در ادامه بحث شرایط استجابت دعا، چه کنیم که پرده ها کنار برود، غبار دل بریزد، سیم دل وصل بشود. صدای ما را خدای ما جواب بدهد و اگر دست سوال و گدایی باز کردیم خدا بر نگرداند. دو تا مانع در بحث گذشته در آئینه روایات تماشا کردیم. یکی اینکه امام صادقعلیه السلام فرمودند دعایی که فقط دعای زبانی باشد لق لقه زبان باشد اما سیم دل وصل نشود آدم حواسش پیش خواسته اش و خدای خودش نباشد(۲:۲۵)

مثل نمازهایی که آدم می خواند وقتی سلام نماز را می دهد و گاهی یادش می آید که نماز می خوانده این یک ظاهری است ظاهر دردی را دوا نمی کند باید دل دل باشد و حضور داشته باشد. سهو و غفلت حجابی است که جلوی استجابت دعا را می گیرد. نکته دوم اینکه حضرت صادقعلیه السلام فرمودند این بود که «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ» (۳:۰۶)

اگر کسی دلش سخت شده اگر می خواهد دعایش مستجاب بشود باید دلش را نرم بکند. سنگ صخره گل را نمی رویاند. نهالی در سنگ نمی روید.دلی که سنگ شده رویشی ندارد. دعایش دعا نیست. بنابراین کسانی که بر اثر کثرت گناه مبتلا به سنگ دلی شدند باید با توبه دل خودشان را نرم کنند و با التماس و التجاء و توسل یک کسی یک نگاهی به این دل بکند این دل از آن حالت قصاوت و از آن حالت سختی نجات پیدا بکند. این شرط دوم.

شرط سوم این است که باید علاج واقعه را قبل از وقوع بکنیم. تا حادثه نیامد،ه تا دشمنی به ما حمله نکرده، تا مبتلا به بیماری و سرطان نشدیم، تا سکته مغزی نکردیم، و در بستر کَل بر خانواده مان نشدیم، تا بیماری ما، خودمان و اطرافیانمان را خسته نکرده، تا آبرویمان نرفته، [باید دست به دعا بلند کنیم و درب خانه دوست را بکوبیم؛ و الا اگر آبرو رفت، مرض عارض شد،] آنوقت باید مرتب در خانه را بزنی.(۴:۳۹)

با خدا رفت و آمدمان قطع نشود. کسانی که پیش از وقوع حادثه دعا نداشتند، وقتی بلا می آید، وقتی مرض می آید، وقتی رسوایی می آید، وقتی پرونده تشکیل می شود، آنوقت دعا می کنند؛ ملک ها می گویند: این کاری به ما نداشت.(۵:۰۰) حالا هم اگر به دادش برسیم، دیگر به ما کاری ندارد. پس تقدم دعا علاج واقعه قبل از وقوع کردن [است].

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ» وقتی جلو جلو آدم با خدا رابطه دعایی و نیایشی نداشته باشد، موقع نزول بلاء دعایش شنیده نمی شود. مسموع نیست.

رَوَى هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ مَنْ تَقَدَّمَ فِی الدُّعَاءِ اسْتُجِیبَ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قِیلَ صَوْتٌ مَعْرُوفٌ وَ لَمْ یُحْجَبْ عَنِ السَّمَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ إِنَّ ذَا الصَّوْتِ لَا نَعْرِفُهُ.(۶:۱۵)

هشام ابن سالم از شاگردان امام صادق صلاه الله و سلام است. از وجود نازنین آن امام نقل می کند که حضرت فرمودند: کسی که قبل از حوادث، قبل از مصیبت ها، قبل از بلاها، مرتب دستش به دعا است؛ وقتی بلا می خواهد به سوی او بیاید و هنوز هم دارد دعا می کند، گفته می شود این صدا آشناست. این قبلا هم با ما رابطه داشت، حالا وقتش است که دستش را بگیریم، «وَ لَمْ یُحْجَبْ عَنِ السَّمَاءِ» این قبلا وقتی دعا می کرد حالا که بلا نازل شده و ناله اش بلند شده، این ناله اش محجوب نیست، می رود بالا و خدا قبول می کند، خدا می پذیرد.

اما اگر کسی اهل دعا نبود، رابطه قلبی با خدا نداشت، خودش را محتاج نمی دید، دست گدایی بلند نمی کرد، التماس و التجاء نداشت، اگر چنین کسی موقع بلاء، ناله اش بلند بشود، ملائکه می گویند: ما این صدا را نمی شناسیم، باهاش آشنایی نداریم که دستش را بگیرند، می گویند این بیگانه است، این خودی نیست.(۷:۴۳) «إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ إِنَّ ذَا الصَّوْتِ لَا نَعْرِفُهُ.»

 

و من دعا و هو مصر على المعاصی‏. لا یستجاب دعاؤه-

نکته سوم. کسی گرفتار است محتاج خداست مضطر است دادش بلند است دادخواهی می خواهد. کمک می خواهد با اینکه احتیاج شدید به خدا دارد دادش هم بلند است و کمک از خدا می خواهد مرتب نافرمانی خدا می کند رعایت رضای خدا را نمی کند ای بابا آدم به کسی نیاز دارد در همسایه اش رئیس محله اش ولی مرتب وقتی او را می بیند اخم می کند به او جسارت می کند. او وقتی یک چیزی به او می گوید سرش را آنطرف میگیرد و می رود اعتنایی به او نمی کند. حالا او چه جوری این را تحویل بگیرد؟ «و من دعا و هو مصر على المعاصی‏. لا یستجاب دعاؤه»(۸:۵۵) کسی که اصرار بر گناه دارد این دعایش مستجاب نمی شود.

قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم و عجل فرجهم: «مَثَلُ الَّذِی یَدْعُو بِغَیْرِ عَمَلٍ کَمَثَلِ الَّذِی یَرْمِی بِغَیْرِ وَتَرٍ.»

کسی که دعا می کند، اما عمل به تکلیف الهی نمی کند، بندگی نمی کند، عمل ندارد، اما درخواست دارد، برای خدا کار نمی کند، اما از خدا تقاضا دارد، یک طرفه است، فرمود مثل کسی که از خدا مطلب می خواهد، حاجتش را از خدا می خواهد، ولی برای خدا کار نمی کند، معصیت را ترک نمی کند، واجباتش را عمل نمی کند، مَثَل این، مَثَل کسی است که تیراندازی می کند، کمان دارد اما این تیرش، این کمانش زه ندارد.(۱۰:۰۵)

بدون وتر، بدون آن نخی که می گذاشتند و کمان را رها می کردند، وسیله پرتاب ندارد؛ می خواهد تیراندازی کند، اما وسیله ای برای تیراندازی تهیه نکرده [است]. این را می شود یک طور دیگر هم معنی کرد. «مَثَلُ الَّذِی یَدْعُو بِغَیْرِ عَمَلٍ کَمَثَلِ الَّذِی یَرْمِی بِغَیْرِ وَتَرٍ.» یعنی اگر کسی دعا می کند، باید خودش هم حرکت بکند؛ آدم کار نکند و از خدا روزی بخواهد، آدم به جنگ نرود، به جبهه نرود، از خدا پیروزی بخواهد! آدم برای معالجه اقدام نکند، از خدا شفا بخواهد، این عملی نیست! هر کسی، هر گرهی دار،د هر مشکلی دارد، باید زور خودش را بزند. تو کار خودت را بکن، از تو حرکت از خدا برکت(۱۱:۰۴)

بنابراین کسانی که از خدا مطلب می خواهند، اگر رفع تکلیف کردند، به وظایف خودشان در حضور، در جبهه، در کمک کردن به جامعه، در کمک کردن به مظلوم اینها هیچ اقدامی نمی کنند، می گویند: خدا رفع ظلم می کند. خدا هم این کار را نمی کند «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ.»[۱] شما کمک بکنید تا کمک خدا را ببینید. خودتان نمی روید، جهاد نمی کنید، کمک نمی کنید، به فقرا نمی رسید؛ آنوقت می خواهید که وضعیت اقتصادیتان درست بشود. شما قدم در میدان اقتصاد بکنید، جهاد اقتصادی بکنید، خداوند منان وعده داده فرموده «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۲] (۱۲:۰۲)

 

یاوران صدام در جنگ هشت ساله

این جهاد، چه جهاد نظامی باشد، هشت سال در جبهه، مردم ایران جوانهایشان را به قربانگاه فرستادند، خدا هم دید، در برابر همه دنیا، شرق و غرب، [ایستادند.] الان در بحرین سه تا کشور با یک مردم مظلوم دارند می جنگند. بعضی ها خیال می کنند اینها چه کار می توانند بکنند!؟ ما وقتی با صدام می جنگیدیم، شوری سابق با میگ هایش، بر سر ما آتش می ریخت، آواکس های فرانسه بر سر ما مشکلات درست می کرد، این ناو کشتی آمریکا در میان آبها هواپیمای ما را می زد، عربستان و کویت و همه کشورها هم پشت صدام ایستاده بودند.

 

تنها یاور ما در جنگ هشت ساله

ما چه کسی را داشتیم؟ ما خدا را داشتیم. ما صاحبی مثل امام زمان داشتیم. اما ما در خانه هایمان ننشستیم و بگوئیم: خدایا این دشمن را از ما دفع بکن! در جنوب و غرب جوانهای ما، مردم ما، هشت سال و اندی استقامت کردند،(۱۳:۲۴) قربانی دادند، جانباز شدند، اسیر دادند، نتیجه اش چی شد؟

 

نتیجه هشت سال حماسه و استقامت

نتیجه اش نزول نصر خدا، شرمندگی و مغلوبیت دشمن، پیروزی و سرافرازی ما و تثبیت نظام ما [بود]. پس اگر کسی می خواهد دعایش مستجاب بشود، باید کاری که از خودش ساخته است، برای تامین آن هدف باید خودش حرکت بکند. اگر بدون اینکه کار بکند، تلاش بکند، جهاد بکند، فقط از خدا بخواهد که خدا همین طوری به او بدهد، خب خداوند بنا ندارد، همینطوری کاری برای کسی بکند.

در سوره مبارکه فاتحه الکتاب که تنها سوره ای است که در تمام سوره ها واجب است، نمازی بدون فاتحه نماز نیست، آنجا وقتی بخواهیم از خداوند کمک بخواهیم، می گوئیم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[۳](۱۴:۲۸)

من بندگی تو را می کنم، تو هم کمکم بکن. این بندگی را باید کرد، تا خدا کمک بکند. ولی اگر ما بندگی نکردیم، وظیفه خودمان را ترک کردیم، این دعا دعای واقعی نیست. تو که نمی خواستی، تو اگر امید داشتی، کار خودت را می کردی. کشاورز باید بذر خودش را بپاشد، آبیاریش را بکند، شخمش را بزند. کودش را هم بریزد.

بعد هم می گوید، خدایا آفت ها را دور کن! خدایا خودت برکت به این حاصلم بده! این دعا، دعای واقعی او است. چون کار خودش را می کند و امید دارد به خدا. اگر نرود، بذر نپاشد، شخم نزند، آبیاری نکند، کود ندهد، بگوید: من توکل به خدا کردم، امید هم به خدا دارم، خدا به من می دهد. خدا نمی دهد. خدا بنای بر این ندارد. خدا بنای بر این دارد که کار ما را به نتیجه برساند. تو حرکت خودت را بکن، کم می یاری، من مایه می گذارم. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۴] (۱۵:۴۰)

 

 

وَ عَنِ الصَّادِقِعلیه السلام «کَانَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ یَدْعُو اللَّهَ تَعَالَى أَنْ یَرْزُقَهُ غُلَاماً ثَلَاثَ سِنِینَ فَلَمَّا رَأَى أَنَّ اللَّهَ لَا یُجِیبُهُ قَالَ یَا رَبِّ أَ بَعِیدٌ أَنَا مِنْکَ فَلَا تَسْمَعُنِی أَمْ قَرِیبٌ فَلَا تُجِیبُنِی فَأَتَاهُ آتٍ فِی مَنَامِهِ قَالَ إِنَّکَ تَدْعُو اللَّهَ مُنْذُ ثَلَاثِ سِنِینَ بِلِسَانٍ بَذِیٍّ وَ قَلْبٍ عَاتٍ غَیْرِ نَقِیٍّ وَ نِیَّهٍ غَیْرِ صَافِیَهٍ [صَادِقَهٍ] فَاقْلَعْ عَنْ بَذَائِکَ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ قَلْبُکَ وَ لْتَحْسُنْ نِیَّتُکَ فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ عَاماً فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ.»[۵](۱۶:۱۳)

امام صادقعلیه السلام می فرمایند: مردی در بنی اسرائیل سه سال تمام به انتظار فرزند بود. در خانه خدا را مرتب می زد و می گفت خدایا به من فرزندی عنایت کن. در طی سه سال دعایش اثری نکرد. خسته شد با خدا خیلی خودمانی صحبت کرد. گفت «یَا رَبِّ» ای رب! من ای خدای من آخر همه خدا دارند. گنه کاران هم خدا دارند، تنها انبیاء نیستند، تنها ائمه نیستند، ما هم خدا داریم، ما هم می توانیم به خدا بگوئیم، خدای من! من هم هست ها! من را رها نکرده ها!

گفت: «یَا رَبِّ» ای رب من! ای خدای من! «أَ بَعِیدٌ أَنَا مِنْکَ» خیلی دور شدم، خیلی پرت شدم که صدای من به تو نمی رسد. گناهم این قدر پرتم کرده که صدای من بالا نمی آید، صدای من به تو نمی رسد. «فَلَا تَسْمَعُنِی» نمی شنوی صدای من را؟ «أَمْ قَرِیبٌ فَلَا تُجِیبُنِی» یا نه من دور نشدم، به تو نزدیکم، ولی دوست نداری جوابم را بدهی.(۱۷:۲۶) می شنوی، ولی دوست نداری جوابم را بدهی؛ کدامش است؟

«فَأَتَاهُ آتٍ فِی مَنَامِهِ» یک کسی در خواب او در منام او به او گفت: «إِنَّکَ تَدْعُو اللَّهَ مُنْذُ ثَلَاثِ سِنِینَ» سه سال خدا را می خوانی، ولی چهار تا گیر داری. یک «بِلِسَانٍ بَذِیٍّ» زبانت خراب است. زبانت را درست کن، ناسزا می گویی، فحش می دهی، حرفهای بد می زنی، با زبان آلوده داری دعا می کنی.

دوم «قَلْبٍ عَاتٍ غَیْرِ نَقِیٍّ» تنها زبانت نیست که خراب است، دلت هم خراب است. دلت طغیان دارد. (۱۸:۱۹) دل سرکشی داری، دلت رام نیست، دلت همه جا می رود. دلت کنترل نیست، در اختیار تو نیست، طغیان دارد. غیر نقی [است]، پاکیزه هم نیست. دلت هم آلوده است. گناه، دلت را هم به لجن کشیده [است]. دلت هم نجس شده است، دلت پاکی ندارد.

«وَ نِیَّهٍ غَیْرِ صَافِیَهٍ [صَادِقَهٍ].» مشکل دیگری هم که داری، نیتت شفاف نیست. حالا این دردها بود که در خواب به او گفته شد. و چند تا درد داشت.(۱۹:۰۴)یک درد زبان داشت، دو درد دل داشت، یک درد نیت داشت.  [این دردها و امراض آن شخص بود، حالا طبیب می خواهد به او نسخه دهد، می خواهد او را دوا کند، می فرماید:] «فَاقْلَعْ عَنْ بَذَائِکَ» قلع کن، این بذاء [را] بکن؛ این هرزگی زبان را، این هرزگی را از دلت بکن. دلت را درست کن. زبانت را درست کن. پس اولین کاری که باید بکنی به زبانت برس، فحش دادن، ناسزا دادن، نیش زدن را قطع کن. اینها را از زبانت بکن.

«وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ قَلْبُکَ» نکته دوم این است که دلت [را به سمت] خدا باز بکند. همه را در این دل بردی، ولی خدا در دلت نیست. خب یک خطی، یک سیمی به خدا وصل کن! چرا دلت یه حساب باز نمی کند؟ دلت تقوای الهی داشته باشد.(۲۰:۱۱) «وَ لْتَحْسُنْ نِیَّتُکَ.» بعد نیتت را درست کن. نیتت را قشنگ کن.

خود سازی

«فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ عَاماً» یک سال نشست به خود سازی. هم زبانش را اصلاح کرد، هم دلش جای خدا شد خداترس شد.و هم نیتش را صاف کرد، نیتش را زلال کرد؛ [آنگاه «فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ» خدا ثمره و نتیجه تلاشش را به او داد، گیر و گره که بر طرف شد، دعایش مستجاب گردید]. این حدیث – ایشان می فرماید- مشتمل بر چهار شرط است.

 

متن کتاب

فقد اشتمل هذا الحدیث على أربعه شروط الأول الإقلاع عن البذاء الثانی عدم قساوه القلب الثالث حسن النیه و هی هنا عباره عن حسن الظن الرابع التوبه عن المعصیه بقوله فاقلع عن بذائک و لیتق الله قلبک.

 

  1. لأول الإقلاع عن البذاء اول زبانت مردم آزار نباشد، زبانت را امر کن. برای کسی با زبانت شرّ درست نکن، این شرط اول.
  2. الثانی عدم قساوه القلب دوم دلت را نرم کن. قساوت دلت را معالجه کن.
  3. الثالث حسن النیه و هی هنا عباره عن حسن الظن سوم نیتت را قشنگ بکن. و مراد از این نیت ابن فهد می فرماید: «عباره عن حسن الظن» گاهی دعا می کنیم، ولی می گویم خدا که دعای ما را مستجاب نکرده [است]. تو اصلا قبول نداری؟ به خدا بدبین هستی، با خوش بینی دعا نمی کنی، می گویی خدا که هیچ وقت حرف ما را قبول نکرده [است]!!؟ (۲۱:۳۲) این که آدم دعا می کند، ولی اعتماد به خدا ندارد، اعتماد به دعا ندارد. این نیتش ناپاک است، این زلال نیست. این شفاف نیست؛ آدم باید به خدای خودش خوش گمان باشد.

الرابع التوبه عن المعصیه شرط چهارم این است که از گناه آدم باید توبه کند.اگر کار با کسی داری اول او را راضی کن. بعد کار خودت را بگو. با کسی دشمنی تا آشتی نکردی تا صلح نکردی چه درخواستی از او داری؟ معلوم است که درخواستت قبول نمی شود. پس اگر کسی با خدا کار دارد باید این امور را رعایت بکند.


 

[1] محمد؛ ۷

[۲] عنکبوت؛ ۶۹

[۳] حمد؛ ۵

[۴] عنکبوت؛ ۶۹

[۵] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص ۳۲۴، باب البذاء