ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود
دامان رحمت از کف مردم، رها شود


ترسم که در شفاعت امت به روز حشر
خاموش ازین گناه، لب انبیا شود


آه از دمی! که سرور لب تشنگان، حسین
سرگرم شکوه، با سر از تن جدا شود


فریاد از آن زمان که ز بیداد کوفیان
هنگام دادخواهی “خیرالنسا” شود


باشد که را ز داور محشر، امید عفو؟
چون دادخواه، شافع روز جزا شود


مشکل که تر شود لبی از بحر مغفرت
گرنه شفیع، تشنه لب کربلا شود

شاعر: صباحی بیدگلی