آقایى در جریان کشف حجاب، براى نابودى پهلوى ختم گرفته بود. علمایى که از دنیا رفته بودند یکى پس از دیگرى نزد او مى آمدند و مى  گفتند: آقا، ادامه ندهید، فرج تأخیر مى افتد.( احتمال دارد از این جمله به نظر برسد که ما از انجام هر گونه کارى که فرج را به تأخیر مى اندازد، باید خوددارى کنیم، هر چند وظیفه  ى ما ـ براساس امر به معروف و نهى از منکر و یا دستورهاى دیگر شرعى ـ انجام آن کار باشد؛ ولى این فکر با عمومات کتاب و سنّت که همه ى مؤمنان را مورد خطاب قرار مى  دهد (چه در وظایف فردى و چه اجتماعى) منافات دارد. بنابراین، اگر رؤیاى فوق مطابق با واقع باشد، این گونه مى  توان توجیه کرد که انجام کارهاى غیر متعارف که سیر عادى اسباب و مسببّات را تسریع مى بخشد، در حیطه  ى وظیفه  ى ما نیست و چه بسا ممنوع باشد؛ و یا این که در این مورد به خصوص امکان دارد که ختم گرفتن هرچند موجب اضمحلال و سرنگونى رژیم پهلوى را فراهم مى کرده ولى از کجا معلوم که بدتر از آن سرکار نمى  آمد، و یا توجیه هاى دیگر که اللّه تعالى و اولیائه العظام اعلم بها.) تا این که دو نفر شخص ثالثى را جهت شفاعت نزد آن آقا آورده بودند. گویا زیر بغل او را گرفته و با خود آورده بودند. در حالى که در دنیا به نظر مى  رسید که آن دو نفر مقامشان بالاتر از شخص ثالثى بود که او را براى شفاعت آورده بودند و ایشان در دنیا تحت  الشعاع آن دو آقا بودند، ولى در آن  جا قضیّه به عکس بوده است.

منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد