در سوره نبأ آمده است که: “جَزاءً مِنْ رَبِّکالنباء؛۳۸_ این (نعمتهاى ابدى) مزدى به عطا و حساب پروردگار تو است. “إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازا” النباء؛۳۱_ براى متقیان در آن جهان رستگارى و آسایش است” حَدَائقَ وَ أَعْنَابًا”النباء؛۳۲_ باغهایى سرسبز و انواعى از انگورها” وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا”النباء؛۳۳_ و دختران (زیباى دلربا) که همه در خوبى و جوانى مانند یکدیگرند” وَ کَأْسًا دِهَاقًا”النباء؛۳۴_ و جامهایى پر (از شراب طهور)” لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا کِذَّابًا”النباء؛۳۵_ هرگز سخن بیهوده و دروغ نشنوند.

گاهی این آیات را بنشینید تماشا کنید؛ [چرا که تماشای آن] تماشای بهشت است و جلوه هایی از بهشت است و دل انسان را می برد. کسی که مشتاق بهشت شود، از شهوات دور می ماند؛ ” َ مَنِ‏ اشْتَاقَ‏ إِلَى‏ الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَات”‏ الکافی ج‏۲ ص ۱۳۲  باب ذم الدنیا و الزهد فیها. این لحظات و لذائذ زود گذر، باعث می شود نعمات بهشت را از دست بدهد. کسی که آن نعمت ها را ببیند، دیگر در اینجا معطل نمی شود [و] زود از حرام می گذرد. [لذا] آیات بهشت و جهنم را اگر گاهی در تفاسیر یا در خود قرآن و ترجمه آن تأمل کنید، دل را بسیار نورانی می کند.

انس با قرآن، انس با خدا [است.] هرکسی که می خواهد خدا با او حرف بزند، قرآن بخواند. وقتی انسان قرآن می خواند، خدا دارد حرف می زند و او بلندگوی خدا می شود. چه افتخاری و عزتی خدا بر انسان گذاشته [است که] وقتی می خواهد حرف بزند، با زبان او حرف می زند.

“إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازا ” حَدَائقَ وَ أَعْنَابًا”” وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا” وَ کَأْسًا دِهَاقًا ” لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا کِذَّابًا” “جزاء من ربک” خدا [این نعمات را] می شمارد و می گوید که این جزاست؛ خودت کار کردی و مزدش را می گیری. “جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِسابا”؛ اما [در ادامه خدا می گوید:] این مزدی که ما به تو می دهیم، اعطاء ما است؛ [یعنی] شما مستحق این [مزد] بودید.

بدهی حضرت علی علیه السلام

به همین مناسبت است که حضرت علی علیه السلام ۲۰:۰۰ در دعای کمیل می فرماید: ” َ کَمْ‏ مِنْ‏ قَبِیحٍ‏ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَه‏ إقبال الأعمال ج‏۲  ص ۷۰۷. بلکه در همه ی امور حضرت می گوید که خدایا کدام بدهی خود را مطرح کنم؟ بلاهایی که از من دور کردی، ناگواریی هایی که برای من شیرین کردی، [یا] زشتی هایی که مرتکب شدم و تو آبروی من را حفظ کردی و نگذاشتی برای دیگران فاش شود. تا می رسد به این جمله که: ” ُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَه‏”؛

حضرت علی علیه السلام با همه ی وجود، با خدا [ی خویش] صحبت می کند. نه این [که] به ما بیاموزد؛ خودش دارد با خدا صحبت می کند. این را گاهی در سجده ها و در خلوتگاهشان می گفتند، [در حالی که] کسی نبود و دائماً ایشان همین حرف ها را می زدند: ” ُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَه‏”؛ [یعنی خدایا] اگر نام علی علیه السلام را پر آوازه کردی و مهر علی علیه السلام را در دلها مستقر کردی و دل ها را شیدای علی علیه السلام کردی، این ثنای جمیل را تو منتشر کردی؛ [و گر نه] من اهلش نبودم. یعنی من اصلاً چیزی ندارم و هرچه دارم، از تو دارم.

خدا را بدهکار خودت کن!

[همه ی این نعمات را] خدا [به انسان] می دهد. خدا به قدری با بندگانش رفیق و مهربان است [که] به ما سرمایه می دهد و می گوید آن را به من برگردان و [و اینگونه] من را بدهکار خودت کن! “إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناالتغابن؛۱۷_ اگر به خدا قرضى نیکو بدهید، خدا آن را برایتان چند برابر مى‏کند. مالی را که [انسان] در راه خدا هزینه می کند، خدا می گوید به من قرض می دهی! [اما انسان از خود] چه دارد که به خدا قرض بدهد؟! هرچه دارد او داده است و از کرم اوست.

من خودم بدهکارت می شوم!

در حالات حضرت امام هادی علیه السلام آمده است که کسی بدهکار بود و به سراغ امام هادی علیه السلام آمد. حضرت در منزل تشریف نداشتند. سراغ [حضرت را] گرفت گفتند [و شنیدند که] ایشان در اطراف بوستانی مشغول کار هستند. [شخص] به آنجا رفت و حضرت را دید. عرض کرد: آقا مشکل دارم و کسی به داد من نمی رسد و تنها کسی را که مشکل گشا دیدم، شما بودید. آمده ام خدمت شما تا به من کمک کنید. حضرت فرمودند: من الان چیزی ندارم که به شما بدهم؛ ولی فردا که به مجلس خلیفه می روم، به آنجا بیا و طلب خود را از من بگیر. من اکنون خودم را به شما بدهکار می کنم. بیا و طلبت را مطالبه کن.

گاهی مهربانی آنقدر بالا است و آنقدر لطافت روح فوق تصور است که انسان مبهوت این همه مهربانی می شود. امام خودش را بدهکار کرد؛ یعنی بدهی های او را به ذمه گرفت. کسی که ضامن شود، بدهکار می شود.

ضمانت دو نوع است:

[مثلاً] اگر بنده به کسی بدهکار هستم و شما ضامن شدید، این ضمان، دو نوع ضمان است. در مسائل حقوقی کسانی که رشته ی آنها حقوق است، می دانند که یک [نوع] ضمن ذمه به ذمه است و نوع دیگر انتقال ذمه است. مورد اول این در بانک های فعلی وجود دارد. اما ضمان های شرعی که در کتاب های فقهی ما آمده، انتقال ذمه است. معنای ضامن این است که اگر کسی به شما بدهکار است و بدهی او را [مثلا] من به عهده گرفته ام، [شما] دیگر نباید سراغ او را بگیرید. این، [همان] انتقال ذمه است.وجود مبارک امام هادی علیه السلام [نیز] ضامن شد و گفت حالا من بدهکار شدم. بیا آنجا و مطالبه کن تا اینکه دیگران بدانند من بدهکار هستم و به شما بدهم و همین کار را کرد.

خدا اینگونه است

خدای متعال با بندگانش اینگونه برخورد می کند. می گوید که [اگر] چیزی را که به تو داده ام، به خودم بدهی، بدهکارت می شوم. [یعنی] من از شما قرض می گیرم و به شما بدهکار می شوم. [پروردگار ما] چنین خدایی است و اینچنین مهربانی داریم. “یَا مَنْ‏ نِعَمُهُ‏ عِنْدِی لَا تُجَازَى“؛ ای خدایی که آنقدر بزرگ و مهربان هستی! نعمت هایت، خیلی عظیم است؛ لذا تخلق به اخلاق الله، خود از عنایت های الهی است که ما را هم رنگ خودش می کند.

خدا شاکر است ۲۵:۰۰ و اگر ما شاکر شدیم، خدا از گنجینه ی شکر خودش به ما داده [است]. [در حقیقت] ما [این نعمت را] نداشتیم؛ [بلکه] او به ما داده است. حال که به ما [نعمت] داده، بازتابش را هم باز به خود ما بر می گرداند؛ لذا ما هیچ وقت نمی توانیم از عهده ی شکرش بیرون بیایم و جزء اینکه گاهی بنشینیم و گریه  کنیم و با خدای خود عشق کنیم و اشک شوق بریزیم که چنین خدایی داریم، [کاری از دستمان ساخته نیست.] خدایی که بی نهایت به ما مهربانی و محبت می کند و ما غرق در نعمت های او هستیم و هرچه دست و پا می زنیم در نعمت ها [ی او] دست و پا می زنیم. چیزی که مال او نباشد و به ما مربوط باشد و بتوانیم در ازای نعمت او قرار دهیم [وجود ندارد] و ما هیچ نداریم.

 سروده ی خداوند

در زیارت عاشورا، وقتی سر به سجده می گذاریم، می گوییم: “اللَّهُمَ‏ لَکَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ‏ عَلَى مُصَابِهِم‏“؛ امام حسین علیه السلام مصیبت دیده است، ولی ما با زبان حضرت زینب سلام الله علیها [که فرمود] “ما راینا الا جمیلا”، [با الگو گیری از ایشان،  خدا را شکر می کنیم. چرا که] این [جریان] برای ما امتحاناتی بود که ما را بزرگ و قهرمان کرد و ما را منجی و آموزگار بشریت، در حماسه های انسانی قرار داد؛ لذا جای شکر دارد.

[حضرت می فرماید:] “ما راینا الا جمیلا”؛ [چون] این برنامه ای که خدا به ما سپرده بود، همه را دقیق  انجام دادیم؛ [پس] خیلی زیبا بود. ما نیز که در کلاس حضرت زینب سلام الله علیها، [ی آموزیم] زیارت عاشورا می خوانیم که بهترین هدیه ی الهی برای ما همین زیارت عاشورا است. سرودی است که خود خدا سروده است.

دو زیارتنامه [وجود دارد که] یکی برای امام حسین علیه السلام است و یکی برای امام زمان ارواحنافداه. آنکه برای امام حسین علیه السلام است، زیارت عاشورا است که حدیث قدسی و کلام الله است. آنکه برای امام زمان ارواح نافداه است، زیارت آل یاسین است که هر دو از جانب حق تعالی آمده [است]. بعد از زیارت عاشورا که سر به سجده می گذاریم و می گویم: “اللَّهُمَ‏ لَکَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ‏ عَلَى مُصَابِهِم‏”؛ ما که مصیب زده ایم، خود این نعمت است و در این مصیبت ما خدا را به عنوان یک نعمت، شکر می کنیم.

چند جمله ای هم عرض توسل داشته باشیم در این ایامی که آل الله در اسارت هستند در چنگ دشمانان هستند…