بسم الله الرّحمن الرّحیم

 اثرات خاطرات اعمال گذشته انسان

انسان اسیر ذهنیّات خودش است و ذهنیّات انسان معجونی است از وساوس شیطان و الهامات ملک و جوشش فطرت یا رسوبات معصیت است؛ لذا به همان اندازه ای که خاطرات بد و وسوسه های شیطان برای انسان مضرّ و عامل گناهان و بدی ها می شود، و تحریک کننده است و بنزینی است که شیطان به آن بنزین کبریت می زند. جوان دارای هیجانات جوانی مشتعل می شود و در وادی گناه قرار می گیرد، به تعبیر مرحوم علامه نراقیاعلی‌الله‌مقامه خاطرات محموده هم به همان اندازه در ایجاد زمینه برای عبادت و برای ارتباط با خدا و برای تأمین فضایل اخلاقی مؤثر است.

کسانی که در مسائل علمی، قرآنی، در زیارتگاه ها و در مجالس توسل به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، در اُنس با صالحان و راهیان راه خدا سابقه ای دارند؛ اگر این خاطره قوی باشد، و جان انسان را درگیر کرده باشد، محبّت به صالحین و یاد صالحین، مودّت اهل بیت عصمت و طهارت و پر کردن باطن از یاد آن بزرگواران باعث می شود فوران و نورافشانی در قلب انسان پیش بیاید.

همانطوری که فوران آب، کثافات را دفع می کند، جوشش چشمه هم جریان ایجاد می کند و در مسیر حرکت آب جوشان، هر خس و خاشاکی هست در مسیر آب از بین می رود و آلودگی‌ها و عفونت هارا بر طرف می کند. جوشش خاطرات خوب همین گونه است، مثلاً کسی یک بار امام زمان علیه‌السلام را به خواب دیده است، در عالم رویا حضرت فاطمه زهرا سلام الله‌علیها را دیده است، امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا یکی از امامان را دیده است، هر وقت این خاطره در ذهنش تجدید می شود، عالَم جدیدی برایش پیش می آید، حال خوشی برایش پیش می آید.

تثبیت خاطرات خوب، تثبیت به یاد داشتن توفیقات، ارتباطات با صالحین، وصل شدن سیم دل، با کانون های نور، اگر به صورت موادّ فکر در بیاید و انسان را به فکر وادار کند، مطلوب است؛ چرا که خود فکر هم عبادت است

زمانی نماز شبی خوانده، حالی به او دست داده است، دلش شکسته و در دلش صفای باطنی ایجاد شده، اینها به صورت خاطره ای برایش مانده است. البته گاهی همین خاطره موجب عُجب می شود؛ اما آنچه مورد بحث ماست، حالتی است که نه تنها عُجب ندارد، بلکه پیوسته حسرت می خورد و می گوید: یعنی می شود یک بار دیگر سحری، اشکی در دل شب، خلوتی با خدا، حال مناجاتی برایم پیش بیاید؟! یک بار چشیده و مزه اش در کام و جانش باقی مانده است، لذا فراموشش نمی کند!

این که انسان چیزی در ذهنش باشد و این بصورت امر ثابت فضای جان را پر کرده باشد، این در تأمین اخلاقیّات مثبت و فضایل اخلاقی قطعاً مفید، مؤثر و مورد تشویق خداوند منان و حضرات ائمه معصومین علیهم سلام است. تثبیت خاطرات خوب، تثبیت به یاد داشتن توفیقات، ارتباطات با صالحین، وصل شدن سیم دل، با کانون های نور، اگر به صورت موادّ فکر در بیاید و انسان را به فکر وادار کند، مطلوب است؛ چرا که خود فکر هم عبادت است.

 

نقش تفکر در بالا بردن کیفیت عبادات

کان اکثر عبادته ابی‌ذر التفکر اباذر نماز و زیارت و… را زیاد دامن نمی زد، اکثر عبادت او خلوت درونی بود و فکر می کرد.

بزرگان دین هم وقتی را برای فکر کردن و خلوت اختصاص می دادند، یا قبرستان می رفتند که در حالات سالکین الی الله، سلسله عرفایی که هم فقیه و هم عارف بودند، مرحوم آسید جمالاعلی‌الله‌مقامه‌شریف و اساتیدشان، این ها اُنس با گورستان در دل شب داشتند، گاهی برخی شب ها را تا صبح در قبرستان می ماندند، فکر می کردند و با مردگان اُنس می گرفتند. این عمل علاوه بر اینکه دنیا را برای انسان کوچک می کند و زنجیر عشق به دنیا را قطع می کند، آخرت را نیز برای انسان بزرگ می کند، و هم عامل توبه می شود، عامل عبادت های متنوع و متعدد می شود، عامل احسان و انفاق می شود.

فکر عبادتی است که به انسان محتوا می دهد، او را تعمیق می کند. چون عبادت، زیارت، توسل تا معرفتی در آن نباشد، امر احساسی و قشری است؛ اما وقتی انسان قبل از زیارت فکری کرد که کجا دارم می روم، با چه کسی می خواهم صحبت کنم، به چه کسی می خواهم پناه ببرم، این آقایی که من به زیارتش می روم دارای چه فضائلی است، دارای چه مراتبی است، چه سابقه ای من با این آقا دارم؟!! وقتی انسان فکر می کند و عظمت امامی را که به زیارتش می‌رود، در خاطره اش تجدید می شود، و فضائل او تداعی می شود، لذا پس از چنین زیارت با معرفتی، آدم حال بهتری پیدا می کند، چون با معرفت رفته و بیشتر آداب را رعایت کرده است، و علاوه بر آن در خواسته‌هایش، خواسته‌های کیفی‌تری را مطرح می کند. اصلاً همین ‌که مقدّمه به حرم رفتنش، یک عبادت برتر به نام فکر بوده است، خود این مسئله امتیاز است.  

در نماز هم همین‌گونه است. آمادگی برای نماز با فکر، از قویترین استعدادها و اسباب است. آدم در عظمت خدا فکر کند، در شدّت ضعف و فقر خود فکر کند. در پرونده سنگینی که از گذشته‌اش تدارک دیده و شیطان او را به گناهانی وادار کرده، که این گناهان در نامه عمل او ثبت است و پیش ملائکه سیئات محفوظ است، به اینها فکر کند. پس در مرحله اول باید به آلودگی، بدی و سابقه بد خودش فکر کند و به نظر بیاورد؛ سپس محضر خدا را که من با چه رویی دارم پیش خدا می روم؟ او چقدر مهربان است!؟ با اینکه می داند من چکاره هستم و می داند که من چقدر آلوده و بد هستم، باز مرا دعوت کرده و الزام نموده که با همین وضعیت هم در حقیقت نماز کمی تأمل بکند. من که می خواهم نماز بخوانم، پس بنگرم این الفاظی را که بناست به زبان بیاورم، چه معنایی دارد؟ چه پیام هایی دارد؟

پیام تکبیر الاحرام، حمد، سوره، رکوع و سجده را، قبلاً تأمل و فکر کرده و حالا می‌خواهد نماز بخواند. این نماز، با نماز کسی که همین طور با لباس نامناسب، با فکر پراکنده، با انواع خاطراتی که در ذهنش است و می رود نماز می خواند، خیلی تفاوت دارد! نماز کسی که قبلش آماده شده، با کسی که هیچ آمادگی برای حضور در پیشگاه خدا ندارد و برای این سفر هیچ چیز را تدارک ندیده است، خیلی فرق دارد! مسافری که بنا است سفر برود و خودش را آماده کرده با کسی که آمادگی ندارد، حالا وقت پرواز را می داند یکسان است؟ آن کس که آماده است با آرامش و طمئنینه است و همه امکانات را دارد همراه خودش می برد، آن کس که آماده نیست با دستپاچگی و عجله حرکت می کند و بعد هم معلوم می شود که چیزهایی که در این سفر لازم بوده است را جا گذاشته است. چون با دستپاچگی و عجله حرکت کرده، اینطور شده است.

” کسی که کاسب آخرت است و می خواهد سرمایه بیشتر با وقت کمتر را انتخاب کند، به دنبال بهترین گزینه ها می گردد. نماز فرادی انشالله قبول است، ولی نماز به جماعت خوانده شود، قیمتش و کالایی که برای خود اندوخته می کند خیلی تفاوت دارد با نماز فرادی “

برای همین است که تخلیه باطن و خلوت با خدا از طریق فکر، یکی از موضوعاتی است که در سبک زندگی انسان تأثیرگذار است. اگر انسان قبل از تصمیم گیری و انتخاب کاری، آنرا ارزیابی کند، نتایج آن کار را بسنجد، سبک زندگیش متفاوت می شود. لذا آدم های اهل فکر و بینش به هر کاری تن در نمی دهند، حاضر نیستند عمر را با هر شغلی سپری و معاوضه کنند. در میان خوب و عالی و بهتر، بهترین را انتخاب می کند. چون فکر کرده و دارد گزینش می کند و هر چه که پیش آمد دنبال آن نمی رود. با تأمل و فکر و مشورت راه زندگی خودش را انتخاب می کند. در میان عبادت ها هم همینطور است، ما عبادت خوب داریم، عبادت عالی دارم و عبادت بهتر نیز داریم که حتماً عبادت بهتر را انتخاب می کند.

کسی که کاسب آخرت است و می خواهد سرمایه بیشتر با وقت کمتر را انتخاب کند، به دنبال بهترین گزینه ها می گردد. نماز فرادی انشالله قبول است، ولی نماز به جماعت خوانده شود، قیمتش و کالایی که برای خود اندوخته می کند خیلی تفاوت دارد با نماز فرادی. نمازی را که می خواهم با جماعت بخوانم در حسینیه بخوانم یا در مسجد بخوانم؛ و اگر بنا است در مسجد بخوانم آیا در مسجد جامع بخوانم یا در مسجد محله بخوانم، هر کدام از این ها برای کاسبی که حبیب الله است، کاسب بازار آخرت است، فرق دارد!

” انسان اهل فکر وقتی می خواهد معاذالله تن به گناه بدهد، تأملی می کند، فکر می کند که نتیجه اش چه خواهدرشد؟ هم نتیجه دنیوی گناه را می نگرد و هم نتایج اخرویش را! بررسی می کند که آیا ارزش دارد خودش را مفت رسوا کند، مفت سابقه خودش را خراب کند، مفت خودش را جهنمی کند؟! اگر آدم اهل فکر باشد به این سادگی تن به معصیت نمی دهد “

کاسب بازار آخرت، دنبال چیزهایی می رود که در عالم آخرت ثروتمندش کند، سرمایه‌دارش کند، او را صاحب قصرهای مجلل و باغ های وسیع کند. وقتی به این چیزها فکر می کند، سراغ چیزهایی می رود که پیش خدا قیمت بیشتری دارد و خدا بیشتر آن را انتخاب می کند.

 انسان اهل فکر وقتی می خواهد معاذالله تن به گناه بدهد، تأملی می کند، فکر می کند که نتیجه اش چه خواهدرشد؟ هم نتیجه دنیوی گناه را می نگرد و هم نتایج اخرویش را! بررسی می کند که آیا ارزش دارد خودش را مفت رسوا کند، مفت سابقه خودش را خراب کند، مفت خودش را جهنمی کند؟! اگر آدم اهل فکر باشد به این سادگی تن به معصیت نمی دهد.

 

نمونه ای از یک لحظه تفکر سرنوشت ساز

گاهی فکر انسان را مجذوب می کند، تحوّل و انقلاب درونی در انسان ایجاد می کند. جناب حرّ یک لحظه فکر کرد، چون حرّ وقتی از خانه بیرون آمد، وقتی که خانه را ترک می کرد و می آمد که قشون عمر سعد را فرماندهی کند، از زن و بچه خداحافظی کرد و بیرون آمد؛ صدایی به این شکل در گوشش زمزمه کرد: یا حُرّ بشرک الله بالجنه.

خب مسئله منصب، سپهبدی، سپهسالاری، سرداری، فرماندهی و حقوق بالا بود که به فکر نرفت و این جاذبه ها او را برد. همان روز عاشورا یک لحظه فکر کرد که به من بشارت بهشت داده بودند، در کشتن حسین علیه‌السلام من بهشت نمی بینم. اگر فکر نکرده بود رفته بود، اما یک لحظه فکر که اگر به من بشارت بهشت دادند، من نباید که حسین علیه‌السلام را بکشم، بلکه باید برای حسین علیه‌السلام کشته شوم. یک لحظه فکر، باعث شد حرّ از کجا به کجا برسد! این نکته، روزنه امیدی به ما است، ما هرقدر که بدی کرده باشیم، در مقابل امام زمان علیه‌السلام قرار گرفتیم، راه بر امام خود گرفتیم، بچه های امام معصوم علیه‌السلام را در به در بیابان کردیم، با اینکه حرّ، همه این سوابق را در پرونده اش داشت؛ ولی با یک لحظه تفکّر مسیرش را عوض کرد و سبک حرکتش عوض شد. در لیست شهدای کربلا قرار گرفت! لیست کسانی که وقتی زیارتشان می کنیم، می گوییم: بأبی انت و امی پدر و مادرم به قربانت! حرّ با نماز شب به آنجا نرسید، با احسان و انفاق به اینجا نرسید، فکر کرد و جرقه زد و مشتعل شد، تا توانست به امام حسین علیه السلام پیوند بخورد.

 

لزوم تفکر در قرآن و حدیث

قرآن کریم می فرماید: أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُواْ فىِ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهُمَا إِلَّا بِالْحَقّ‏ِ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاى رَبِّهِمْ لَکَافِرُونروم؛ ۸ – آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و براى زمان معیّنى نیافریده است؟! ولى بسیارى از مردم (رستاخیز و) لقاى پروردگارشان را منکرند!

یعنی این نظام دقیق عالم بدون هدف خلق نشده است! آدم کمی فکر کند، خدا زمین و آسمان و ستاره ها و گردش شب و روز، آمد و شد فصول چهار گانه را برای چه آفریده است؟ این همه برنامه، انسجام، به هم پیوستگی آیا این حاکی از یک هدف بلند نیست!؟ در درون خودتان فکر نمی کنید که با عالم منظّم مواجه هستید و این نظم عالم نشانه هدف دار بودن عالم است. پس چرا اینقدر بی نظم هستید، عالَم، عالَم نظم است، عالَم برنامه است و عالَم حرکت به سوی هدف است، دنیای شما بر چه مبنا است؟! شما چه نظم و برنامه‌ای در زندگی خودتان دارید!؟ تا کی می خواهید ظاهر بین باشید، قشری و سطحی باشید!؟ آیا در ملکوت آسمان و زمین نظر نمی کنید؟!

جمله ذرات عالم در نهان / با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خاموشیم

نمی خواهید که مَحرم بشوید و پس پرده آسمان و زمین را ببینید، غلغله است و تمام این ها سرود عشق سر می دهند و تسبیح خدا را بر زبان دارند، خاموش نیستند بلکه شما این ها را خاموش می بینید.

” “فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ مریضی‌ها عبرت است! شکست‌های سیاسی عبرت است! خیلی ها مقام و موقعیت، وزارت، مدیر کلی داشتند، در یک شب از آن ها گرفته شد، شما فکر می کنید هر چه که دارید نگه می دارید؟ فکر نمی کنید که ممکن است از شما هم گرفته شود؟آنچه را که خدا از اشیاء خلق کرده است، همه این ها اثر و نقش خدا هستند و خدا خودش را در این ها نشان داده است، آیا نمی بینید؟ ظاهربین هستید دیگر! خدا همه اینها را آینه قرار داده که شما خدا را در آنها ببینید. اینها را می بیند ولی خدا را در این آینه نمی بیند!!؟ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ حشر؛ ۲ صاحبان بصیرت چرا عبرت نمی گیرید، پدرانتان را بردید و زیر خاک گذاشتید، برایشان مجلس گرفتید و سرگرم اموالی شدید که از آن ها به جای مانده است، آیا فکر رفتن نمی کنید؟ شما را هم بچه‌هایتان می برند و دفنتان می کنند!؟ نمی‌خواهید که به یاد بیاورید که می میرید؟ برای آنجا باید بیشتر تدارک ببینید!

فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ مریضی‌ها عبرت است! شکست‌های سیاسی عبرت است! خیلی ها مقام و موقعیت، وزارت، مدیر کلی داشتند، در یک شب از آن ها گرفته شد، شما فکر می کنید هر چه که دارید نگه می دارید؟ فکر نمی کنید که ممکن است از شما هم گرفته شود؟ مال و اموال، ورشکسته هایی که سابقه بسیار تمکّن دارند، کم دیده اید؟ آدم هایی که روزی برو و بیایی داشتند و حالا فراری هستند و طلبکارها تعقیبشان می کنند، ندیده‌اید؟ این همه حوادث، این همه بیماری های مختلف، این ها همه عبرت هستند!

” آدم یک ساعت فکر کند، بهتر است و نه معادل است، رجحان دارد بر یک سال عبادت، یعنی اگر کسی یک سال نماز بخواند، نماز شب بخواند، احسان نماید، جهاد بروند؛ این یک سال عبادتش کمتر از یک ساعت فکر درست کردن می باشد! سرعتی که فکر در حرکت انسان در سیر الی الله به سوی خدا می دهد، در هیچ قالب و شکلی از عبادات، آن محتوا و سرعت را به دست نخواهی آورد! “

ما اکثر العبر و اقل الاعتبار نمی دانید که داغ، چه کوهی را آب می کند. این همه داغ مثل داغ جوان‌ها در خانواده های مختلف سراغ دارید، فکر نمی کنید که شما هم ممکن است که داغ دار شوید؟ اگر انسان این ها را ببیند و احتمال بدهد که برای خودش هم چنین حوادثی پیش می آید، این گونه با غفلت زندگی نمی کند. خودش را به جایی وصل می کند و پناهگاهی را شناسایی می کند که اگر حادثه ای پیش آمد، در آن پناهگاه آرامش پیدا کند!

نبی مکرّم اسلام محمد مصطفی صلی الله‌و‌علیه‌و‌آله فرمودند: فکر ساعۀٍ خیرٌ مِن عبادۀ سنۀٍ آدم یک ساعت فکر کند، بهتر است و نه معادل است، رجحان دارد بر یک سال عبادت، یعنی اگر کسی یک سال نماز بخواند، نماز شب بخواند، احسان نماید، جهاد بروند؛ این یک سال عبادتش کمتر از یک ساعت فکر درست کردن می باشد! سرعتی که فکر در حرکت انسان در سیر الی الله به سوی خدا می دهد، در هیچ قالب و شکلی از عبادات، آن محتوا و سرعت را به دست نخواهی آورد!

 

مقام حضرت ام البنین سلام الله‌علیها

ما برای خانم ام البنین سلام الله‌علیها کمتر روضه می خوانیم و کمتر یادی از عظمت آن بزرگوار می کنیم، در حالی‌که حضرت ام البنین آموزگار حیاء بود، آموزگار معرفت بود، معدن معرفت بود، در فاطمه شناسی، در امام شناسی و در تواضع به خدمت خاندان فاطمه سلام الله‌علیها و بچه های فاطمه سلام الله‌علیها و در تربیت قشون و سرباز و ایثارگر برای امام زمانش که امام حسین علیه‌السلام امام زمانش بود، حضرت ام البنین سلام الله‌علیها الگو است. حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را زمانی که به آغوش امیرالمؤمنین تقدیم کرد، آقا حضرت امیر علیه‌السلام نگاهی به دست های عبّاس کرد و او نوزاد بود، نگاه به دستانش کرد و گریه کرد.

ام البنین سلام الله‌علیها سؤال کرد که چرا گریه می کنید؟ آیا این دست ها نقص دارد؟ حضرت فرمودند: این دستها قلم می شوند. حضرت حادثه عاشورا و فداکاری‌های حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را برای ام البنین سلام الله‌علیها گفتند. این قبل از حادثه عاشورا و کربلا بود، ام البنین نه تنها ندامت و حسرتی نداشت و افتخار کرد که فرزندی تربیت می کند که قربانی امام حسین علیه‌السلام خواهد بود.

وقتی که بشیر آمد، فریاد برآورد: یا اهل یثرب لامقام لکم الیوم، مردم یثرب در خانه هایتان ننشینید، کاروان کربلا دارند به مدینه می رسند و به استقبال بیایید، همه زنان بنی هاشم سراسیمه بیرون ریختند، محمد حنفیه به امید دیدن امام حسین علیه‌السلام می آمد. دور بشیر را گرفتند و هر کسی سؤالی می کرد، یکی سراغ همسرش را می گرفت، یکی سراغ برادرش را می گرفت، یکی سراغ پدرش را می گرفت، اما دید در میان این اجتماع خانمی هست که خیلی جلالت وقار دارد؛ افتان و خیزان دست بچه ای را گرفته و دارد جلو می آید. سراغ گرفت که این بانو چه کسی است که این همه جلالت دارد؟ این بچه چه نسبتی با او دارد که دست او را گرفته است؟

گفنتد که او ام البنین سلام الله‌علیها است، مادر حضرت عبّاس علیه‌السلام است! و آن بچه، فرزند ابوالفضل العبّاس است. بشیر به همسر امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض ادب کرد، به خادمه بچه های فاطمه سلام الله‌علیها عرض ادب کرد، ام البنین سلام الله‌علیها سراغ امام حسین علیه‌السلام را گرفت و گفت: بشیر حسین من سفر کرده است، کربلا رفته است، بگو ببینم که حسین می آید یا نه؟ بشیر ابتدا از امام حسین علیه‌السلام چیزی نگفت، بلکه از فرزندان ام‌البنین سلام الله‌علیها سخن گفت و خدا صبرت بدهد و خدا اجر به شما بدهد، هر چهار فرزند شما شهید شدند.

 ام‌البنین سلام الله‌علیها معرفت داشت، ببینید که چه جمله ای گفت! گفت بشیر: اولادی و من تحت العبراء فداک لأبی عبدالله الحسین صدا زد ابوالفضل من، بچه های من و همه عالم به قربان حسین باد! از حسین بگو…