سوال: دختر ده ساله ای دارم که فراموش کار است و دائم باید به او تذکّر بدهیم؛ امّا با این حال در کارهای خود دقّت لازم را دارد.  لطفاً من را راهنمایی بفرمایید.

جواب:  بعضی از والدین روی رفتار فرزندان خود خیلی حسّاس هستند؛ یعنی خیلی ریز بینانه کار بچّه ها را دنبال می کنند. این عمل باعث می شود که اراده ی بچّه ها در انجام کارها ضعیف شود؛ مثلاً مادر به فرزند خود املاء می گوید و در املاء گفتن، او را راهنمایی می کند که چطور کلمات را بنویسد؛ امّا این مادر نمی داند که با این راهنمایی کردن، دارد اراده ی فرزند خود را ضعیف می کند؛ یعنی این نظارت مستقیم و کلمه به کلمه باعث می شود که بعد از مدّتی بچّه بدون فکر و توجّه تکالیف خود را انجام دهد و با خود بگوید: اگر هم اشکالی داشته باشم، خود مامان به من می گوید.

ما بزرگ تر ها نیز همین طور هستیم؛ مثلاً همیشه شوهر برای نماز صبح خانم را بیدار می کند؛ حال اگر یک موقع خانم زودتر از پدر بیدار شود، چون می داند که پدر او را بیدار می کند، دوباره می خوابد؛ چرا؟ چون اراده ضعیف شده است، چون وابستگی ایجاد شده است. در رابطه با بچّه ها نیز همین طور است؛ وقتی ما مدام کارهای فرزندان را پیگیری می کنیم، او با خود می گوید: هر وقت مادر به من تذکّر داد، می روم تکالیف خود را انجام می دهم؛ چرا؟ چون اراده ی آنها ضعیف شده است.

 درخواست ما از والدین

در خواست ما از این والدین این است که بگذارند بچّه ها روی پای خودشان بایستند. بچّه ها باید در چهار سالگی بتوانند بسیاری از کارهای شخصی خود را انجام دهند. والدینی که فرزندان را وابسته به خود می کنند،  در واقع با این کار اراده ی آنها را ضعیف می کنند؛ مثلاً این فرزند می خواهد بنشیند و سر فرصت کفش خود را بپوشد؛ ولی چون والدین عجله دارند و می گویند: تو نمی خواهد بپوشی، بگذار من این کار را بکنم! بعد می بینیم که فرزند در کلاس اوّل ابتدایی پای خود را دراز می کند تا مادر کفش او را بپوشاند.

من از والدین درخواست می کنم که تدریجاً امر و نهی خود را در کارها کم تر کنند و به جای آن، انتظارات خود را بگویند؛ یعنی فرزند را راهنمایی کنند و بر کارهای او نظارت غیر مستقیم داشته باشند؛ ولی از نظارت ها و امر و نهی های مستقیم بپرهیزند.

راه کاری برای درمان فراموش کاری

وقتی فرزند ما از مدرسه به خانه می آید، از همان اوّل به او نگوییم که مشق هایت را چه وقت می نویسی؟ دیر نشود! دوباره مثل دیشب نشود! ما می توانیم در یک جمله به او بگوییم: مادر جان! امروز انتظارم این است که خودت تکالیفت را بنویسی و ما دیگر به تو تذکّر نمی دهیم و چیزی نمی گوییم. در اینجا مادر ممکن است بگوید: خب اگر تکلیف خود را ننوشت و شب شد، چکار کنم؟ عیب ندارد؛ بگذارید بار اوّل بدون تکلیف به مدرسه برود. آن وقت می فهمد که ما دیگر قرار نیست که چیزی به او بگوییم و برای فردا حواس خود را جمع می کند.

اگر فرزند برای بار اوّل بدون تکلیف به مدرسه رفت، ما به معلّم فرزندمان بگوییم:  چون ما این روش را به کار گرفتیم؛ برای همین شما هم او را مؤاخذه کنید تا حواس خود را جمع کند و بتواند روی پای خودش  بایستد. به نظر من این حواس پرتی ها در واقع بی توجّهی است؛ چون والدین به جای او توجّه داشتند، او کم توجّه شده است.