بهمن ۱۳۶۱، عملیات والفجر مقدماتی شروع شد. والفجر مقدماتی اولین عملیاتی بود که در لشکر عاشورا بودیم. علمیات نتوانست به اهدافی برسد که برایش تعیین شده بود. بچه‌ها گیر کردند توی رمل‌های فکه و به پاسگاهی که قرار بود تصرفش کنند، نرسیدند. بلافاصله بعد از والفجر مقدماتی کار مطالعه و شناسایی عملیات بعدی شروع شد. آقا مهدی عادت داشت قبل از عملیات مسئول واحدهایش را می‌برد پای کار برای شناسایی و منطقه را برایشان توجیه می‌کرد. شبی که قبلا عملیات رفتیم برای شناسایی، آقا مهدی من و علی شرفخانلو را برد و جاهایی را که برای استقرار بنه‌‌ی تدارکات و پست امداد در نظر گرفته بود را نشانمان داد. مهدی متخصص مکان‌یابی بود. برای استقرار پست امداد و اورژانس دست می‌گذاشت روی نقطه‌ای که در عملیات و زیر آن همه آتش حتی یک چاشنی هم آن دور و بر منفجر نشود. این بار هم همین‌طور شد. توی منطقه‌ی عمومی فکه، جایی بود به اسم چنانه در جناح راست محور عملیاتی که جلویش تپه مانندی داشت. همین تتپه حین عملیات مانند سپر عمل کرد. موقع عملیات زیر آن همه آتش سنگین که عراقی‌ها روی سرمان می‌ریختند و وجب به وجب منطقه را با خمپاره و توپ‌خانه‌شان شخم می‌زدند، حتی یک گلوله هم به پست‌های امداد ما اصابت نکرد.

 

منبع: کتاب « اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام؛ شهید علی شرفخانلو» – انتشارات روایت فتح

به نقل از: اسماعیل جبارزاده