سال
درگذشت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از سپری شدن ده سال از هجرت آن گرامی، در سال یازدهم هجری رخ داد. پس منابع متقدم تاریخی شیعه[۱] و اهل سنت[۲] سال یازدهم را سال رحلت آن بزرگور دانستهاند. در این میان شیخ مفید (۴۱۳ ق) [۳] و فتال نیشابوری (۵۰۸ ق)[۴] از عالمان شیعه، ابن منظور[۵] (۷۱۱ ق) و ابن کثیر[۶] (۷۷۴ ق) از عالمان اهل سنت، سال درگذشت آن گرامی را دهم هجری برشمردهاند که البته مفید و ابن منظور در گزارش دیگرشان سال یازدهم را هم یاد کردهاند.[۷]
باید گفت مقصود این مورخان این است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از گذشت ده سال از آغاز هجرت،[۸] درگذشته است. برآیند این سخن چنین خواهد بود که رحلت آن حضرت در سال یازدهم هجری رخ داده است؛ چرا که آغاز هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدود ابتدای ماه ربیع الأول بود[۹] و گذشت ده سال از آن، آخرین روزهای ماه صفر یا نخستین روزهای ماه ربیع الأول سال یازدهم خواهد بود؛ زیرا سال قمری از ماه محرم شروع میشود[۱۰] و ماههای صفر و ربیع الأول، پس از محرم جای دارند. پس سر آمدن ده سال از هجرت، بعد از گذشت دو ماه از سال یازدهم هجری خواهد بود، بنابراین نتیجهی سخن هر دو گروه، یکی است.
ماه
درباره ماه درگذشت پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو نظریه وجود دارد: منابع تاریخی اهل سنت بر ماه ربیع الأول اتفاق دارند[۱۱] و مشهور شیعه که در میان آنان نام شیخ مفید، شیخ طوسی، فتال، طبرسی، ابن شهر آشوب، شهید اول و… دیده میشود، درگذشت آن گرامی را در ماه صفر دانستهاند،[۱۲] لیکن یعقوبی (۲۹۲ ق)، نوبختی (حدود ۳۲۰ ق)، اشعری (حدود ۳۰۰ ق)، ابن ابی ثلج بغدادی (۳۲۵ ق)، کلینی (۳۲۹ ق) و مسعودی (۳۴۶ ق) – که تقریباً در یک عصر میزیستند – درگذشت آن حضرت را در ماه ربیع الأول گزارش کردند.[۱۳]
مبانی گزارش ربیع الأول
با پژوهشی که در منابع کهن اهل سنت[۱۴] و شیعه[۱۵] انجام گرفت این نتیجه به دست آمد که مبنای نظریه درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه ربیع الأول این است که چون پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از ده سال تمام پس از هجرتش به مدینه درگذشت و این هجرت در ماه ربیع الأول بود، پس باید ماه درگذشت وی نیز، ربیع الأول باشد تا هجرت ده ساله او به مدینه درست آید. این مطلب از تعبیرهای «استکمل … فی هجرته عشر سنین کوامل» و «بتمام عشر سنین من مقدمه المدینه» در نقل ابن کثیر[۱۶] و عبارت «و یقال: … کان بین قدومه المدینه و وفاته عشر سنین» در گزارش ابن شهر آشوب،[۱۷] آشکارا به دست میآید.
لیکن این دیدگاه از سند تاریخی معتبر و متصل به زمان درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخوردار نیست و چنین مینماید که تنها گمانهزنی است. وانگهی اگر درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سبب مطالب یاد شده، در ماه ربیع الأول باشد، طرفداران این دیدگاه، در اینکه ماه ولادت او چه ماهی است و روز درگذشت وی نیز چه روزی است، نباید اختلاف نظر داشته باشند. در حالی که درباره ماه ولادت آن بزرگوار نظر پراکنده دارند؛ چنانکه بدان اشاره شد.[۱۸] همچنین درباره روز ارتحال او دیدگاههای مختلفی دارند که در بخش بررسی نظریهها درباره روز درگذشت آن گرامی خواهد آمد.
مستندات ماه صفر
بنابر آنچه گفته شد تحقیق و بررسی در منابع تاریخی، قول مشخص و با مدرکی استوار را درباره ماه درگذشت رسول پروردگار، به دست نمیدهد؛ با این همه، دیدگاه رحلت آن حضرت در ماه صفر از چند جهت برتر مینماید:
۱٫ گزینهای که نظریه درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه ربیع الأول بر آن تکیه دارد، «درگذشت آن گرامی پس از ده سال از هجرت و کامل شدن هجرت ده سالهی ایشان از زمان ورود به مدینه در ماه ربیع الأول» است؛ لیکن باید گفت قسمت پایانی این گزینه مورد نقد است؛ چرا که با این رویکرد که خروج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه روز دوشنبه بوده[۱۹] و ورودش به مدینه نیز روز دوشنبه دوازده ربیع الأول بوده [۲۰] است و با توجه به اینکه آن حضرت سه روز در غار ثور توقف کرده،[۲۱] و به لحاظ جغرافیایی مسافت میان مکه و مدینه در آن روزگار ۲۸۶ میل[۲۲] بوده – حدود ۵۷۲ کیلومتر – و آن گرامی نیز این مسیر را از راههای ناشناخته و گاهی شبانه میپیموده، نمیتوان گفت تنها نتیجه این سخن این است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طول دو هفته آن مسیر را پیموده است، بلکه باید یکی از سه مطلب ذیل را پذیرفت: یا باید گفت حضرت در طول دو هفته آن مسیر را پیموده است و یا باید گفت مقصود از خروج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه در روز دوشنبه، ترک غار ثور است و یا باید پذیرفت که خروج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه در روز دوشنبه، گزارش نادرستی است؛ چنانکه شیخ مفید آن را برنتابیده و روز پنجشنبه را روز خارج شدن وی از مکه ثبت کرده است.[۲۳]
با فرض خارج شدن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه در روز دوشنبه، اگر بپذیریم که آن بزرگوار، مسیر میان مکه و مدینه را به مدت دو هفته پیموده است، روز ورود وی به مدینه با روز دوشنبه دوازده ربیع الأول منطبق میگردد و در این صورت روز خروج وی از مکه همزمان با روزهای آخر صفر (۲۸ صفر) خواهد بود؛ چنانکه میرخواند بر این نظر است.[۲۴] و اگر فرض دیگر را بپذیریم؛ یعنی مقصود از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه در روز دوشنبه را، خروج وی از غار ثور بدانیم، در این صورت زمان ترک غار ثور، شب اول ربیع الأول و زمان ورود به مدینه در روز دوشنبه، هشتم ربیع الأول و مراد از مدینه، قبا خواهد بود؛ چنانکه یعقوبی ورود پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قبا را روز هشتم ربیع الأول دانسته است.[۲۵] بر این اساس منظور از ورود آن گرامی به مدینه در دوازدهم ربیع الأول، رفتن به محله بنیسالم است که در روز جمعه، با اقامه اولین نماز جمعه انجام گرفت.[۲۶] بنابر این فرض نیز، خروج پیامبر از مکه در روزهای آخر ماه صفر (۲۸ صفر) خواهد بود.
از سوی دیگر، دقت در معنای واژه «هجرت، مهاجرت»، این نقد را تقویت میکند؛ چرا که کتابهای لغت، آن را به فاصله گرفتن از مکانی و رها کردن آن، معنا کردهاند.[۲۷] و هجرت، از جهت زمانی نیز بهطور معمول از آغاز خروج، محاسبه میگردد نه پایان آن، که آیه «وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللَّهِ»[۲۸] نیز گواه بر این مدعی است؛ بنابراین نتیجه میگیریم که کامل شدن ده سال از هجرت آن گرامی مطابق با خروج وی از مکه بوده که طبق بیان یاد شده، برابر با روزهای آخر صفر بوده است. و بر مبنای این استدلال و نتیجه آن باید گفت تلاش آن دسته از منابع برای منطبق کردن پایان هجرت ده سال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با ماه ربیع الأول و بر روز ورود آن گرامی به مدینه، بیمدرک است؛ افزون بر آنکه ثبت تاریخ هجری، بر مبنای هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده که به فرمان وی انجام گرفت[۲۹] و آغاز آن را به پیشنهاد امیر مؤمنان (علیه السّلام) از روز خروج حضرت از محیط مکه دانستهاند.[۳۰]
۲٫ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بازگشت از آخرین سفر حج به سوی مدینه، اندک زمانی ادامه حیات داد و به گفته ابن عباس و سُدّی این مدت که از بودن در عرفات آغاز میگردد، ۸۱ روز بوده است[۳۱] که رفتن به عرفات و بودن در آن از عصر روز هشتم ذیالحجه آغاز و به غروب روز نهم آن میانجامد. از سویی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخشی از این مدت را در بیماری به سر برده است.[۳۲]
درباره تاریخ آغاز بیماری آن گرامی – که به درگذشت وی انجامید – و مدت بیماری منابع کهن شیعه و اهل سنت گزارشهایی را به ثبت رساندهاند؛ منابع اهل سنت آغاز بیماری را در تاریخهای مختلف، از جمله پایان محرم، ۲۱ صفر، ۲۲ صفر، روزهای آخر صفر، دو روز باقی مانده از صفر، اول و دوم ربیع الأول، ثبت کردهاند.[۳۳]
منابع شیعی نیز آغاز آن را نیمه ماه صفر دانستهاند[۳۴] و درباه مدت بیماری، هر دو گروه حدود سیزده روز را ثبت کردهاند.[۳۵] گفتنی است عدم تفاهم منابع سنیان درباره آغاز بیماری، موجب ضعف گزارشهای آنان میشود و اتفاق منابع شیعه در این باره، موجب تقویت قول شیعه است. با توجه به این دو نقل درباره آغاز و مدت بیماری آن وجود گرامی، میتوان فرجام زندگی آن حضرت را روزهای پایانی ماه صفر دانست.
۳٫ نخست گزارشگرِ نظریهی مشهور شیعه (ماه صفر) شیخ مفید است.[۳۶] شیخ مفید هر چند از یعقوبی،ابن ابی ثلج، کلینی و مسعودی اندکی متأخر است، لیکن از نظر پژوهشی، نقل وی، برتر از گزارش ایشان است؛ چرا که افزون بر جامعیتی که وی در گستره علوم اسلامی از جمله تاریخ اسلام داشت، منظری پژوهشی داشت و تنها به نقل و گزارش بسنده نمیکرد.[۳۷] بدین سبب سرآمد روزگارش گشت. شیعیان و سنیان نیز بدان اعتراف داشتند.[۳۸]
وی با آنکه از ابن أبی ثلج[۳۹] و کلینی[۴۰] نقل روایت کرده است، در همان حال درباره درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نظریه جدیدی ارائه کرده و این ، گویای دستیابی وی به منابع قابل اعتمادی بوده که دیگران بدان دست نیافته بودند. دلیل این سخن این است که شیخ مفید این نقل (وفات پیامبر در ۲۸ صفر) را در ردیف کارکردها و برجستگیهای امیر مؤمنان (علیه السّلام) در دوران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هنگام وفات ایشان – از جمله تدفین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دست حضرت علی (علیه السّلام) – آورده و در آغاز این نقلها از تواتر و مورد اتفاق بودن آنها سخن گفته است. در همان حال در اثنای این نقلها از راویان خاص – که افراد معتبر هستند – نیز نام برده است؛ نام افرادی چون جابر انصاری، جابر جعفی، اجلح، ابوهشام رفاعی، حسن بن محبوب، ابومخنف، محمد بن اسحاق، ابراهیم بن هاشم و… در میان این نقلها دیده میشود.[۴۱] با توجه به نقل اینچنینی مفید، گزارش وی در این خصوص، نسبت به گزارش دیگران برجسته مینماید.
وانگهی مأخذ گزارش دیگران چون کلینی، یا کتابی است که مؤلف آن ضعیف الحدیث دانسته شده[۴۲] و یا گزارشهایی از کتابهای سنیان است[۴۳] که بیمدرک بودن آن نظریهها در گزینه یک بررسی شد و شاید به همین جهت بوده که مفید به آنها اعتماد نکرده است.
۴٫ پس از شیخ مفید، شیخ طوسی که از محققان نامی روزگارش بود و برای نقل کتاب کلینی (الکافی) طریقی معتبر داشت،[۴۴] گزارش کلینی در این خصوص را برنتابیده و بر دیدگاه شیخ مفید اصرار ورزیده است.[۴۵] افزون بر آنکه پژوهشگران بعدی شیعه نیز بر این نظریه تأکید کردهاند.[۴۶]
نتیجه
برآیند مطالب یاد شده این است که درگذشت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه صفر بوده است.
روز
پراکندگی گزارشهای تاریخی درباره روز درگذشت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) افزونتر از اختلاف آنها درباره ماه رحلت آن گرامی است؛ منابع شیعیان در این خصوص حدود چهار گویه و منابع سنیان نیز بیش از ده نقل را گزارش کردهاند. در این میان گزارش تاریخی مستندی که سلسله سند آن به دوران رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بینجامد و اعتبار این زنجیره نیز روشن باشد هم وجود ندارد که بهطور دقیق این تاریخ را مشخص کند ولیکن میتوان برای دیدگاه رحلت آن بزرگوار در روز بیست و هشتم صفر، علاوه بر استدلال یاد شده درباره ماه رحلت و علاوه بر نقل شیخ مفید در المقنعه و مسار الشیعه و نقل شیخ طوسی در تهذیب و مصباح درباره روز ۲۸ صفر، به روایتهای معتبر معصومان (علیهم السّلام) استناد کرد که در پی میآید.
مستندات ۲۸ صفر
این مستندات سه روایت امام صادق (علیه السّلام) هستند. این سه روایت همچنین درباره مدت زمان زنده بودن حضرت فاطمه (علیها سلام) پس از مرگ پدر سخن گفتهاند. دو روایت را کلینی با سند معتبر[۴۷] از هشام بن سالم و أبوعبیده حذّاء نقل کرده[۴۸] و یک روایت را ابن رُستم طبری با سند معتبر[۴۹] از ابوبصیر به ثبت رسانده است[۵۰] هر سه روایت مدت زمان زیستن حضرت فاطمه پس از مرگ پدر را ۷۵ روز ثبت کردهاند، لیکن در روایت ابوبصیر آخرین روزِ حیات حضرت فاطمه (علیها سلام) روز سوم جمادی الثانی تعیین شده است.
در مورد این سه روایت معتبر – چون درباره یک موضوع هستند – باید قانون مطلق و مقید را – که درعلم اصول برای حل تعارض آیات قرآن و روایتهای معتبر معصومان (علیهم السّلام) است – اجرا کرد. پس ۷۵ روز پیش از سوم جمادی الثانی، با روزهای شانزده تا هجده ربیع الأول انطباق دارد. البته با لحاظ قانون کسر و انکسار در ماههای قمری، یعنی روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید یکی از روزهای ۱۶، ۱۷ و ۱۸ ربیع الأول باشد. این در حالی است که از شانزده و هفده ربیع الأول، به نام روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هیچ منبع تاریخی و حدیثی نام برده نشده و درباره روز هجده ربیع الأول، در منابع و مصادر سنیان گزارشی به دست نیامده و در مصادر شیعیان فقط شهید اول با تعبیر «قیل» از آن نام برده است.[۵۱] مجلسی نیز به نقل از بغوی (۳۱۷ ق) آن را ثبت کرده و برنتابیده است.[۵۲] در واقع، سنیان و شیعیان این سخن را نپذیرفتهاند. پس بنابر آنچه گفته شد، باید یکی از دو گزینه زیر را درباره سه روایت یاد شده باور کرد:
۱٫ تعبیر سوم جمادی الثانی، در روایت ابوبصیر، سخن امام صادق (علیه السّلام) نیست، بلکه از سوی ابوبصیر افزوده شده است؛ اما این احتمال به جهت معتبر بودن ابوبصیر پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر روای معتبر مطلبی را از خودش بر سخن امام معصوم (علیهم السّلام) بیفزاید و به او نسبت دهد، از اعتبار میافتد و نمیتوان به گزارش او با عنوان نقل معتبر اعتماد کرد.
۲٫ واژه «خمسه و سبعین» (۷۵ روز) در نسخه نخست این روایتها، «خمسه تسعین» بوده و بدان جهت که به خط کوفی و بینقطه ثبت گردیده، نسخهبرداران، به اشتباه آن را، «خمسه و سبعین» خواندهاند و به همین صورت گزارش کردهاند. پس در حقیقت فاصله میان رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و شهادت فاطمه (علیها سلام) به گفته این سه روایت معتبر ۹۵ روز بوده که آخرین روز آن، سوم جمادی الثانی بوده است. حال اگر از سوم جمادی الثانی، ۹۵ روز به عقب برگردیم میشود ۲۸ صفر. در نتیجه دیدگاه رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ۲۸ صفر سخن معتبر و مستندی خواهد بود.
نگاهی به دیدگاه گزارشها
در میان کسانی که ماه صفر را ماه رحلت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کردهاند، ابن شهر آشوب دوم این ماه را روز درگذشت آن عزیز، دانسته[۵۳] که در قولش، متفرد است؛ افزون بر آن، ممکن است به جای تعبیر «دو روز باقی مانده از صفر» به اشتباه، «روز دوم صفر» ثبت شده باشد؛ چرا که همو آغاز بیماری پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در ماه صفر دانسته[۵۴] و اندازه آن را «چند روز» ثبت کرده است.[۵۵] پس با توجه به این سخن، ممکن نیست به اعتقاد وی، دوم ماه صفر روز رحلت باشد.
گفتنی است شاید بتوان برای دستیابی به تاریخ دقیق رحلت آن عزیز، نشانههای زیر را محور قرار داد و آنها را با یکدیگر مقایسه کرد و بهره گرفت:
- خارج شدن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مدینه برای حجه الوداع، چهار روز[۵۶] یا پنج روز[۵۷] باقی مانده از ذیالقعده بوده است.
- نزول آیه اکمال و ابلاغ در روز عرفه[۵۸] یا غدیر[۵۹] (در روز یکشنبه، پنجشنبه یا جمعه) و محاسبه فاصله آن تا روز وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
- اعلان جانشینی امیر مؤمنان (علیه السّلام) از سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سرزمین غدیر (در روز یکشنبه،[۶۰] پنجشنبه[۶۱] یا جمعه).[۶۲]
- دوشنبه بودن روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).[۶۳]
گرچه با مقایسه این نشانهها و فاصلهی میان آنها میتوان روز رحلت را مشخص کرد،[۶۴] لیکن هر یک از این نشانهها، افزون بر آنکه با نقدهای جدی روبرو هستند – که یکی از این نقدها ناهمگونی روزها است- [۶۵] با روایتهای معتبر پیش گفته نیز همگن نیستند و از سند معتبری برخوردار نیستند؛ بدین جهت نمیتوان به این نشانهها استناد کرد. هر چند برای گزارش دوم ربیع الأول که طبری آن را از طریق ابومخنف از فقهای حجاز نقل کرده،[۶۶] میتوان به روایتی از امام رضا (علیه السّلام) استناد کرد،[۶۷] لیکن این روایت افزون بر آنکه در متن اضطراب دارد، در سندش نیز مضطرب است؛ چرا که راوی آن، نصر بن علی جهضمی است و از او در کتابهای رجالی نام برده نشده است.[۶۸] وانگهی ابن طاووس وی را معتبر ندانسته (بلکه او را مورد اعتماد سنیان دانسته) است؛[۶۹] بنابراین نمیتوان به روایت او در برابر روایتهای معتبر، اعتماد کرد.
نتیجه
با عنایت به سه روایت معتبری که ذکر شد و مطالبی که در تعیین ماه رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشت[۷۰] و با توجه به پراکندگی دیدگاههای اهل سنت در این موضوع و نیز پراکندگی قول غیرمشهور شیعه[۷۱] در این خصوص، باید بیست و هشتم صفر[۷۲] را به عنوان روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترجیح دارد.
در اینکه آن بزرگوار در چه روزی از هفته درگذشت باید گفت به اتفاق منابع شیعیان[۷۳] و سنیان[۷۴] این روز، دوشنبه بوده و از امام صادق (علیه السّلام) در روایتی موثق[۷۵] در این خصوص آمده است: «چه روزی نامبارکتر از روز دوشنبه که در آن، پیامبرمان را از دست دادیم و رشته وحی از ما گسیخته شد».[۷۶] همچنین با محاسبه نجومی و ریاضی که از دو راه محاسبه گردید، معلوم شد روز بیست و هشتم صفر سال یازدهم هجری دوشنبه بوده و با ششم خرداد سال یازده هجرت (۶/۳/۱۱) و بیست و هفتم ماه مه ۶۳۲ میلادی انطباق داشته است. در این محاسبه مقدار عمر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۲۳۰۶ روز بوده که حضرت ۸۰۰۴ روز آن را در دوران پیامبر به سر برده است.[۷۷]
دیگر دیدگاهها که در منابع و مصادر تاریخی شیعیان و سنیان به ثبت رسیده، چنین است:
- دوم صفر،[۷۸]
- اول ربیع الأول،[۷۹]
- دوم ربیع الأول،[۸۰]
- سوم ربیع الأول،[۸۱]
- هشتم ربیع الأول،[۸۲]
- دهم ربیع الأول،[۸۳]
- دوازدهم ربیع الأول،[۸۴]
- سیزدهم ربیع الأول،[۸۵]
- چهاردهم ربیع الأول،[۸۶]
- پانزدهم ربیع الأول،[۸۷]
- هجدهم[۸۸] یا دوازده روز باقی مانده از ربیع الأول،[۸۹]
- دو روز باقی مانده از ربیع الأول.[۹۰]
مرقد
به گزارش معتبر کلینی مکان درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان خانهی ایشان در مدینه در کنار مسجد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود[۹۱] که هماکنون بارگاه ملکوتی آن حضرت است. پس از مراسم تجهیز پیکر پاک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، درباره مکان دفن آن فرزانه، گفتگوهایی پدید آمد. برخی قبرستان بقیع و برخی حیاط مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پیشنهاد کردند، لیکن حضرت امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) با استناد به سخن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبنی بر اینکه «قبر من، همان مکان درگذشت من است»[۹۲] یا «هیچ پیامبری درنگذشته است جز آنکه در همان مکانِ رحلت، به خاک سپرده شد.»[۹۳] و این سخن که «خدا جان پیامبرش را نگرفت مگر در پاکیزهترین مکان. پس سزد که او را در همان جای، به خاک سپرد»،[۹۴] به اختلاف پایان بخشید و آن نازنین در نیمی از اطاقش – که به هنگام رحلت در آن، جای داشت – به خاک سپرده شد و در نیمه دیگر آن خانه، عایشه همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا سالها سکونت داشت.[۹۵]
پس از مرگ ابوبکر و عمر، به دستور عایشه، پیکر آنان نیز در همان خانه، پشت قبر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مساوی شانههای او به خاک سپرده شد و عایشه در قسمت دیگر آن، همچنان اقامت داشت؛ اما پس از چندی به فرمان عایشه میان سه قبر و قسمت مسکونی آن خانه دیواری کشیدند[۹۶] و سبب این کار، آن بود که در دوران عثمان، همواره مردم برای تبرک از تربت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدان جا میرفتند. پس از آنکه به فرمان عایشه دیواری کشیده شد، در این دیوار شکافی بود که مردم از آن نیز تربت میگرفتند و این تردد مردم، موجب دشواریهایی برای عایشه شده بود که باز به فرمان عایشه، این شکاف گرفته شد.[۹۷]
جدول تطبیقی و رحلت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بر اساس تاریخ قمری، شمسی و میلادی
نام | محمد |
لقب | مصطفی / خاتم النبیین |
کنیه | ابوالقاسم |
نام پدر | عبدالله |
نام مادر | آمنه بنت وهب |
| روز/ ماه/سال | قمری | شمسی | میلادی |
ولادت | روز | جمعه/۱۷ | ۱۳/۲۰ | ۳ |
ماه | ربیع الأول | اردیبهشت/ نیسان | مه | |
سال | عامل الفیل | شمسی/رومی | ۵۶۹ | |
شهادت | روز | دوشنبه/ ۲۸ | ۶ | ۲۷ |
ماه | صفر | خرداد | مه | |
| سال | ۱۱ هجری | ۱۱ هجرت | ۶۳۲ |
منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[۱]. مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۰۶ و مفید، الإرشاد (مصنفات، ج ص ۱۸۹) و طبرسی، إعلام الوری، ج ۱، صص ۴۶ و ۵۳ و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۱۷۶ و إربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۶ و شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۳٫
[۲]. ابن قتیبه، المعارف، ص ۱۶۵ و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۴۱ و عبدالرحمن ابن جوزی، الوفا بأحوال المصطفی، ص ۸۰۴ و ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۳۸۷ و ذهبی، العبر، ج ۱، ص ۱۱ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۵ – ۲۷۶٫
[۳]. مفید، مسار الشیعه (مصنفات، ج ۷، ص ۴۶) و المقنعه، ص ۴۵۶٫
[۴]. فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص ۷۱٫
[۵]. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۳۸۷٫
[۶]. ابن کثیر، السیره النبویه، ج ۴، ص ۵۰۶٫
[۷]. مفید، الإرشاد، (مصنفات ، ص ۱۸۹) و ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۳۸۷٫
[۸]. تعبیر«پس از ده سال از هجرت» در نقل ابن منظور و ابن کثیر تصریح شده است (توفی… و استکمل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی هجرته عشر سنین کوامل) و از گزارش شیخ مفید در مسار الشیعه و المقنعه و گزارش فتال نیز چنین برمیآید.
[۹]. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اول ماه ربیع الأول از مکه خارج شده ( مفید، مسار الشیعه، ص ۴۸) و در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الأول به وقت ظهر وارد مدینه شده است (مفید، مسار الشیعه ، ص ۴۹ و طبری، تاریخ ج ۲، صص ۳۶۶ و ۳۸۱).
[۱۰]. ابن قتیبه، المعارف، ص ۶۶ (فکان التاریخ من شهر ربیع الأول فَرَدَّ إلی المحرم لأنّه أوّل شهور السنه) و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۳۹۳ (و ذلک انّ اوّل السّنه المحرم و کان قدوم النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) المدینه بعد مضی ما ذکرت من السنه و لم یُورّخ التاریخ من وقت قدومه بل من اوّل تلک السنه).
[۱۱]. ابن سید الناس یعمری، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۳۲ (… بعد اتّفاقهم علی انه (وفات) فی شهر ربیع الأول).
[۱۲]. مفید، الإرشاد، (مصنفّات، ج ، ص ۱۸۹) و المقنعه، ص ۴۵۶ و شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۹۰ و تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۳ و فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص ۷۱ و طبرسی، إعلام الوری، ج ۱، صص ۴۶ و ۵۳ و ۲۶۹ و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲، ص ۱۷۶ و شهید اول،الدروس، ج ۲، ص ۳٫
[۱۳]. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۷ و نوبختی فرق الشیعه، ص ۲ و اشعری، المقالات و الفرق، ص ۲ و ابن أبی الثلج، تاریخ الأئمه (مجموعه نفیسه)، ص ۴ و کلینی، الکافی ج ۱، ص ۴۳۹ و مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۰۶٫
[۱۴]. برای مثال از دو منبع یاد میگردد: ابن قتیبه، المعارف، ص ۷۲ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۶ – ۲۷۹٫
[۱۵]. به یک نمونه بسنده میگردد: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۲۲۶ – ۲۲۷٫
[۱۶]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۶ – ۲۷۹٫
[۱۷]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۲۲۶ – ۲۲۷٫
[۱۸]. ر.ک به: عنوان ماه درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ص ۱۲۱٫
[۱۹]. طبری، تاریخ، ج ۲، صص ۱۰۵ و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۲۲۵ و ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص ۱۰۶ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۳۲٫
[۲۰]. همان.
[۲۱]. ابن هشام، سیره النبویه، ج ۲ ص ۱۳۰ و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۰۴ و شیخ مفید، مسار الشیعه (مصنفات، ج ۷، ص ۴۸) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۲۵
[۲۲]. ابن رُسته (۲۹۰ ق) الأعلاق النفیسه، صص ۸ و ۲۰۷ و یعقوبی، البلدان، ص ۹۳ و ابن قدامه، کتاب الخراج، ص ۱۱ و ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ص ۱۱۴٫
[۲۳]. مفید، مسار الشیعه، (مصنفات، ج ۷، ص ۴۸).
[۲۴]. میرخواند، تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۲۹۷٫
[۲۵]. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۴۱٫
[۲۶]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۱۴٫
[۲۷]. راغب، المفردات، ذیل ماده «هجر».
[۲۸]. نساء: ۱۰۰٫
[۲۹]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۱۰٫
[۳۰]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۱۲ (فقال علیُّ (علیه السّلام): من یوم هاجر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ترک أرض الشرک…)
[۳۱]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۲۹۱٫
[۳۲]. ابن شهر آشوب در مناقب میگوید: پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این بیماری – که از روز شنبه یا یکشنبه از ماه صفر آغاز شده بود – دست علی (علیه السّلام) را گرفت و به همراه گروهی از یارانش به بقیع رفت و در سخن با مردگان، رخدادهای ناگوار پس از مرگش را بدین روش بازگو کرد: السلام علیکم یا اهل القبور و لیهنکم ما أصبحتم فیه ممّا فیه الناس، أقبلت الفتن کقطع الیل المظلم، یتبع آخرها اوّلها، انّ جبرئیل کان یعرض علیّ القرآن کلّ سته مرّه و قد عرضه علیّ العام مرتین و لا أراه الّا لحضور أجلی… (همان).
[۳۳]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۲۲۴ (حوادث سال ۱۱) و ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص ۳۱۷ و ابن الوردی، تاریخ، ج ۱، ص ۱۲۸ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۵ – ۲۷۶٫
[۳۴]. علی بن ابراهیم قمی (زنده در ۳۰۷ ق)، تفسیر، ج ۱، ص ۲۰۲ – ۲۰۳ و محمد مشهدی، کنز الدقائق، ج ۳، ص ۱۵۵٫ ذیل آیه ۶۷ سوره مائده. هرچند ممکن است برخی از پژوهشگران درباره اعتبار تفسیر علی بن ابراهیم دلمشغولیهایی داشته باشند، مرحوم آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه (ج ۴، ص ۳۰۲ – ۳۰۳) میگوید: علی بن ابراهیم غالب این کتاب تفسیر را، از طریق پدرش با سندهای معتبر (چون محمد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیی) از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده است.
[۳۵]. ابن سعد، الطبقات، ج ۲، ص ۲۰۶ و یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۱۱۳٫
[۳۶]. مفید، الإرشاد، (مصنفات، ج ، ص ۱۸۹) و المقنعه، ص ۴۵۶ و مسار الشیعه (مصنفات، ج ۷، ص ۴۶ – ۴۷).
[۳۷]. مفید، الإرشاد، همان، ص ۱۰ (مقدمه).
[۳۸]. همان، ص ۹ (مقدمه) و طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۱۰ (مقدمه).
[۳۹]. ر.ک به: مفید، الإرشاد.
[۴۰]. خویی، معجم الرجال الحدیث، ج ۱۸، ص ۵۱٫
[۴۱]. ر. ک به: مفید، الإرشاد (مصنفات، ج ، ص ۴۸ تا ص ۱۹۲).
[۴۲]. به گفته آیتالله زنجانی، کتاب «وفاه النّبی» اثر سلمه بن الخطاب از مصادر کافی است و نجاشی (رجال، ص ۱۸۷، شماره ۴۹۸) با عبارت «کان ضعیفاً فی حدیثه» از او یاد کرده است (جرعهای از دریا، ج ۱، ص ۱۸۸).
[۴۳]. آیتالله زنجانی (کتاب نکاح)، درس شماره ۹۸۴، ص ۱۱۰۵ – ۱۱۰۶٫
[۴۴]. خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۸، صص ۵۱ و ۵۴٫
[۴۵]. طوسی، تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۳ و مصباح المتهجد، ص ۷۹۰٫
[۴۶]. فستال، روضه الواعظین، ص ۷۱ و طبرسی، إعلام الوری، ج ۱، صص ۴۶ و ۵۳ و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۱۷۶ و شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۳ و کفعمی، المصباح، ص ۵۱۰٫
[۴۷]. مجلسی در مرآه العقول (ج ۵، ص ۳۱۴ و ج ۱۸، ص ۲۷۵) با نقل سلسله سند این دو روایت میفرماید: این سندها صحیح هستند.
[۴۸]. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۵۸، ح ۱و ج ۳، ص ۲۲۸، باب زیارت القبور، ح ۳ و ج ۴، ص ۵۶۱، باب اتیان المشاهد و قبور الشهدا، ح ۴٫
[۴۹]. راویانی که در سلسله سند این حدیث جای دارند، جز نفر اول، همگی در رجال معتبر شناخته شدهاند و اعتبار اینان در این منابع آمده است: نجاشی، رجال، شماره: ۶۲۲، ۱۰۳۲ و ۱۱۸۴ و خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۲۶۰ – ۲۷۱ و ۲۹۶ و ج ۱۷، ص ۳۱۸، شماره: ۱۱۹۴۳٫ درباره نفر اول نیز گرچه طبری امامی در یک مورد (دلائل الإمامه، ص ۷۹) نام محمد بن عبدالله ابوالمفضّل شیبانی (۳۸۷ ق) را آورده و به گفته نجاشی وی ابتدا مورد اعتماد بود و بعدها خلط میکرد (نجاشی، رجال، ص ۳۹۶، شماره ۱۰۵۹)، لیکن طبری در آدرس دیگرش (دلائل الإمامه، ص ۱۳۴) در صدر این روایت، نام ابوالحسین محمد بن هارون بن موسی تلّعکبری را آورده که پدرش از اجلّاء است و خودش هم از معاریف است و نه تنها در کتب رجال، از او مذمت نشده بلکه نجاشی، با تعبیر «رحمه الله» از او یاد کرده است (رجال، شماره ۱۸۹، ذیل احمد بن محمد بن الربیع و خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۳۱۸) و این مذمت نشدن ، نشانه اعتبار او است؛ چرا که به گفتهی فقیه رجالشناس آیتالله تبریزی (۱۴۲۷ ق /۱۳۸۵ ش)، راوی که از معاریف باشد و نزد رجالیان مذمت نشده باشد، این عدم ذم، نشانه اعتبار راوی است؛ چون اگر نقطه ضعفی در او بود، رجالیان ذکر میکردند (درس فقه آن مرحوم که نگارنده این سطور در آن حضور داشت) و درباره سند دیگری که ابوالمفضّل شیبانی نود ساله در ابتدای آن جای دارد هم میتوان گفت: به قرینه همسانی با روایت ابوالحسین محمد بن هارون در سلسله سند و همسانی متن دو روایت با یکدیگر، اعتبار دارد و صدور این روایت از او، پیش از دوران خلط او بوده، پس اعتبار دارند؛ چنانکه تستری در قاموس الرجال (ج ۹، ص ۳۹۰) میگوید: روایاتی که مشایخ شیخ و نجاشی از او نقل کردهاند، مربوط به دوران پیش از خلط او بوده و صحیح هستند.
[۵۰]. طبری، دلائل الإمامه، صص ۷۹ و ۱۳۴٫
[۵۱]. شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۳٫
[۵۲]. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۵۰۳٫
[۵۳]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۲۶٫
[۵۴]. همان، ص ۲۹۱٫
[۵۵]. همان، ص ۲۲۶٫
[۵۶]. کلینی، الکافی، ج ۴، ص ۲۴۵، ح ۴ و ص ۲۴۸، ح ۶٫
[۵۷]. واقدی، کتاب المغازی، ج ۳، ص ۱۰۸۹ و مفید، الارشاد (مصنفات، ج ، ص ۱۷۱) و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۱۲۸٫
[۵۸]. بخاری، صحیح، ج ۵، کتاب التفسیر، باب الیوم اکملت لکم دینکم، ص ۱۸۶ و مسلم، صحیح، ج ۴، کتاب التفسیر، ص ۲۳۱۳، ح ۵٫
[۵۹]. مفید، الارشاد (مصنفات، ج ، ص ۱۷۵) و امینی، الغدیر، ج ۱، عنوان الغدیر فی الکتاب العزیز (به نقل از منابع سنیان).
[۶۰]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۲۷٫
[۶۱]. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۷، ص ۱۹۵ و امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۲۸، به نقل از: براء بن عازب.
[۶۲]. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۹۷، ص ۱۱۰٫
[۶۳]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۴۱ و کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۳۹٫
[۶۴]. در فصلنامه تاریخ اسلام در شماره «ویژه پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» (س ۷، ۱۳۸۵، ص ۲۰۱) مقالهای با نام «تأملی در تاریخ وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» به کوشش آقای جلیل تاری منتشر شده و در این مقاله از این نشانهها بهره گرفته شده است. نگارنده محترم شش واقعه را در کنار یکدیگر قرار داده و به گفته همو، گزارش معروف شیعیان و سنیان را مورد توجه قرار داده و جدولی نیز رسم کرده و تلاش کرده از این راه بتواند روز دقیق رحلت نبی گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به دست آورد و روز دوم ربیع الأول را روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعیین کرده است، لیکن چنانکه در متن اشاره شد این روش با نقدهای جدی روبرو است که اینک در صدد تبیین کامل آن نیستیم و میتوان در این خصوص به کتاب هیئت و نجوم اسلامی (ج ۲، ص ۸۳۶) مراجعه کرد. پس به همین اندازه بسنده میشود که به اساس محاسبه این مقاله، روزهای هفتهی واقعههای مورد محاسبه با یکدیگر ناهمگون خواهند بود. وانگهی این روش با محاسبات ریاضی و نجومیای که در کتاب هیئت و نجوم اسلامی (زمانی قمشهای، ج ۲) در این خصوص انجام یافته – و از دو راه محاسبه شده است – منطبق نیست، بلکه این محاسبه نجومی، گویه معروف شیعه را تأیید میگند و این نوشتار نیز بر آن تأکید دارد. یادآوری میشود بیش از این مقاله، مقاله دیگری به نام «تحقیقی در روز وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»، نگارش سید محمد جواد شبیری با همین مضمون و با اندکی تفاوت، منتشر شده است. این مقاله در فصلنامه تحقیقات اسلامی، نشریه بنیاد دائره المعارف اسلامی (س ۴، ش ۱ و ۲، ۱۳۶۸ ش) به چاپ رسیده است. نقد این مقاله نیز همان نقدی است که درباره مقاله «تأملی در تاریخ وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» گفتیم.
[۶۵]. اسماعیل بن کثیر در البدایه و النهایه، (ج ۵، ص ۱۲۷ – ۱۲۹) به بخشی از این ناهمگونی پرداخته است.
[۶۶]. طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۴۱ – ۴۴۲٫
[۶۷]. تاریخ الأئمه (مجموعه نفیسه، ص ۴).
[۶۸]. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۶۹٫
[۶۹]. ابن طاووس، مهج الدعوات، ص ۳۳۱٫
[۷۰]. به عنوان ماه رحلت (۱۲۱ – ۱۲۷) رجوع شود.
[۷۱]. قول غیر مشهور شیعه، دوم و دوازدهم ربیع الأول است که دوم ربیع الأول را یعقوبی (تاریخ، ج ۱، ص ۴۴۴) و ابن ابی ثلج (تاریخ الأئمه «مجموعه نفیسه، ص ۴») احمد بن خشاب (موالید الائمه و وفیاتهم «مجموعه نفیسه، ص ۱۶۲») و ثعلبی (به نقل مجلسی در بحار، ۲۲، ص ۵۱۴) گزارش کردهاند. دوازدهم ربیع الأول را نیز کلینی (الکافی، ج ۲، ص ۳۲۳) و مسعودی (مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۵) ثبت کردهاند. هر چند مجلسی از امالی طوسی نیز دوازدهم ربیع الأول را گزارش کرده (بحار، ج ۲۲، ص ۵۰۶)، لیکن در امالی چاپ شده به دست نیامد. وانگهی شیخ طوسی آن را برنتابیده و در کتاب تهذیب (ج ۶، ص ۲) و مصباح المتهجد (ص ۵۴۹) بر ارتحال آن عزیز در ۲۸ صفر، تأکید ورزیده؛ چنانکه بدان اشاره (عنوان ماه تولد، گزینه شماره ۴) شد.
[۷۲]. مجلسی، بحار، ج ۲۲، ص ۵۱۴ (و هذا هو الموافق لما ذکره اکثر الإمامیه). در برخی از منابع تعبیر «دو روز باقی مانده از صفر» آمده است (طبرسی، تاج الموالید، «مجموعه نفیسه، ص ۸۳» و اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۶) که بر اساس سی روز بودن ماه صفر در سال رحلت پیامبر، بر ۲۸ ماه صفر منطبق است، چنانکه مرحوم مجلسی چنین گفته است (مجلسی، حیاه القلوب، ج ۲، ص ۶۸۸ و بحار، ج ۲۲، ص ۵۱۴، به نقل از: قصص الانبیاء).
[۷۳]. برای نمونه یک مورد بسنده میشود: کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۳۹٫
[۷۴]. برای نمونه به یک مورد بسنده میگردد: طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۵۵٫
[۷۵]. مجلسی با نقل سلسله سند این روایت، آن را موثق دانسته (مرآه العقول، ج ۲۶، ص ۴۱۵) و همین مضمون با سند صحیح، در من لا یحضره الفقیهِ صدوق (ج ۲، ص ۱۷۴، باب ۶۸، ح ۱۲) و کتاب الخصالِ وی (ج ۲، ص ۳۸۵، باب السبعه، ح ۶۷) با کمی اختلاف در متن، آمده است.
[۷۶]. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۱۴، ح ۴۹۲٫
[۷۷]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج ۲، ص ۲۰ – ۲۴٫
[۷۸]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۱، ص ۲۲۶٫
[۷۹]. بلاذری، انساب الأشراف، ج ۲، ص ۲۴۵ (به نقل از: زهری) و ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۳۸۷ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۵ (به نقل از: ابن شهاب).
[۸۰]. ابن سعد، الطبقات، ج ۲، ص ۲۷۲، (به نقل از : ابومعشر) و طبری، تاریخ، ج ۳، ص ۲۰۰ (به نقل از: فقهای حجاز) و یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۱۲۷ و ابن ابی ثلج، مجموعه نفیسه، ص ۴ و ابن خشاب، مجموعه نفیسه، ص ۱۶۲ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۵ (به نقلی).
[۸۱]. حاسب طبری، زیج مفرد، ص ۶۳٫
[۸۲]. مجلسی، بحار، ج ۲۲، ص ۵۰۳ (و قیل لثمان خلون من ربیع الأول).
[۸۳]. ابن کثیر، السیره النبویه، ج ۴، ص ۵۰۸ (به نقل از: سیف بن عمر) و البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۷۶٫
[۸۴]. اکثر منابع و مصادر سنیان بر این دیدگاه تأکید ورزیدهاند که در اینجا پارهای از آن ها ذکر میگردد: ابن سعد، الطبقات، ج ۲، ص ۲۷۳، (به نقل از: عایشه) و ابن قتیبه، المعارف، ص ۷۲ و طبری، تاریخ، ج ۳، ص ۲۰۰ (به نقل از: واقدی)؛ ابن جوزی، الوفاء بأحوال المصطفی، ص ۸۰۴ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۳۳ و ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص ۱۵۲ و ذهبی، العبر، ج ۱، ص ۲۰ و ابن سید الناس، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۳۲ (فذکر الواقدی و جمهور الناس انه الثانی عشر من شهر ربیع الأول) و ابن کثیر، السیره النبویه، ج ۴، ص ۵۰۷ (به نقل از محمد بن اسحاق) و مقریزی، إمتاع الأسماع، ج ۱، ص ۵۴۸٫ از منابع شیعه تنها کلینی (الکافی، ج ۱، ص ۴۳۹) و مسعودی (مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۵) بر این نظریه هستند.
[۸۵]. اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۰ و مامقانی، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۸۵ (و قیل توفی فی الثالث عشر من شهر ربیع الأول) و حسن ابراهیم حسن، تاریخ الإسلام، ج ۱، ص ۱۵۰٫
[۸۶]. اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۰ (به نقل از: ذی النسبین در کتاب التنویر).
[۸۷]. همان.
[۸۸]. مجلسی، بحار، ج ۲۲، ص ۵۰۳٫ (به نقل از: بغوی (۳۱۷ ق).
[۸۹]. شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۳ (و قیل لاثنی عشر لیله بقیت من شهر ربیع الأول).
[۹۰]. ابن اثیر، الکامل ج ۲، ص ۳۲۳ (و قیل لیلتین بقیتا من ربیع الأول).
[۹۱].کلینی، الکافی، ج ۱، باب مولد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ح ۳۷٫
[۹۲]. همان.
[۹۳]. مفید، الإرشاد، (مصنفات، ج ۱۱، ص ۱۸۸) و عبدالرحمن ابن جوزی، الوفا باحوال المصطفی، ص ۸۱۳، لیکن ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۳۰ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۷۳ و طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۲۰۰، نقل این حدیث را به ابوبکر مستند کردهاند که ممکن است وی سخن حضرت علی (علیه السّلام) را تأیید کرده باشد و یا این انتساب به ابوبکر به انگیزههای دیگری بوده که این مختصر، جای بحث آن نیست.
[۹۴]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۹۷ (إنّ الله لم یقبض نبیّه إلّا فی أطهر بقاع فینبغی أن یُدفن فی البقعه الّتی قُبض فیها فاتّفق الجماعه علی قوله فدُفن فی حجرته).
[۹۵]. ابن سعد، الطبقات، ج ۲، ص ۲۹۴٫
[۹۶]. همان.
[۹۷]. سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۲، ص ۵۴۳ – ۵۴۴٫
پاسخ دهید