سلام باد به عبدالله! آن صغیر دگر                                 
که بود در صدف کرببلا، یکی گوهر

تمام نور که بُد، نور دیده‌ی زهرا
تمام حُسن که بودش، حَسَن یگانه پدر

تمام عشق که شد کشته ،در برِ معشوق
تمام دل که نکرد او، جدایی از دلبر

بنازم آن همه غیرت! که هم‌چو پروانه
به گِرد شمع وجود حسین، می‌زد پر

چو دید غربت عمّ بزرگوارش را
به قتلگاه درآمد ز دامن مادر

عدو چو تیغ برآورد، بهر قتل حسین
به پیش تیغ عدو، دست خویش، کرد سپر

برید دستش و هرگز دل از عمو نبُرید
که شد به دامن عمّ غریبِ خویش، شهید

 

شاعر: سیدرضا موید(موید)