«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبَنَا حَبِیبَنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَه وَ رِضَاهُ وَ رَأْفَتَهَ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»

ضعف ذاتی انسان

در جلسات قبلی به محضر شما بزرگواران گفتیم بر اساس توصیفی که خدا از بندگان خود دارد نقطه‌ ضعف‌های بندگان را مطرح کرده است تا حواس ما به ضعف‌ها باشد و بتوانیم در برابر نقطه ضعف‌ها دارو و درمانی، پناهی، حامی یا کمکی پیدا کنیم و در اثر مشکلاتی که در وجود ما است ساقط نشویم، نیفتیم، سرمایه‌ی عمر ما ضایع نشود. خدا فرمود: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»[۲] ضعف انسان ضعف ذاتی است، نمی‌تواند قوی باشد. در موضع قوّت و قدرت هم ضعیف است و به هر بهانه‌ای هیچ کسی در برابر مرض نمی‌تواند بگوید که من پیشگیری می‌کنم و مریض نمی‌شوم. از جایی که انسان فکر نمی‌کند می‌آید. مرض امری است که همه مبتلا می‌شوند. در برابر زوال نعمت افرادی که شب ثروتمند بودند، متمکّن بودند، ولی یک روزه ورشکسته شدند، اوضاع آن‌ها به هم ریخت. فقر امری است که برای خیلی از متمکّنین در جامعه‌ی ما و گذشتگان پیش آمده است بدون این‌که بتوانند  جلوی آن را بگیرند.

مرگ مسئله‌ای است که هیچ کسی جلوی آن نمی‌تواند بایستد. مرگ قاهر است، مگر نافذ است، مرگ یقه‌ی همه را می‌گیرد، گلوی همه را می‌گیرد. تاکنون کسی نتوانسته است با مرگ دست و پنجه نرم کند. سراغ همه می‌آید، سراغ همه را می‌گیرد، در خانه‌ی همه می‌رود. هیچ کسی نیست که از این خطر جان سالم به در برده باشد. از این‌ها خطرناک‌تر، خطرناک‌تر از مریضی و فقر، مرگ خطر سقوط است. خطر بی‌دینی است، خطر عاقبت به شرّی است. خطر گرفتاری به رذایل اخلاقی است که اگر کسی در موقع هجوم شیاطین، وسوسه‌ی نفس امّاره و نفوذ آدم‌های شیطان یک پناهگاهی نداشته باشد بشر موجود ضعیفی است، آسیب پذیر است. آدم پول زیاد ببینید فکر او از کار می‌افتد، زود تسلیم می‌شود. آدم جمال دل آرایی می‌بیند عقل و دین او از کار می‌افتد. زود تسلیم می‌شود، دستپاچه می‌شود.

رنگ خدا گرفتن

 لذا خدای متعال بشر را به این ضعف متوجّه کرده است. «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»[۳]، «و کانَ الْإِنْسانُ عَجُولا»[۴] این هلوع بودن یعنی آدم دستپاچه می‌شود. عجول بودن یعنی آدم زود اقدام می‌کند و خود را نگه نمی‌دارد. در حالی که در روایت فرمودند: «العَجَلَهُ مِنَ الشّیطان وَ التّأنى مِنَ الرَّحمن‏»[۵] خدای متعال دو صفت دارد که در دعاها مطرح است که انسان اگر بخواهد رنگ خدا بگیرد و تا رنگ خدا نگیرد آدم رنگ بدی دارد، رنگ رذایل دارد، رنگ گناه دارد، رنگ جهنّم دارد. امّا اگر دست او به دامن رحمت خدا بود و با خدا دوست بود، با خدا آشنا بود، با خدا آشتی کرده بود، از خدا جدا نمی‌شد و رنگ خدا می‌گرفت که در قرآن شریف با همین تعبیر «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»[۶] صبغه به معنی رنگ است. «صِبْغَهَ اللَّهِ» رنگ خدا. مگر خدا رنگ دارد؟ بله، رنگ خدا صفات خدا است. این هزار و یک اسمی که در ماه مبارک رمضان حدّاقل در لیالی قدر می‌خوانید و این برکتی که خداوند در ماه مبارک رمضان به احیاگران ما داده است و در کوچه‌های اسماء الهی شب‌های قدر بی‌قرار می‌کنند.

آقا شیخ حسن پهلوانی از اولیاء برجسته‌ی خدا

خدا مرحوم آیت الله آقا شیخ حسن پهلوانی را با اولیاء خود مشهور بدارد. از اوتاد بود، از اولیاء بود، از افراد صاحب سرّ بود و گمنام زندگی کرد. با فقر زندگی کرد، با زهد زندگی کرد. هم غریبانه زندگی کرد و هم تشییع جنازه‌ی او خیلی شلوغ نبود. او پیش خدا بزرگ بود، ولی پیش بندگان خدا ناشناخته بود. ایشان هم علّامه طباطبایی را دیده بود. در درس‌های مرحوم آقای طباطبایی حضور داشت. آقای طباطبایی… و ما أدراک ما آقای طباطبایی؟ این‌ها خود را نشان ندادند. این‌ها خود را در پیشگاه خدا باخته بودند و خودی نداشتند تا نشان دهند.

آقای طباطبایی زمانی که با عصا راه می‌رفت هیچ کسی فکر نمی‌کرد که او یک فیلسوف است. هیچ کسی فکر نمی‌کرد که او یک فقیه است. به ذهن هیچ کسی نمی‌آید که او یک ریاضیدان است، یک مهندس است، یک منجّم است، اختر شناس است، یک نویسنده است، یک شاعر خوش طبع است، یک مدرّسی است که علّامه شهید مطهّری را تربیت کرده است، شهید بهشتی را تربیت کرده است. او یک کیمیا نفس است، یک کیمیا نظر است. کسی آقای طباطبایی را نشناخت برای این‌که این‌ها حجاب معاصرت داشتند و خود آن‌ها شهرت گریز بودند. آقای طباطبایی مانند آدم‌های عادّی رفت و آمد می‌کرد. در مسیری که داشت می‌رفت بچّه‌های قم سر به سر او می‌گذاشتند و می‌خندیدند. یک آقای روحانی دید که آقای طباطبایی را دارند مسخره می‌کنند! رفت یک تَشری به این‌ها زد و این بچّه‌ها را از دور آقای طباطبایی جدا کرد و دور کرد. آقای طباطبایی ایستاده بود و نگاه می‌کرد. اشاره کرد به آن آقای روحانی و گفت این‌ها با شما کار داشتند یا با من؟ گفت با شما کار داشتند. گفت چرا آن‌ها را اذیّت کردید؟ دل آن‌ها خوش بود که با من هستند، دور من بودند و من را مسخره می‌کردند برای این‌ها دلخوشی بود، تو چرا این‌ها را اذیّت کردی! آقای طباطبایی را ایشان دیده بود. آقای بهجت را هم دیده بود. آقای بهجت… و ما أدراک ما آقای بهجت؟ الآن که بعد از وفات آقای بهجت حجاب شهرت گریزی ایشان رفت، زمین و زمان از کرامت‌های آقای بهجت می‌گویند.

امّا کسی که دل آقا شیخ حسن پهلوانی را برده بود مرحوم آقا شیخ جواد انصاری بود. می‌گفت این‌ها را دیدم، ولی او یک چیز دیگری بود. گفت که عدّه‌ی معدودی به محضر ایشان در همدان می‌رفتیم. از جمله مرحوم شهید دستغیب می‌آمد. آیت الله آقا شیخ محمّد حسین حسینی تهرانی، علّامه تهرانی که جزء عرفا و مجتهدین بود و مدّتی در تهران، مسجد خیابان سعدی نماز می‌خواند که بعد به مشهد رفت، جزء خواص بود. این‌ها می‌رفتند. آقای خوشوقت هم می‌رفت. بعضی از اوتاد مانند حاج هادی هم می‌رفتند. مخفیانه هم می‌رفتند و جلساتی با ایشان داشتند. آقا شیخ حسن می‌گفت آقای انصاری اهل نصیحت و موعظه و این‌ها نبود. جمع می‌شدیم و یک کسی می‌آمد و یک خط دعای جوشن کبیر می‌خواند. می‌گفت ناله‌ها آن‌چنان بلند می‌شد که گویا در و دیوار با این جمع هم ناله شدند. بدون هیچ توضیح و گفتگویی آن نفس کار می‌کرد، آن نگاه کار می‌کرد و دل‌ها را آب می‌کرد.

فضیلت خواندن دعای جوشن کبیر

 ما دعای جوشن کبیر را قدر نمی‌دانیم. این‌ صفات خدا است، این اسماء خدا است و به تعبیری این رنگ خدا است. اگر شما بخواهید جمال خدا را، چهره خدا را، رنگ خدا را ببینید در این دعای جوشن کبیر بخوانید. چون دعای جوش کبیر حتّی برای باز کردن گره‌ها مجرّب است. یک خانمی آمد به من گفت که فلانی من مدّت‌ها بود که در خانه مانده بودم و خواستگار نمی‌آمد. به فلان آدم صاحب باطن گفتم که ما چه کنیم خدای متعال ما را از این وضع نجات دهد؟ گفت سه شب دعای جوشن کبیر بخوانیم و همین‌طور خواندم و الآن یک زندگی خوبی دارم. دعای جوشن کبیر مجرّب است.

 ولی آیا تنها خواندن است یا عاشق خدا شدن است؟ (ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی). این دعاها که می‌خوانیم یعنی داریم خوبی‌های خدا را پیدا می‌کنیم. خدا چطور خوب است؟ خدا لطیف است. خدا چطور خوب است؟ خدا کریم است. خدا چطور خوب است؟ خدا ستّار است. خدا چطور خوب است؟ خدا پناه غیاث المستغیثین است. خدا چطور خوب است؟ خدا در تنهایی‌ها انیس ما است، در‌ بی‌کسی ما پناه ما است. در بیچارگی‌ها دادرس ما است. خیلی خوب است که تو خوبی و خدایی. خوبی‌های خدا را در این دعاها باید پیدا کنیم.

دعای مشلول را اگر می‌توانید مروری کنید. ببینید دل را آب می‌کنید یا نه. دعای یستجیر چه دعای عظیم الشأنی است. دعای مجیر، دعای جوشن صغیر که این دعا را کم نگیرید. برای مقابله با دشمن از مهم‌ترین سلاح‌هایی که کاربرد دارد و دشمن را از کار می‌اندازد دعای جوشن صغیر است. امّا صفات خدا مطرح است، رنگ خدا مطرح است، اسماء خدا مطرح است. جمال خدا را آدم در این آیینه تماشا می‌کند و اگر دل داده باشد و صاحب دل باشد خدای متعال در دل مستقر می‌شود. با این صفات خود در دل انسان می‌آید و ما هم رنگ خدا می‌گیریم. ما هم صفت خدا را می‌گیریم.

دعای افتتاح؛ گنجینه‌های از معارف توحیدی و خدا شناسی 

یکی از صفات حضرت حق سبحانه و تعالی که در دعای شریف افتتاح است… دعای افتتاح از آن گنج‌های ناشناخته است. دعای افتتاح انشاء چه کسی است؟ این دعای افتتاح از دو لب مبارک آقا جان ما، امام زمان علیه السّلام خوانده شده است. این دعای افتتاح چشمه‌ی عشق است، چشمه‌ی محبّت است، چشمه‌ی صفا است. چشمه‌ای است که اگر انسان اعتقاد داشته باشد و با اعتقاد بخواند همه آلودگی‌های انسان را پاک می‌کند. این دعای افتتاح که آدم حالت هجران امام زمان علیه السّلام خود را با همه‌ی وجود می‌یابد و دل انسان برای فراق حضرت می‌سوزد و عرضه می‌دارد «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا»[۷] خدایا در یک زمانی آمدیم که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را از دست دادیم. «نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا» پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم ما غروب کرد. عالم با غروب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاریک شد. آخرت با رفتن پیغمبر به آن عالم نور گرفت و روشن شد. امّا پیغمبر ما که رفت و دست ما به دامن وسیع او نمی‌رسد. «وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا» پدر ما رفته است. وصی او هم نمی‌آید دستی به سر ما بکشد. امام زمان علیه السّلام ما پس پرده‌ی غیبت است. می‌بینید که چقدر قشنگ با خدا شکوه می‌کند. چطور آدم سفره‌ی دل سوخته‌ی خود را پیش خدا باز می‌کند.

 «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا» ما پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خود را از دست دادیم و ایشان را ندیدیم. امام زمان علیه السّلام که در حال حیات هستند و آقای ما هستند ترک ما گفته است، سفر خیبر رفته است و نمی‌آید «وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا».

«وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا» ما کم هستیم. بودایی‌ها چند میلیون هستند، چند میلیارد هستند. مسیحی‌ها چقدر هستند؟ آن کسانی که زیر لواء امیر المؤمنین علیه السّلام نیستند، سقیفه‌ای هستند، طرفداران کسانی که حضرت زهرا سلام الله علیها را آزار دادند چقدر هستند. ما در میان این‌ها کم هستیم، ما چیزی نیستیم. تازه خود ما هم با هم نمی‌سازیم. با این‌که تعداد ما اندک است با هم سامان نداریم، به هم ریخته هستیم، همدیگر را هواداری نمی‌کنیم، از هم می‌گریزیم و یقه‌ی هم را می‌گیریم، پای هم را می‌گیریم. دست هم را که نمی‌گیریم. به همدیگر کمک و حمایت نداریم. «وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا» گویا این زمانه پشت به پشت هم داده است که به ما فشار بیاورد. دارند ما را پرس می‌کنند. ما این شکایت‌ها را در دعای افتتاح به پروردگار متعال عرضه می‌داریم.

یکی از صفات خدا که در این دعا و کمتر دعاها خدا این صفت را دارد این است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِی غَضَبِهِ»[۸] خدای متعال می‌خواهد کسی را چوب بزند، یک کسی بی‌ادبی کرده است، گناه کرده است، بی‌حرمتی کرده است، غُرُق ملک را نادیده گرفته است، خدای خود را عصیان کرده است و در برابر خدا گردن کلفتی کرده است، امر خدا را نادیده گرفته است، نهی خدا را نادیده گرفته است، مستحقّ بلا است، مستحقّ جهنّم است، مستحقّ هر نوع بدبختی است.

 در دعای شریف کمیل که جزء گنجینه‌های بی‌بدیل و بی‌نظیر است چه می‌خوانیم؟ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء»[۹] خدایا از گناهانی که بلا را نازل می‌کند ما را ببخش. وگرنه گناه بلا می‌آورد. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ» گناهان باعث زوال نعمت می‌شود، نعمت‌ها را از آدم می‌گیرد. امنیّت را می‌گیرد، سلامتی را می‌گیرد، صفای خانوادگی را می‌گیرد، برای آدم بدبختی می‌آورد. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»[۱۰]، «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»[۱۱] خدا تصریح می‌کند. می‌گوید این‌که شما ارزانی داشتید، این‌که شما اعتماد عمومی داشتید، وحدت داشتید، به همدیگر خوشبین بودید، اگر احساس بدبینی می‌کنید، جامعه را گرگ می‌بینید، این ارزانی‌ها تبدیل به گرانی شده است، مسئولین خوب تبدیل به مسئولین بد شده است. خیال می‌کنید همین‌طور تصادف است؟ یقه‌ی آن‌ها را می‌گیرید؟ این آیه‌ی کریمه گفته است: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً» خدا تغییر نمی‌دهد نعمتی را که به شما داده است. «نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ» امنیّت نعمت است، ارزانی نعمت است، اعتماد عمومی نعمت است، خوشبینی نعمت است، انسجام و اتحّاد نعمت است، ضدّ آن نقمت و بلا است. بچّه‌ها ناخلف شوند بلای کمی است؟ بچّه‌ی آدم مسجدی خلافکار از کار در بیاید بلای کمی است؟ چقدر خانواده‌ها نگران فرزندان خود هستند. «بِأَنَّ اللَّهَ» این کلمه‌ی «إنَّ» یعنی تأکید برای این است که ما باور کنیم. انسان بی‌جهت نعمت خود را از دست نمی‌دهد. انسان بی‌جهت آرامش خود را از دست نمی‌دهد. انسان بی‌جهت صحّت را از دست نمی‌دهد. انسان بی‌جهت دوست خوب را از دست نمی‌دهد. انسان بی‌جهت عالم خوب را از دست نمی‌دهد. «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِه» شما چه کردید که ما از شما گرفتیم. این بلا را خود شما بر سر خود آوردید. از دیگری گله نکنید.

                   من از بیگانگان هرگز ننالم         که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

هر آنچه که بر سر ما آمد از این آشنا بود. آشناتر از نفس من که دیگر نیست. خود من این کار را کردم (خود کرده را تدبیر نیست). خدای متعال می‌فرماید: هر نعمتی را که از دست دادید خود شما عوض شدید و ما هم برخورد خود را عوض کردیم. «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهم».

مهلت خدا به بندگان گنهکار

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَم‏»[۱۲] نعمت را نقمت می‌کند. امنیّت را آشوب می‌کند. محبّت و خوشبینی را عداوت می‌کند. تعاون را تباغض می‌کند. این تغییر نعمت است، این از دست دادن چیزهایی است که در زندگی باید این‌ها را داشته باشیم تا یک زندگی راحت و کاملی داشته باشیم. وقتی آدم کار بد می‌کند خدا به این زودی چوب خود را نمی‌زند. این دعای افتتاح دارد توضیح می‌دهد و می‌گوید این اوّلین بار نیست که از بس بدی کردید خدا مهلت داد شاید ربا از بازار برود، شاید بدقولی‌ها از بین برود، شاید وعده‌ها عمل شود، شاید این گناهان برداشته شود. بی‌انصافی‌ها، کلک‌ها از بین برود. این‌قدر مهلت دادیم دیدیم نه، دست بردار نیستید. وقتی که دیگر از حد گذشت

لطف حق با تو مداراها کند      چون که از حد بگذرد رسوا کند

خدایا باز هم مهلت بده، ما ضعیف هستیم. خود تو گفتی ما ضعیف هستیم.

 این‌جا است که در دعای افتتاح امام زمان علیه السّلام ما این‌طور عرضه می‌دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِی غَضَبِهِ»[۱۳] حمد و سپاس خدای را که وقتی آتش غضب او می‌خواهد من را بسوزاند خدا تحنّی می‌کند. زود این کار را نمی‌کند، زود آبروی من را نمی‌برد، زود مچ نمی‌گیرد، زود مشت من را باز نمی‌کند. پیش مردم من را بی‌آبرو نمی‌کند، من را زود بدنام نمی‌کند.این‌قدر مهلت داده است، ولی حیا نکردم. این دیگر آخرین مهلت بود. ای کاش زودتر بیدار می‌شدیم. ای کاش زودتر می‌گفتیم خدایا بد کردم و از بدی‌های خود برمی‌گشتیم.

بنابراین أنات یعنی عجله نکردن که کار خدا است، ولی عجله کار شیطان است. اگر آدم در تمام گناهانی که می‌کند، معاملات حرامی که مرتکب می‌شود، رشته‌ای که به اشخاص می‌دهد، حقّ حسابی که به این و آن می‌دهد و ظلمی که به دیگران می‌کند، عجله نمی‌کرد مبتلا به این نمی‌شد. این از ترمزهای بسیار حکیمانه است که وجود نازنین پیغمبر خدا به آن عربی که آمده بود نسخه‌‌ی سلامت زندگی از پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بگیرد، پیغمبر هم از او قول گرفته بود که عمل می‌کنی یا نه؟ عرض کرد بله، پیغمبر هم فرمود: «إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَه‏»[۱۴] هر کاری می‌خواهید بکنید دستپاچه نشوید، عاقبت آن را ببینید. به عاقبت این کار، این معامله، رفتن به این جلسه فکر کنید. به این امضایی که می‌خواهید بکنید، این رأیی که می‌خواهید به صندوق بیاندازید، این اسمی که می‌خواهید بنویسید، این گزارشی که می‌خواهید بکنید، این ضربه‌ای که می‌خواهید به کسی وارد کنید، این حرفی که می‌خواهید پشت سر کسی بزنید ابتدا کمی فکر کنید.

نفس لوّامه؛ نفس سرزنشگر

«وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه»[۱۵] خدا یک حاکمی در درون شما قرار داده است، یک مأموری در درون شما قرار داده است این وجدان اخلاقی شما است. اگر وجدان را بیدار کنید پیشگیری می‌کند و نمی‌گذارد کار بدی کنید. اگر هم یک وقتی غفلت کردید فوراً شما را سرزنش می‌کند و می‌گوید توبه کن تا آبروی شما نرفته است. دامن خدا را بگیر، بگذار خدا شما را عفو کند وگرنه پرونده تشکیل می‌شود و دیگر خلاصی نداریم.

«وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه» این نفس لوّامه اگر به کار بیفتد نمی‌گذارد آدم به این زودی خود را خراب کند و آبروی خود را ببرد و نعمت خود را از دست بدهد. این حکومت دینی را به حکومت بی‌دین جائر تبدیل کنید. حجّاج بن یوسف، رضا خان بیاید، عمامه برود و یک تاج دیگر بیاید و یا یک عمامه‌ای بیاید که از آن تاج هم بدتر است. قدیم‌ها می‌گفتند که روی عمامه کلاه نمی‌رود، ولی حالا کلاه‌ها این‌قدر گشاد شده است که روی عمامه‌ها هم کلاه می‌رود. چرا آدم عالم خوب را از دست بدهد و عالم بد به او مسلّط شود. خدا عادله است، خدا با گذشت است. خود ما نخواستیم. خود ما قدر دان خوب‌ها نبودیم. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏»[۱۶] اگر شکر می‌کردید نه تنها خدا این نعمت را از شما نمی‌گرفت، بلکه آن را اضافه هم می‌کرد. ولی ناشکری ما این بلا را بر سر ما می‌آورد.

تأنّی و حوصله از صفات الهی 

مسئله‌ی بعدی تأنّی در گناه کردن، در ظلم کردن، در حاضر جوابی کردن است. چرا وقتی کسی یک چیزی می‌گوید شما فوراً می‌خواهید جواب او را بدهید؟ این حاضر جوابی هنر نیست. این خون را به خون شستن هنر نیست. این فحش را با فحش دفع کردن هنر نیست. این ظلم را با ظلم بدتر عمل کردن هنر نیست. این‌ها بدبختی جامعه است.  همه منتظر هستند یک کسی یک حرفی بزند و انگار باروتی بوده است که یک کبریتی به او زدید، دارد منفجر شود! چه خبر است؟! چرا خدا را نمی‌بینید؟ چرا حوصله‌ی شما کم شده است؟ چرا در خانه‌ی خود با آرامش برخورد نمی‌کنید؟ چرا با بچّه‌های خود این‌قدر در می‌افتید؟ چرا  به روی خود می‌کشید؟ تأنّی، حوصله، ظرفیّت از صفات الهی است «عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِی غَضَبِهِ».[۱۷] می‌پرسند چرا این‌طور گفتید؟ می‌گوید برای این‌که او گفته است! او گفته باشد، او بد کرده است، تو چرا آدم بدی شدی! «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏».[۱۸]

مگر ماه رمضان نیست. مگر خدا روزه را… این روزه آمپول تقوا است. کپسول تقوا است، قرصی است که اگر بخورید ویتامین تقوا در وجود شما پیدا می‌شود. روزه آدم بی‌تقوا را با تقوا می‌کند. اگر می‌خواهید با تقوا باشید باید عادل باشید تا خدا به شما تقوا دهد. عادل بودن این است که از کوره در نروید. کسی بدی کرد، کسی برخورد زشت کرد، کسی بی‌معرفت بود، کسی بی‌احترامی کرد «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۱۹]، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».[۲۰]

نصف عقل تغافل است و نصف آن تجاهل است. خیلی جاها به آدم فحش می‌دهند، ولی او صورت خود را به طرف دیگر بگیرد گویا نشنیده است، تغافل کند. بعضی‌ جاها هم آدم می‌داند که فلانی کار بدی دارد، علیه او دارد کار می‌کند، ولی وقتی می‌بیند به روی خود نیارود. گویا که خبر ندارد و نمی‌داند. این کار را بکنید اگر جامعه درست نشد!

این کم ظرفیّتی‌ها را آدم را جهنّمی می‌کند. این عجله‌ها آدم را به دعوا و رشوه و پارتی می‌کشاند. آدم اگر هواس خود را جمع کند و قرص و محکم در سنگر تقوا بنشیند خدا کار انسان را انجام می‌دهد و اصلاً احتیاج پیدا نمی‌کنید که از دیگران درخواست کنید.

توکّل و واگذاری امور خود به خدا

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏»[۲۱] چه زمانی خدا را وکیل خود گرفتید و خدا گفت من وکالت تو را قبول نمی‌کنم؟ چه زمانی کار خود را به خدا واگذار کردید و نتیجه نگرفتید؟ چرا سراغ بعضی وکیل‌هایی می‌روید که پول از شما بگیرد و به قاضی بدهد و کار شما را درست کند؟ آن‌ها را رها کنید، شما خدا دارید، رازق دارید. «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه‏»[۲۲] آیا خدا بنده‌ی خود را کفایت نمی‌کند! با داشتن چنین رفیقی، چنین حمایت کننده‌ای سراغ این و آن می‌روید؟ خدا را رها کردید؟ خدا را نشناختید؟

رأفت و عفو پروردگار نسبت به گناهکاران

خدا در مجازات کردن، در پرونده ساختن عجله نمی‌کند. به شما مهلت می‌دهد. امّا کار خوب کنید، ۴۰ سال بد بودید. یک کسی مانند من نزدیک به ۷۰ سال عوضی رفته است و با خدا عیاق نبوده است. حالا آمدم و اگر قسمت من شود روی این منبر پیغمبر و در مسجد آقا سیّد اسد الله، یک یا الله صادقانه بگویم، یک یا ستّار درست بگویم، یا غفّار درست بگویم. خدا شصت و اندی سال غفلت را به یک لحظه می‌بخشد. خدا سریع الرّضا است. خدا در آشتی کردن خیلی زود آشتی می‌کند، ولی در قهر کردن خدا به این زودی قهر نمی‌کند. بیایید مرنج و مرنجان شویم. زود رنج نباشیم، حاضر جواب نباشیم. بدی را با بدی جواب ندهیم. خوب باشیم و رنگ خدا بگیرم. خدا با ما رو راست است، خدا زود قهر نمی‌کند. ۶۰ سال غافل بودم. ۶۰ سال آنچه او می‌گفت با رضای او نمی‌رفتم. ولی خدا باز هم می‌گفت به مسجد بیا. وقتی می‌آمدم من را راه می‌داد. نماز می‌خواندم نمی‌گفت نگذارید او این‌جا بیایید و نماز بخواند. با همه‌ی گناهانی که می‌کنیم در مسجد و در خانه‌ی او می‌آییم. در به روی ما نبسته است. به ما اجازه‌ی نماز می‌دهد. چه خدای مهربانی داریم. چرا خود ما این‌طور نیستیم؟ چرا زود قهر می‌کنیم؟ چرا زود قطع رحم می‌کنیم؟ چرا صله‌ی رحم نمی‌کنیم؟ چرا گذشت نداریم؟ چرا حوصله‌ی ما کم شده است؟ این رنگ خدا نیست. رنگ خدا این است؛ در بدی‌ها خدا با بنده‌ی خود دیر قهر می‌کند، ولی در آشتی کردن خدا می‌گوید که من منتظر تو بودم. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ»[۲۳] خدایا تو گفتی که ناامید نشوم. من هم با امید آمدم.

می‌خواهم در خانه‌ی شما را بزنم، ولی می‌خواهم همراه جواد الائمّه بیاییم. امروز توسّل ما به نور چشم امام رضا علیه السّلام، حضرت جواد الائمّه بب است. هر کسی مشکل زندگی دارد، هر کسی در زندگی گره دارد، هر کسی نسبت به جوان خود نگرانی دارد، هر گره‌ای در مسائل زندگی دارید جواد الائمّه مأموریّت ویژه دارد. جود او خیلی برجسته است.

 

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی نساء، آیه ۲۸٫

[۳]– سوره‌ی معارج، آیه ۱۹٫

[۴]– سوره‌ی إسراء، آیه ۱۱٫

[۵]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) / ترجمه و شرح غفارى، ج‏ ۱، ص ۲۷۸٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۵۳، ص ۱۸۹٫

[۸]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏ ۳، ص ۱۰۹٫

[۹]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫

[۱۰]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۱٫

[۱۱]– سوره‌ی انفال، آیه ۵۳٫

[۱۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫

[۱۳]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۳، ص ۱۰۹٫

[۱۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏ ۱۱، ص ۳۰۶٫

[۱۵]– سوره‌ی قیامت، آیه ۲٫

[۱۶]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۱۷]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏ ۳، ص ۱۰۹٫

[۱۸]– سوره‌ی مائده، آیه ۸٫

[۱۹]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۲٫

[۲۰]– همان، آیه ۶۳٫

[۲۱]– سوره‌ی طلاق، آیه ۳٫

[۲۲]– سوره‌ی زمر، آیه ۳۶٫

[۲۳]– همان، آیه ۵۳٫