«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأنبِیَاءِ وَ المُرْسَلینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مرگ تکامل انسان

در قاموس دین مبین اسلام و ادیان توحیدی، مرگ تکامل است، مرگ وصال است و مرگ انسان در آخرین لحظه‌ای که با حضرت عزرائیل ملاقات می‌کند ظرفیّت او در حدّی که در این‌جا اقتضا داشته است، مهلتی داده شده بود که این ظرف را پر کند با هر راهی که انتخاب کرده است در آن راه ظرف خود را تکمیل می‌کند. اگر نوری بوده است ظرف وجود خود را دریای نور کرده است.

Sadighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite (1)

حال گفته می‌شود که کار خود را کردید و ظرفیّت شما پر شد دیگر این‌جا زمینه‌ای برای زندگی شما نیست چون شما دیگر برتر از این‌جا هستید. مانند کلاس اوّلی که نباید در کلاس اوّل بماند. اگر کلاس اوّل بازیگوشی نکرده باشد و درست درس خوانده باشد قطعاً در آن کلاس او را نگه نمی‌دارند و کلاس دوم می‌برند. کسی که در دوره‌ی دبیرستان توفیق پیدا کرد و ممتاز شد و کم نیاورد دیگر او را آن‌جا معطّل نمی‌کنند و به دانشگاه می‌برند.

مراحل زندگی دائماً برای ما طی این کلاس‌ها است. گذراندن این منازل است و از منزلی به منزل جدید حرکت کردن است. لذا همه‌ی موجودات هم در مسیر وصال هستند و هم در مسیر فراق هستند.

تعریف پیامبر از مرگ

نسبت به گذشته‌ها هر فراقی که برای انسان پیش می‌آید: «تَنْتَقِلُونَ‏ مِنْ‏ دَارٍ إِلَى‏ دَار»[۲] این تعریفی است که وجود نازنین حضرت خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مرگ کردند. پرسیدند: مرگ چیست؟ حضرت فرمود: «تَنْتَقِلُونَ‏ مِنْ‏ دَارٍ إِلَى‏ دَار» خانه عوض کردن است. تا به حال در این خانه بودید و حالا دیگر روح شما بزرگ شده است و جای شما در این خانه نیست یا این قدر شقی شده است که گرفتاری‌های این‌جا تکافؤ نمی‌کند باید به یک محیطی بروید که در آن‌جا ظرفیّت‌های جدیدی هست و عذاب‌های متناسب آن‌جا را باید دریافت کنید.

تکمیل ظرفیت

بر این اساس ما دائماً مرگ و حیات داریم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهجت عزیز ما که دارای موت اختیاری بود. آن‌ها دیگر ظرفیّت خود را تکمیل کرده بودند، بعد از کامل شدن آن‌مقداری که می‌مانند برای خود نمی‌مانند برای افاضه به دیگران می‌مانند.

Sadighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite (5)

 امیر المؤمنین خاتم بود

وجود نازنین حضرت خاتم، او خاتم بود یعنی آن‌چه همه‌ی انبیاء داشت، حضرت رسول به تنهایی داشت. امیر المؤمنین خاتم بود. حضرت امیر (علیه السّلام) نه خاتم به معنای پایان وصایت بود؛ خاتم بود یعنی در اوصیاء حضرات معصومین (علیهم السّلام) از همه برتر بود. در میان اوصیاء (علیهم سلام الله) کسی به کمال امیر المؤمنین نمی‌رسد. او کامل بود. حضرت امیر هنگام ولادت دارای قرآن بود. نیامده بود این‌جا نور کسب کند. آمده بود این‌جا تا نور افشانی کند.

 لذا حضور پیغمبر خدا در این نشعه‌ای که نشعه‌ی دنیا است، نشعه‌ی عالم کسرت است و همین‌طور حضور امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) آمده‌اند که این‌‌جا کلاس‌داری کنند. مانند معلّمی که تحصیلات خود را به پایان رسانده است و پایان‌نامه‌ها‌ی خود را داده است و قبولی‌های خود را گرفته است و با مدرک لازم شایستگی تدریس را، تکمیل علمی مدرسه‌‌ای را به عهده دارد و می‌آید که دیگران را تکمیل کند. خود او چیزی در این مدرسه به دست نمی‌آورد ولی بچّه‌های مدرسه او او استفاده می‌کنند.

دو نور عرش

وجود نازنین حضرت خاتم و حضرت امیر المؤمنین که خاتم الاوصیاء به حساب می‌آید و حضرات معصومین (علیهم السّلام) همه کامل هستند. هم می‌شود این را از آیات قرآن استفاده کرد و هم این‌که  به خصوص از زیارت‌نامه‌ها و زیارت جامعه بالاخص که «خَلَقَکُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ‏ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‏ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا»[۳] شما نور عرش بودید. برای خود به این‌جا نیامده‌اید. خدا بر ما منّت گذاشت و شما را به عنوان معلّم‌های ما، به عنوان مربّی‌های ما به این‌جا فرستاد.

سهم والدین از رفتار فرزندان

این‌جا هم که ما هدیه‌هایی می‌فرستیم، کارهای خوب انجام می‌دهیم که بازتاب عمل آن‌ها است. همان‌گونه که کسی فرزند صالحی داشته باشد این فرزند در جامعه خوش‌نامی کسب کند، گره‌گشا باشد، قدم خیر داشته باشد، سخن خیر داشته باشد، نگاه پاک داشته باشد، این را هر کسی می‌بیند می‌گوید خدا پدر او را بیامرزد.

 این برای پدر خود دائماً بازتاب خیر دارد. این اثر وجودی پدر است. پدر در وجود فرزندان هم تکمیل می‌شود. اگر پدر نواقصی داشته باشد در مسیر جریان فرزندان خود، در خطّ خدا و خدمت و عبادت آنچه ما انجام می‌دهیم پدر و مادر ما در رفتار ما سهم دارند. کما این‌که بچّه‌ی ناخلف برای پدر خود در عالم برزخ موجب مشکلات است.

Sadighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite (4)

یعنی اگر پدر و مادری در تربیت بچّه‌ی خود قصور کرده باشند یا خود آن‌ها ناصالح بودند و دروغ گفته است و بچّه‌ هم دروغگو تربیت شده است، عصبی بوده است و ظلم کردن برای او عادّی بوده است و بچّه‌ی او هم یاد گرفته است. این تا زنده است بچّه‌ی او هر ظلمی‌ می‌کند، هر دروغی می‌گوید وزری به وزرهای پدر خود او هم افزوده می‌شود.

در مسئله‌ی انبیاء (علیهم السّلام) و ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) آن‌ها نور محض هستند ولی آمده‌اند کسانی که استعداد خوب دارند آن را در مسیر خوب بالا می‌برند. لکن آن‌هایی هم که استعداد بد دارند همین ائمّه‌‌ی ما، همین پیغمبر ما آن‌ها را به قعر جهنّم می‌رسانند.

قائد به مؤمنین و سائق به کفّار

وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به مؤمنین قائد است و نسبت به کفّار و منافقین و ظالمین سائق است. قائد است یعنی حضرت امیر جلو افتاده است راهبر و راهنما است و مؤمنین را به دنبال خود می‌کشد. ما به امامت امیر المؤمنین تا بهشت راه می‌رویم. حضرت علی جلو است و ما به دنبال امیر المؤمنین هستیم. چون این‌جا هم به دنبال امیر المؤمنین هستیم آن‌جا هم به دنبال مولای خود امیر المؤمنین إن‌شاءالله تا بهشت می‌رویم و با جذبه‌ی ولایت جا نمی‌مانیم. ما را از مجرمین و ظالمین و کفّار جدا می‌کنند و ما را به بهشت برین می‌برند إن‌شاءالله.

لکن حضرت امیر نسبت به جهنّمی‌ها سائق است. آن‌ کسی که گلّه‌ای را جلو انداخته است و از پشت دارد می‌راند به او سائق می‌گویند. حضرت امیر و حضرات معصومین و هر امامی رفوزه‌‌های زمان خود را، مترودین، ملعونین، معاندین را این‌ها سوق می‌دهند و به طرف جهنّم هدایت می‌کنند.

 امام حسین اگر به کربلا نیامده بود این زمینه‌ای که در وجود ابن زیاد حرام‌زاده، یزید حرام‌زاده، شمر حرام‌زاده، از نظر شقاوت بود این شقاوت به اوج خود می‌رسید؟ یقیناً نمی‌رسید. این که قرآن کریم دارد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا»[۴]

                   مثنوی او چو قرآن مدل            هادی بعض است و بعضی را مضلّ

قرآن کریم بیش از آن‌که هدایت می‌کند، بیش از آن‌که نجات می‌دهد، بیش از آن‌که جذب می‌کند، ترد می‌کند، اضلال می‌کند.

Sadighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite (3)

فضیلت سوره‌ی واقعه

این سوره‌ی مبارکه واقعه را همیشه بخوانید، خصوصاً شب‌های جمعه ترک نکنید. در روایت در تفسیر شریف مجمع البیان آمده است کسی که شب‌های جمعه سوره‌ی واقعه را بخواند او اوّلاً روی فقر نمی‌بیند، خدای متعال او را بی‌نیاز می‌کند، خدا به بعضی‌ها پول داده است، ثروت داده است، امکانات داده است ولی فقیر هستند، محتاج هستند، چیزی انفاق نمی‌کنند، مانند محتاج‌هایی که هیچ ندارند این‌ها نیز هیچ ندارند.

این دارایی آن‌ها برای دین هیچ سهمی ندارد، برای ولایت هیچ سهمی ندارد، برای خوبی‌ها هیچ سهمی ندارد، برای رفع مشکلات گرفتاران هیچ سهمی ندارد. نصیب این‌ها از مال شدّت حساب روز قیامت است، «فِی‏ حَلَالِهَا حِسَابٌ‏ وَ فِی‏ حَرَامِهَا عِقَابٌ‏»[۵] امّا کسی که سوره‌ی واقعه می‌خواند خدا او را بی‌نیاز می‌کند یا امکانات به او می‌دهد و او را بی‌نیاز می‌کند یا نه «اللَّهُمَ‏ اجْعَلْ‏ غِنَایَ‏ فِی‏ نَفْسِی‏»[۶] مناعت طبع می‌دهد.

فراز‌هایی از دعای عرفه

 سال گذشته در محضر شما از دعای عرفه‌ی امام حسین (علیه السّلام) فرازهایی را انتخاب کرده بودیم که یکی از آن همین است. بی‌نیازی بشر با امکانات بیرونی نیست، بی‌نیازی بشر با قطع علاقه از بیرون است. انسان باید خودکفا باشد یعنی باید نیاز خود را در درون خود برطرف کند. اگر انسان در درون خود جوششی نداشته باشد، بیرون برای بشر کفایت نمی‌کند. انسان بیرونی نیست. انسان هر چه دارد باید آن را در درون خود احراز کند. این‌ها جای شرح دادن است ولی واقعیّت است.

خدای متعال ما را آورده است که خداگونه شویم. -خلیفه‌ی خدا- خدا هیچ نیازی به بیرون خود ندارد، آنچه در بیرون شما از خلائق می‌بینید که جلوه‌های اسماء حسنی پرودگار متعال است جود خدا است نه نیاز خدا است. این از دارایی است که این کارها را می‌کند، نه از روی نیاز که این‌ کارها را بکند.

اولیای الهی مظهر غنای خدا

بشر باید مظهر غنای خدا باشد. یعنی خودآ باشد، خود کفا باشد، درون خود جوشش داشته باشد و نیازی به بیرون احساس نکند. اولیای الهی هم به این صورت بودند. الآن هم همین‌طور هستند. آن‌ها ثروت مناعت طبع دارند، ثروت قناعت دارند و این ثروت هم هرگز تمام نمی‌شود و هیچ کسی هم نمی‌تواند این ثروت را غارت کند. هیچ کسی نمی‌تواند این ثروت را بمباران کند امّا ثروت بیرونی را خدا نکند که یک جنگ خانمان سوزی صورت بگیرد.

 این ثروتمندان کویت وقتی صدام خبیث خداگیر شد، خون شهدای ما گرفت و به کویت حمله کرد، این ثروتمندان کویت ثروت‌های خود را رها کردند و خواستند جان خود را حفظ کنند که خیلی از آن‌ها مردند و ثروت آن‌ها نیز به آن‌ها نرسید.

ترس از دست دادن ثروت بیرونی همیشگی است

 ثروت بیرونی همیشه نگرانی دارد و همیشه در معرض خطر است. سیل بیاید، طوفان بیاید، زلزله بیاید، موشک بخورد، بمباران شود این ثروت را می‌زنند ولی ایمان آدم را چه کسی می‌تواند بزند؟ مناعت طبع آدم را چه کسی می‌تواند بزند؟ سخاوت آدم را، شجاعت آدم را، عفّت آدم را، عدالت آدم را، این‌ها ثروت‌های بشر است. ثروت بشر پول نیست ثروت بشر ایمان است. ثروت بشر جلوه‌های ارزشی تربیت‌های دینی است که انسان را آقا بار می‌آورد. در همه‌ی شرایط او با اتّکا به خدا، با توکّل، با تسلیم، با رضاء، با قناعت همیشه سربلند است و خود را محتاج هیچ کسی نمی‌بیند.

Sadighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite (2)

اسیر و امیر

فرمود: «امْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ وَ احْتَجْ‏ إِلَى‏ مَنْ‏ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَه‏»[۷] انسان وقتی محتاج مردم باشد اسیر است امّا اگر بی‌نیاز از مردم باشد امیراست. برای خود آقا است و تحت فرمان کسی نیست. این حالت را خداوند منّان با خواندن سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه به انسان می‌دهد. زندگی او اداره می‌شود. خدا به کم او را راضی می‌کند. خدا او را محتاج لئام نمی‌کند. ناچار نمی‌‌شود که احساس نیاز خود را به هر کسی بیان کند.

 درس‌هایی از سوره‌ی واقعه

در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه خیلی درس‌ها وجود دارد. یکی از درس‌هایی که در آخر سوره‌ی واقعه داده است همین مطلب است. «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ‏ِِِِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ‏ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ‏ٌٌٌ * فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ‏ًًًٌ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏ * أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ‏َََََََََ * وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ‏»[۸] خدا قسم می‌خورد که این قرآن عظیم است چون قرائت خدا است. هیچ قرائتی در عالم به عظمت قرائت قرآن نیست. این قرآن کریم است. این قرآن کرامت دارد، کرامت به همه‌ی معنا؛ هم با ارزش است، هیچ سرمایه و ثروتی به قرآن نمی‌رسد. قیمت قرآن بالاترین قیمت عالم را دارد. قرآن کریم است و هم کرم دارد. هرکس سر سفره‌ی قرآن باشد قرآن به او دنیا و آخرت می‌دهد. قرآن برای عمران دنیا و آخرت بشر از طرف خدا آمده است. برنامه‌ی سعادت است، برنامه‌ی نجات است.

قرآن در لوح مکنون

 «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ‏ًًًً * فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ‏» این قرآنی که هم کرم دارد و هم کرامت و ارزش و قیمت بالا دارد این در کتاب مکنون است. در یک جایی که پوشیده است و مستور است خدا در آن‌جا قرآن را نوشته است. «فی‏ کِتابٍ مَکْنُون‏» در یک مکتوبی، در یک لوحی که آن مکنون است. در دسترس عموم نیست آن پس پرده است.

چه کسی می‌تواند به آن پس پرده دسترسی پیدا کند؟ «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏» جزء مطهّرون کسی به قرآن، به حقیقت قرآن، به نور قرآن، به آن معنویت و زلالی قرآن، به آن تجلّی حق بودن قرآن نمی‌رسد.

 «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏َََََََََ» مطهّرون هم به الاصاله پیغمبر و ائمّه‌ی معصومین هستند که خود قرآن معرّفی کرده است که این‌ها مطهّرون هستند. شما اگر به این‌ها بپیوندید به قرآن می‌رسید. بالعرض کسانی که تالی تلو به مطهّرون هستند. یعنی با این‌ها هستند.

درّ معرفت امام حسین

 در زیارت شریف عاشورا یک جمله‌ داریم که این است: «إِنِّی‏ سِلْمٌ‏ لِمَنْ‏ سَالَمَکُمْ‏ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ مُوَالٍ لِمَنْ وَالاکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه» ای حسین عزیز! من از خدا مسئلت دارم، آن خدایی که به من لطف داشته است و من را گرامی داشته است که معرفت شما را به من داده است، این گوهر معرفت، این درّ معرفت، این طلای معرفت، این گنج معرفت را خدا در دل من قرار داده است. معلوم می‌شود خدا من را محترم شمرده است. انسانی که محترم نیست که به او هدیه‌ای داده نمی‌شود. خدا من را اکرام کرد، خدا من را احترام کرد.

 چه احترامی بالاتر از این‌که معرفت امام حسین به ما داده است، سوز امام حسین به ما داده است، احترامی بالاتر از این نیست. «أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ» خدا از من پذیرایی کرده است. خدا من را به معرفت شما و معرفت اولیای شما اکرام کرده است. من از چنین خدایی که ابتدائاً بدون این‌که من کلاسی دیده باشم، دانشگاهی رفته باشم، در یک جایی کلاس معرفت برای من گذاشته باشند از روزی که خود را شناختم در دامن مادر خود با نام حسین آشنا شدم.

چه نامی خوشتر از نام حسین است. از بچّگی این علاقه را به من دادید نه این‌که من به نزد کسی رفتم و آن را یاد گرفتم. معرفت حضرت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین در فطرت من بود، در وجود من بود، در خون من بود، حالا که به من کرم کردید و معرفت دادید نکند من را از این‌ها جدا کنید.

مسئل ما این است که در کنار امام حسین باشیم

مسئلت و درخواست من این است که «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ» من را با شما قرار دهد. آن‌ها کجا هستند آن‌ها همان‌جا هستند که لوح مکنون در آن‌جا است «فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ‏». شما اگر همراه امام حسین شدید، جذب امام حسین شدید، انگشت امام حسین شدید، چشم امام حسین شدید، گوش امام حسین شدید، اگر در سازمان ولایت حسینی عضو شدید، هر جا حسین هست شما هم در آن‌جا هستید. آن وقت می‌شود «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏َََََََ»، شما هم به برکت بودن با این‌ها به حقیقت قرآن که تجلّی کامل خدا است راه پیدا می‌کنید. این برای شما است.

مداهنه با قرآن

 قرآن در سوره‌ی واقعه به ما می‌گوید آیا شما با یک چنین کتابی با عظمتی بازی می‌کنید؟ «مُدْهِنُون»[۹] یعنی شما با این مداهنه می‌‌کنید. توجّه لازم را ندارید، شما با قرآن دارید سرگرمی ‌می‌کنید، قرآن را کجای زندگی خود برده‌اید؟ این آیات حجاب، این آیات حیا، این آیات حلال خوری، این آیاتی که رباخواری را جنگ با خدا معرّفی کرده است، این آیاتی که این‌ همه در مورد کفر ستیزی، استکبار ستیزی که حدود ۹۰۰ آیه در برائت از مشرکین است.

شما با دوستان خدا دوست هستید و با دشمنان خدا دشمن هستید؟ شما با گناه کنار نمی‌آیید، با گنهکار کنار نمی‌آیید، آیات قرآن را در کجای زندگی خود برده‌اید؟ «أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ» آیا به این حدیث خدا شما توجّه لازم را ندارید؟ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ»[۱۰] رزق شما از قرآن، روزی شما از قرآن به این است که شما این را تکذیب کنید. ‏«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا».[۱۱]

تأثیر حضور در محضر چشمه‌ی زلال سه معصوم

 از آن کسانی که همراه مطهرّین بود و هرگز جدا نشد قمر منیر بنی هاشم مولای ما حضرت ابالفضل العبّاس بود. از آبشخور چشمه‌ی زلال عصمت سه معصوم خود را سیراب کرده است. هم پدر او امیر المؤمنین جان پیغمبر بود، شخصیّت مشهور در آسمان‌ها و در زمین بود، تربیت شده‌ی دامن علی مرتضی است، هم بعد از پدر خود سایه‌ی کریم اهل بیت امام حسن مجتبی بر سر حضرت ابالفضل العبّاس بود و هم وجود نازنین امام حسین (علیه السّلام) که اگر شما درقرآن می‌خوانید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»[۱۲] از مصادیق بارز آن همین است که امام حسین شمس بود و عبّاس قمر او بود. نور خود را از امام حسین داشت. مستقیماً از وجود مقدّس حضرت سیّد الشّهداء جذب نور می‌کرد.

 آن‌قدر اوج گرفت، آن‌‌قدر در حضرت سیّد الشّهداء ذوب شد که امام حسین (علیه السّلام) مانند فردا عصری بود که حضرت اباالفضل را مخاطب قرار داد و گفت: «ارْکَبْ‏ بِنَفْسِی»[۱۳] حسین به قربان تو. انسان به کجا می‌رسد که امام زمان او می‌خواهد به قربان او شود. این ظرفیّت است، این فنا است، این مظهریّت اسم اعظم پرودگار متعال است، این دیگر عباس نیست حسین است، آیینه‌ی تمام نمای حسین است که حضرت ابی عبدالله می‌گوید: «ارْکَبْ‏».

Daghighi-13940729-08Moharram-ThaqalainSite


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۸۰٫ 

[۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۳٫

[۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۲٫

[۵]–  شرح الکافی، ج ‏۹، ص ۳۲۶٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۲۱۹٫ 

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۷۱، ص ۴۱۱٫

[۸]– سوره‌ی واقعه، آیات ۷۵ تا ۷۹ و آیات ۸۱  و ۸۲٫

[۹]– سوره‌ی واقعه، آیه ۸۱٫

[۱۰]– همان، آیه ۸۲٫

[۱۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۲٫

[۱۲]– سوره‌ی شمس، آیات ۱ و ۲٫

[۱۳]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۹۰٫