این حدیث اولاً: با سندهای دیگری که از نظر اهل سنت صحیح است، در اکثر کتب روایی مانند صحیح بخاری ،صحیح مسلم ،مسند احمد ،و… نقل شده، و در سند آن هم طرق مختلفی آمده ،و بزرگان اهل سنت هم آن را قبول کرده اند، گرچه ممکن است در برخی سندها افراد ضعیف باشند ولی اسناد صحیح و قطعی هم وجود دارد؛ مانند روایتی که از سعید ابن جبیر  و ابن عباس ،نقل می کنند، یکی از نشانه های صحت این حدیث در نظر اهل سنت این است که به توجیه آن پرداخته اند؛ مثلاً گفته اند؛ این توهین و جسارت به پیامبر(ص) نیست بلکه عمر، د رمقام سؤال پرسیدن بوده ، و همین توجیهات، دلیلی است بر اینکه؛ خود اهل سنت این روایت را قبول دارند ،وگرنه معنی ندارد اگر کسی روایتی را قبول نداشته باشد و آن را ضعیف یا جعلی بداند، به دنبال توجیه کردن آن باشد. بنابر این ما می توانیم برای اثبات عدم لیاقت فردی غیر از علی (ع) بر خلافت  به آن روایت تمسک کنیم.

 

حدیث «قلم و قرطاس» از عجیب ترین احادیثى است که در امر خلافت نقل شده است و جالب این که این حدیث، علاوه بر این که در کتب معتبر شیعه؛ مانند منهاج الکرامه[۱]، الارشاد ، بحار الانوار و.. آمده است، در معروفترین منابع اهل سنّت؛ مثل صحیح بخارى،صحیح مسلم ،مسند احمد و…دیده مى شود.در برخی از کتب اهل سنت با عبارت “الاحادیث الصحیحه” وارد شده است. در صحیح بخاری که آن را بسیار قبول دارند،در باب «مرض النبى(ص)» از «سعید بن جبیر» از «ابن عبّاس» نقل شده که مى گفت: «هنگامى که رسول خدا(ص) در آستانه رحلت از دنیا، قرار گرفت و اطراف حضرت گروهى حاضر بودند، فرمود: قلم و کاغذى بیاورید تا چیزی براى شما بنویسم که به برکت آن ، هرگز گمراه نشوید. بعضى از حاضران گفتند:بیمارى بر پیامبر(ص) غلبه کرده (و العیاذ باللّه هذیان مى گوید) و ما قرآن را داریم و براى ما کافى است.در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضى مى گفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و هرگز گمراه نشوید. و بعضى غیر از آن را مى گفتند، هنگامى که سر و صدا و غوغا و اختلاف زیاد شد، رسول خدا(ص) (با ناراحتى شدید) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.[۲]

 

این حدیث به طرق مختلف و با تعبیرات گوناگون در همان صحیح بخارى نقل شده است . در این که چه کسى این سخن ناروا را درباره پیامبر(ص) گفت ،در صحیح مسلم آمده است: گوینده این سخن عمر بود، در آنجا که مى گوید: هنگامى که پیامبر(ص) درخواست دوات و کاغذ کرد تا پیامى بنویسد که هرگز مسلمانان گمراه نشوند عمر گفت ؛ بیمارى بر او غلبه کرده و چنین سخنانى مى گوید ،ما قرآن را داریم و همین کافی است. و در همان کتاب و همچنین صحیح بخارى آمده است که ابن عبّاس، پیوسته بر این ماجرا افسوس مى خورد و آن را مصیبتى بزرگ مى شمرد.[۳]

 

دلیل بر اینکه این حدیث در نزد اهل سنت صحیح است ،برخی از توجیهاتی است که بزرگان آنها بیان نموده اند،زیرا اگر کسی حرفی را از ابتدا و اصل قبول ندارد و آن را جعلی می داند نباید به دنبال توجیه آن باشد.

از جمله توجیهاتی که در مورد این حدیث کرده اند؛تو جیه ابن تیمیه است که بسیار نزد اهل سنت مورد قبول است، در کتاب معروف خودش منهاج السنه می گوید[۴]:این حرف عمر که گفت ؛ یهجر از روی تردید و به صورت سؤال است؛ یعنی عمر شک کرد و ندانست که آیا این حرف پیامبر(ص) به خاطر شدت بیماری است، یا از روی حرف های عادی حضرت است، و عمر دارد سؤال می کند، و همزه استفهام آن هم در تقدیر است. وگرنه عمر به جزم و قطع نگفت که حضرت هزیان می گوید ،و شک و تردید هم برای عمر اشکالی ندارد؛ زیرا معصوم نبوده است. البته این توجیه قابل قبول نیست؛ زیرا در همه این روایت ها جمله کتاب خدا برای ما کافی است آمده و این دلیلی است بر اینکه عمر سؤال نکرده بلکه دارد خبر می دهد و در ادامه می گوید ،ما قرآن را داریم و نیازی به وصیت حضرت نداریم.

 

مطلب دیگر این که این حدیث مورد قبول شیعه هم می باشد ، و این گونه نیست که فقط از کتا ب سلیم ابن قیس نقل شده باشد، تا کسی بخواهد در صحت این کتاب خدشه کند بلکه علامه مجلسی در بحارالانوار یک جا از کتاب سلیم ابن قیس به سند ابان ابن ابی عیاش این روایت را نقل می کند[۵]، ولی موارد زیاد دیگر ی هست که به سند صحیح از سعید ابن جبیر نقل می کند[۶] که از جمله آن موارد عبارت است از این مورد،وَ رَوَى مُسْلِمٌ فِی الْکِتَابِ الوصایا، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏ ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَ الدَّوَاهِ أَوِ اللَّوْحِ وَ الدَّوَاهِ أَکْتُبْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. فَقَالُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏ یَهْجُرُ.

یعنی مسلم که از صحاح اهل سنت است از سعید ابن جبیر و او از ابن عباس این حدیث را نقل می کند.[۷]

وهمچنین شیخ مفید هم در کتاب الارشاد که از کتب معتبر وی است حدیث را نقل می کند.[۸]

 

در این جا شایسته است به دو حدیثی از البانی اشاره کنیم (البانی که خود از بزرگانی است که وهابیت به فضل و دانشش در شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح اعتراف دارد و با توجه به اینکه ایشان آن دو حدیث را متفق علیهما معرفی می کند):

۱ – از ابن عباس نقل شده که گفت: هنگامى که پیامبر در حال احتضار بود، مردم و از جمله عمر در خانه‏اش گرد آمده بودند، آن حضرت فرمود: «بیایید چیزى براى شما بنویسم که پس از من گمراه نشوید» عمر بن خطاب گفت: درد بر او چیره شده (این سخن ها بر اثر شدت درد است) و قرآن پیش شما است و همین کفایتتان می کند، حاضران نزد پیامبر به اختلاف برخاستند.

برخى گفتند: آنچه پیامبر فرمود درست است و گروهى سخن عمر را تأیید کردند. چون جنجال و اختلاف بالا گرفت پیامبر فرمود: از نزد من برخیزید و بیرون بروید که در چنین محضرى، غوغا روا نیست. عبد اللَّه بن عباس چنان مى‏گریست که اشکش سنگریزه‏ها را تر مى‏کرد و مدام مى‏گفت: چه روزى بود! هر مصیبتى از آنجا آغاز شد که میان پیامبر و نوشته او فاصله افکندند.

 

۲ – و در روایت سلیمان بن ابی مسلم احول آمده که ابن عباس گفت: پنجشنبه چه روزى بود! هر مصیبتى از آنجا آغاز شد چنان مى‏گریست که اشکش سنگریزه‏ها را تر مى‏کرد که میان پیامبر و نوشته او فاصله افکندند. گفتم: ابن عباس پنجشنبه چه روزى بود؟ گفت: درد سختی بر حضرتعارض شد: “فرمود: استخوانی بیاورید چیزى براى شما روی آن بنویسم که پس از من گمراه نشوید آنها به اختلاف پرداختند که این پیش حضرت شایسته نبود عداه ای گفتند نباید به حضرت می گفت (درد بر او چیره شده) هذیان می گوید. با او دعوا می کردند حضرت فرمود: رهایم کنید مرا ترک کنید بگذارید همین حالت بمانم که برایم بهتر است و آنها را به سه چیز امر فرمود: مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید همان طور که من می پذیرفتم از سومی ساکت شد یا گفت من فراموشش کردم.

سفیان می گوید این از سخن سلیمان و متفق علیه است.[۹]

 

نتیجه کلی

حدیث دوات و کاغذ، از احادیث معروفی است که؛ مورد اتفاق شیعه و سنی است، و در کتب معتبر اهل سنت بیان شده، و در مواردی هم گرچه به دنبال توجیه آن بوده اند، ولی اصل وجود آن را پذیرفته اند، بنابر این استفاده از این حدیث، که مورد قبول و اتفاق اهل سنت است، برای ما در مقام احتجاج اشکالی ندارد، بلکه به خوبی می توان به آن استدلال کرد؛ زیرا یکی از راه های خوب در استدلال استفاده کردن از مواردی است که طرف مقابل قبول دارد.

 

به بیان دیگر در کتب منطقی بحثی را تحت عنوان جدل مطرح می کنند و می گویند؛ یکی از راه های گفتگو با مخالفین این است که، با مواردی که خود طرف مقابل به صحت آن اقرار کرده است و از مسلمات و مشهورات در نزد آنها است علیه خودشان استفاده شود و این به معنای این نیست که ما همه حرف های طرف مقابل را بپذیریم تا گفته شود پس احادیث دیگری هم که آنها می گویند باید پذیرفته شود بلکه همان طور که در منطق مطرح است ما برای اثبات ادعای خودمان از مقبولات خود آنها استفاده می کنیم ،و در مورد این حدیث هم می گوییم این از مقبولات خود شما است و بزرگان شما در کتب معتبرتان نقل کرده اند [۱۰]. به همین علت در کتبی مانند منهاج الکرامه علامه حلّی، به این حدیث استدلال شده و این را به عنوان دلیلی بر عدم صلاحیت، غیر از حضرت علی(ع) بر امر خلافت و جانشینی پیامبر آورده است.[۱۱]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱] ، حلّی، حسن ابن یوسف ، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، شرح سید علی حسینی میلانی ، ج۳ ،ص ۴۲ ،چاپ اول قم ۱۴۲۸ انتشارات وفا.

[۲] ، بخاری ،صحیح بخارى، جلد ۶، باب مرض النّبى(ص) و وفاته، ص ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.

[۳] ، صحیح مسلم، ج ۳، کتاب الوصیه، باب ۵، ص ۱۲۵۹، چاپ داراحیاء التراث العربى.

[۴] ، حسینی میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامه، ج۳ ،ص۵۲ ،به نقل از منهاج السنه ،ابن تیمیه، ج۶،ص ۲۴٫

[۵] ، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار ، ج۲۲، ص ۴۹۸، چاپ موسسه دارالوفاء بیروت.

[۶] ، بحار الانوار، ج ۳۰، ص ۵۳۱٫

[۷]، بحارالأنوار، ج ۳۰، ص ۵۳۳.

[۸] ، شیخ مفید، الارشاد، ج۱ ،ص ۱۸۴، چاپ کنگره شیخ مفید قم ۱۴۱۳٫

[۹] الالبانی، مشکاه المصابیح، فضائل سید المرسلین، ج۳، ص۲۹۸، تحت الرقم۵۹۶۶٫

[۱۰] ،مظفر ،محمد رضا ،المنطق ،ص ۳۳۷،قم ،مکتبه بصیرتی ،چاپ سوم، ۱۴۰۸؛ منطق صوری، خوانساری، ص ۳۸۵، چاپ نشر آگاه.

[۱۱] حلی، حسن ابن یوسف، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه ، شرح سید علی حسینی میلانی ، ج۳ ،ص ۴۲،چاپ اول، قم ۱۴۲۸، انتشارات وفا.