بررسی روایات

اینک به بررسی یک یک روایات می‌پردازیم:

 

بررسی روایت اول

اولین روایت راجع به نفس زکیه از کتاب کافی شریف است، چون محوریت بحث ما کتب اربعه می‌باشد.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلامیَقُولُ: خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ الصَّیْحَهُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْیَمَانِیُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ[۱] قَالَ لَا فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآیَهَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ[۲] فَقُلْتُ لَهُ أَ هِیَ الصَّیْحَهُ فَقَالَ أَمَا لَوْ کَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. [۳]

ترجمه: عمر بن حنظله مى‏گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى‏فرمود: پیش از قیام حضرت قائم علیه السّلام، پنج نشانه بیاید: صیحه آسمانى، خروج سفیانى، خورشید گرفتگى، کشته شدن نفس زکیه و خروج یمانى. من عرض کردم: قربانت گردم، اگر فردى از خاندان شما پیش از دیده شدن این نشانه‏ها خروج کند ما هم با او همراهى کنیم؟ فرمود: نه‏ و چون فردا شد این آیه را برای حضرت تلاوت کردم: اگر بخواهیم بر ایشان آیه و نشانه‏ای از آسمان نازل کنیم که گردن هایشان در مقابل آن خاضع گردد و به ایشان عرض کردم: آیا نشانه‏ها همان صیحه آسمانی است؟ حضرت فرمود: آگاه باش که اگر آن باشد گردن دشمنان خدا در برابرش خاضع گردد.

***

نکاتی را پیرامون این روایت بیان می‌کنیم:

  • آیه‌ای که دراین روایت ذکرشد، یازده بار در یازده روایت به مناسبت های مختلف از ائمه طاهرین علیهم السلام به آن استناد شده و تطبیق داده شده بر آیات و علامات ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
  • مساله قیامهای قبل از ظهور است که ظاهرش محکوم کردن همه قیامهاست ولی بر فرض که بپذیریم باید در دلالتش دقت کرد که می‌گوید: مِن اهل بیتک، ودراین صورت باید بگوئیم همه قیامها از جمله قیام مختار و امثال آن همه محکوم است در حالی که ائمه چنین مطلبی را نگفته‌اند؛ بلکه مختار و بعضی از قیامها را تأیید کرده‌اند.
  • از این روایت حتمیت علامت قتل نفس زکیه استفاده نمی‌شود. آنچه که در این روایت آمده جمله خَمسُ علامات است بدون اشاره به حتمیت آن.
  • از این روایت تفصیلات مربوط به نفس زکیه استفاده نمی‌شود، فقط همین مقدار که نفس زکیه کشته می‌شود اثبات می‌شود ولی اینکه او چه کسی است؟ و در کجا کشته می‌شود از آن به دست نمی‌آید.
  • درباره سند این روایت، نقاد در این فن، علامه مجلسی که خیلی ایراد به اسناد کافی شریف می‌گیرند وقتی به این حدیث می‌رسد می‌گوید: حسنٌ کالصحیح، اگر ایرادی وجود داشته باشد نسبت به عمر بن حنظله است که آنهم مرتفع است لذا می‌فرماید کالصحیح.

بعد علامه مجلسی می‌فرماید: شهید ثانی این روایت را صحیح شمرده است. و مراد از این کلام راوی که گفت: أهی الصیحه؟ الظاهر أنه قرره على أن المراد بها الصیحه و بیّن أن الصیحه تصیر سببا لخضوع أعناق أعداء الله.[۴]

مرحوم ملا صالح مازندرانی در ج۱۲ص۴۳۵ می‌فرماید:

«قوله خمس علامات؛ العلامات کثیره وقد مرت هذه الخمسه وعده اخری قبل ذلک» شاهد بحث ما اینجاست، لعل المراد بالنفس الزکیه الحسنی المذکور سابقا، این روایت را در بحث حسنی مطرح کردیم و مشکل سندی نداشت.[۵]

المراد من الصیحه المنادی الاول ملک و المنادی الثانی الشیطان[۶] ویفرق بینهما من کان یومن بولایه صاحب الامر ومن شاء الله ان یهدیه. به نظر من اگر به دنبال تفصیلات نفس زکیه نباشیم همین روایت برای اثبات اصل نفس زکیه کفایت می‌کند.

***

 

بررسی روایت دوم

روایتی است که مرحوم مجلسی آنرا در بحارالانوار از کتاب سرور اهل ایمان[۷] نقل می‌کند؛ این روایت سه مدرک بیشتر ندارد:

سرور اهل الایمان، بحارالانوار به نقل از سرور اهل ایمان، اثبات الهداه[۸] به نقل از بحارالانوار تنها با ذکر ابتدای روایت که مورد بحث است.

اما روایت:

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ إِلَى أَنْ قَالَ یَقُولُ الْقَائِمُ عج الله تعالی فرجه الشریف لِأَصْحَابِهِ: یَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَکَّهَ لَا یُرِیدُونَنِی وَ لَکِنِّی مُرْسِلٌ إِلَیْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَیْهِمْ بِمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِی أَنْ یَحْتَجَّ عَلَیْهِمْ فَیَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ[۹] فَیَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ فَقُلْ یَا أَهْلَ مَکَّهَ أَنَا رَسُولُ فُلَانٍ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ الرَّحْمَهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ الْخِلَافَهِ وَ نَحْنُ ذُرِّیَّهُ مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَهُ النَّبِیِّینَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِیُّنَا إِلَى یَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُکُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَکَلَّمَ هَذَا الْفَتَى بِهَذَا الْکَلَامِ أَتَوْا إِلَیْهِ فَذَبَحُوهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هِیَ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِکَ الْإِمَامَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُکُمْ[۱۰] أَنَّ أَهْلَ مَکَّهَ لَا یُرِیدُونَنَا فَلَا یَدْعُونَهُ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَهْبِطُ مِنْ عَقَبَهِ طُوًى فِی ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ حَتَّى یَأْتِیَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَیُصَلِّی فِیهِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ وَ یُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ ثُمَّ یَحْمَدُ اللَّهَ وَ یُثْنِی عَلَیْهِ وَ یَذْکُرُ النَّبِیَّ ص وَ یُصَلِّی عَلَیْهِ وَ یَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ لَمْ یَتَکَلَّمْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَیَکُونُ أَوَّلُ مَنْ یَضْرِبُ عَلَى یَدِهِ وَ یُبَایِعُهُ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ[۱۱]  وَ یَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ[۱۲]  فَیَدْفَعَانِ إِلَیْهِ کِتَاباً جَدِیداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ [۱۳] شَدِیدٌ بِخَاتَمٍ رَطْبٍ فَیَقُولُونَ لَهُ اعْمَلْ بِمَا فِیهِ وَ یُبَایِعُهُ الثَّلَاثُمِائَهِ وَ قَلِیلٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ مَکَّهَ [۱۴]حَتَّى یَکُونَ فِی مِثْلِ الْحَلْقَهِ قُلْتُ وَ مَا الْحَلْقَهُ قَالَ عَشَرَهُ آلَافِ رَجُلٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَهَ الْجَلِیَّهَ وَ یَنْشُرُهَا وَ هِیَ رَایَهُ رَسُولِ اللَّهِ ص السَّحَابَهُ [۱۵] وَ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم السَّابِغَهُ وَ یَتَقَلَّدُ بِسَیْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص ذِی الْفَقَارِ.[۱۶] و [۱۷]

ترجمه: حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف به اصحاب خود می گوید: ای قوم! همانا، اهل مکه، مرا نمی خواهند و لکن خدا مرا به سوی ایشان فرستاده به جهت این که برایشان حجت باشم به نوعی که به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجت کند. پس مردمی از اصحاب خود را می طلبد و به او می فرماید: به نزد اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت ام و ماییم ذریه ی محمد، صلی الله‌ علیه و آله و سلم و سلاله و نسل پاک پیغمبران و همانا ما مظلوم شدیم و مقهور گردیدیم، و از وقتی که پیغمبر ما رحلت فرمود تا این روز، حق ما را گفته اند و غضب کرده اند و ما از شما یاری می طلبیم پس ما را یاری کنید . همین که آن جوان این سخن را می گوید، او را بین رکن و مقام ذبح می کنند و او نفس زکیه است. پس هنگامی که این خبر به آن حضرت می رسد به یاران خود می فرماید: آیا من به شما خبر ندادم که اهل مکه ما را نمی خواهند …

***

برای توضیح بیشتر این قسمت روایت دیگری را از امام باقر علیه السلام به نقل از ابو خالد کابلی بیان می‌کنیم:

وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَى الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یُبَایَعُ الْقَائِمُ بِمَکَّهَ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهِ رَسُولِهِ وَ یَسْتَعْمِلُ عَلَى مَکَّهَ ثُمَّ یَسِیرُ نَحْوَ الْمَدِینَهِ فَیَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قُتِلَ [۱۸]فَیَرْجِعُ إِلَیْهِمْ[۱۹] فَیَقْتُلُ الْمُقَاتِلَهَ وَ لَا یَزِیدُ عَلَى ذَلِکَ[۲۰]

ترجمه: با حضرت قائم (علیه السلام) در مکه، بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول الله بیعت می کنند و آن حضرت، جانشین را بر مکه می گمارد . به سوی مدینه حرکت می کند که در میان راه، به وی خبر کشته شدن جانشین اش را می رسانند. حضرت، بلافاصله بر می گردد و ایشان را با جنگ می کشد و بیش از این کاری نمی کند .

سپس مولف بیان می‌کند و می گوید مراد از لا یزید شیئا یعنی اینکه کسی را به اسارت نمی‌برد.

اینکه روایت می‌گوید: امام فقط مقاتلین را می‌کشد تنها در این نقل آمده است، درصورتی که این روایت را کتب دیگری مثل: ارشاد، اعلام الوری، روضه، کشف الغمه، صراط مستقیم ومختصر هم نقل می‌کنند ولی در آنها اینگونه نقل شده که حضرت یقتل ثلاثه آلاف من قریش.

اگر از سند این روایت که مرفوعه است چشم پوشی کنیم با نظر در این متن باید گفت که شهادت نفس زکیه چند روز قبل از ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است و فاصله بسیار کوتاه است. عرض کردیم که اصل این روایت را کتاب سرور نقل کرده است وغیر از بحار و اثبات الهداه کسی آنرا نقل نکرده است.

سند این روایت در کتاب سرور به شیخ مفید بر می‌گردد ولی شیخ، وسائط و طریق روایت را ذکر نمی‌کند لذا این روایت مرفوعه بوده وضعیف می‌شود؛ ولی متن آن قوی است.

البته جای یک مقدار بررسی در مورد این کتاب و روایت وجود دارد، البته نه اینکه بخواهیم در آن تشکیک کنیم، چون این روایت را مرحوم مجلسی از سید علی بن عبدالحمید نقل می‌کند و معلوم نیست کتاب سید علی بن عبدالحمید همین کتاب سرور اهل ایمان است یا کتاب دیگر؟ و آیا سرور اهل ایمان منتخب و خلاصه کتاب دیگری است یا اینکه تالیف خود عبد الحمید است؟ به هر صورت در باب اینکه کتاب سرور اهل ایمان از چه کسی است؟ مرحوم تهرانی در الذریعه می‌گوید:

سرور اهل ایمان فی علامات ظهور صاحب الزمان یظهر من صدر الکتاب انه منتخب من کتاب الغیبه للسید بهاءالدین المذکورالذی کان مفصلاوکتبه بخطه ولم یسمه باسم ولما وجد بعض الافاضل الکتاب بخط السید استنسخه عن خطه بعینه وسماه بهذ الاسم واصل کتابه الغیبه رتبتها علی ما وجدتها بخطه وسمیتها سرور اهل الایمان فی علائم ظهور صاحب الزمان . [۲۱]

مهم اینست که صاحب کتاب می‌گوید: مطالبی که در کتاب آمده مشکل سندی ندارد و روایات آن صحیح است.

***

 

بررسی روایت سوم

عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام کَانَ یَقُولُ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ أَشْیَاءُ کَانَ یَقُولُهَا مِنَ الْمَحْتُومِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ اخْتِلَافُ بَنِی فُلَانٍ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ مِنَ الْمَحْتُومِ[۲۲]  وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ قُلْتُ وَ کَیْفَ یَکُونُ النِّدَاءُ قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادِی إِبْلِیسُ فِی آخِرِ النَّهَارِ مِنَ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عُثْمَانَ وَ شِیعَتِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ.[۲۳]

ترجمه: ثمالی (راوی دعای معروف به ابوحمزه ثمالی که درسحرهای ماه وارد شده و دارای مضامین عالیه است میباشد) گوید: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم امام باقر علیه السلام می فرمودند: خروج سفیانی از حتمیات و نداء از حتمیات و طلوع آفتاب از مغرب از حتمیات و چیزهای دیگری را هم از حتمیات بیان داشتند.

پس امام صادق علیه السلام فرمودند: و اختلاف بنی فلان از حتمیات و کشتن نفس زکیه از حتمیات و خروج قائم از حتمیات است.

عرضه داشتم: ندا چگونه است؟ (حضرت)فرمودند: فریاد می زند ندا کننده ای از آسمان اول روز می شنوند (ندا را) هر گروهی به زبان خود: آگاه باشید حق در علی و شیعیانش می باشد سپس ابلیس (شیطان) فریاد می زند در آخر روز از زمین: آگاه باشید حق در عثمان و شیعیانش می باشد.  پس در آن هنگام اهل باطل در شک و تردید قرار می گیرند.

***

اولین کسی که این روایت را نقل کرده فضل بن شاذان با نقل شیخ مفید در ارشاد و شیخ طوسی در الغیبه است.

اولین کتابی که این روایت را نقل کرده شیخ صدوق درکمال الدین است.[۲۴]

***

بررسی سندی روایت

مرحوم شیخ صدوق می‌گوید: حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل قال حدثنا عبدالله بن جعفر الحمیری عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن محبوب عن ابی حمزه ثمالی قال قلت لابی عبدالله

  • این روایت از حیث سندی هیچ مشکلی ندارد و باید از نظر سند آنرا پذیرفت.
  • البته در مورد ابن متوکل شاید توثیق خاصی از جانب قدماء نداشته باشد لکن قرائنی وجود دارد که می‌شود به آنها برای قبول ابن متوکل اعتماد کرد:

اکثار روایت صدوق از ایشان، تا جائی است که گفته شده ۴۸ مورد از او نقل روایت کرده است.

الف- اعتماد صدوق بر ایشان

 ب- توثیقات متاخرین

 ج- ابن طاووس در فلاح السائل [۲۵] می‌گوید: متفق علی وثاقته

 د- مرحوم خوئی می‌فرماید: الرجل لا ینبغی التوقف فی وثاقته[۲۶].

  • در مورد حمیری: شیخ القمیین است و صاحب کتاب قرب الاسناد است که در جلالت و وثاقت او هیچ جای بحثی نیست.
  • اما در مورد ابن عیسی:

 نکته‌ای نسبت به ایشان است که باید دقت کرد چون ممکن است برخی به این نکته استناد کرده و سند را از اعتبار بیاندازند. اشکال اینست:

مرحوم خوئی دراین باره می‌گوید: ما کان احمد یروی عن ابن محبوب، من اجل ان اصحابنا یتهمون ابن محبوب فی روایته عن ابی حمزه.[۲۷]

اشکال اینست که اصلاً روایات احمد بن محمد بن عیسی از ابن محبوب صحیح نیست زیرا ابن محبوب اصلاً از ابوحمزه روایت نقل نمی‌کند به این علت که روایات ابن محبوب از ابی حمزه را مشکل می‌دانند. لذا روایاتی را که ابن عیسی از ابن محبوب از ابوحمزه نقل کرده نمی‌پذیریم.

درجواب از این اشکال باید گفت، بله مبنای ابن محبوب همین بوده که از ابوحمزه نقل نکند ولی بعدها توبه کرد و از عقیده‌اش برگشت. لذا روایات ابن محبوب را از ابو حمزه می‌پذیریم.

ضمناً به این روایت هم اعتنا شده است. این روایت را ارشاد از ابوحمزه مستقیماً از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند: 

قلت لأبی جعفر علیه السلام خروج السفیانی من المحتوم قال نعم و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من مغربها محتوم و اختلاف بنی العباس فی الدوله محتوم و قتل النفس الزکیه محتوم و خروج القائم من آل محمد محتوم قلت له و کیف یکون النداء؟ قال ینادی مناد من السماء أول النهار ألا إن الحق مع علی و شیعته ثم ینادی إبلیس فی آخر النهار من الأرض ألا إن الحق مع عثمان و شیعته فعند ذلک یرتاب‏المبطلون.[۲۸]

عبارت همان عبارت روایت قبل است ولی با اختلاف کم.

تتمه بحث سندی: درباره وثاقت محمد بن موسی بن متوکل، اشکال شده و از مرحوم تستری در کتاب قاموس نقل می‌کنند که ابن متوکل سه روایت کذب و جعلی نقل کرده که این مطلب باعث سقوط او از وثاقت می‌شود.

مرحوم تستری درکتاب قاموس در این باره می‌گوید:

توثیق الخلاصه ـ للعلامه الحلی ـ له لم یعلم مستنده واما توثیق ابن داود له فالظاهر انه تبع الخلاصه، حیث لم یرمز لمستنده کما هو دأبه فیما یاخذ، هذا ویوجد فی اخباره اخبارٌ مضامینها غیر قویه بل یوجد فیها اخبار موضوعه منها فی باب من شاهد المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف فی خبر ۱۹فروی فیه عنه مشتملا علی وجود اخ له مسمی بموسی غاب معه مع انه خلاف اجماعنا[۲۹] ومشتملا علی ابقاء ابراهیم بن مهزیار اوان خروجه، ومشتملا علی انه امر ابراهیم بمسارعته مع اخوانه الیه وهو امر واضح البطلان. ومشتملا علی ان وقت ظهور القائم یذهب[۳۰] مع رایات الصفربین الحطیم وزمزم ویبعث الناس ببیعتهم الیه مع انه دلت الاخبار المتواتره علی کون ظهوره بنحو آخرولعل الخبر مما دُس فی الاکمال وکان الاعداء یفعلون ذلک قدیما وکان یونس بن عبد الرحمان لا یعمل بکل خبر، لدس اصحاب المغیره بن سعید.[۳۱] و [۳۲]

درباره ابن مهزیار در کتاب تاظهور [۳۳]تألیف این جانب (آیت الله طبسی) بحث شده است، که در مورد او چهار نقل وجود دارد و آنها را بررسی سندی و دلالی کرده و به اشکالاتی که در کتاب قاموس و کتاب اخبار الدخیله مطرح شده پاسخ داده اشده است. اشکالاتی که ذکر شد، سبب نمی‌شود که یک شخص به عنوان وضاع و کذاب از رده راویان موثق خارج شود و این مطالبی که مرحوم تستری بیان فرموده‌اند ادعایی است که اثبات نشده است و جای بحث و تامل دارد، ولی ما به تبع مرحوم خویی ابن متوکل را توثیق می‌کنیم. [۳۴]

***

منابعی که به ترتیب این روایت را نقل کرده اند:

  • الارشاد شیخ مفید به نقل از فضل بن شاذان ولی بدون ذکر سند.[۳۵]

شیخ طوسی از فضل بن شاذان از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند لکن در آن اختلاف بنی فلان دارد نه بنی عباس و شاید به خاطر تقیه‌ای بوده که در آن زمان وجود داشته است.

  • اعلام الوری ص۴۲۶
  • الخرائج والجرائح ص۲۸۶ با نقل قسمتی از روایت.
  • کشف الغمه ج۳ ص۲۴۹.
  • طراط المستقیم ج۲ص۲۴۸.
  • اثبات الهداهج۳درپنج جا.
  • بحارالانوار در ج۵۲ص۲۰۶ در چهار جا.
  • منتخب الاثر. ص۴۵۷، ف۶، ب۶، ح۱۷.
  • معجم احادیث امام مهدی، چاپ جدید، ج۴ ص۴۲۶

این روایت در منابع اهل سنت نقل نشده است. و این روایت ـ سوم ـ فقط محتوم بودن نفس زکیه را ثابت می‌کند.

***

 

بررسی روایت چهارم

این روایت را به گفته شیخ مفید، فضل بن شاذان نقل می‌کند و اولین کتابی که این روایت را نقل کرده، کتاب کمال الدین است با این سند:

حدثنا محمد بن الحسن بن احمد (ابن ولید) حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن المعروف عن علی بن مهزیار عن عبدالله بن محمد الحجال عن ثعلبه بن میمون عن شعیب الحذاء مشکل عن صالح مولی بنی العذراء قال سمعت ابا عبد الله الصادق علیه السلام یقول: … با همان نقل و متن ارشاد شیخ مفید.

***

بررسی سندی روایت:

از نظر سند تنها شخصی که جای بحث دارد، صالح مولی بنی العذراء است که مجهول است، البته در نقل ارشاد صالح مولی بنی عذراء نیست بلکه صالح بن میثم است. اگر بن میثم باشد که همان فرزند میثم تمار است.[۳۶]

اگر مراد از صالح او باشد در موردش این توثیقات وجود دارد:

  • کشی اورا توثیق کرده است.
  • از رجال کامل الزیارات است.
  • از رجال تفسیرقمی است.
  • امام باقر علیه السلام طبق نقلی که خود ابن میثم دارد به او فرموده: انی احبک واحب اباک حبا شدیدا.[۳۷] البته این دلیل آخر قدری مشکل دارد زیرا راوی این روایت خودش است لذا نمی‌توان به آن استناد کرد، مگر به عنوان موید.

***

ناقلین این روایت:

به هر حال روایت چهارم را علما مورد اعتنا قرار داده‌اند و در کتاب های خود آنرا نقل کرده‌اند که عبارتند از:

  • کمال الدین شیخ صدوق، ج۲ص۶۴۹
  • الارشاد شیخ مفید، ص۳۶۰
  • الغیبه طوسیص۴۴۵ عن صالح بدون ذکر پسوند
  • اعلام الوری ص۴۲۷
  • کشف الغمه، ج۳ص۲۵۰
  • الطراط المستقیم، ج۲ص۲۴۹
  • اثبات الهداهج۳ ص۷۳۱
  • بحارالانوار، ج۵۲ ص۲۰۳
  • منتخب الاثردر دوجا؟
  • معجم احادیث امام مهدی، ج۴ ص۴۲۶

اما از اهل سنّت کسی این روایت را نقل نکرده است. از این روایت تنها چیزی که استفاده می‌شود زمان قتل نفس زکیه است.

***

 

بررسی روایت پنجم

این روایت چندین نقل و طریق دارد[۳۸] که باید یک به یک بررسی شود:

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنا علی بن الحسن عن یعقوب بن یزید عن زیاد القندی عن غیر واحد من أصحابه عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: قلنا له السفیانی من المحتوم فقال نعم و قتل النفس الزکیه من المحتوم و القائم من المحتوم و خسف البیداء من المحتوم و کف تطلع من السماء من المحتوم و النداء من السماء من المحتوم فقلت و‌ای شی‏ء یکون النداء فقال مناد ینادی باسم القائم و اسم أبیه(علیهم السلام). [۳۹]

ترجمه: راوى گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: سفیانى حتمى است؟

فرمود: آرى وکشته شدن نفس زکیه حتمى است، وقائم علیه السلام از حتمیات است. وفرو رفتن سرزمین بیداء ولشکریان سفیانى حتمى است، وظاهر شدن کف دستى از آسمان حتمى است، وندا از آسمان حتمى است.

عرض کردم: ندا چه خواهند بود؟

فرمود: ندا دهنده اى که به نام حضرت قائم علیه السلام ونام پدرش را ندا خواهد داد.

***

از این روایت استفاده می‌شود که قتل نفس زکیه از علائم حتمی است.

اگر چند روایت در کنار هم به حد تواتر یا استفاضه برسند، حتمیت قتل نفس زکیه اثبات می‌شود. ولی اگر آن روایات به حد تواتر یا استفاضه نرسند و مشکل سندی داشته باشند، فقط می‌توان اصل قتل نفس زکیه را جزو علامات دانست ولی حتمیت قتل او را نمی‌توان از علائم حتمی به حساب آورد.

***

ناقلین این روایت:

اما کسانی که این روایت را نقل کرده‌اند عبارتند از:

  • مرحوم نعمانی در الغیبه که اولین ناقل این روایت است.
  • مرحوم حر عاملی در اثبات الهداه به نقل از کتاب غیبت مرحوم نعمانی. [۴۰]
  • آیت الله صافی درمنتخب الاثر به نقل از غیبت نعمانی. [۴۱]

عجیب اینکه این روایت را بحار با این متن و سند ذکر نکرده است. و از قرن چهارم و پنجم تا قرن دوازدهم کسی آنرا نقل نکرده است.

***

بررسی سندی

از نظر سندی این روایت دو اشکال دارد:

اشکال اول:

اشکال اول در مورد زیاد القندی است که نمی‌توان مشکل او را به خاطر کثرت روایات حل کرد چون ۱۳ روایت بیشتر در کتب اربعه ندارد و این سیزده روایت را نمی‌توان اکثار روایت نامید. این شخص جزو رؤوس و سران واقفه است و به گفته نجاشی و دیگران از کسانی بوده که از امامت امام رضا علیه السلام توقف کرده است.

مرحوم شیخ در کتاب الغیبه می‌گوید:

و أما ما روی من الطعن على رواه الواقفه فأکثر من أن یحصى و هو موجود فی کتب أصحابنا نحن نذکر طرفا منه. روایاتی در تضعیف واقفه و از جمله همین شخص نقل می‌کند.[۴۲]

مرحوم خویی نیز در این باره می‌گوید:

أقول: لا ریب فی وقف الرجل و خبثه و أنه جحد حق الإمام علی بن موسى علیه السلام مع استیقانه فی نفسه فإنه بنفسه قد روى النص على الرضا علیه السلام کما مر.

اما مرحوم خویی در انتها روایت او را قبول می‌کند و می‌فرماید:

و قد عده الشیخ المفید قدس سره فی الإرشاد ممن روى النص على الرضا علی بن موسى علیه السلام  بالإمامه من أبیه و الإشاره إلیه منه بذلک من خاصته و ثقاته و أهل الورع و العلم و الفقه من شیعته إذا فالرجل من الثقات و إن کان قد جحد حق الإمام علیه السلام و خانه طمعا فی مال الدنیا.

فإن قلت إن شهاده الشیخ المفید راجعه إلى زمان روایته النص على الرضا علیه السلام و لذا قد وصفه بالورع فلا أثر لهذه الشهاده بالنسبه إلى زمان انحرافه.

قلت: نعم إلا أن المعلوم بزواله من الرجل هو ورعه و أما وثاقته فقد کانت ثابته و لم یعلم زوالها، هذا و فی شهاده جعفر بن قولویه بوثاقته غنى و کفایه. [۴۳]

البته مرحوم خوئی از مبنایش در مورد کتاب کامل الزیارات برگشتند، لذا نمی‌توان از این طریق وثاقت او را ثابت کرد. از طرفی برخی درصددند تمام روایات زیاد قندی را قبل از انحراف موثق بدانند، که در اینصورت بعد از انحراف جهتی برای صدور روایت از او نخواهد بود. اگر این مطلب صحیح باشد روایاتی که سندش به زیاد قندی برسد مشکل ندارد ولی باید راوی قبل و بعدش را بررسی کرد.

 


 

[۱]  –قیامهای زیادی در زمان حضرت امام صادق علیه السلام انجام می‌شد و حضرت می‌فرمودند هرکس قیام کند مخارج اهل وعیالش با من است چون حکومت عباسیین باید متزلزل شود. حال بحثی است راجع به قیامهای آخرالزمان که آیا قیامهای قبل از ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف مورد تایید است یا خیر؟ برخی در صدد مخدوش کردن قیامها مخصوصا انقلاب مقدس اسلامی به استناد بعضی روایت مثل روایت کل رایه ترفع هستند، که این روایت هم از نظر سند مشکل دارد وهم از نظردلالت جای بحث دارد واز جمله روایاتی که به آن استناد می‌کنند همین روایت است که اکنون این مورد بحث ما نیست.

[۲]شعراء/۴

[۳]کافی، ج۸ ص۳۱۰، ح۴۸۳، حدیث الفقهاء و العلماء.

[۴]مرآه العقول، ج۲۶ص۴۰۶، ح۴۸۳.

[۵]شرح اصول کافی، ۱۲/۴۳۵.

[۶]مراد از شیطان یا ابلیس است و یا انسانهای شیطان صفت. هر دوی اینها صیحه است و هر دو اینها به گوش همه می‌رسد.

[۷]در مورد کتاب سرور اهل ایمان قبلاً بحث شد که آیا همان کتاب غیبت است یا کتاب منتخب الانوار المضیئه؟

[۸]ج۳ ص۵۸۲

[۹]در کتاب سروراهل ایمان بجای این کلمه، منهم دارد.

[۱۰] –  در کتاب سرور اهل ایمان به جای آن، الا اخبرکم دارد.

[۱۱]  – مردم جبرئیل را کرارا به قیافه‌های مختلف دیده‌اند. مثلا زمان حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به کربلا ابن عباس می‌گوید دیدم جبرئیل با امام حسین علیه السلام بیعت کرد. که در کتابهای شیعه وسنی نقل شده است ومثلا جبرئیل در چهره دحیه کلبی دیده شده است. مراجعه کنید به کتاب سیر اعلام النبلاء که یکی از زنان پیامبر به عنوان یکی از افتخارات خود دیدن جبرئیل بیان می‌کند. حال اگر ما بگوئیم حضرت فاطمه یا حسنین علیهم السلام جبرئیل را دیده‌اند، می‌گویند شما قائل به نزول جبرئیل و وحی هستید!!!

[۱۲]  – نکته‌ای که این روایت دارد رجعت کردن پیامبر وعلی علیهما السلام است که در ابتدای ظهور است. نکته دیگری که باید توجه داشت اینکه اصل رجعت از ضروریات مذهب شیعه است و تنها در جزئیاتش اختلاف وجود دارد.

[۱۳]  – شاید کنایه از حکومتهای عرب باشد.

[۱۴]در مورد نفس زکیه باید همان بیان مرحوم مجلسی را که بین خروج وظهور فرق گذاشته قبول کنیم.

[۱۵]  – این پرچم اگر باز شود صاحب آن بر نمی گردد مگر با فتح وپیروزی.

[۱۶]چرا می‌گویند ذو الفقار؟ به این دلیل که به هرکس برخورد کند دوچار دو فقر دنیوی واخروی می‌شود فقر دنیوی اورا از دنیا کوتاه می‌کند ودر آخرت هم از رحمت الهی محروم می‌کند وکسی نمی تواند در مقابل او دفاع کند.

[۱۷] بحارالانوار، ج۵۲ ص ۳۰۷، ب۲۶، ح۸۱

[۱۸] – از این فراز روایت معلوم می‌شود این جریان مربوط به بعد از ظهور حضرت است.

[۱۹]  – به سوی اهل مکه

[۲۰]  – بحارالانوار، ج۵۲ ص ۳۰۹

[۲۱]سروراهل ایمان فی علامات ظهور صاحب الزمان قال فی البحار وصرح ایضا فی الریاض، بانه للسید النسابه بهاء الدین علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النجفی النیلی اقول یظهر من صدر الکتاب انه منتخب من کتاب” الغیبه “للسید بهاء الدین المذکورالذی کان مفصلا فانتخب السید نفسه من کتابه الغیبه هذا الکتاب وکتبه بخطه ولم یسمه باسم ولما وجد بعض الافاضل الکتاب بخط السید استنسخه عن خطه بعینه وسماه بهذا الاسم واصل کتابه الغیبه کما یأتی فی حرف الغین مختصر من کتاب” الانوارالمضیئه “فی احوال المهدی تألیف السید علم الدین علی بن عبدالحمید بن مختار بن معد الموسوی کما فصلناه فی ج ۲ ص ۴۴۲ وذکرنا ان علم الدین کان من مشایخ السیدتاج الدین محمد بن القاسم ابن معیه الحسنی الدیباجی الذی توفى ۷۷۶ وکان هو من مشایخ الشهید الاول محمد بن مکی. اول الکتاب ما لفظه وبعد فهذه اخبار منقوله من خط السید الکامل السعید السید علی بن عبدالحمیدمن کتاب الغیبه رتبتها على ما وجدتها بخطه وسمیتها” سرور اهل الایمان فی علائم ظهور صاحب الزمان “راجیا بها لی وله رجوح المیزان یوم تشیب فیه الولدان.فأقول وبالله العصمه وعلیه التکلان.وجدت بخطه اول لفظه، قال رحمه الله : فمن ذلک ما صح لی روایته الى آخر کلامه. الذریعه الی اصول تصانیف الشیعه، ج۱۲ ص۱۷۲و۱۷۳

[۲۲]  – از این روایت حتمیت قتل نفس زکیه استفاده می‌شود ولی آیا از آن موارد دیگری مثل زمان و مکان قتل و سایر موارد استفاده نمی شود.

[۲۳]  – بحارالأنوار ج : ۵۲ ص : ۲۸۹، ب۲۶، ح۲۷.

[۲۴]کمال الدین، ج۲ص۶۵۲ باب ۵۷ ح۱۴٫

[۲۵]  – فلاح السائل فصل ۱۹ص

[۲۶] معجم رجال الحدیث، ج۱۷ ص۲۸۵٫

[۲۷]معجم رجال الحدیث، ج۲ص۲۹۷، ۳/۸۶، رقم الترجمه۹۰۲، ذیل ترجمه احمد بن محمد بن عیسی الأشعری قمی، البته در چندین مورد ذکر نموده است: ۴/۲۹۸، رقم و ترجمه ۹۶۰؛ ۶/۹۸/۳۰۷۹، حسن بن عبدب و…

[۲۸]الإرشاد، باب ذکر العلامات القیام ج : ۲ ص : ۳۷۱

[۲۹]  – نکته اینجاست که ایشان ابتدا می‌فرماید این روایات موضوعه وجعلی است ولی در اینجا می‌فرماید خلاف اجماع است. آیا اگر خلاف اجماع بود موضوع می‌شود؟ لذا این مطلب جای بحث دارد.

[۳۰]  – یعنی ابراهیم بن مهزیار، یراجع المصدر الظاهر لاوجه لهذا الکلام هنا.

[۳۱]این شخص به قدری روایت جعل کرده بود که خودش در هنگام اعدام گفته بود که من پنج هزار روایت در روایات شیعه وارد کرده‌ام.

[۳۲] قاموس الرجال، ج۹ص۶۱۴، الاخبار الدخیله

[۳۳]  – تا ظهور، ج۱٫ ص۲۹۲

[۳۴]نکته‌ای که در ارتباط با مباحث مهدویت ازکلام مرحوم تستری استفاده می‌شود، اینکه ایشان برخی روایات کتاب کمال الدین مرحوم صدوق را به دلیل وجود وضاعین وجعل آنها زیر سوال می‌برد، این مطلب اگر چه قطع آور هم نباشد ولی لا اقل برای ما جای تامل دارد که در ارتباط با روایات مهدویت دست به عصا حرکت کنیم وهر روایتی را در هر کتابی مسلّم و قطعی تلقی نکنیم.

[۳۵]الارشاد، ۲/۳۷۱، باب ذکر العلامات قیام …

[۳۶]اکثر فرزندان او اهل فضل بوده‌اند. برخی از آنها از مفسرین و بزرگان بوده‌اند که فرزند میثم تمار یکی از آنهاست.

[۳۷]میثم تمار بیست روز قبل از شهادت امام حسین به شهادت رسید درحالی که از عمره برمی گشت.

[۳۸]معجم احادیث الامام مهدی ع، ج۵ صفحات ۱۶۷، ۱۶۸، ۱۶۹، ۱۸۷، ۱۹۱، ۱۹۷، ۲۲۹، ۲۳۲، ج۷ص۴۲۵

[۳۹]الغیبه للنعمانی، ص ۲۵۷، ح۱۵.

[۴۰]اثبات الهداه، ج۳ص۷۳۶

[۴۱]منتخب الاثر، ص۴۵۵، ح۴

[۴۲]و روى ابن عقده عن علی بن الحسن بن فضال عن محمد بن عمر بن یزید و علی بن أسباط جمیعا قالا قال لنا عثمان بن عیسى الرواسی حدثنی زیاد القندی و ابن مسکان قالا کنا عند أبی إبراهیم علیه السلام إذ قال یدخل علیکم الساعه خیر أهل الأرض فدخل أبو الحسن الرضا علیه السلام و هو صبی فقلنا خیر أهل الأرض ثم دنا فضمه إلیه فقبله و قال یا بنی تدری ما قال ذان قال نعم یا سیدی هذان یشکان فی قال علی بن أسباط فحدثت بهذا الحدیث الحسن بن محبوب فقال بتر الحدیث لا و لکن حدثنی علی بن رئاب أن أبا إبراهیم علیه السلام قال لهما إن جحدتماه حقه أو خنتماه فعلیکما لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین یا زیاد لا تنجب أنت و أصحابک أبدا قال علی بن رئاب فلقیت زیاد القندی فقلت له بلغنی أن أبا إبراهیم علیه السلام قال لک کذا و کذا فقال أحسبک قد خولطت فمر و ترکنی فلم أکلمه و لا مررت به

قال الحسن بن محبوب فلم نزل نتوقع لزیاد دعوه أبی إبراهیم علیه السلام حتى ظهر منه أیام الرضا علیه السلام ما ظهر و مات زندیقا. الغیبهللطوسی ص : ۶۸

[۴۳]معجم ‏رجال ‏الحدیث ج : ۷ ص : ۳۱۹و۳۱۸، ۸/۳۳۰، رقم ۴۸۱۱ ذیل ترجمه زیاد بن مروان.