در این متن می خوانید:
      1. نداشتن مشورت و رفتن به مسیر استبداد و دیکتاتوری
      2. پیغمبر قرآن ناطق است
      3. همراه بودن ملکی از بزرگترین ملائکه‌ی خدا با پیغمبر
      4. رسیدن پیغمبر به بالاترین مرحله‌ی قرب الهی
      5. گرایش نداشتن آدم‌های خوش نام در مسیر خطا
      6. به یاد خدا بودن و یاد کردن خدا از بندگان
      7. راه نداشتن ائمّه و پیغمبر به ترک اولی
      8. مقام جمع الجمعی و رسیده به حق
      9. شنیدن موعظه نوعی عبادت است
      10. اشراف داشتن پیغمبر به عالم غیب
      11. مصلحت‌اندیشی مشاور برای مشورت کردن
      12. شبیه هم نبودن اثر انگشت‌ افراد
      13. موجودات نسخه‌ی واحده‌ای از خدا هستند
      14. مشورت کردن افراد و شخصیّت قائل شدن برای هم
      15. مشورت مشارکت با عقول دیگران
      16. مشورت گریز از استبداد و دیکتاتوری
      17. مشورت کردن نوعی عبادت کردن است
      18.  پیغمبر تجلّی نور الهی
      19. مستقر کردن علم خدا در وجود انسان‌ها پاک
      20. حدیث قدسی از مرحوم آیت الله بهجت
      21. دعوت کردن خدا از بندگان
      22. دعا نوعی عبادت است
      23. اسماء الحسنی جلوه‌ی جمال و جلال پروردگار متعال
      24. لطیف شدن انسان با دعا کردن
      25. مصلحت دانستن خدا در دادن یا ندادن حوایج
      26. دعا کردن دلیل بر نگه داشتن انسان‌ها از بلایا
      27. عکس های مربوط به حضور دکتر شجاعی فر

برای دانلود کلیپ « دعا » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۵ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « دعا » مربوط به این جلسه، با حجم ۲۵ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود تمام کلیپ های این جلسه با حجم ۳۸ مگابایت به صورت یکجا، اینجا کلیک نمایید.

***شایان ذکر است برای دانلود صوت و فیلم این جلسه، از آیکون دانلود بالای صفحه استفاده نمایید***


 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَى خَاتَمِ الأنبیَّاءِ وَ المُرسَلینَ طَبیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ  الْمَعْصُومِینَ سیِّمَا بَقیَّهِ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرْواحُنَا وَ أَرْواحُ مَن سِواهُ فِداه وَ عَجَّلَ الله فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصْرَتَه وَ رِضاهُ وَ رأفَتَه وَ اللََّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعینَ».

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».[۲]

این آیات کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات که به ما آموزش ادب، آموزش تعبّد، آموزش زندگی دینی با چاشنی‌های الهی را می‌دهد.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (1)

نداشتن مشورت و رفتن به مسیر استبداد و دیکتاتوری

 یکی از مسائلی که انسان را در زندگی به نکبت، به خودخواهی، به تکبّر، به استبداد و دیکتاتوری مبتلا می‌کند، این است که آدم حرف حکیمی را قبول نکند، اهل مشورت نباشد، مشورت همه جا جنبه‌ی آموزشی ندارد، یک نوع تواضع است.

پیغمبر قرآن ناطق است

وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه از نظر وقوف به مصالح کلّی عالم و مصالح جزئی رخدادها بی‌خبر بود و نه در لحظه‌ای از زندگی بلاتکلیف بود، پیامبر ما قرآن ناطق بود و دستی که قرآن را نازل کرده است، زندگی پیغمبر را خودش رقم زده است. پیغمبر لحظه‌ای به خود واگذار نبوده است.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (2)

همراه بودن ملکی از بزرگترین ملائکه‌ی خدا با پیغمبر

وجود مقدّس حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) در خطبه‌ی قاصعه دارند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِنْ‏ لَدُنْ‏ أَنْ‏ کَانَ‏ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ»[۳] خداوند برای پیغمبر ملکی از بزرگترین ملائکه‌ی خود را قرین کرد «مِنْ‏ لَدُنْ‏ أَنْ‏ کَانَ‏ فَطِیماً» امّا وقتی که شیرخوار بود، کودک بود، این ملک قدم به قدم پیغمبر را همراهی می‌کرد و او را در مسیر حق تعالی یاری می‌کرد. خدای متعال در دوران کودکی یک چراغی به نام ملک همراه او گذاشته بود تا او را در مسیر خدا، در مسیر حق، دور از هر خطایی حرکت کند.

رسیدن پیغمبر به بالاترین مرحله‌ی قرب الهی

 به خاطر همین از نظر معنویّت وجود نازنین پیامبر خدا به بالاترین مرحله‌ی قرب الهی نایل بوده است، «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏»[۴] مقامی که به نبی ما رسید، هیچ پیغمبری و هیچ ملکی به آن‌جا نرسیده است. با توجّه به این قربی که نسبت به خدا دارد و دوام ذکری که «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً»[۵]، «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۶] و تضمینی که خداوند منّان برای اهل ذکر دارد. فرمود: «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»[۷] کسانی که دوام ذکر دارند، دائماً ذاکر هستند، دائماً مذکور هستند. خداوند متعال همیشه‌ی هوای آن‌ها را دارد. دل هر کس هوای خدا را کرده باشد، به هر مقداری که دل پیش خدا باشد، خدا پیش او است و این‌که کسی دائماً مذکور خدا باشد، خدا به او عنایت کند لحظه‌ای از مسیر رشد به عصمت فاصله ندارد.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (3)

گرایش نداشتن آدم‌های خوش نام در مسیر خطا

بنابراین پیغمبر حق محض است، نه عبد محض است، از این جهت حق محض است. ولی پیغمبر خدا با این‌که هیچ راه به خطا ندارد، نه این‌که مجبور است کار بد انجام دهد نه، گرایشی به خطا ندارد. آدم‌هایی که فرهیخته هستند، آدم‌هایی که با شخصیّت‌ هستند، آدم‌هایی که خوش نام هستند، آن‌ها نه این‌که راه به بدی ندارند، ولی اصلاً این کار را انجام نمی‌دهد. یک آدم خوش نام کار زشت انجام نمی‌دهد، کار پست انجام نمی‌دهد. اصلاً امکان ندارد این کار را انجام دهد. یعنی نه این‌که عقلاً محال است، ولی عرفاً هرگز این کار را انجام نمی‌دهد.

به یاد خدا بودن و یاد کردن خدا از بندگان

وجود نازنین پیغمبر ما از آن جهت که از نورانیّت کامل بهره‌مند بود، نزد خدا است و همیشه هم نزد خدا است. همیشه به یاد خدا بود و خدا هم همیشه از او یاد می‌کرد و تضمین‌های قرآنی که «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»[۸]، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ»[۹] خدای متعال در تمام اظهار نظرهای خود نه این‌که به پیغمبر تعلیم ذهنی می‌داد، به او نشان می‌داد. همان چیزی که به حضرت یوسف یک بار نشان داد «لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ»[۱۰] اگر یوسف آنچه را که خدا نشان می‌داد را نمی‌دید، او هم به سمت زلیخا گرایش پیدا می‌کرد. «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ»، نمی‌گوید «لَولا أن عَلِمَ» اصلاً یک چیزی بر او مشهود بود، چیزی که دیگران نمی‌بینند را می‌دید. پیغمبر دائماً در این مسیر مورد ارایه‌ی حق از جانب پروردگار متعال بود یعنی ذهن نبود، عینیّت بود. «بِما أَراکَ اللَّهُ»[۱۱] خدا به او نشان می‌داد.

راه نداشتن ائمّه و پیغمبر به ترک اولی

با این مقام عصمت خاتمیّت که ترک اولی برای انبیاء دیگر روا است و استغفار کردند، ولی وجود نازنین پیغمبر ما و ائمّه‌ی ما راه به ترک اولی ندارند، چون هیچ لحظه‌ای برای آن‌ها غفلت نیست. یعنی توجّه‌ به دنیا آن‌ها را لحظه‌ای از توجّه به خدا باز نمی‌دارد.

مقام جمع الجمعی و رسیده به حق

در اصطلاحات عرفانی می‌گویند آن‌ها به مقام جمع الجمعی رسیده بودند. همان‌گونه که پروردگار متعال خود را توصیف کرده است که «لَا یَشْغَلُهُ‏ سَمْعٌ‏ عَنْ‏ سَمْعٍ‏ … وَ لَا یَشْغَلُهُ‏ شَأْنٌ‏ عَنْ‏ شَأْنٍ‏»[۱۲] کسی که به مقام جمع الجمعی رسیده است، او سفر «من الحق إلی الخلق» کرده است، سفر او مأموریّت است، به خود واگذار نشده است، به حق رسیده است، برای بردن دیگران به سوی حق توجّه به خلق می‌کند، ولی این توجّه به خلق لحظه‌ای آن‌ها از توجّه به خالق باز نمی‌دارد.

شنیدن موعظه نوعی عبادت است

با این‌که وجود نازنین پیغمبر خدا دارای این رتبه بود، ولی در عین حال فرمود: «یَا جَبْرَئِیلُ‏ عِظْنِی»[۱۳] جبرئیل من را موعظه کن. موعظه شنیدن عبادت است، پیامبر اکرم از این عبادت صرف نظر نمی‌کرد. لذا بزرگان ما آیت الله عظمی بهجت پای صحبت‌های ما می‌نشست، از اوّل تا آخر گوش می‌کرد. ما چیز تازه‌ای برای او نداشتیم، ولی نشستن او برای ما چیزهای تازه‌‌ای بود، برای دیگران چیزهای تازه‌ای بود.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (4)

اشراف داشتن پیغمبر به عالم غیب

نبیّ مکرّم اسلام هم در مسئله‌ی سمع حق، سماع موعظه آمادگی داشت و آنچه را که به ما دستور می‌داد را عمل می‌کرد و هم با این‌که علم او «فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏»[۱۴] درهای غیب به روی او باز بود، چون مرتضی حق تعالی بود، صریح قرآن کریم است، آن‌ها اشراف به غیب داشتند. در عین این‌که همه چیز را می‌داند، خدا به او دستور داد «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[۱۵]       با آن‌ها مشورت کن.

مصلحت‌اندیشی مشاور برای مشورت کردن

آن کسی که مورد مشاوره است به فکر می‌افتد. یک معلّم، یک استاد ماهر وقتی به شاگردان خود می‌گوید روی این مطلب فکر کنید و نظر بدهید، نه این‌که او نمی‌داند و به او یاد دهند، می‌خواهد آن‌ها فکر خود را به کار بگیرند. لذا مشورت مصلحت‌اندیشی برای مشاور است، برای کسی که خود راه را می‌داند، برای دیگران راه باز می‌کند که آن‌ها در فکر من شریک شوند.

«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» بودن خدای متعال

امّا در مسئله‌ی افراد عادی این‌که «لا تَکرار فِی التَجَلِّی» خدای متعال به هر کسی یک چیزی داده است که به دیگری آن را نداده است، خدا خود یگانه است، تمام مخلوقات او هم یگانه هستند یعنی خدا از هر وجودی یکی و یکتا آفریده است، دو وجود ندارد، فقط یک نوع از این موجود آفریده است و دومی هم ندارد. خدا خود «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ»[۱۶] است، مخلوقات خود را هم یکی یکی حساب کنید «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» است.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (5)

شبیه هم نبودن اثر انگشت‌ افراد

به همین دلیل این اثر انگشت را الآن کسانی که حج رفتند، وفات کردند، یکی از طرق شناسایی آن‌ها این است که اثر انگشت‌های آن‌ها موجود است و در نیرو انتظامی وجود دارد، آن‌جا وارد مکّه شدند قاعدتاً از آن‌ها اثر انگشت برداشتند و این اثر انگشت وسیله‌ی شناسایی است. انگشت هر کس مخصوص خود او است و مثل آن هم ندارد. دو برادری که دوقلو هستند، با این‌که آن‌ها در همه‌ی جهات به نظر می‌رسد شبیه هم هستند، شبیه نیستند. یعنی یک خصوصیّاتی در یک شخصی است که در دیگری وجود ندارد، اهل آن می‌تواند تشخیص دهد. یکی هم چشم است که اخیراً به جای اثر انگشت چشم را می‌بینند و چیزهای دیگری که علم کشف کرده است که هر کسی یک چیزی دارد که فقط خود او دارد. زیر این آسمان میان شش میلیارد بشر من یک چیزی دارم که هیچ کسی غیر از خود من آن را ندارد. همه همین‌گونه هستیم.

موجودات نسخه‌ی واحده‌ای از خدا هستند

این‌که «لا تَکرارَ فِی التَجَلّی» این‌که علم هر روز پیش می‌رود، ثابت می‌کند که موجودات نسخه‌ی واحده‌ای هستند، مثل خود خدا هستند، خدا «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» است، مخلوقات او هم یکی یکی حساب کنید «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» است.

مشورت کردن افراد و شخصیّت قائل شدن برای هم

با این حال وجود مقدّس پیامبر اکرم همه‌ی بشر را مأمور به مشورت کرده است، خود او هم مشورت کرده است. مشورت کردن خود تعبّد بود، خود اجرای دستور بود، تکمیل دیگران بود. پدرها باید با بچّه‌های خود مشورت کنند، مادرها با دخترها مشورت کنند، کم کم با آن‌ها دوست می‌شوند، با آن‌ها مدارا می‌کنند، به آن‌ها شخصیّت می‌دهد. مشورت کردن شخصیّت دادن است، اکرام است، به حساب آوردن است. مردی که با زن خود مشورت نمی‌کند، این‌که «شَاوِرُوهُنَ‏ وَ خَالِفُوهُنَ‏»[۱۷] به این معنا نیست که هر چه آن‌ها گفتند مخالفت کنیم. مصلحت در این است که با آن‌ها مشورت کنیم.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (6)

مشورت مشارکت با عقول دیگران

ولی در مشورت مجبور نیستید هر چه آن‌ها گفتند عمل کنید، تحت تأثیر قرار نگیرید که چون او اظهارنظر کرده است، خجالت بکشید و نه بگویید و چیزی که او می‌گوید قبول کنید، نه ممکن است او خلاف بگوید، با خلاف او مباحثه کنید، روشن کنید که او خلاف گفته است. ولی مشورت، مصلحت عامه است، مشورت راهی برای تکامل زیر مجموعه است، مشورت مشارکت در عقول دیگران است.

مشورت گریز از استبداد و دیکتاتوری

یکی از جهاتی مشورت گریز از استبداد است، آدم‌هایی که به مشورت تن نمی‌دهند یا نقد دیگران را نمی‌پذیرند، ناراحت می‌شوند کسی بگوید شما این‌جا غلط گفتید، اشتباه گفتید، این‌جا کار تو اشتباه بود. آن‌ها آدم‌های مستبدی هستند، آن‌ها گرفتار دیکتاتوری می‌شوند، خدا نکند آن‌ها به جایی برسند، وقتی به جایی برسند هر کس علیه آن‌ها حرف بزند به نادانی و نفهمی و عوامی متّهم می‌کنند، چیزهای ناپسند را به دیگران نسبت می‌دهد که از او عیبی گرفته یا انتقادی کند. این باعث می‌شود خود او منفور شود.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (7)

مشورت کردن نوعی عبادت کردن است

ولی کسانی که مردم را به حساب می‌آورند، شاگردان خود را به حساب می‌آورند، بچّه‌های خود را به حساب می‌آورند، آشناهای خود را به حساب می‌آورند و با آن‌ها مشورت می‌کنند، هم عبادت می‌کنند، هم از نظر اخلاقی خود را می‌سازند. این در مورد عموم مردم است. امّا نسبت به رهبران عرشی به کسانی که سیم خاص عصمت آن‌ها را همیشه به خدا وصل کرده است یا رادار غیب دارند، علی الدوام خدای متعال آن‌ها را مدد می‌کند و از غیب این عالم مایه می‌گیرند. اگر شما با آن‌ها سر و کار دارید، توقّع نداشته باشید هر چه شما می‌خواهید شود.

بعضی از افراد خدمت امام رضا (سلام الله علیه) می‌روند، شرفیاب کربلا می‌شوند. روایت دارد: «إِنَّ الْإِجَابَهَ تَحْتَ‏ قُبَّتِهِ‏»[۱۸] زیر قبه‌ی امام حسین دعا مستجاب می‌شود، می‌روند دعا می‌کنند و مستجاب نمی‌شود گاهی شکایت می‌کنند. این آیه‌ی کریمه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۱۹] بدانید این پیغمبری که در جمع شما است، او بلدچی است، او آن‌جا را دیده و پیش شما آمده است. او پس پرده را می‌بیند و با شما همراهی می‌کند.

چون که با کودک سر و کارت فتاد                    پس زبان کودکی باید گشاد

مسئله‌ی «کَلَّمِ‏ النَّاسَ‏ عَلَى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ»[۲۰] با بچّه که نباید با زبان بزرگی صحبت کرد، باید با بچّه با زبان بچّگی صحبت کرد. پیغمبر که در میان ما دیده می‌شود خود را تنزّل داده است و با همراهی می‌کند.

 پیغمبر تجلّی نور الهی

 ما افتخار داریم با چنین کسی که «أَنَا وَ عَلِیٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّهِ»[۲۱] او پدر عالمیان است، پدر همه‌ی انبیاء است. آدم ابوالبشر و تمام انبیاء سر سفره‌ی فیوضات پیغمبر اکرم هستند، ریشه‌ی همه خود این آقا است که در این‌جا تجلّی کرده است، ولی از اوّل نور بود و تمام عالم سر سفره‌ی پیغمبر خدا هستند. پیغمبر خود را تنزّل می‌دهد و با ما مشورت می‌کند، هم نشان می‌دهد چقدر تواضع دارد، چقدر خاکی است، چقدر مردمی است، با مردم مشورت می‌کند، هم به ما شخصیّت می‌دهد که شما می‌توانید پیش پیغمبر اظهار نظر کنید، امّا توقّع نداشته باشید هر چه شما می‌گویید پیغمبر همان را عمل کند.

شما حاجت خود را از امام رضا بخواهید، از حضرت امام حسین بخواهید، از حضرت امیر المؤمنین بخواهید، از حضرت ابوالفضل بخواهید، ولی اگر حاجت روا نشدید، فکر نکنید حاجت نگرفتید، والله بیش از آنچه که توقّع دارید خدا به شما می‌دهد، خدا به حساب شما ریخته است. امّا چرا الآن نداده است؟ «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».[۲۲]

مستقر کردن علم خدا در وجود انسان‌ها پاک

من یک موقع به مرحوم آیت الله آقای بهجت مثل همین جوان‌هایی که الآن خدمت آن‌ها هستیم، در همین سنین بودم. در مشهد به محضر ایشان رسیدیم و عرض کردیم آقا ما وقتی مشهد می‌آییم توقّعاتی از امام رضا (علیه السّلام) داریم، ولی تغییر و تحوّلی در خود نمی‌بینیم. آقای بهجت دو، سه نکته گفتند.، دریای حکمت بود «مَنْ‏ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ أَرْبَعِینَ‏ صَبَاحاً جَرَتْ‏ یَنَابِیعُ‏ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه»[۲۳] کسانی که با خدا صاف هستند، با خدا ندار هستند، خدا با آن‌ها ندار است، خدا خدایی خود را به آن‌ها می‌دهد، علم خود را در وجود آن‌ها مستقر می‌کند، می‌جوشد. این‌گونه نیست که از جای دیگر در آن بریزند، خود جوشش حکمت است. وقتی حرف می‌زند تمام دُرفشانی می‌کند، یک حرفی که قیمت نداشته باشد از حکیم صادر نمی‌شود «جَرَتْ‏ یَنَابِیعُ‏ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه».

حدیث قدسی از مرحوم آیت الله بهجت

آقای بهحت یک حدیث قدسی خواندند که در این حدیث قدسی خدای متعال فرمود بود: «أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ وَ لَا تُعَلِّمْنِی‏ مَا یُصْلِحُکَ‏»[۲۴] همین‌قدر که خدا به تو افتخار داده است، گفته است بیا با من حرف بزن، خواسته‌های خود را به من بگو، چه مقامی بالاتر از این‌که تو کلیم خدا شدی، خدا اجازه داده است بنشینی با او حرف بزنی.

دعوت کردن خدا از بندگان

شما اگر بخواهید با مقامات حرف بزنید باید وقت بگیرید، باید دربان را ببینید، امّا خدا همیشه‌ی پیش شما است، هر وقت خواستید با او حرف بزنید، خدا به شما اجازه داده است، نه بالاتر از اجازه است، خودش دعوت کرده است، گفته است من را صدا بزنید «أَطِعْنِی» به این معنا نیست که چیزی از من بخواه. «أَطِعْنِی» یعنی من را بخوان، من را بخواه، امّا در جای دیگر فرموده است: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[۲۵] از فضل خدا سائل باشید، چون ندار هستید، نادار هستید، خدا دارا است. فضل یعنی زیاد، خدا زیاد دارد، شما که ندار هستید، کمبود دارید «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» از چیزهای زیادی که خدا دارد بخواهید. هم گفته است بخواهید، هم گفته است من را بخوانید. «أَطِعْنِی»[۲۶] خود خواهی است، نه حاجت‌خواهی. دعای واقعی ارتباط با خدا است.

دعا نوعی عبادت است

لذا یکی از معانی نماز، دعا است. خود دعا یک نوع عبادت است. عین نماز است. چون ما در نماز خدا را می‌خوانیم و خدا را می‌خواهیم، او را دوست داریم که صدایش می‌زنیم. آدم کسی را دوست نداشته باشد کاری به کار او ندارد، ما خدا را دوست داریم، خدا محبّت خود را در دل ما قرار داده است و او را دوست داریم. لذا هیچ کاری هم نداریم، می‌گوییم ای خدا، یا الله. تکیه کلام مرحوم آقای بهاء الدّینی (أعلی الله مقامه الشریف) یا الله، یا کریم بود. آقای بهجت در جمع یا ستار می‌گفت، در خلوت‌های خود یا الله، یا هادی می‌گفت.

اسماء الحسنی جلوه‌ی جمال و جلال پروردگار متعال

 «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏»[۲۷] تمام اسم‌های خدا زیبا است، شما که در وجود گرایش به جمال دارید، تمام زیبایی‌ها این‌جا است «أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» کدام یک از اسم‌های او را می‌خوانید، همه جلوه‌های جمال و جلال پروردگار متعال است، چرا به او نظر نمی‌کنید؟ چرا به جمال الهی نظر نمی‌کنید؟ من را بخوانید، با اسماء من ارتباط پیدا کنید، من لطیف هستم، شما هم لطیف می‌شوید، لطافت پیدا می‌کنید. دعا آدم را لطیف می‌کند، آدم را رفیق می‌کند. امّا بی‌ارتباط بودن با خدا آدم را کثیف می‌کند. کثیفی به معنای مقابل نظافت نیست، کثیف از نظر لغت چیز متراکم، خشن است. کثیف مقابل لطیف است.

لطیف شدن انسان با دعا کردن

لذا «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی»[۲۸]تکبّر خشنونت است، آن‌قدر ارتباط شما با خدا کم بوده و رابطه برقرار نکردید خشن شدید، کثیف شدید، مستکبر شدید، حجاب کبر پیدا کردید، با مردم فاصله می‌گیرید، خود را بزرگ می‌بینید، مردم را کوچک می‌بینید، باد کردید. دعا آدم را لطیف می‌کند، آدم را رقیق می‌کند. هوا چون رقیق است از درز دیوارها هم عبور می‌کند، امّا چیزهایی که بزرگ باشند جا نمی‌شوند، باید در را بکَنیم تا داخل شوند. چرا این‌طور رفتار می‌کنید که جا نشوید، بخواهید جا پیدا کنید باید دیگران را بلند کنید تا بنشینید، چرا این‌طور شدید؟ چرا آن‌قدر بزرگ شدید در جمع نمی‌گنجید؟ در بین مردم نمی‌گنجید، همیشه جدا شدید؟ دعا آدم را لطیف می‌کند، دعا آدم را رقیق می‌کند، دعا آدم را شفّاف می‌کند. خدا را بخوانید.

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (8)

مصلحت دانستن خدا در دادن یا ندادن حوایج

در این حدیث قدسی که آقای بهجت (روحی فداه)‏ برای ما خواندند، فرمودند: خدا فرموده است: «أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ وَ لَا تُعَلِّمْنِی‏ مَا یُصْلِحُکَ‏»[۲۹] مصلحت خود را به من تعلیم نده، شما آنچه که خود تشخیص می‌دادید به من گفتید، حالا من آن را انجام می‌دهم یا انجام نمی‌دهم، من مصلحت شما را در نظر می‌گیرم. خواسته‌ی شما را در نظر نمی‌گیرم، خیر شما را در نظر می‌گیرم. چیزی که شرّ شما باشد ولو بخواهید، به شما نمی‌دهم «وَ لَا تُعَلِّمْنِی‏ مَا یُصْلِحُکَ‏».

دعا کردن دلیل بر نگه داشتن انسان‌ها از بلایا

نکته‌ی دومی که مرحوم آقا فرمودند این است که شما وقتی به این‌جا می‌آیید چنین شدید، اصلاً فکر نکردید اگر به این‌جا نمی‌آمدید کجا بودید؟ امام زمان ما را نگه داشته است و الّا ما هم داعش می‌شدیم، وهابی می‌شدیم، آدم‌کش می‌شدیم، تروریست و شراب‌خوار می‌شدیم، این ارتباطات ما را نگه داشته است، قدر بدانید. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ».[۳۰]

من امشب از صدیق بسیار ارجمند خود، فاضل بزرگوار که جزو افتخارات ما هستند آقای بهجت فرمودند: مرحوم علّامه‌ی آقای سیّد مهدی قزوینی در حلّه یک سخنرانی کرد، چهار هزار نفر را مستبصر کرد. این را نقل فرمودند، بعد فرمودند: اگر من یکی از آن‌ها را داشتم سرم به عرش می‌خورد. آقای دکتر خاصیّت یک روحانی مخلص را دارد، خیلی از افراد را بهشتی کرده است. از افرادی که در مکّه راه دیگری می‌رفتند، دست آن‌ها را گرفته و به دامن امیر المؤمنین وصل کرده است. ما با ایشان قرار داریم در قیامت هم که دست او بر دامن امیر المؤمنین است، دست ما را رها کند و به دامن امیر المؤمنین بگذارد. ایشان در حج غم بار امسال هم در جمع قربانیان بوده است، خدای متعال به طرز معجزه‌آسایی ایشان را برای جامعه‌ی ما نگه داشته است که إن‌شاء‌الله شکارهای دیگری داشته باشد و ایشان بشارت دهند. یکی از کتاب‌های او که الآن در نزد خود دارند مناظره دکتر و شیخ است، مباحثاتی که با بعضی از علمای آن طرف کرده است، آن‌ها را با یک قلم خوبی نوشتند و حضرت آقا خواندند و دوست داشتند، تشویق کردند. حالا مشغول هستند تا جلد دوم را چاپ کنند، ما از آن هم استفاده می‌کنیم. من از ایشان دعوت کردم با نور حجّی که با خود آوردند، حاجی وقتی می‌آید با نور حج می‌آید، مادامی که گناه نکرده است این نور است، ایشان با نور حج آمده است آن هم چه حجّی است.

 

عکس های مربوط به حضور دکتر شجاعی فر

Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (10)Sadighi-Masjed-13940713-ThaqalainSite (9)


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۰٫

[۴]– سوره‌ی نجم، آیه ۸٫

[۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۶]– سوره‌ی توبه، آیه ۳۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۲٫

[۸]– سوره‌ی نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۹]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰۵٫

[۱۰]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۴٫

[۱۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰۵٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ‏۸۸، ص ۷۱٫

[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۴۷۱٫

[۱۴]– سوره‌ی جن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۱۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۵۹٫

[۱۶]– سوره‌ی شوری، آیه ۱۱٫

[۱۷]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۱۶۵٫

[۱۸]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۰، ص ۳۳۵٫

[۱۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۲۰]– معانی الأخبار، ج ‏۱، ص ۱۵٫

[۲۱]– بحار الأنوار، ج ‏۱۶، ص ۹۵٫

[۲۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۲۳]–  مصباح الشریعه، ص ۳۵۵٫

[۲۴]– الأمالی( للصدوق)، ص ۳۲۰٫

[۲۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۲٫

[۲۶]– الأمالی( للصدوق)، ص ۳۲۰٫

[۲۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۱۰٫

[۲۸]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۲۹]– الأمالی( للصدوق)، ص ۳۲۰٫

[۳۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫