شک، بیماری است و یقین، سلامتی دل است. شک به کفر می‌رسد: «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» لذا در آیات قرآن، کسانی که گرفتار ریب شده‌اند، گرفتار شک شده‌اند، خدای متعال به عنوان هشدار مطرح کرده است، علامت نفاق است، علامت خرابی باطن است، علامت دو شخصیتی بودن است، نشانه‌ی عدم ثبات شخصیت است. تردید، تذبذب، «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ»[۱]، در یک آیه هم دارد، «فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ‏»[۲] آن‌ها را رها کن تا مرتّب سرگردان باشند. نمی‌داند این حق است یا آن حق است. هنگام مردن می‌گفت: آخر هم ما نفهمیدیم علی حق است یا مخالفین او حق هستند؟ در آن لحظه هم شیطان می‌آید و او را به سوی دیگر منحرف می‌کند.

 

به همین دلیل از اموری که در حقّانیت دین، توحید، رسالت، امامت، ولایت، شهادت و در حقایق، ایجاد شک و تردید می‌کند باید جدّاً بپرهیزیم و یکی از اموری که خطرناک است و ایجاد شک می‌کند، گناه است، «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»[۳] انسان ده مورد گناه انجام می‌دهد، می‌بیند خدای متعال او را رها کرده بوده تا عجزش را به او نشان بدهد، می‌آید و توبه‌ی نصوح می‌کند، حرّ امام حسین علیه السّلام می‌شود و بعد از آن سابقه‌ی بد به مقامی می‌رسد که امام معصوم مقام قبر او می‌ایستد و می‌گوید: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی».  امّا «السُّواى» بعضی از گناهان، نمی‌دانیم چه گناهی است؟ گناه، منطقه‌ی مین است، کدام یک یقین آدم را به شک تبدیل می‌کند و شک آدم را تبدیل به کفر می‌کند؟ ما نمی‌دانیم. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَهً فِی أَرْبَعَهٍ»[۴] خدا چهار چیز را در چهار مکان، در چهار محل مخفی کرده است؛ یکی غضبش را در گناهان مخفی کرده است. آدم یک سری گناه بزرگ انجام داده امّا می‌ترسد. مرتّب گریه می‌کند، به امامان پناه می‌برد، استغفار می‌کند، در مقام جبران آن گناهان است. یک سری گناهان هم هستند که در نظر او بسیار کوچک بوده‌اند. خدا به خاطر همان، غضب خود را شامل حال او می‌کند و او با بی‌دین می‌کند، «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا»، «السُّواى» گناهان زیاد نیست، یک گناه است.

 

ما ذنب أسوأ داریم و سیّئه‌ی سوأی. سوأی، افعل تفضیل است؛ یعنی گناهی که بسیار بد است. حالا ما این خیلی بد است را نمی‌فهمیم. چون ما تشخیص نمی‌دهیم که سوأی کدام است باید از همه‌ی سیّئات پرهیز کنیم. یک تمسخر، یک استهزاء، یک دل شکستن، یک آبرو بردن. ما چه می‌دانیم؟ شاید حرفی زدیم و یک نفر بی‌اعتبار شد، آبرویی داشت، اعتباری داشت و ما با گفتن یک جمله او را بی‌اعتبار کردیم. خدا نگاه غضب‌آلود می‌کند و می‌گوید: دیگر هدایت نمی‌شوی، «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا»، عاقبت این انسان چه می‌شود؟ «أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۵] تکذیب می‌کند. می‌گوید: این حرف‌ها را آخوندها درست کرده‌اند، چه کسی از آن عالم آمده است؟ این مطالب را می‌گویند. این یک حرف‌هایی است که می‌گویند. یک کارهایی انجام می‌دهند، یک گناهانی انجام داده‌اند، یک سری رذائل اخلاقی دارند که یک مرتبه خودش را نشان می‌دهد، «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا»[۶]لذا نشانه‌ی ایمان واقعی این است که ریشه‌دار باشد و آن را باد نبرد! بعضی از افراد هستند که حتّی باد مختصر هم ایمان آن‌ها را می‌برد! و نیاز چندانی به تندباد هم ندارند. اگر دوست او مختصر وسوسه‌ای کند، ایمان خود را از دست می‌دهد، وضع او تغییر می‌کند. از این خط خارج می‌شود و به آن خط می‌رود و از آن خط هم دو مرتبه… و تا آخر سرگردان و گرفتار است. به خدا پناه می‌بریم.


[۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۳٫

[۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۴۵٫

[۳]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۴]– الخصال، ج ۱، ص ۲۰۹٫

[۵]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۵٫