«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی اَلدِّینِ وَ زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَ نَفْسِهِ».[۲]

این جهان «مدرسه» است

پروردگار عزیز حکیم ودود شکور وهّاب و هادی این جهان را مدرسه‌ی بشر خلق کرده است و به این معنا وقتی در سوره مبارکه طلاق راز و رمزِ خلقت را بیان می‌کند، به این تعبیر آیه را آورده است: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا»،[۳] خدای متعال همه‌ی عوالم را، که مجموعه‌ی عوالم، هفت آسمان است و نزولِ امر بینِ این هفت آسمان، و در زمین هم مشابهِ هفت آسمان، که شاید وجودِ همین بشر باشد، «أَتَزعُمُ أَنَّکَ جُرمٌ صَغیر وَفیکَ اِنطَوى العالَمُ الأَکبَرُ»،[۴] خدای متعال این عالم لایتنهی را که برای ما لایتنهی است، کسی نه صفحه‌ی اول و نه صفحه‌ی پایانیِ این کتاب را ندیده است، کسی نتوانسته است عمق و ارتفاع آن را محاسبه کند، فیض از فیاضِ لایتنهی است، فیضِ این فیاض هم لایتنهی است، و این عوالمی که مرز ندارد، این دریای موجوداتی که ساحل ندارد، خدای متعال می‌فرماید: «لِتَعْلَمُوا»، به بشر خطاب می‌کند: تا شما عالم بشوید. به این موضوع عالم بشوید که خدای متعال قدرتِ بی‌پایان دارد، قدرتِ مطلق دارد، و علمِ مطلق دارد.

اگر کسی این خلقت را سیر نکند و در این کتابِ آفرینش قرائتی نداشته باشد و فهمی نداشته باشد به علم نمی‌رسد، معلوم می‌شود عوالمی که خدای متعال آفریده است، هم کتابِ درس بشر است، هم مدرسِ مدرسه است، و هم عالِم است، هر چیزی را که ما می‌بینیم به ما درس می‌دهد…

ما سمیعیم و بصیر و باهوشیم       با شما نامحرمان ما خاموشیم

خدای متعال علم را مبدأ حیاتِ بشر قرار داده است، پایان عمر بشر هم به علم ختم می‌شود، هم آدم وقتی به اینجا قدم گذاشت، به همه‌ی عوالم علم داشت.

وجود مقدّس امام صادق علیه السلام روی سجّاده‌ای جلوس فرموده بودند، فرمودند: خدای متعال همه‌ی علوم را به آدم ارزانی داشت، حتّی علم به این سجّاده‌ای که زیر پای من است.

محیط بود، بشر ظرفیتی دارد، اگر آن ظرفیتِ خود را احراز کند و با علم سرشار کند، وجود بشر به همه‌ی عوالم محیط می‌شود.

در حالات سیّد بحرالعلوم دارد بر اینکه این بزرگوار از یک مردِ یمنی، حوادث یمن را، احوال اشخاص یمنی را سؤال می‌کرد، بگونه‌ای که اگر کسی نمی‌دانست علامه بحرالعلوم اهل کجا هست فکر می‌کرد که او یمنی است و در یمن زندگی کرده است و الآن از وطنِ خودش سؤال می‌کند. از ایشان پرسیدند: آقا! آیا شما به یمن رفته‌اید؟ فرموده بودند: من به یمن نرفته‌ام اما اگر بخواهم از وجب به وجبِ عالم به شما خبر می‌دهم.

این همان «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» است، اگر شما احاطه‌ی به عوالم آفرینش پیدا کنید، هرچه علم شما بیشتر بشود قدرت خدا و احاطه‌ی علمی خدای متعال را بیشتر درک می‌کنید.

حسابِ خاصّ خدای متعال برای طلبه‌ها

مطلب دیگر این است که قرآن کریم برای حوزه‌های علمیه فصل خاصّی را باز کرده است، علاوه بر تشویق‌های عمومی که فرمود: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»،[۵] که مرحوم علامه بزرگوار، مفسّری که خودِ او قرآن بود، علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمایند: بر حسب این آیه خدای متعال به ایمان یک درجه می‌دهد، اما به علم «درجات» می‌دهد.

اگر مؤمن بخواهد عروجی داشته باشد و به قلّه برسد، مدارجِ آن «تحصیل علم» است، انسان با علم می‌تواند هم به بالا برود، «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»،[۶] انسان در اسفل السّافلین است اما مقصدِ او اعلی علیّین است، باید لحظات انسان در مسیرِ صعود باشد، اگر توقف کرد، «مَنِ استَوى یَوماهُ فهُو مَغبونٌ»،[۷] اگر طلبه‌ای دیروز در یک حدّی بود و امروز هم در همان حد است، علم جدیدی نصیب او نشده است، نور جدیدی اکتساب نکرده است، ارتباط جدیدی با ذات ربوبی، حضرات معصومین علیهم السلام و اولیاء و صلحا برقرار نشده است، این آدم مغبون است، غبن هم غبنِ فاحش است، یعنی سرمایه‌ی او آب شده است و هیچ چیزی بدست نیاورده است، این عمری که ما در امروز داریم، خدای متعال برای امروز ذخایری قرار داده است و ما باید این ذخایر را کشف و کسب و ذخیره‌ی آخرتمان کنیم، هر لحظه‌ای از عمر ما در مسیر رشد و تعالی و ذخیره‌سازی برای آخرت ما نگذرد، هم حسرتِ دنیاست و هم حسرتِ آخرت است، یوم الحسره معلوم می‌شود که یک لحظه‌ی عمر چقدر می‌ارزیده است، انسان با یک دقیقه‌ی عمر می‌توانست چقدر بالا برود، حال می‌بیند عدّه‌ای در آن بالاها هستند و این شخص در پایین‌ها مانده است و محروم شده است، و وای بحال کسی که امروزِ او بدتر از دیروزِ او باشد، که بر حسبِ این روایت او دیگر ملعون است، گرفتارِ لعنتِ خدا شده است که آن چیزهایی را هم که به یاد داشته است از یاد برده است، نماز شبی که قبلاً می‌خوانده است، حال دیگر نمی‌خواند، زیارت عاشورایی را که می‌خوانده است دیگر نمی‌خواند، خدای متعال در این عالم مواد درسی و سرفصل‌ها را برای ما قرار داده است و فرموده است: اگر می‌خواهی از اعلی علیّین سر در بیاوری باید علم داشته باشی، «یَرْفَعِ اللَّهُ»، خدا بالا می‌برد، ولی خدای متعال شما را بدونِ ایمان و بدونِ علم بالا نمی‌برد، شما را رها می‌کند و همینجا می‌مانید، بلکه سقوط در جهنّم بهمراه دارد، «وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا».[۸]

«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»،[۹] جهنّم پایین است، ما باید خودمان را از این اسفل السافلین جهنّم خودمان را بالا بکشیم، و بالا کشیدن در قدمِ اول «ایمان» می‌خواهد که یک درجه‌ی اول است و زیربنا و شالوده است، بعد می‌خواهیم کاخ سعادت را بر روی ایمان بنا کنیم، ملات و آجر و ابزارِ این موضوع «علم» است، با علم می‌شود کاخ سعادت را ساخت و در پناهِ آن در عرش الهی آرمید، «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ».

دستوری در مورد آیت الکرسی

در سوره مبارکه آل عمران مسئله را خیلی باطنی و ملکوتی کرده است و با مقایسه‌ی آیه‌ی دیگری مقام علما را با مقام انسان‌هایی که به دنبال علم نیستند مشخص فرموده است.

این آیه کریمه بر حسب روایت جزو تعقیبات نماز هم هست، اگر کسی بعد از هر نماز واجب این چهار چیز را بخواند خدای متعال هفتاد مرتبه به او نظر می‌کند، یک نظر آباد می‌کند، اینکه هفتاد نظر چه می‌کند را خدا می‌داند، ان شاء الله خدای متعال نصیبِ ما کند.

اول آیت الکرسی است.

ان شاء الله طلبه‌های ما آیت الکرسی بعد از هر نماز واجب را ترک نکنند.

مرحوم آیت الله العظمی آقای اراکی وقتی آیت الکرسی را می‌خواندند دست‌هایشان را روی چشمانشان می‌گذاشتند، آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف می‌فرمودند: بعد از نماز دست روی چشم خودتان بگذارید و آیت الکرسی را بخوانید، بعد هم این جمله را از خدای متعال درخواست داشته باشید: «أَللهُمَّ احْفَظْ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتَیْ عَلِی بْنِ أَبِی طالِبٍ، أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام». که هم انسان با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وصل بشود، هم چشمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که چشم خدای متعال است، عین الله الناظره هستند، چشمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حافظِ چشم ما باشد، هم اینکه کور و نابینا نشویم، این چه نعمتی است، سرمایه‌ی یک طلبه چشمِ اوست، با چشم می‌بیند و درس می‌خواند و مطالعه می‌کند، ما که هیچ وقت نعمت‌های خدای متعال را مهم نمی‌داریم و خود را بدهکار خدا نمی‌بینیم، یعنی متوجه نیستیم که چقدر بدهکار هستیم… هم حفاظتِ چشم از آنچه که انسان را بدبخت می‌کند، «النَّظَرُ سَهمٌ مَسمومٌ مِن سِهامِ إبلیسَ»،[۱۰] انسان یک نگاه حرام می‌کند، تیر شیطان چشم دلِ او را کور می‌کند، وقتی چشم دل کور شد دیگر بدبخت می‌شود.

فرمود: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ»،[۱۱] از چشم‌های خودتان محافظت کنید، خدای متعال پرده‌ها را کنار می‌زند و شما عجائب را می‌بینید، نه اینکه در کتاب بخوانید، خدای متعال ملکوت را به شما نشان می‌دهد، عجائب برای شما مکشوف و مشهود می‌شود، «أَللهُمَّ احْفَظْ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتَیْ عَلِی بْنِ أَبِی طالِبٍ، أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام».

توضیحاتی در مورد آیه ۱۸ سوره مبارکه آل عمران

دوم: آیه مبارکه «شهدالله» است، همین آیه‌ای که موضوع صحبت امروز ما به مناسبت درگذشت این فقیه عالی‌مقام، این مدرّسِ فقیه‌پرور، این عالمِ زاهد، این عالمِ مجاهد…

مرحوم آقای کاهانی خیلی دوست داشتنی بودند، الحق و الانصاف یک چراغی برای حوزه علمیه تهران و قم بودند و خاموش شدند، قدر ایشان هم معلوم نشد، خودِ ایشان تعیُّنی نداشتند، متواضع بودند، شهرت‌گریز بودند، لذا آنطور که باید شناخته می‌شدند شناخته نشدند، الحق و الانصاف بخصوص برای حوزه تهران یک سرمایه و یک گنج بودند و از دست ما رفتند.

این آیات ۱۸ و ۱۹ سوره مبارکه آل عمران، «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۗ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»،[۱۲] این آیه شهادت از غررِ آیات قرآن کریم است، خیلی مهم است، خیلی سازنده است، خیلی بارِ عرفانی دارد، خیلی بارِ فلسفی دارد. «شَهِدَ اللَّهُ»، خودِ خدا شاهد است، الله شهادت می‌دهد، «وَالْمَلَائِکَهُ»، ملائکه «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»[۱۳] هستند، ملائکه «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»[۱۴] هستند، ملائکه «عِبَادٌ مُکْرَمُونَ»[۱۵] هستند، ملائکه «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[۱۶] هستند، آیاتی که برای ملائکه هست نشان می‌دهد که حجابی بین ملائکه و خدای متعال وجود ندارد، آن‌ها آینه‌ی محض هستند و چون اهل گناه نیستند هیچ وقت غبار این آینه را نمی‌گیرد، گرفتار حجاب نمی‌شوند، لذا وجود ملک فانیِ در خداست و خدانماست، این بشر است که خودنمایی می‌کند، ملک خودنمایی نمی‌کند، وجودِ ملک شهادت بر توحیدِ حق بر وحدانیت خدای متعال است، این آیه نشان می‌دهد که شأنِ همه‌ی ملائکه شأنِ شهادت است، همه‌ی این‌ها شاهد هستند، «وَأُولُو الْعِلْمِ»، بعد از ملائکه خدای متعال گروهی را در متن وحی الهی به ما معرّفی می‌کند که این‌ها ملک‌وش هستند، متخلّق به اخلاقِ روحانییّن و عرشییّن هستند، این‌ها اولوالعلم هستند، وجودِ این‌ها مظهر است، ظهور است، وجودشان آینه است، مرآت است، جلوه است، خدای متعال در وجودِ این‌ها تجلّی کرده است، هر کسی این‌ها را ببینید یقین به وحدانیت خدای متعال پیدا می‌کند، این‌ها خدانما هستند، هر عالمی خودنمایی کند، این عالم نیست، اولوالعلم کسانی هستند که وجودشان شاهد بر وجود خدای متعال است، گواه بر حقِ مطلق بر وجود حق تعالی است، که رئیس علما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند که همه‌ی زندگی این بزرگواران دعوت به خدای متعال بوده است، جذبه‌ای به سوی حق تعالی بوده است، رفع حجاب‌ها بین بندگان و خدای متعال بوده است، و آینه‌ی تمام‌نما بوده‌اند، تمام صفات حق تعالی در وجود این‌ها دیده می‌شد، این‌ها با وجودشان شهادت می‌دادند نه با قول خودشان، شهادت قولی‌شان با شهادت وجودی‌شان همراه بوده است، وجودِ این‌ها قدرت بوده است، وجودِ این‌ها کَرَم بوده است، وجودِ این‌ها جمال و جلال و قهرالهی و عفو الهی بوده است، این صفات متضادی که در خدای متعال هست، شاهدِ آن وجود ائمه اطهار علیهم السلام است، ما ملک را ندیده‌ایم و نمی‌بینیم ولی ائمه علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در دسترس بشر بوده‌اند و هر کسی به دنبال خدا بود باید به این‌ها نگاه می‌کرد و خدا را پیدا می‌کرد.

«أُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ»، این صفتِ قیام به قسط برای علمای شاهد است، علمای شاهد و علمای شهید قوام به قسط داشتند، قائماً بالقسط بودند، نه تنها امر به قسط می‌کردند، این‌ها عمودِ قسط بودند، عمودِ عدالت بودند.

در کتاب‌های اخلاقی این آیه را در کنار آیه‌ی کریمه‌ی «فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الأرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَقَضْبًا * وَزَیْتُونًا وَنَخْلا * وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاکِهَهً وَأَبًّا * مَتَاعًا لَکُمْ وَلأنْعَامِکُمْ»،[۱۷] زندگی مادی انسان را کنار حیوانات قرار می‌دهد، به آخور فکر می‌کند، به شکم فکر می‌کند، ولی زندگی معنوی انسان را کنارِ ملائکه قرار می‌دهد، نه اینکه کنار ملائکه قرار بدهد بلکه این‌ها بعد از خدا هستند، اصلاً رنگ خدا دارد، همانطور که خدا شاهد است، اولوالعلم شاهد هستند، بین عالِم و غیرعالِم خیلی تفاوت هست، عالم همیشه خودش مسجد است، خودش سجده‌گاه خداست، هر کسی او را می‌بیند در برابر خدای متعال خضوع پیدا می‌کند و دلِ او مسجدی است، «جُعِلَتْ لِیَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»،[۱۸] هر کجا عالم باشد آنجا سجده‌ی الهی و کنش در برابر پروردگار هست، عشق به خدا هست، هر کجا عالم نیست «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» است، آنجا فقط شکم است و پایین‌تر از شکم، این تفاوت تفاوتی نیست که انسان بتواند ارزیابی کند و بگوید چند کیلومتر فاصله بین این و آن است، اصلاً چیز دیگری است، اینجا شهادت بر خدای متعال است، وجود شهید است، قبل از شهادت شهید است، شهید به معنای واقعی کلمه است، شهیدِ حق است، هر کشته‌ی جبهه معلوم نیست شهید باشد، ولی این کسی که زندگی او خدانماست همیشه شهید است.

این‌ها تشویق عمومی برای حوزه‌های علمیه است، برای انسان‌هایی که همّت بلند دارند اهل علم بشوند، اولوالعلم بشوند، مانند ملک بشوند.

وقتی انسان از مَلَک بالاتر می‌رود

وقتی حضرت یوسف علیه السلام به مجلس بانوان مصر وارد شد، این‌ها هلهله کردند و هیجانی شدند و گفتند: «حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»،[۱۹] نه اینکه زیبایی حضرت یوسف علیه السلام این‌ها را به این حرف وادار کرده باشد، حضرت یوسف علیه السلام بقدری عفیف و پاک و پاکدامن و پاک‌چشم بودند که گفتند این اصلاً هوسِ بشری ندارد، این ملک است.

این آیه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ» نشان می‌دهد که بشر اگر به وادی علم و حوزه امام صادق علیه السلام و مکتب امام زمان ارواحنا فداه قدم گذاشت باید تسلّط بر هوا و هوس خود پیدا کند، تا آنجایی که هر کسی او را دید بگوید او ملک است.

آیا واقعاً آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف یک بشر بودند؟ تا آنجایی که ما دیده بودیم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه مطلقا هوس نداشتند، دنیا هیچ نفوذی در وجود او نداشت. دامان او به این دریای مواجی که خیلی‌ها را غرق کرده است آلوده نشد، مطلقا دامان او آلوده نشد.

چهار شرط ملاصدرا برای حضور در درس ایشان

مرحوم صدرالحکما ملاصدرا چهار شرط برای شاگردان خود معین کرده بودند.

یک: باید در مقام تحصیل مال نباشد.

اینکه بخواهی هم کاسب باشی و تاجر باشی و شرکت داشته باشی و پول جمع کنی و هم به درس من بیایی قابل قبول نیست و حق نداری در درس من حضور پیدا کنی.

دوم: در مقام تحصیل مقام نباشد.

اگر می‌خواهد درس بخواند و فردا شهرتی پیدا کند، کبکبه و دبدبه‌ای پیدا کند، دست او را ببوسند، دورِ او طواف کنند، خضوع کنند… اگر اینطور است در درس ما شرکت نکند.

سوم: مطلقا گناه نکند.

اگر خاطر شما از مراقبتِ چشم و زبان و خورد و خوراک و رفت و آمد خودتان جمع نیست در درس من شرکت نکنید.

چهارم: کسانی در درس من شرکت کنند که مقلّد نباشند.

در حالات مرحوم ملاحسینقلی همدانی رضوان الله تعالی علیه هم این هست که شرط حضور در آن درس این بوده است که مجتهد باشند، صدقه‌خور نباشند، طلبه تا زمانی که مجتهد نشده است درواقع بر سرِ سفره‌ی دیگران ارتزاق می‌کند، خودت سفره پهن کن.

وجود مرحوم آقای کاهانی این خیر و برکت را داشتند که طلبه را مولّد بار می‌آوردند، تنها توزیع‌کننده نبودند، بلکه تولید علم داشتند، صاحب نظر بودند، مجتهدپرور بودند، و این موضوع خیلی مهم است.

آیه‌ی خاصِ حوزه‌های علمیه

اما آیه‌ی خاصِ حوزه این آیه‌ی کریمه‌ی سوره مبارکه توبه است، «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»،[۲۰] می‌دانید فقاهت چقدر مهم است؟

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «لَیْتَ اَلسِّیَاطَ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِی حَتَّى یَتَفَقَّهُوا فِی اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ»،[۲۱] یعنی اگر قدرتِ حکومت داشتم فقیه شدن را اجباری می‌کردم، شیعه نباید غیرفقیه باشد، آحاد شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید عالم باشند و فقط عالم شدنِ مطالعه‌ای کفایت نمی‌کند، بلکه باید فهم عمیق از دین داشته باشند که فقه همان فهم عمیق است، هم در مسائل اعتقادی، هم در مسائل اخلاقی، هم در مسائل عملی که فقه مصطلح ما این فهمِ شریعت است، موضوعِ فقه عملِ مکلّف است، فقه نظامِ زندگی است.

لذا حضرت آقا اطال الله عمره الشریف مدّظله الوافر فقه را محور معرّفی می‌کنند، امام صادق علیه السلام هم عملاً همین کار را کرده بودند، متخصصین درسِ امام صادق علیه السلام، حشام که در کلام زبده و نخبه و خط‌شکن بود و فتوحات داشت، مؤمن طاق هم همینطور، شاگردان دیگری که در شیمی و جغرافیا و ریاضیات شاگردان امام صادق صلوات الله علیه بودند، علم عمومی‌شان قبل از تخصص‌شان «فقه» بود، همه‌ی این‌ها که تخصصِ خاص داشتند فقیه به معنی اینکه نظام زندگی را از احکام الهی استنباط می‌کردند و می‌فهمیدند که تکلیفشان در کجا چیست، هم از نظر علمی و هم از نظر موضوع‌شناسی مجتهد بودند.

بعضی از بزرگواران که حضرت آقا را اعلم می‌دانند، مانند حضرت آیت الله شاهرودی، مانند مرحوم آیت الله آقای راستی کاشانی، و بعضی از بزرگان دیگر، بیشتر تأکیدشان این است که علاوه بر نبوغ علمی که در حضرت آقا هست، در شناخت موضوعاتی که مکلّف با آن موضوعات سر و کار دارد، اشراف بیشتری نسبت به بقیه دارد، در مسائل سیاسی، در مسائل اقتصادی، در مسائل زندگی، مسئله را می‌داند.

این طرح مسئله و تطبیقِ حکم بر موضوع، مهم‌ترین رمزی است که یک فقیه باید به آن برسد.

این مسئله همه‌ی علم و فقاهت و اجتهاد، همه مقدّمه‌ی رسیدن به خدای متعال است.

اگر علم آدم را لطیف نکند، اگر علم آدم را نسبت به دنیا بی‌اعتناء نکند، بجز وزر و وبال نخواهد بود، که روایاتی را که صاحب معالم در معالم نقل می‌کند، یکی از روایات همین است که اگر نیّتِ کسی در تحصیل علم «خدا» نباشد، «لم یزدد من الله الا بُعدا»، آدم آمده است طلبه بشود که به امام زمان ارواحنا فداه نزدیک بشود، مردم خو و بوی امام زمان ارواحنا فداه را از او بشنوند، درست ضدّ امام زمان ارواحنا فداه می‌شود!

در آن حدیث شریف قدسی که خدای متعال به جناب داوود خطاب می‌کند: «لاَ تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا»،[۲۲] مواظب باش که عالمِ مفتون، کسی که فریفته‌ی دنیاست، او را بعنوان مبلغ دین معرّفی نکنی، «أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ» این‌ها نه تنها راهنما نیستند، بلکه راهزن هستند.

اگر خدای متعال خیرِ بنده‌ای را بخواهد…

به خدای متعال پناه می‌بریم، به محضر عزیزانمان جسارت شد که طلبه‌ی پرشکسته‌ی شرمنده‌ای مانند من باید این حرف‌ها را به زبان بیاورد، ولی اقتضای تجلیل و تکریم از یک عالمِ خودساخته‌ی زاهد که در این حدیثی هم که در ابتدای عرایضمان به دل‌های پاک شما تقدیم داشتیم «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی اَلدِّینِ وَ زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَ نَفْسِهِ»، اگر خدای متعال بخواهد به بنده‌ای خیر برساند به او سه چیز می‌دهد، اول اینکه او را فقیه می‌کند، «فَقَّهَهُ فِی اَلدِّینِ»، او واقعاً دین را خوب می‌شناسد، حقیقتِ دین را خوب می‌شناسد، احکام را، تکلیف را، وظیفه را، اخلاق را، توحید را خوب می‌فهمد، خدای متعال به او فهم عطاء کرده است و او می‌فهمد.

دوم: «زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا» دنیا برای او کوچک است، خودش بزرگتر از دنیاست و خودش را به امر پستی آلوده نمی‌کند.

آدم دنیاپرست خودش را به چیزی کمتر از خودش فروخته است، قیمتِ تو خیلی بالاتر از دنیاست، دنیا باید در چنگ تو باشد نه اینکه تو در چنگ دنیا باشی، «زَهَّدَهُ فِی اَلدُّنْیَا».

اگر فقه با زهد همراه نباشد برای فقیه و جامعه مفید نخواهد بود.

سوم: «بَصَّرَهُ عُیُوبَ نَفْسِهِ»، قبل از آنکه به عیب دیگران حساس بشود به عیوب خودش حساس است، خیلی مواظب است که بدونِ عیب به محضر امام زمان ارواحنا فداه برود، بدونِ آلودگی برود، بدونِ نقص برود، «بَصَّرَهُ عُیُوبَ نَفْسِهِ»، عیوبِ زبان خود را می‌داند، عیوب مجالس را می‌داند، عیوب جامعه را می‌داند و مواظب است که گرفتار نشود و نفسِ خودش را خوب می‌شناسد، آسیب‌های خودش را خوب می‌شناسد.

روضه و توسّل

ایام ایامِ محنتِ آل الله است، ما هم روضه‌خوانِ شما هستیم، این مجالسی که بعنوان درس اخلاق است، خدا گواه است، بعضی اوقات هم به قم دعوت شده‌ایم، جلساتی را در زیرزمین مدرسه فیضیه می‌رفتیم که اقبال طلبه‌های عزیزمان اقبالِ خیلی بالایی بود، درخواست بنده این بود که بعنوانِ مجلسِ اخلاق معرّفی نکنید، بعنوانِ مجلس روضه معرّفی کنید، افتخار من هم روضه‌خوانی است، همه‌ی این حرف‌ها هم مقدّمه‌ی چند جمله توسّل و روضه‌خوانی است.

آل الله مأموریت خودشان را دقیق اجراء کردند، اینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها اعلان کردند «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»، جمیل بودنِ این حرکت برای همین بود که این‌ها آنچه در اختیارشان بعنوان نسخه بود و مأمور اجراء بودند، هیچ کجا کم نگذاشتند، تا در مجلس یزید ملعون آخرین ضربه را زدند و در قلّه‌ی پیروزی قرار گرفتند، نشان آن هم مزار بودنِ قبر شریف حضرت رقیّه سلام الله علیها است…

امروز بنی امیه کجا هستند؟ یزید ملعون کجاست؟ آل مروان کجا هستند؟ آل زیاد کجا هستند؟

اما ببینید یک دختر سه ساله چه جلالی دارد، امروز مدافعان حرم، شخصیت‌هایی مانند شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه به این موضوع افتخار می‌کنند که فدایی راه حضرت زینب کبری سلام الله علیها شده‌اند و برای دفاع از این سه ساله و ناموس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کشته شده‌اند…

آن خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مجلس یزید ملعون که فرمودند: «فکد کیدک واسع سعیک وناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا ولا تمیت وحینا»[۲۳] شما با ما نمی‌جنگید، شما با وحی الهی می‌جنگید، جرم ما این است که ما می‌خواهیم وحی را احیاء کنیم و شما نمی‌خواهید وحی باشد…

کمااینکه والله امروز ضدانقلاب با حضرت آقا کار ندارند، با انقلاب کار ندارند، این‌ها از اسلام می‌ترسند، این‌ها از آن حقیقتی که در وحی الهی هست و زندگی بشر را متحوّل می‌کند و ظلم را ریشه‌کن می‌کند می‌ترسند…

ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها رسماً اعلان نمودند که ما پیروز هستیم و شما نتوانستید و به مقصد نرسیدید، نه می‌توانید نام ما را محو کنید…

امروز ببینید، هر کجا گفته می‌شود «امان از دل زینب» دل‌ها چه حالی پیدا می‌کند…

ما خون دادیم که این شجره‌ی وحی آبیاری بشود و حوزه‌ها باقی بماند و می‌ماند…

امام زین العابدین سلام الله علیه هم در مسجد دمشق مطلب را به آخر رساندند و دیگر بنی امیه را مفتضح کردند و شهر شام را با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آشنا کردند، جمعیت همه بر علیه یزید نق می‌زدند و با او نماز نخوانند و زمزمه‌ها در شهر بلند شد و یزید ملعون اعلانِ نفرت نسبت به ابن زیاد ملعون کرد، دیگر کتک زدن و نیزه زدن و تحقیر کردن را کنار گذاشت، دیگر این‌ها را از خرابه به قصر خودش منتقل کرد و اجازه‌ی عزاداری داد…

بعد هم از این‌ها خواست که اگر می‌خواهید در اینجا بمانید من از شما پذیرایی می‌کنم، اگر مایل هستید به مدینه برگردید امکانات فراهم می‌کنم…

دیگر بعنوان اسیر برنگشتند، عدّه‌ی کثیری از شخصیت‌ها مأمور بودند که این بزرگواران را با حرمت به مدینه برسانند.

امام زین العابدین سلام الله علیه دستور دادند در کنار مدینه چادر زدند تا مردم مدینه باخبر بشوند و به استقبال بیایند، بشیر واردِ مدینه شد، مردم مدینه! چه نشسته‌اید؟ قافله‌ی کربلا در حال برگشتن هستند… همه‌ی مدینه از جای خود کَنده شدند، همه منتظر بودند که ببینند چه خبری از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌رسد…

در این میان جناب ام البنین سلام الله علیها مادر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام گویا دست فرزندانِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را گرفته بودند، مظهرِ جلالت و وقار بودند، از بشیر پرسیدند: بشیر! از حسینِ من چه خبر؟

بشیر دید که حضرت ام البنین سلام الله علیها چه جلالتی دارند، عرض کرد: این بانو کیست که اینقدر وقار و متانت دارند؟ گفتند: ایشان حضرت ام البنین سلام الله علیها هستند، مادر قمر منیر بنی هاشم هستند، مادر چند پسر هستند…

همینکه بشیر فهمید ایشان مادرِ آن بزرگانی هستند که در کربلا به وضع فجیعی به شهادت رسیده‌اند تسلیت گفت، بعد شهادتِ یک یکِ فرزندان ایشان را عرض کرد تا به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رسید، از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم خبرها داد، ناله‌ی حضرت ام البنین سلام الله علیها بلند شد، چه درسی به همه‌ی عالم دادند، فرمودند: بشیر! چه می‌گویی؟ «أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین»… همه‌ی فرزندان من و همه‌ی عالمیان به قربان حسین… از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بگو…

گفت: از سر بگویم یا از بدن بگویم؟…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

الا لعنت الله علی القوم الظّالمین


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] أعلام الدین فی صفات المؤمنین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۹

[۳] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲ (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا)

[۴] جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع) (أبو البرکات الباعونی) ، جلد ۲ ، صفحه ۱۳۶

[۵] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)

[۶] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰ (مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ)

[۷] بحار الأنوار الجامعه لدُرر أخبار الأئمه الأطهار ، جلد ۷۸، صفحه ۲۲۳ (الإمامُ الکاظمُ علیه السلام : مَنِ استَوى یَوماهُ فهُو مَغبونٌ ، و مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فهُو مَلعونٌ ، و مَن لم یَعرِفِ الزِّیادَهَ فی نفسِهِ فهُو فی نُقصانٍ ، و مَن کانَ إلى النُّقصانِ فالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحیاهِ .)

[۸] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۱ (وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا)

[۹] سوره مبارکه مریم، آیه ۷۲

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام  ، جلد ۱۰۱ ، صفحه ۴۰ (عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ وَ کَمْ مِنْ نَظْرَهٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَهً طَوِیلَهً .)

[۱۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۱۰۱ ، صفحه ۴۱ (قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ)

[۱۲] سوره مبارکه آل عمران، آیات ۱۸ و ۱۹

[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴

[۱۴] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ)

[۱۵] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۶ (وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ)

[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷

[۱۷] سوره مبارکه عبس، آیات ۲۴ تا ۳۲

[۱۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۱۶ ، صفحه ۳۱۳ (اِبْنُ اَلْوَلِیدِ عَنِ اِبْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ اَلْجُعْفِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِی جُعِلَتْ لِیَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ أُحِلَّ لِیَ اَلْمَغْنَمُ وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَ أُعْطِیتُ جَوَامِعَ اَلْکَلاَمِ وَ أُعْطِیتُ اَلشَّفَاعَهَ .)

[۱۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۱ (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ)

[۲۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲ (وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)

[۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱۳ (بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: لَیْتَ اَلسِّیَاطَ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِی حَتَّى یَتَفَقَّهُوا فِی اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ.)

[۲۲] الکافی ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا رَأَیْتُمُ اَلْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِکُمْ فَإِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَیْءٍ یَحُوطُ مَا أَحَبَّ وَ قَالَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ اَلْمُرِیدِینَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلاَوَهَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ .)

[۲۳] اعیان الشیعه، جلد ۱، صفحه ۶۱۱ (منحنیا على ثنایا أبی عبد الله ومکان مقبل رسول الله ص تنکتها بمخصرتک وکیف لا تقول ذلک وقد نکات القرحه واستأصلت الشافه بإراقتک دماء ذریه محمد ص ونجوم الأرض من آل عبد المطلب وتهتف بأشیاخک زعمت أنک تنادیهم فلتردن وشیکا موردهم ولتودن أنک شللت وبکمت ولم تکن قلت ما قلت وفعلت ما فعلت. اللهم خذ لنا بحقنا وانتقم ممن ظلمنا وأحلل غضبک بمن سفک دماءنا وقتل حماتنا فوالله ما فریت إلا جلدک ولا حززت إلا لحمتک ولتردن على رسول الله ص بما تحملت من سفک دماء ذریته وانتهکت من حرمته فی عترته ولحمته حیث یجمع الله شملهم ویلم شعثهم ویأخذ لهم بحقهم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون وحسبک بالله حاکما وبمحمد خصیما وبجبرائیل ظهیرا وسیعلم من سول لک ومکنک من رقاب المسلمین أن بئس للظالمین بدلا وأیکم شر مکانا وأضعف جندا. ولئن جرت علی الدواهی مخاطبتک إنی لأستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک لکن العیون عبرى والصدر حرى ألا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء فهذه الأیدی تنظف من دمائنا والأفواه تتحلب من لحومنا وتلک الجثث الطواهر الزواکی تنتابها العواسل وتعفرها أمهات الفراعل ولئن اتخذتنا مغنما لتجدننا وشیکا مغرما حیث لا تجد إلا ما قدمت یداک وما ربک بظلام للعبید فإلى الله المشتکى وعلیه المعول فکد کیدک واسع سعیک وناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا ولا تمیت وحینا ولا تدرک أمدنا ولا ترحض عنک عارها وهل رأیک الا فند وأیامک الا عدد وجمعک الا بدد یوم ینادی المنادی الا لعنه الله على الظالمین فالحمد لله الذی ختم لأولنا بالسعاده والمغفره ولآخرنا بالشهاده والرحمه ونسأل الله ان یکمل لهم الثواب ویوجب لهم المزید ویحسن علینا الخلافه إنه رحیم ودود وحسبنا الله ونعم الوکیل.)