بسم الله الرّحمن الرّحیم

ولادت پر برکت آینه جمال و جلال الهی، فرزند نازنین امام حسین علیه‌السلام، حضرت علی اکبر علیه‌السلام را تبریک عرض می کنم! از باب عرض ارادت و انجام وظیفه به مناسبت ولادت ایشان، مطالبی را در باب شناخت ایشان خدمت شما عزیزان تقدیم می دارم:

 

عظمت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

ظرفیّت حضرت علی اکبر علیه‌السلام، ظرفیّت تحمل ولایت مطلقه کلیّه الهیه بوده است؛ به گونه ای که اگر شهادت ایشان در روز عاشورا نبود، و بعد از شهادت حضرت سیّد الشهدا علیه‌السلام ایشان زنده می ماندند، امام بعد از امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اکبر علیه‌السلام بود. ما سه تن از امام زاده ها را داریم که اگر این ها در زمان وفاتشان به لقاء خدا نرفته بودند، امام می شدند! یکی حضرت علی اکبر علیه‌السلام است، یکی حضرت اسماعیل پسر امام جعفر صادق علیه‌السلام است؛ یکی هم سید محمد پسر امام هادی علیه‌السلام است که بارگاه شریفشان در عراق محل زیارت خاص و عام است؛ و عراقی ها خیلی از وجود نازنین ایشان حاجت می گیرند و ویژگی خاصی دارند.

ظرفیّت حضرت علی اکبر علیه‌السلام، ظرفیّت تحمل ولایت مطلقه کلیّه الهیه بوده است؛ به گونه ای که اگر شهادت ایشان در روز عاشورا نبود، و بعد از شهادت حضرت سیّد الشهدا علیه‌السلام ایشان زنده می ماندند، امام بعد از امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اکبر علیه‌السلام بود.

 

 

دلیلی که در مورد حضرت علی اکبر علیه‌السلام از امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه نقل می شود، این است که وقتی امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اکبر علیه‌السلام را بدرقه می کردند، این آیه را تلاوت می کردند: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین. آل عمران؛ ۳۳٫ آیه اصْطَفى‏ دلیل بر این است که این موجود عزیزی که پرواز می کند، از قماش انبیاست. جزء عناصر عرشی و نوری و دارای سعه وجودی در حد انبیاء عظام علیهم‌السلام بوده است؛ لذا الان هم حیّ است.

علاوه بر اینکه حضرت علی اکبر علیه‌السلام به شهادت رسیده است و شهید زنده است و پیش خداست و دائماً مرزوق عند الله است[۱] و برکاتش به عالم می رسد، خود حضرت علی اکبر علیه‌السلام عنصر و ذاتی است که شاهد و مشهود بود، خدانما بود و خدا را نشان می داد و خدا هم در وجود او تجلی کرده بود!  خدا خودش را در وجود او به عالَمیان نشان می داد؛ لذا به خودمان می بالیم که ما دلمان در گروه محبّت امام حسین علیه‌السلام و فرزند عزیزشان حضرت علی اکبر علیه‌السلام است.

حضرت علی اکبر علیه‌السلام باب الحوائج است. گاهی که خدا توفیقمان داده، آرزویی داشتیم و مطلبی داشتیم و گفتیم که در این خانه را بزنیم، من شخصاً از حضرت علی اکبر علیه‌السلام خیلی مستقیم حاجت گرفته ام؛ و با اطمینان عرض می کنم که خیلی آقا است، کسی با اطمینان و یقین درب کَرَم حضرت علی اکبر علیه‌السلام را بزند، یقین بداند که دست خالی بر نمی گردد. ایشان جزءِ مجاری فیض پروردگار متعال است، مظهر اسماء حسنی الهی است و از نظر سیرت و صورت، پیغمبر نماست.

اما در ادامه بحثمان که عرض کردیم، برای سلطنت بر درون، برای تملّک ذهن و قلب، برای دست یابی به تمرکز و حضور، برای نجات از پراکندگی حواس، حواس پرتی، پریشانی، مرحوم علامه ملا مهدی نراقی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف راه هایی را مطرح می فرمایند که یکی از آن ها فکر است.

 

فکر گناه

 فکر می تواند متعلّقاتی داشته باشد، چون فکر در معصیّت، خودش معصیّت زا است و برای انسان کدورت می آورد. در روایت دارد که گناه آتش است و فکر گناه، به منزله دودی است که از آتش بلند می شود! وقتی دود در خانه پُر شود، دیوار سفید را سیاه می کند. آدمی که فکر گناه می کند، ولو گناه هم نکند،  به منزله دودی است که فضای خانه خدا را – که قلب انسان است- سیاه می کند، آلوده می کند، تاریک می کند.

” آدمی که فکر گناه می کند ،  ولو گناه هم نکند ، به منزله دودی است که فضای خانه خدا را – که قلب انسان است – سیاه می کند ، آلوده می کند، تاریک می کند. فکر گناه مثل خود گناه مضّر است و منشأ گناه می شود! “

فکر گناه مثل خود گناه مضّر است و منشأ گناه می شود! مقدمات گناه هم عقلاً جایز نیست و حرام عقلی است. اگر خودکشی حرام است، فراهم آمدن مقدماتش نیز عقلاً حرام است؛ مثلاً مقدماتی فراهم بشود که آدم از بین برود و این مقدمات را خود انسان فراهم بکند. اگر گناه حرام است، فکر گناه که از آن هم گناه تولید می شود، آن هم حرام است. بنابراین باید حواسمان باشد که تا اینکه شیطان آمد و در دلمان گناهی را به یاد آورد، فوراً بگوییم: «آمنت بالله و لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم».

گاهی استغفار و استعاذه را ضمیمه کنیم و بگوییم: «استغفر الله ربی و اتوب الیه» و بگوییم «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.» خودمان را در پناه خدا ببریم و خدا دل ما را در اختیار خودش قرار دهد و از ورود شیطان وسوسه گر مانع شود؛ از نزدیک شدن به گناه مانع شود.

 

تفکر در مرگ

اما فکرهایی که ثواب دارد! جمال سالکین و فقیه عارف و استاد امام راحل رضوان‌الله‌تعالی‌علیه  مرحوم آیت حق، آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی اعلی‌الله‌مقامه در کتاب شریف لقاء الله‌شان، سیر فکر را به افرادی که سالک هستند، مهاجر الی الله هستند، یاد می دهند و آموزش می دهند، می گویند: یکی از فکرهایی که ثواب دارد، فکر در مرگ است! اولین قدم ما در فکر و اندیشه، فکر مرگ است. فکر در مرگ به آدم آمادگی می دهد و آدم را از شیطان دور می کند؛ آدم را با آخرت مأنوس می کند، آدم را به کار خیر وادار می کند، آدمی را از گناه باز می دارد. اگر انسان به مرگ یقین داشته باشد، قلباً کاری که بعد از مرگ برایش دردسر می شود، کاری که مرگش را تلخ و ناگوار می کند، انجام نمی دهد!

حالا مرگ چیست؟ بعضی ها فکر می کنند که مرگ فنا، نابود شدن و از بین رفتن است! هلاکت است! در حالی که عقل و نقل خلاف این را به انسان می گویند. انسان تأمل بکند که مرگ چیست!؟ خب اگر خودش، اطلاعات کافی ندارد و قرآن، اهل بیت علیهم‌السلام و پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله را قبول دارد، این ها کارشناس هستند؛ باید از کارشناس سؤال کند که حقیقت مرگ چه چیزی است؟! اگر حقیقت مرگ را بازیافت و درست شناخت، خودش را برای مرگ آماده می کند. می گویند مرگ، رسیدنِ وجودِ آدم است. همان طور که وقتی میوه در درخت می رسد، دیگر بالای درخت نمی ماند و می افتد؛ و باید در فضای دیگری قرار بگیرد، آدمی هم مثل میوه ی درخت است! تا کال است، محکم به شاخه درخت دنیا چسبیده است، اما وقتی رسید، چه شیرین باشد، چه تلخ، دیگر به درخت نمی چسبد و از آنجا می افتد.

” می گویند مرگ، رسیدنِ وجودِ آدم است. همان طور که وقتی میوه در درخت می رسد، دیگر بالای درخت نمی ماند و می افتد؛ و باید در فضای دیگری قرار بگیرد، آدمی هم مثل میوه ی درخت است! تا کال است، محکم به شاخه درخت دنیا چسبیده است، اما وقتی رسید، چه شیرین باشد، چه تلخ، دیگر به درخت نمی چسبد و از آنجا می افتد “

انسان باید خودش را در علم و عمل پخته کند و برسد! برخی کال و خام می روند؛ لذا میوه ای را که نرسیده است، جهت انداختنش به آن چوب و سنگ می زنند؛ به بالای درخت می روند و به زور می کشند و شاخه درخت را می شکنند تا میوه ی کالی را بچینند! آدمی که عمل صالح انجام نداده و با عمل صالح روح خودش را رسیده و شیرین نکرده است؛ در مراحل علوم الهی صعود نکرده و از علوم دینی خودش را پُر بار ننموده و روحش را به مرحله پختگی نرسانده است؛ مرگ برایش سخت می شود. حضرت عزائیل علیه‌السلام که می آید او را می کَند.

می گویند که در مورد مرگ سه دسته از آیات قرآن وجود دارد: دسته ای از آیات می گویند، خود ذات احدیّت جان بنده اش را می گیرد: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها. زمر؛ ۴۲٫ خدای متعال الله جل و علا می فرماید: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ، أنفس جمع نفس است و نفس یعنی جان. أنفس یعنی جان ها، الله جل و علا توفی می کند؛ یعنی باز می گیرد، بازیافت می کند و تمام جان را تحویل می گیرد. انسان هر مقدار از حقیقت روح که نصیبش شده، بارقه الهی است! تا در این بدن است، این بدن زنده است و می بیند، می شنود و حرف می زند؛ ولی روزی می آید که خدای متعال – که باعث شده ما حرف بزنیم- آن را از ما می گیرد و زبان ما لال می شود. دیگر چشم نمی بیند. دیگر این گوش نمی شنود و انسان بدنش لال، کور و کر می شود.

در این بدن اگر شما نوک سوزنی وارد می کردید، تکان می خوردید و عکس العمل نشان می دادید، اما وقتی خداوند معتال جان را می گیرد، این بدن مثل جمادات می شود. شما به این دیوار که سوزن، یا میخ و یا چیز دیگری می کوبید، دردش نمی آید؛ همچنین وقتی جان از بدن گرفته شد، احساس از آن گرفته می شود! دیدن از او گرفته می شود، گفتن از او گرفته می شود. وقتی زن و بچه گریه می کنند، با گوش برزخی می شنود، ولی گوش دنیویش نمی شنود و این زبان نمی تواند سخنی بگوید. اگر دادی بزند، آن دادی است که عوالم دیگر می شنوند، اما ما نمی شنویم.

روایت دارد این چوپان ها که گوسفند را برای چراندن می برند که من خودم هم دیدم، یک مرتبه گله دسته جمعی می رمند و یک حالت ترس و وازدگی پیدا می کنند. به این حالت می گویند حالت جان دادن انسان بدی که حضرت عزرائیل به سراغشان می آید، آنچنان زوره و ناله ای می کنند که تمام عوالم می شنود!! در عوالم اثر می گذارد، اما بشر این فریاد را نمی شنود. ناله مرده ای که دارند جانش را به سختی می گیرند؛ ولی او درخت دنیا را چسبیده و ول نمی کند، او را می زنند تا بیفتد و با عذاب او را می برند!


 

 

[۱] وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون. آل عمران؛ ۱۶۹٫