«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * َفْقَهُوا قَوْلی‏»

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ جَمِیعاً وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهَ عَلَى خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ طَبیبِ نُفُوسِنَا نَبِیِّ الرَّحْمَهِ إِمَامِ الْأُمَّهِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ  وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ وَ سِیَّمَا مَوْلَانَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی العَالَمینِ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللّه رُؤیَتهَ و صُحبَتَهُ وَ خِدمَتَهُ وَ الإستِشهَادَ بَینَ الیَدَیهِ وَ لَعْنَُ اللَّهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفْسِی بِتَقْوَى اللَّهِ».

خداوند وعده ی آتش داده است

شما بندگان صالح و خوب خدا و خود را توصیه‌ی به تقوای الهی می‌کنم. اهتمام به واجبات و پرهیز از محرّمات «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا»[۱] به خدا پناه می‌بریم. [در این آیه] خداوند متعال [به همه ی ما] هشداری داده است.

[در داستان های ما آمده است که] بعضی از مراقبین گریه می‌کردند، سوز دائم داشتند به ایشان گفته شد: شما که بحمدالله وظیفه‌شناش هستید، مسئولیت‌پذیر هستید، در چهارچوب دین خدا حرکت می‌کنید. کسی خلافی از شما ندیده است، با این همه رعایت و مراقبت این گریه و سوز برای چیست؟ جواب داد: خدا ورود من را به آتش دوزخ خبر داده است؛ امّا برای خروج من خبری نرسیده است. در این آیه‌ی کریمه «إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها» [آمده است که] هیچ کسی از شما نیست، مگر وارد دوزخ می‌شود.

غرایز ما، نفسانیّت ما، هوا و هوس ما، حرص ما، تکبّر ما، حسد ما، تقلّب و فریب و دروغ‌هایی که در زندگی اشخاص برای آن‌ها پیشامد می‌کند، جهنّم است. « الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ »[۲] این لذائذ ظاهری، این زرق و برق دنیا که دل نوع ما را می‌برد ظاهر آن لذّت است، شهرت است، قدرت است؛ امّا اگر کسی چشم برزخی داشته باشد و باطن این‌ها را ببیند، آتش می‌بیند، جهنّم می‌بیند.

چرا گوشت هم دیگر را می خورید!؟

روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و آل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حقیقت برخی از گناهان را بازگو کردند. «الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ‏»[۳] حسد ایمان را می‌خورد، آن‌گونه که آتش چوب خشک را می‌خورد. این [روایت] به ما چه می‌گوید؟ در مورد غیبت خدا در قرآن فرموده است: «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»[۴] خدا صریحاً دستور داده است بدگویی یکدیگر را نکنید. پشت خدمتگزاران، اقوام، فامیل‌ها، مؤمنین، متدیّنین، نمازگزارها، اهل ولا، محبیّن عصمت و طهارت عیب درست نکنید. شایعه‌پراکنی نکنید. اگر عیبی هم از آن‌ها سراغ دارید، حق ندارید بازگو کنید. این [دستور] را، هم به خاطر خود شما می‌گوییم، هم به خاطر حفظ انسجام جامعه [و] وحدت جامعه است. به خاطر باروری شجره‌ی پر برکت اعتماد عمومی است.

هر کسی  [که] از جمع شما مخدوش می‌شود، معیوب می‌شود [در واقع] یک عضوی از خود شما خراب می‌شود، [که در این صورت] اعضای خود را یکی بعد از دیگری دارید از دست می‌دهید. جمع خود را حفظ کنید که شما مجموعاً یک پیکر هستید و اعضای این پیکر، افراد جامعه هستند. اعضای خود را به فساد منتسب  [و] متهم نکنید. اگر [شخصی] مشکلی و دردی دارد رفع کنید. چرا عیب خود را به دیگران می‌گویید [و] خود را ضعیف می‌کنید؟ چرا دشمن را به خود[تان] جری می‌کنید؟ [این در مورد غیبت بود] تا چه برسد به تهمت، به دروغ.

امّا خداوند متعال در این [آیه ی] کریمه علاوه بر این‌که حکمت سعادت اجتماع مسلمان‌ها را منظور داشته است، به آن فرد هشدار می‌دهد که این غیبت باطن بدی دارد که تو این را دوست نمی‌داری. اگر این برادری که غیبت او را کردی مرده بود و جنازه‌ی بی‌جان او افتاده بود، حاضر بودی بروی و با دندان خود گوشت او را بکنی و بخوری؟ «فَکَرِهْتُمُوهُ» شما دوست نمی‌دارید. این برخلاف طبیعت شما و فطرت شما است. انسان مرده‌ خوری نمی‌کند، انسان جسم بی‌جان را نمی‌خورد؛ امّا این غیبت‌ها همان خوردن گوشت بی‌جان است.

این رذایل اخلاقی [و] این ناهنجاری‌های رفتاری، جهنّم است. در رأس این جهنّم‌ها فتنه است. «الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»[۵] پروردگار متعال جامعه‌ی ایمانی را، جامعه‌ی بهشتی را و جامعه‌ی دینی را از جامعه‌ی جهنّمی ممتاز ساخته است.

ما باید خود بخواهیم!

 ویژگی‌ بهشتی‌ها این است که «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ‏»[۶] [وقتی] مؤمنین وارد بهشت می‌شوند پالایش می‌شوند. «نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» [یعنی اگر] در درون خود [و] در باطن خود غلّ [و] مرضی باشد، خدا می‌گوید ما این را نزع می‌کنیم. معلوم می‌شود که مراقبت‌های ما عنایت خدا را جذب می‌کند. خدا بیماری را شفا می‌دهد؛ «یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ». [خداوند] از چنگال حرص و طمع و تکبّر و عادت‌های بد، دروغ‌گویی و امثال این‌ها… [انسان را نجات می دهد.] این‌ها بیماری است [و] دوا و درمان آن با خدا است؛ ولی ما باید بخواهیم. (تا نگرید طفل کی نوشد لبن)

اگر ما تلاش کردیم، سوز و گداز نشان دادیم، «نَزَعْنا» خدا از دل ما این معایب را نزع می‌کند. برطرف می‌کند. اگر [خود را آماده ی پاک شدن] نکردیم، در جهنّم باقی می‌مانیم. اگر بخواهیم بهشتی شویم، [باید بدانیم که] سینه‌ی بهشتی پاک است [و] غلّی در سینه‌ی او نسبت به جامعه‌ی ایمانی نیست. [بهشتی] «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[۷] است. دلش نسبت به شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام و نسبت به گویندگان لا اله الا الله محمّد رسول الله (صلوات) موج محبّت است.

 برادری به انسان قدرت می دهد

قلب اهل بهشت صفا دارد. خار ندارد. «نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» [نتیجه ی] اثر نداشتن کینه اخوّت است. [بهشتیان] با هم دوستی می‌کنند. اخوان هستند. اثر اخوّت این است که به یکدیگر پشت نمی‌کنند. با هم دیگر قهر نیستند. «عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ»؛ [یعنی] این‌ها بر سریر [مقابل یکدیگر] هستند. یعنی این اخوّت برای انسان قدرت می‌آورد، انسان را بر اریکه و سریر قرار می‌دهد، او را کرسی نشین می‌کند [و او] بر موقعیت و اقتدار سوار می‌شود. «مُتَقابِلینَ» [یعنی] این‌ها هیچ وقت متدابر نیستند؛ [بلکه] متقابل هستند [و] روی به هم می‌آورند.

بیایید [در این]  روز جمعه – همه‌ی شما بحمدالله پیشتازان این جامعه هستید- بیایید محبّت‌های خود را بالا ببریم، بیایید خوش‌‌بینی‌های خود را بالا ببریم. بیایید حمایت‌ها را بالا ببریم. بیایید عوامل اختلاف را شناسایی کنیم و از میان خود آن [ها] را طرد کنیم؛ [چراکه] ما هستیم که می‌پذیریم [و] ما هستیم که طرد می‌کنیم. ما می‌توانیم با هم باشیم، ما می‌توانیم میکروب‌های اختلاف و نفاق را از میان خود جدا کنیم.

جامعه ی جهنمی

 خداوند متعال در مورد خصلت جهنّم فرمود: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها»[۸] این [ها] کاملاً در مقابل آن گروه بهشتی‌ها [قرار دارند] که سینه‌ی آن‌ها صفا دارد، زلال هستند، شفاف هستند و با همدیگر برادر هستند و متقابل هستند و متدابر نیستند؛ [اما] در مقابل، جهنّمی‌ها، جامعه‌ی جهنّمی، خانواده‌ی جهنّمی، اداره‌ی جهنّمی و محیط جهنّمی، آنهایی هستند که همه برای همدیگر پرونده درست می‌کنند. «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» این می‌گوید این بد است، او می‌گوید آن بد است. معلوم می‌شود [در این جامعه] همه بد هستند. بیایید همه خوب باشید، چرا همدیگر را بد بدانیم [تا] دیگران هم بگویند همه‌ی این‌ها بد هستند.

آب کم جو، تشنگی آور به دست!

ما در ارتباط با مطالب خطبه‌ی جمعه‌ خود که اسرار را می‌خواستیم عرض کنیم، [در مورد اسرار الهی مطالبی آماده کرده ایم. در واقع] سِرّ را به هر کسی نمی‌دهند. جناب موسی و برادر ایشان علیهما السلام جویای انسان کامل بودند[و خداوند هم آنها را سیراب کرد]. خدا این عطش را [هم] به جوان‌های ما داده است، به جامعه‌ی ماداده است.

آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه فردی نبود که در رسانه‌ها و در جراید و این‌ها مطرح بشود؛ ولی گمشده‌ی جامعه‌ی ما بود. ما آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه را ندیدم، ما ملّا حسین قلی همدانی اعلی الله مقامه را ندیدیم، ما آقا شیخ علی زاهد اعلی الله مقامه را ندیدیم، ما آقا سیّد احمد کربلایی اعلی الله مقامه را ندیدیم، ما ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی اعلی الله مقامه را ندیدیم. صلحایی که اسم آن‌ها را گاهی می‌شنویم [و] حالات آن‌ها برای ما مطرح می‌شود، واقعاً دل از ما می‌برند. آن‌ها دلبر ما هستند. آن‌ها گمشده‌ی ما هستند. ما دوست داریم حالات آن‌ها را بشنویم. این نشان می‌دهد که إن‌شاءالله صاحب ما دارند می‌آیند. (آب کم جو تشنگی آور به دست) این عطش که همه‌ی ما می‌خواهیم خوب بشویم، از بدی‌های خود خسته شدیم و دیگر نمی‌خواهیم بد باشیم و دیگر برای ما کافی است، [این نشانه ی آمدن امام زمان است].

بدی انسان را خسته می‌کند. بدی انسان را ناامید می‌کند. بدی انسان را خوار می‌کند. بدی انرژی و نیروهای آدم را می‌سوزاند. این خوبی است که برکت می‌دهد، به عمر انسان ثمر می‌دهد [و] نتیجه می‌دهد. حضرت موسی علیه السلام این عطش را داشت؛ لذا قرآن دارد [=می فرماید:] «فَوَجَدا»[۹]؛ یافتند. [از این آیه] معلوم می‌شود [که آنها] می‌گشتند، گمشده داشتند [و آن را] تعقیب می‌کردند. از هر کوی و برزنی سراغ می‌گرفتند.

ترزیق عرفان!

یک انسان شایسته، یک انسان خودساخته، یک انسان اهل دل می‌شناسید [که] انسان به او اعتماد کند [و] سر به او بسپارد و به حرف‌های او گوش بدهد؟ از همین عطش [است]  [که] جامعه‌ی شهید داده و انقلاب کرده‌ی ما که عرفان و آن سیر و سلوک حضرت امام رحمه الله تعالی علیه به این امّت تزریق شده، [تا به حال دوام آورده است.]

مطالبی که سابقاً مطرح شدن [زمانی] آن برای حوزه‌های علمیه‌ سنگین بود، امروز در [قشر] جوان‌های ما رایج است و بعضی از آن‌ها [به] نسخه‌های عرفانی عمل می‌کنند؛ امّا همین [امر] باعث شده است که وقتی افراد متقلّب دیدند که [در] بازار عطشی وجود دارد [و] تقاضا زیاد شده است، [آن ها هم] عرضه‌های بدلی می‌دهند [=دادند] و این جزء خطرهای موجود جامعه‌ی ما است که بدون مشاوره‌ی با کارشناسان از فقهای ما [مردم دست به اعمالی بزنند]؛ چون عرفان بدون فقاهت عرفان نیست.

دیدن عجائب با چشمان باز!

«وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا»[۱۰]؛ انسان تا زنده است، مأمور است که جدول دین را پیاده کند و جدول دین را باید از دین‌شناس و فقیه بگیرد؛ لذا عرفای بزرگوار ما [همچون] مرحوم ملّا حسین قلی همدانی رضوان الله تعالی علیه تمام شاگردانی که تربیت کرده اند، اوّل فقیه بودند و بعد آمدند عارف شدند. [درست نیست] که انسان [ببیند] در هر جایی یک مدّعی پیدا شده [و عده ای را دور خود جمع کرده است از او پیروی کند.] [این افراد] گاهی هم ریاضت‌ها کشیده اند، جنی دارند، تسخیر جن کرد ه اند [و] یک کارهای غیر عادی هم می‌کنند؛ و[لی با] این [کارها] جوان‌های باصفای ما را از ما می‌گیرند.

اگر کسی بخواهد به سِر برسد، در اسراری که در نمازهای ما است، در روزه‌های ما است، در حج ما است، اسراری که در جهاد ما است، [تفکر کند.] در این حرکت بسیجی ما، در این جهاد عمومی ما که «بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه» در جهاد مردم مجاهد ما،  اسراری است که اگر چشم برزخی کسی بود و می‌دید، می‌یافت که چه عجایبی [در این جهاد نهفته است]؛ «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِبَ»[۱۱]

مرحوم حاج هادی ابهری از صلحایی بود که بزرگان فقیه ما ایشان را قبول دارند با این‌که کلاهی [و] عوام بود، امّا مجذوب بوده است. [همچنین] مرحوم آیت الله العظمی میلانی رحمه تعالی علیه مشتری ایشان بوده  و با او عقد اخوّت بسته بود. ایشان در مدرسه‌ی فیضیه، روز هجوم ددمنش‌های شاه به طلبه‌ها ، [در] روز شهادت امام صادق علیه السلام قبل از انقلاب [حضور داشتند و] گفته بودند که من پشت درب مدرسه‌ی فیضیه رو به حرم حضرت فاطمه‌ی معصومه علیها السلام بودم [و] دیدم تمام اسلام با تمام کفر مقابل شد، تقابل کلّ اسلام با کلّ کفر شد.

 

پیمان مردم، پیمان خون است!

انقلاب شما حضور محض دین است و امام مأمور بود که این دین را به صحنه بیاورد. دین منهای حکومت، دین منهای ولایت، دین منزوی است. دین در حدّ نماز پراکنده است. امّا وقتی حکومت اسلامی و ولایت آمد، خود دین، حقیقت دین، حقیقت امیر المؤمنین علیه السلام، حقیقت غدیر در این ولایت تجلّی دارد.

همه‌ی شما که در تأسیس این نظام الهی و حضور همه‌جانبه‌ی دینتان، خون دادید و در استمرار آن هم در هر جایی [که] لازم بوده است، الحق و الانصاف مردم ما مجاهدانه، ایثارگرانه، عاشقانه از انقلاب خود حمایت کردند، دفاع [و] جانفشانی کردند.

گاهی دشمن خیال کرد که صبر مردم ما تمام شده است. در جریان مرصاد چون جنگ را به بهانه‌ی این‌که فرساینده است، به امام رحمه تعالی علیه آن جام زهر را نوشاندند. [وقتی] دنیا احساس کرد که ملّت خسته شده است [و] دیگر از انقلاب خود حمایت نمی‌کند، منافقین آن بلوا را در مرصاد به پا کردند. امّا دیدید مردم چه کردند؟ دیدید چه حماسه‌ای بود؟ دیدید چه محشری بود؟ دیدید چه قیامتی بود؟

در این جریانات و فتنه‌ها [ی اخیر] هم همین‌طور بود. دنیا مردم [و] پیوند مردم ما را با علی و اولاد علی علیهم السلام با امام و خلف صالح امام، با خون شهیدان، با مقدّسات خود دنیا نتوانسته است کشف کند؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»[۱۲] امروز هم امریکا منتظر است که صبر ما تمام شود. [اما] این‌طور نیست. مردم ما پیمان بسته اند [که] تا جان دارند در خدمت دین خود باشند. (تکبیر)

راز رسیدن به راز ها!

 این صاحب سر بودن را -که شما [خود] بحمدالله ملّت اسرارآمیز هستید و خیلی اسرار در طول این ۳۰ سال در انقلاب شما وجود داشته است-، خداوند متعال در گوشه و کنار [قرآن] معرّفی کرده است. «فَوَجَدا»؛ موسی و برادرش یافتند؛ چون عطش داشتند، یافتند. «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»[۱۳]

راز رسیدن به رازها و رمزها و اسرار همین است که انسان با کسانی در ارتباط باشد که دو ویژگی داشته باشند: ۱-‌ موجود شومی نباشد؛ [همانطوری که قرآن می فرماید:] «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ * ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ * سَیَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ * فی‏ جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»[۱۴]؛ این آدم به قدری خبیث است که او را ابو لهب گفتند. اسم او که ابو لهب نبود! اسم او عبد العزّی بود؛ امّا در اثر آتش‌ افروزی، فتنه‌گری، عناد با پیغمبر صلی الله علیه و آله [قرآن او را ابولهب نامید. این شخص] به دنبال پیغمبر راه می‌افتاد [و] تا اجتماعی را می‌دید، گرایشی را می‌دید، شروع به شایعه پراکنی می‌کرد و ایجاد آتش می‌کرد. زن او هم مثل خودش بود. «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»؛ او هم بار خار را بر روی دوش خود حمل می‌کرد و زیر پای پیغمبر صلی الله علیه و آله [می ریخت.] یا نه همین زن مدام آتش عداوت را در دل ابو لهب و دیگران تشدید می‌کرد. خوب این موجود شومی است. امّا «آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا»؛ [مانند] امام رحمه تعالی علیه [که] سراسر رحمت بود، برای همه‌ی دنیا رحمت بود. به خدا امام برای دشمنان دین هم ارمغان آورد، حریّت آورد، آزادی آورد. ما خیرخواه همه‌ی ادیان و همه‌ی جوامع بشری هستیم.

«آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»؛ اگر بخواهید به اسرار برسید باید به کسانی دسترسی داشته باشید که آن‌ها علم لدّنی دارند. «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»؛ لذا رازیابی در این عبادت‌ها، آن [علم لدنی] را می‌خواهد. آن [را] هم که همین‌طور به انسان نمی‌دهند. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏»[۱۵]؛ اصلاً حضرت موسی [علیه اسلام] دنبال این نبود که حضرت خضر برای او کلاس تشکیل بدهد [و] الفبا بگوید. گفت آیا اجازه می‌دهی؟ «هَلْ أَتَّبِعُکَ»[۱۶] اجازه می‌دهی من تو را تبعیّت بکنم؟ شاید به من تعلیم بدهی از آنچه که خدا به تو از علوم باطنی [و] علوم غیر کتابی تعلیم داده است.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ * کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ * ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»[۱۷]

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ  الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَى خَاتَمِ النَّبِیِّینَ سَیِّدِنا أَبِی ‌الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی مَوْلَانَا عَلِی‏ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَۀَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّهِ القَائِمِ الْمُنْتَظَرَ َ حُجَجِکَ عَلَى عِبَادِکَ وَ أُمَنَائِکَ فِی بِلَادِکَ».

«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفْسِی بِتَقْوَى اللَّهِ».

با تقوا همیشه در بهشت هستید.

بار دیگر توصیه‌ی همه‌ی انبیاء و اوصیای انبیاء و ره‌یافتگان عالم و سفرای الهی به این است که [ای] انسان‌ها خود را کنترل کنید، رها نباشید، زندگی خود را در چهارچوب قرار بدهید. بی‌حساب حرف نزنید، بی‌حساب نگاه نکنید، بی‌حساب حبّ و بغض نداشته باشید، بی‌حساب تولید نکنید، بی‌حساب هزینه نکنید [و] آدم حسابی باشید. با تقوا بودن، یعنی آدم حسابی بودن. اگر تقوا داشتیم، «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ‏َ»[۱۸]؛ تقوا بهشت را نزدیک انسان قرار می‌دهد. [با تقوا] دیگر فاصله‌ای با بهشت ندارید. (هرچه پیش آید خوش آید)

شما همیشه در بهشت لقاء هستید، در بهشت رضوان هستید، در بهشت ولایت علی و اولادش هستید، در بهشت محبّت امام زمان عج الله تعالی فرجه  هستید. (صلوات)

سالگرد رحلت و ماجرای شیخ عباس قمی

مناسبت‌هایی که در این هفته، مناسبت طرح دارد، سالگرد رحلت محدّث بزرگ مرحوم آقا شیخ عبّاس قمی رضوان الله تعالی علیه است که اگر اخلاص ایشان تقسیم می‌شد، ما هم آباد می‌شدیم. آقا شیخ عبّاس قمی این همه کتاب نوشت. [وقتی] آقا زاده‌ی ایشان مریض شده بود و دکتر آن روز جوشانده [ای] داده بود که بسیار تلخ و ناگوار بود و خوردن آن مشکل بود. [ایشان] نباتی [در آن] انداخته بودند [تا] شیرین بشود [که] آقازاده‌ی مریض بتواند این را تناول کند. مادر مریض رفته بود قاشق بیاورد [و در این زمان] مرحوم آقا شیخ عبّاس با انگشت دست خود، این لیوان را هم زده بود. خانم وقتی آمده بود انتقاد کرد [که] آقا من رفته بودم قاشق بیاورم چرا دست خود را زدید؟ [ایشان] گفته بود: یک عمر با این دست خود قال الصّادق و قال الباقر نوشتم. می‌خواستم ببینم از من قبول کردند؟ دست من هم شفا می‌شود؟ آقازاده‌ی ایشان این جوشانده را خورد [و] بلافاصله [بیماریش] حل شد. دست ایشان این‌طور بود. نورانیّت، صفا.

سالگرد رحلت و کرامات آیت اله دستغیب.

[در هفته ی جاری] سالگرد شهادت دیگر مرد آسمانی آیت الله شهید دستغیب اعلی الله مقامه الشّریف است. آیت الله العظمی آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه [درباره ی ایشان] می‌فرمودند [که] آقای دستغیب تازه به دایره و حلقه‌ی سیر و سلوک مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی  وارد شد و کار را شروع کرده بود، [یعنی ایشان] در این خطوط بود[ند]. آقای بهاء الدّینی رحمه الله علیه می‌فرمودند من آقای دستغیب را ندیدم، ولی پیام‌هایی بین من و ایشان ردّ و بدل می‌شود که [این] نشانه‌ی مراتب باطنی و سیر ملکوتی مرحوم آیت الله شهید دستغیب اعلی الله مقامه الشّریف است.

آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه [در این رابطه] فرمودند: ایشان خوابی دیده بود. وقتی آن خواب را برای استاد نقل کرد، استاد فرمودند که بر شما واجب است که به ایران بروی و در شیراز مستقر شوی و [ایشان هم] به امر استاد خود آمد [و] علی رغم میل خود آمد و علی رغم فضایی که خدا برای او باز کرد و می‌توانست معراج بالاتری داشته باشد، [به امر استاد خود گوش کرد و] معلوم شد که معراج ایشان در جهاد است، در تأسیس حکومت دینی و اقمار شمس ولایت بودن است و آن خدماتی که ایشان کردند کمتر از آن سیر و سلوک نبود. آن ارادتی را که به امام رحمه علیه و شجره‌ی طیبه‌ی ولایت فقیه به عنوان استمرار حرکت انبیاء از خود نشان دادند، کمتر [از حضور در جلسه ی آقای قاضی] نبود.

من شنیده بودم [که وقتی] ایشان وصیت  کرده بود [و] کفن برای خود معیّن کرده بود، یک کیسه هم داخل کفن خود قرار داده بود که همه تعجّب می‌کردند [که] کیسه به چه مناسبت است. مدّتی قبل که [بنده] مشرّف بودم در [=به] شیراز و در آستان مقدّس حضرت احمد بن موسی علیه السلام بنا بود صحبت و عرض ادبی داشته باشم، [در آنجا] من از اخوی مرحوم شهید [آیت الله] دستغیب رضوان الله تعالی علیه پرسیدم: چنین چیزی را [که] می‌گویند، آیا درست است؟ گفت: بله درست است. بعد [از شهادت ایشان] معلوم شد که [چون] در آن انفجار، بدن ایشان متلاشی شد، لذا کیسه لازم داشت. این [موضوع] را هم ایشان می‌دانست؛ بنابراین یقیناً کمتر از آنچه که در محضر آیت الله قاضی اعلی الله مقامه در سیر و سلوک رسمی عرفانی بنا بود به دست بیاورد، در خدمت به این مردم شریف و عزیز و در احیای دین الهی بعد از مدّت‌ها فراموش شدن [به دست آورد و] این کمتر از آن نبوده است.

انرژی هسته ای تحفه ای است که خدا به ما داده است.

جنجال غرب

 مناسبت دوم، جنجال تبلیغاتی تکراری دنیای غرب علیه مسئله‌ی هسته‌ای است که حضرت آقا دام ظله هم اشاره فرمودند. این‌ها به دروغ وانمود کردند [که ایران تعهدات را نقض کرده است] و در یک جنگ رسانه‌ای که همیشه دارند القاء می‌کنند و با همه‌ی توان به میدان آمده‌اند و خبر ندارند که «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ»[۱۹]، همان‌گونه که در جنگ نظامی این‌ها هرچه داشتند آوردند؛ امّا ما خدا داشتیم. ما اتّحاد در سایه‌ی ایمان داشتیم. ما محور وحدت ولایت داشتیم. ولایت متّصل به ولایت مطلقه‌ی امام زمان عج الله تعالی فرجه داشتیم و پیروز شدیم.

حالا هم در همه‌ی ابعاد ادامه‌ی آن تهاجمات خود را دارند [انجام می دهند]. به دروغ وانمود کردند که توافقی بین ایران و آن‌ها حاصل شده است. بعد هم ما را به نقض تعهدات در مسائل هسته‌ای متّهم می‌کنند؛ در حالی که از روز اوّل ایران متّعهد بوده است [که] در چهارچوب قوانین بین المللی [عمل کند و] داشتن [انرژی] هسته‌ای را حقّ مسلّم خود می‌داند. این کار هم ربطی به دولت ندارد؛ [بلکه] یک آرمان ملّی است و این تحفه‌ای است که خداوند متعال به این مردم داده است و برای این مسئله، ملّت ما همچنان حاضر در صحنه و پشتیبان این معنا است و به هیچ قیمتی ملّت ما از داشتن [انرژی] هسته‌ای صرف نظر نخواهد کرد. (تکبیر)

ما حزب خدا هستیم

و آنچه که آن‌ها امروز فکر می‌کنند، چیز جدیدی است. می‌گویند: صبر ملّت ایران در اثر فشارهای ما [آخر] تمام می‌شود! این‌ها خیال می‌کنند [که این فشار ها] چیز جدیدی است. شما هر کاری، هر خیانتی، هر طرحی، هر توطئه‌ای داشتید! همه را به کار گرفتید. شما هشت سال ما را زیر بمب‌ها و موشک‌ها قرار دادید. تروریست‌های شما بالاترین مقامات حکومت ما را در قربانگاه قطعه قطعه کردند. شما انفجارها به راه انداختید. علیه ما چه کار می‌توانستید بکنید که نکردید؟! تازه ما نگران باشیم چیز جدیدی را می‌خواهید به میدان بیاورید؟! ما ملّتی هستیم که همه‌ی توطئه‌های شما را تجربه کردیم و به حول الله و قوه، مقابله کردیم و پیروز شدیم؛ «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏َََ»[۲۰]. ما حزب خدا هستیم. ما جند خدا هستیم. ما لشکر حقّ هستیم. ما به حق هستیم. ما از حق خود دفاع می‌کنیم و آنچه را که در تئوری‌ها و تاریخ شنیده بودیم، به کار بستیم و در جبهه‌ی حق «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»[۲۱] ما مطمئن هستیم [که] پیروزی قطعی از آن ما است و شکست قطعی هم از آن شما است. (تکبیر)

روز دانشجو

مسئله‌ی آخر اشاره‌ای به روز دانشجو بود [=است]. روز دانشجو تجدید خاطره‌ی مقابله‌ی دانشجویان آن زمان با آمدن نیکسون [است،] که یک حرکت ضدّ استکباری و ضدّ امریکایی بود که [=و] منجر به شهادت دانشجویان شد و این [اتفاق را] را ملّت ما و دانشگاه‌های ما به صورت یک کلاس و به صورت یک امر نمادین نگه داشتند [و] همه ساله [آن را] تجدید می‌کنند.

امسال هم با همه‌ی امیدهایی که دشمنان [به سرنگونی نظام] بسته بودند [ما همچنان سر افرازیم] و بعضی از افراد غافل ناآگاه که متأسّفانه در یک مسیر لجاجت قرار گرفتند و متوجّه نیستند که عاقبت کار آن‌ها چه می‌شود، [آن ها] با ملّت عظیم مقابله می‌کنند، با انقلاب ریشه‌دار مقابله می‌کنند، با ولایت مستحکم تحت عنایت امام عصر ارواحنا فداه [و] ارث امام راحل دارند مقابله می‌کنند و الحمدلله دیدیم که دانشگاه‌های ما حمایت جانانه [ای را]، از همان روند گذشته‌ی ضدّ اسکتباری و ضدّ امریکایی، نشان دادند؛ ولی بعضی‌ها حرکت‌هایی کردند که دل انسان می‌سوزد. من مطمئن هستم بعضی از جوان‌هایی که امروز فریب می‌خورند و گرفتار احساسات می‌شوند،  به ما برمی‌گردند. این‌ها بچّه‌های ما هستند. این‌ها گرفتار احساسات آنی هستند.

آدم گاهی باید خون گریه کند!

ظُهیر روزی در لشکر معاویه بود و با امیر المؤمنین علیه السلام در صفین جنگ داشت؛ ولی دیدید [که] فطرت او پاک بود، دیدید [که] مادر او شیر پاک به او داده بود، [نهایتا] آمد و در کربلا شهید شد. این عظمت اتّحاد شما، صلابت شما، این آهنگ حسینی شما، این استمرار حرکت مخلصانه امام و شهدای شما آن‌ها را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد و برمی‌گردند؛ امّا آدم واقعاً گاهی باید خون گریه کند که در جامعه‌ی ما با این همه مؤمن، با این فضای صد درصد ولایی، علوی، امام زمانی، حسینی، انقلابی و امام راحلی ما، با این عشق‌هایی که مردم در شمال نشان دادند [باز عده ای فریب می خورند!] حتّی بعد از فتنه‌ها که [مردم] حجّت را بر دنیا تمام کردند [و] زیر باران شدید، پروانه‌وار شمع وجود رهبر خود را به [طور] حلقه در میان گرفتند و دنیا را گرفتار اعجاب کردند، علی رغم این احساسات و این ایمان عمیق و این جوشش کار به جایی برسد که به عکس امام راحل جسارت شود [و] مقدّسات ما را زیر سؤال ببرند!

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إِلهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ * الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ»[۲۲].


[۱]– سوره‌ی مریم، آیات ۷۱ و ۷۲٫ و هیچ کس از شما نیست مگر آنکه وارد دوزخ مى‏شود، [ورود همگان به دوزخ‏] بر پروردگارت مسلّم و حتمى است-سپس آنان را که پرهیز کردند نجات می دهیم  و ستم کاران را که به زانو در افتاده انددر  دوزخ رها می کنیم

[۲]– نهج البلاغه، ص ۲۵۱٫

[۳]– الکافی، ج ‏۲، ص ۳۰۶٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫ و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۹۱٫فتنه از قتل وکشتار بدتر است

[۶]– سوره‌ی حجر، آیه ۴۷٫ و آنچه از دشمنى و کینه در سینه‏هایشان بوده برکنده‏ایم که برادروار بر تخت‏هایى روبروى یکدیگرند

[۷]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۸٫ هرگاه گروهى وارد شوند، هم مسلکان خود را لعنت کنند

[۹]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۵٫ یافتند

[۱۰]– سوره‌ی مریم، آیه ۳۱٫ و مرا تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است

[۱۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۴، ص ۲۷۰٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۷٫ خدا [به کیفر کفرشان‏] بر دل‏ها و گوش‏هایشان مُهرِ [تیره‏بختى‏] نهاده، و بر چشم‏هایشان پرده‏اى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمى‏بینند]،

[۱۳]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۵٫ پس بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتى داده و از پیشگاه خود دانشى ویژه به او آموخته بودیم

[۱۴]– سوره‌ی مسد، آیات ۱ تا آخر. نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش- ثروتش و آنچه به دست آورده است چیزى [از عذاب خدا] را از او دفع نمى‏کند- به زودى در آتشى زبانه‏دار درآید- و [نیز] همسرش که هیزم‏کش است [در آتش زبانه‏دار در آید.]- [همان که‏] بر گردنش طنابى تابیده از لیف خرماست

[۱۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۱٫ بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروى کنید

[۱۶]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۶٫ آیا [اذن مى‏دهى که‏] من تو را [به این هدف‏] پیروى کنم

[۱۷]– سوره‌ی تکاثر، آیات ۱ تا آخر.

[۱۸]– سوره‌ی ق، آیه ۳۱٫ و بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏کنند بى‏آنکه فاصله‏اى از آنان داشته باشد.

[۱۹]– سوره‌ی فتح، آیه ۱۰٫ دست خدا [ست‏]، بالاى دست هاى آنان است.

[۲۰]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۶٫ و یقیناً حزب خدا [در هر زمان و همه جا] پیروزند

[۲۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۱٫ حق آمد و باطل نابود شد بى‏تردید باطل نابود شدنى است

[۲۲]– سوره‌ی ناس، آیات ۱ تا آخر.