«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ رَزَقَنا اللَّهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ????? 

سنّت‌های دائمی خدا در مسئله‌ی خلقت

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ‏»[۲] فاجعه‌ی بزرگ قتل دختر پیامبر اکرم، فاطمه‌ی طاهره را به صاحب عالم و صاحب ماتم امام زمان ما تسلیّت عرض می‌کنم. در مسئله‌ی خلقت خداوند عزیز و حکیم چند برنامه را جزء سنّت‌های دائمی خود قرار داده است. یکی مسئله‌ی «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۳] صفت خدا این است. جاعل الخیلفه فی الارض است. یکی از آیاتی که به ما دلگرمی می‌دهد که ما هیچ وقت بی‌صاحب نیستیم، نماینده‌ی خدا سرپرست ما است؛ ما امیدی داریم خلیفه اللّهی بالای سر ما است همین آیه است. مسئله‌ی دوم امتحان الهی تعطیل‌بردار نیست. «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»[۴] این دوام سنّت امتحان که اعلان شده است، یکی از کلاس‌های سازندگی است. آدمی که غافل است، نمی‌داند در کلاس امتحان است با غفلت فرصت را از دست می‌دهد، نمره نمی‌آورد، جا می‌ماند امّا کسی که می‌داند در تمام آنات زندگی خدا حاضر و ناظر است و بنده‌ی خود را بدون برنامه رها نکرده است، علی الدّوام مسئولیتی دارد.

 «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[۵] این آیه‌ی کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه دو بار تکرار شده است؛ هم هشدار است، هم خیلی لطیف است. به آدم امید می‌دهد، آدم را شارژ می‌کند که آدم منتظر تشویق نباشد. از بی‌مهری‌ها، جفاها مشکل‌دار نشود، سست نشود. حبیب من بگو که عمل بکنند، بالنده باشند، پویا باشند؛ راکد، صامت، منجمد، نباشند، جاری باشند، سیلان داشته باشند، حرکت تکاملی و قربی داشته باشد. «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ» اگر شما اهل جهاد بودید، اهل عبادت بودید، اهل ایثار بودید، اهل خدمت بودید، اهل احسان بودید، یک کسی دارد شما را می‌بیند. این‌که انسان بداند خدا بنده‌ی خود را مورد نظر قرار داده است و مقربّان بارگاه خدا، مدیران عالم بشریّت به کار انسان نگاه می‌کنند، از نظر دور نمی‌ماند. «فَسَیَرَى» این سین، سین آینده نیست، تأکید است، خدا عمل شما را می‌بیند، رسول خدا هم عمل شما را می‌بیند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ»؛????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ????? 

ائمّه علیهم السّلام شاهد بر باطن و ظاهر

 وجود مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام دائماً عین الله النّاظره است. امام حسن علیه السّلام، امام حسین علیه السّلام، ائمّه‌ی علیهم السّلام این‌ها همه‌ی باطن و ظاهر ما را در مرأی خود دارند. اگر شما این‌جا آمدید، بدانید که یک نگاهی بوده است که شما به این‌جا آمدید، همه این‌جا را ندارند. اگر کسی زیر قبّه‌ی امام حسین علیه السّلام می‌رود، کنار ضریح امام رضا علیه السّلام می‌رود، اگر کسی دلی سرگردان برای مزار فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها دارد، خدا دل‌های شما را می‌بیند، پیغمبر صلوات الله علیه می‌بیند، امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّه علیهم السّلام می‌بینند. امروز هم که ما یک آقا داریم و آن امام زمان ما است. «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ»[۶] شما رعیت من هستید، ما که شما را رها نمی‌کنیم. این‌ها می‌بینند.

از طرفی می‌بینند باید کار بکنیم، بی‌کار نمانیم و از سویی باید کار خوب بکنیم. «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»[۷] این آیه ما را تهییج می‌کند که به کار خوب بسنده نکنیم، نه تنها کار بد نکنیم که در امتحان مردود می‌شویم، از بهشت باز می‌مانیم، از درجات محبّت خدا جا می‌مانیم و از دایره‌ی مقرّبین بیرون می‌مانیم؛ بلکه کار خوب هم در تراز یک محبّ واقعی یک دلداده نیست؛ بلکه همیشه کار مؤمن باید بهترین باشد. نمره‌ی ۱۷،۱۸ کافی نیست، همیشه بهترین آن شما باشید. «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» خدا امتحان می‌کند. امتحانات الهی تمام زندگی انسان را پوشش می‌دهد. سلکوک مردی در خانواده‌ی با همسرش و فرزندانش مورد نظر خدا و پیغمبر و ائمّه و حضرت زهرا علیها سلام است. خدا نکند در داخل زندگی خود همیشه رسوا باشیم، همیشه سر افکنده باشیم.????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ?????

ترک نکردن سنگر تقوا

جوان‌های ما در این محیط‌های وسوسه‌گر امواج خارج و داخل، شبکه‌های مزدوری که غارت ایمان جوان‌ها را در دستور کار خود دارند و علی الدّوام تیر شیاطین به سوی شما جاری و ساری است؛ اگر سنگر ایمان را ترک نکردید، در سنگر تقوا مستقر بودید، خود را نگه داشتید، پاکدامن، پاک چشم، پاک دست، پاک دل، پاک عمل، یک چنین جوانی نمره می‌آورد. «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ»[۸] در خدمت رسانی به مردم کسانی که از بیت المال حقوق می‌گیرند تا به مردم خدمت بکنند، حقوق گرفتن را اصل بدانند، خدمت به مردم را در حاشیه بدانند این‌ها نمره نمی‌آورند. این‌ها هم غاصب به حساب می‌آیند و هم مالی که می‌خورند حرکت ندارد؛ چون مزد می‌گیرند و کار نمی‌کنند یا کاری که برای آن کار مأمور هستند انجام نمی‌دهند، این‌ها هم جزء مردودین هستند ولی این‌ها کم و زیاد دارد. خداوند متعال برای ریزش گناهانی از این دست… بالاخره این کارها عوارضی دارد، مریضی دارد، داغ دارد، گاهی مشکلات آبرویی دارد، غربت دارد، همسایه‌ی بد دارد. مبتلا شدن به انواع مشکلات زندگی این‌ها عوارض آن رفوزگی، آن مردودیّت در این اعمال است.

لکن یک مسئله‌ی اساسی که از آغاز خلقت کسی که در آن امتحان مردود شده است، عوارض آن قابل پاک شدن نبوده است و کسی در آن قبول شده باشد عاقبت به خیری نصیب او خواهد شد با این‌که پروردگار متعال برای هر عملی پاداشی قرار داده است و خود عمل پاداش است، عمل باطن دارد، آتش جهنّم نفس عمل ما است. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏»[۹] این‌طور نیست که آن‌جا آدم توقّع داشته باشد که خدا ارفاق بکند، یک کسی را ده سال زندان دادند مشمول عفو رهبری قرار می‌گیرد، آزاد می‌شود. عمل یک چیز است، زندان یک چیز دیگر است ولی زندانی گناه که در حبس جهنّم قرار گرفته است معاذ الله اعاذنا الله من عذاب الحریق آن خود عمل است که انسان گرفتار عمل خود شده است، عمل از عامل جدا نمی‌شود. گرچه «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» خدا هم خود ما را عوض می‌کند، هم عمل ما را عوض می‌کند. «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۱۰] خدا خیلی بزرگ است و چون خیلی بزرگ است، هر قدر بد شده باشیم به ما می‌گوید: به کثرت بدی‌های خود نگاه نکن. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً»[۱۱]????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ????? 

ولایت محکّ رد یا قبولی بنده در امتحان الهی

آن امتحانی که سعادت و شقاوت در گروی قبولی و ردّی در آن امتحان است، امتحان در حاکمیّت خدا است. در ولایت است، در قبول خلیفه‌ی خدا به عنوان حاکم و رهبر؛ این اساس امتحانی است که سعادت بشر و شقاوت بشر را از آغاز خلقت رقم زده است. ولایت محک ردّ و قبولی است. خدای متعال که جاعل خلیفه فی الارض است، اعلان فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱۲] امّا وقتی خلیفه را خدای متعال «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینُ‏»،[۱۳] وقتی من او را از نظر جسمی سامان دادم و از بارقه‌ی خود در او دمیدم؛ «فَقَعُوا لَهُ ساجِدینُ» فرشتگان همه در برابر او سجده بکنید؛ خدای متعال «اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ»[۱۴]، «بأمور یجهلون أصلها»[۱۵] قبل از این‌که این ولیده‌ی اسماء الهی، این معلَّم پروردگار متعال، این مظهر اسرار خدا، اسماء خدا، حضرت آدم در علم خود تجلّی بکند و مشخّص بشود که خلیفه‌ی خدا، رهبری عالم عنایت خاصّی از خدا بر او وجود دارد؛ شخص او منهای عنایت خدا هیچ موضوعیّتی ندارد. او هر کار می‌کند از ذات ذو الجلال الهام می‌گیرد، او معلَّم است، او تربیت شده‌ی دستگاه ربوبی است. قبل از آن که این آزمون نشان بدهد که آدم برتر از ملائکه است، زیرا که ملائکه در برابر فرمان «أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ»[۱۶] پاسخی نداشتند الّا قبول نقص «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»[۱۷] ولی خلیفه‌ی خدا، معلَّم خدا، ولیده‌ی اسماء خدا، مظهر جمال و جلال خدا او «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»[۱۸] هم دانا بود، هم دارا بود، هم بذول بود و اسماء را ابلاغ کرد، بخلی نداشت که به نفوس مستعده تعلیم بدهد؛ این قبل از آن مأمور به سجده شدند. بعد از آن هم خدای متعال امتیاز آدم را روشن کرد.????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ????? 

علّت دستور خدا به سجده در برابر آدم

 در این مسئله که قضیه‌ی سکولار، قضیه‌ی اومانیستی یا اومانیزم از ابتدای خلقت مطرح است. امروز سکولارها خطّ رئیس خود را که امام امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه شیطان را به عنوان امام المتعصّبین یاد کرده است، او هم امامت دارد. سکولارها زیر پرچم آن کانون فسادی است که تمام فسادهای بعدی از آن‌جا نشأت می‌گیرند. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‏»[۱۹] این‌که ملائکه سجده کردند، می‌دانید ملائکه این‌ها مثل ما نیستند. عوارض جسمی ندارند؛ سجده‌ی آن‌ها به این نیست که هفت عضو از بدن روی زمین باشد. سجده انقیاد کامل است. خدای متعال این‌ها را مأمور کرد که در برابر نماینده‌ی خدا انقیاد کامل داشته باشند، ولایت پذیر باشند، اهل اطاعت باشند، من گفتن نداشته باشند، خود را آزاد نبینند، بدون دستور عمر خود را ضایع نکنند. گوهر همه‌ی موجودات بندگی است؛ بندگی به این است که انسان به خود رها نباشد و ملائکه این را پذیرفتند؛ چون «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ‏»[۲۰] یک مقدار مرتبه از این بالاتر که به ما دارد چشم انداز نشان می‌دهد؛ نه تنها «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ» بلکه «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏»[۲۱] ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا. یکی آن‌چنان عشق وجود او را گرفته است که دائماً به چشم و ابروی یار نگاه می‌کنند می‌گویند: (از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن). یک عدّه‌ای هم آن‌چنان خود شیفته هستند، خود را بزرگ می‌بینند که حتّی خدا یک کسی را دارای ظرفیت عالم‌گیر است، خدا همه‌ی اسماء را در وجود او قرار داده است، جام جهان نما است، همه‌ی حقایق در وجود او است. وقتی خدا می‌گوید در برابر او انقیاد داشته باشید، معنی آن این است که در برابر علم زانو بزنید، در برابر حکمت زانو بزنید. ولایت الهی، ولایت علم است، ولایت رحمت است، ولایت حکمت است و سلطنت بشری نه، سلطنت بشری سلطنت جهل است، سلطنت استبداد است، دیکتاتوری است. گاهی دیکتاتوری بدون پرده است؛ گاهی به تعبیر رهبر عزیز و بزرگوار پوشش مخملی است که روی مشت چدنی پوشش داده شده است. این دموکراسی‌ها همه ریشه در استبداد دارند و مردمی که در ظاهر در سر سفره‌ی دموکراسی نشستند و آزاد هستند، هیچ نوع آزادی جز آزادی‌های حیوانی در این‌ها نیست. در حیوانیّت آزاد هستند ولی در انسانیّت مطلقا اسیر هستند. راهی، دری به روی این‌ها باز نیست تا فضائل اخلاقی کسب بکنند، ارزش‌های انسانی به دست بیاورند. عمر آن‌ها بر باد می‌رود، عمر آن‌ها به بردگی سپری شده است، برده‌ی شهوت هستند، برده‌ی قدرت هستند، برده‌ی خودکامه‌ها هستند، این‌ها بار خود را  بر گرده‌ی آن‌ها گذاشتند و علی الدّوام بارکشی می‌کنند و هیچ گاه اراده‌ی مستقل ندارند، تحت تأثیر تبلیغات، هیجانات آنی رأی می‌دهند ولی فردای رأی دادن متوجّه می‌شوند که چقدر اشتباه کردند؛ این کسی که رأی آورده است متناسب با مصحلت آن‌ها و سعادت آن‌ها نبوده است که نوعاً در دنیا همین‌طور است می‌آیند و آن روی آن در این مضامیر رجال، در این میدان‌های آزمون پس پرده را می‌بینند و دیگر به این‌ها رأی نمی‌دهند امّا انسانی که بندگی خدا را قبول کرده است نه تنها «لا یَعْصُونَ‏»[۲۲] بلکه «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏»[۲۳] این‌ها اصلاً:

من از درمان و درد و وصل و هجران        پسندم آنچه را جانان پسندد????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ????? 

 بیان عظمت شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیه در کلام پیامبر صلوات الله علیه

میل این‌ها، فکر این‌ها، احساس این‌ها، اعتقاد این‌ها، عمل این‌ها همه و همه با اشاره‌ی معشوق آن‌ها تنظیم می‌شود. ضربان قلب آن‌ها دست او است، تمام جاذبه‌هایی که در وجود آن‌ها است، در یک مسیر بسیج شده است و کلّ آن‌ها همه‌ی وجود آن‌ها معطوف به حضرت حق سبحانه و تعالی است. وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام صلوات الله علیه در رابطه با دختر گرامی خود، حجّت بر حجج عالم حضرت صدّیقه‌ی طاهره فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها خیلی تابلوها از سیمای ملکوتی حضرت زهرا سلام الله علیها در بیان معجز آسای پیغمبر ما صلوات الله علیه ترسیم شده است. هر یک از امامان ما به نوبه‌ی خود نسبت به این بانوی بزرگ، نسبت به این الگوی بشریّت، به این انسان کامل به این ولیه الله که ولایت مطلقه دارد. پدر او عبد مطلق بود و این بزرگوار أمه‌ی مطلق بود. خدای متعال بر زبان پیغمبر صلوات الله علیه جاری کرده است که بگوید: «فَاطِمَهُ … بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ … مَتَى قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِکَهِ السَّمَاءِ کَمَا یَظْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»[۲۴] پیغمبر خدا می‌گوید: وقتی بی‌بی عالم در محراب عبادت -برای ارائه‌ی عشق با همه‌ی وجود در پیشگاه معبود خود محبوب خود- می‌ایستد، نوری از وجود او، از نماز او، از قلب او عالم بالا را روشن می‌کند، همان‌گونه که نور کواکب زمین را روشن می‌کند. خورشید زمینی‌ها را نور می‌دهد، این چه خورشیدی است که آسمانی‌ها از او نور می‌گیرند؟ این خورشید عالم تابی است که نور او در کمون این عالم نشر می‌شود؛ این‌جا پوسته‌ی عالم است، عالم باطنی دارد و باطن آن هم باطنی دارد، این هفت آسمانی که گفته می‌شود همه سیر باطنی عوالم است که در آسمان هفتم مقرّبین در آن‌جا هستند و این وجود نازنین حقیقتی دارد و اخلاصی دارد و آن‌چنان  در ذات ربوبی دارد که نور او بواطن عالم را روشن می‌کند. یک چنین حقیقتی است.????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ?????

شرافت پیامبر و اهل بیت به عبد خدا بودن

در ادامه‌ی این حدیث می‌فرماید: خدا به ملائکه مباهات می‌کند «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی» یک بحثی علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی در تفسیر آیه‌ی کریمه‌ی «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[۲۵] در آن‌جا در این تعبیر خدا از پیغمبر خود به عبده، نفرموده است: عبد الرّزاق، عبد الرّحیم، عبد الکریم هیچ اسمی از اسماء الهی در آن‌جا به کار نرفته است. «بِعَبْدِهِ» این عبودیّت مطلق است، این فنای مطلق دارد، این فیض اقدس است، این همه‌ی اسماء است، این اسم اعظم است، این فوق اسم است، این آیینه‌ی تمام نما است. همین تعبیری که خدا در مورد پیامبر خود فرموده است و عظمت پیامبر اکرم در این آیه نمود پیدا کرده است، در مورد دخترش که به تمامه جای پدر خود را گرفته است، در تمام کمالات هیچ چیزی از هیچ پیغمبری و از هیچ امامی کم ندارد. بلکه به صورت کامل جای پدر خود را پر کرده است. «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی»[۲۶] نمی‌گوید: امه الرّحمن، امه الرّحیم، امه الکریم، «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی» به ذات خود انتساب می‌دهد. می‌گوید: این امه‌ی من است، این بنده‌ی من است. ملائکه وجود این نازنین تماشایی است. «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَهَ … بَیْنَ یَدَیَّ (کیف) تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی» بی‌بی جان تو که کوثر هستی، تو که اقیانوس بی‌کران هستی چه می‌شود جرعه‌ای هم به حلق ما، فرزندان خود… گرچه ناخلف هستیم ولی جاذبه‌ی تو جاذبه‌ی خدا است، تو اسم اعظم هستی، تو اسماء حسنا هستی، تو جمال الله هستی، تو جلال الله هستی، تو محبه الله هستی. یک نگاهی هم از آن نگاه‌هایی که به فضّه کردی، به قنبر کردی، به ما هم از آن نگاه‌ها داشته باشی تا ما هم این…????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ?????

حضرت زهرا سلام الله علیها انسان کامل

این «تَرْتَعِدُ» از همان رعد است. رعد و برق وقتی هوا آن‌طور می‌شود، این صداهایی از ابرها بلند می‌شود این رعد است. وجود نازنین حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی به نماز می‌ایستد، استخوان‌های ایشان صدا می‌دهد از شدّت عشقی که دارد، دارد منفجر می‌شود. «بَیْنَ یَدَیَّ (کیف) تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی» بعد گفت: ببینید چقدر «وَ قَدْ أَقْبَلَتْ (احضرت) بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِی» این قلب او برای عبادت من چه حضوری دارد. این بی‌بی عالم أمه است. در تمام حرکات او «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏»[۲۷] این اوج کمال است، بندگی اوج کمال انسان است و پیامبر خدا که انسان کامل است، عبد کامل است. حضرت زهرا سلام الله علیها که انسان کامل است، أمه‌ی کامل است. آن‌ها در میدان اطاعت و عبادت و سبقت نگرفتن بر اوامر الهی گوی سبقت را برده‌اند و پرچم بندگی را در قلّه به اهتزار درآوردند. اعلام دین شدند، پرچمداران معنویّت شدند امّا این خلیفه که به دلیل همین عبودیّت نداشتن، أنانیّت نداشتن، استبداد نداشتن، دانش داشتن، بینش داشتن، داشتن انقیاد و محبّت نسبت به خدا، خدا این‌ها را ملوک زمین قرار داده است. «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[۲۸] حسدی که این‌ها می‌کنند به مُلک اکتسابی با جنگ نیست. خدا به این‌ها نفوذ در دل‌ها داده است، خدا این‌ها را منصوب کرده است تا زمامدار جامعه باشند، تمامی موجودات انقیاد کردند.

«فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ»[۲۹] امام متعصبّین، امام گروه گراها، امام اومانیست‌ها، امام سکولاریست‌ها، این ابلیس لعین است. این نماز خوانده بود، در نماز رفوزگی نداشت. روزه گرفته بود، در شش هزار سابق زندگی خود در میان ملائکه یک دروغ ثبت نشده است، یک قتل نفس محترمه نوشته نشده است. یک کار قبیح در پرونده‌ی او مشاهده نمی‌شود. همه‌ی عبادت‌های خشک را انجام داده است ولی هر چه عبادت کرده است، یک درجه بالا رفته است، حالا که به اوج رسیده است. خدا می‌خواهد باطن او را به مردم نشان بدهد. در ظاهر هر چه آدم کار بکند، اوج هم بگیرد. چون باطن ندارد، می‌افتد. هر چه بالاتر برود، رسوایی او بیشتر می‌شود، صدای او بد طور می‌پیچد. می‌گویند: فلانی هم رفت، او هم خراب شد. او هم به خارج فرار کرد، او هم به فلانی پناه برد. او هم از قافله جا ماند.

ابتلائات شیطان بر اثر اطاعت نکردن از ولایت

شیطان در برابر ولایت سر باز زد. خدای متعال او را به سه چیز مبتلا کرد و برای عبرت ما آن را به ما فرمود. یکی از دایره‌ی ولایت اخراج شد. خدا به او فرمود: «فَاخْرُجْ»[۳۰]، این «فَاخْرُجْ» هم می‌تواند تشریعی باشد، هم تکوینی باشد. عملاً آن نورانیّتی که در فضای ملائکه بود را اکتساب کرده بود و توجیه می‌کرد که در صف ملائکه باشد. خدای متعال تکویناً آن نور را از او گرفت، تاریک شد. ما بعضی‌ها را سراغ داریم، یک وقت‌هایی یک صفایی داشتند، یک محبّت عمومی داشتند، یک علاقه‌ای به ولایت داشتند. الآن اصلاً برای آن‌ها یک طور دیگر است. خدا می‌داند بعضی از دوستان نزدیک من آن‌قدر آدم به او دل می‌داد و از او دل می‌گرفت، الآن آن‌طور نیست. آدم به ظاهر او هم که نگاه می‌کند، آن‌طور نیست. پیدا است که یک چیزی داشت، خدا از او گرفت، خدا او را رها کرد. خدا گفت: برو، تو دیگر از ما نیستی. خدا بنا دارد که به نفوذی‌ها بگوید: «فَاخْرُجْ» در این امتحانات ریزش‌ها وجود دارد. از اوّل انقلاب نگاه بکنید ببنیید چه شده است، به چه کسانی گفته شده است: «فَاخْرُجْ»، «فَاخْرُجْ» تشریعی نبوده است ولی مسیری که در پیش گرفتند، تعلّقاتی که به مال و ثروت و قدرت و شهوت پیدا کردند، خود به خود این زنجیرها نگذاشت که این‌ها با مدافعین حرم بروند، یک مرتبه یک شهید حججی که نه امیر بوده است، نه سردار بوده است، نه سر بوده است، نه مدیر بوده است، نه آیت الله بوده است، نه حجه الاسلام بوده است، نه دکتر بوده است، نه مهندس بوده است امّا ولایت مدار بوده است، دل او در این حسینیه بوده است، بدن او آن‌جا بوده است، همین دل او را برد. دیدید خدا با او چه کار کرد. هم خود او به نور رسید و هم در فضایی که جامعه‌ی ما داشت تاریک می‌شد، همه‌ی رقابت‌ها روی مسائل سیاسی بود، یک مرتبه آمد یک کشوری را نه، یک جهانی را تحت تأثیر قرار داد. امّا از آدم بگیرند، گرفتند. دیگر نورانیّتی ندارد، دیگر جاذبه‌ای ندارد، دیگر نفوذی در دل‌ها ندارد؛ همه‌ی آن‌ها بازی و بازیگری است. اوّلین نکبتی که دامن بی‌ولایت را گرفت گفته شد: «فَاخْرُجْ» نفوذی را از این دایره خارج می‌کنیم، مهلت داده بودیم تا به وقت بگوییم: این از ما نیست. امام زمان آبروداری کن، نگو که برو. اگر بد هستیم، ما را خوب بکن تو که می‌دانی؛ نکند فردا هم به ما بگویند: «فَاخْرُجْ» دیگر به این‌جاها راه نداشته باشیم. «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً»[۳۱] یکی مسئله‌ی فقدان نور است. این نورانیّت گرفته شد، از این دایره خارج شد. دیگر اصلاً هوای ولایت ندارد، هوای کوی یار ندارد، دیگر با ملائکه اصلاً سنخیّتی ندارد. اگر هم او را اخراج نمی‌کردند، خود به خود دیگر به او نمی‌خورد، معلوم شد که جنس او خرده شیشه داشته است. ظاهرسازی بوده است.????? ?? ??????? ?????? ???? ?? ?????? ???? ?????

مبتلا شدن به رجم الهی در اثر اطاعت نکردن از ولایت

دوم: «فَإِنَّکَ رَجیمٌ»[۳۲] است. این خیلی چوب عظیمی است، بعضی‌ها نورانیّت را از دست دادند ولی یک توبه‌ی نصوحی می‌کند. در یک مجلس حضرت زهرا می‌آید؛ یک اشکی، یک سوز باطنی برای او پیدا می‌شود، یک خجالتی از گذشته‌ها پیدا می‌کند. حر می‌شود؛ حر که نوری نداشت، زهیر که اهل دنیا بود ولی یک مرتبه عوض می‌شود ولی یک کسانی را می‌گویند: بیرون برو و برای ابد راه را به روی او می‌بندند، او را سرگردان می‌کنند که دیگر راه پیدا نکند تا به وصال برسد گفتند: «فَإِنَّکَ رَجیمٌ» عنوان رجیم خیلی عنوان عجیبی است. خدا نکند، خدا بخواهد به کسی اهانت بکند. خدا بخواهد او را خفیف بکند. خدا بخواهد کسی را بی‌آبرو بکند، خدا می‌گوید: تو رجیم هستی یک وقت آدم در یک جایی کار بدی کرده است، می‌گویند: راه خود را بگیر و برو این‌جا نایست، این‌جا جای تو نیست امّا یک وقت مأمورین از همه طرف می‌آیند، او را به سمت یک گودالی پرتاب می‌کنند. این رجیم می‌شود، رجم. رجیم خیلی بد است، ما خود، تو را رد کردیم، اصلاً احترام نداری که ما بگوییم: بفرما بیرون برو. تو را می‌گیریم و پرت می‌کنیم «فَإِنَّکَ رَجیمٌ» کسی خطّ ولایت را از دست بدهد، گرفتار رجم الهی می‌شود خدا می‌گوید: برو تو را پرت کردم، دیگر راه برگشت نداری.

درس مقاومت از حضرت زهرا سلام الله علیها

سوم گرفتار لعنت ابد می‌شود «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی‏»[۳۳] استاد بزرگوار ما می‌فرمودند: خدا دو نوع بهشت دارد و دو نوع عذاب دارد. یکی «جَنَّاتٍ تَجْری» است که جلوه‌های عمل صالح است. یکی «جَنَّتی‏» است؛ برای کسانی است که «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[۳۴] آن از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها می‌جوشد. بی‌بی عالم نه این‌که شراب طهور به او نوشاندند، اصلاً خود ایشان شراب طهور است. هر کسی بخواهد تغییر بکند، باید حضرت زهرا او را نگاه بکند. لذا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَرْضَى لِرِضَاکِ (لرضا فاطمه) ِ وَ یَغْضَبُ لِغَضَبِکِ»[۳۵] این‌که حضرت زهرا سلام الله علیها به ما استقامت آموخت، مقاومت را… ما مقاومت را از حضرت زهرا آموختیم که نه تنها در مبارزه کم نگذاشت، در مرحله‌ای دفاع کرد و در حالت دفاع هزینه‌ی سنگینی داد. سلامتی خود را داد، جوانی خود را داد. ما به زیارت جانبازهای عزیز مشرّف شده بودیم این جانبازهای ۷۰ درصد، بعضی از آن‌ها به زبان آوردند: ما فراموش شده هستیم، تعجّب می‌کردند که ما به محضر آن‌ها رفتیم و تمام وجود آن‌ها عشق به رهبری، عشق به اسلام است، تمام دغدغه‌ی آن‌ها دغدغه‌ی انقلاب است. حضرت زهرا سلام الله علیها اصلاً دغدغه‌ی پهلو نداشت، دغدغه‌ی سینه نداشت، دغدغه‌ی بازو نداشت. این‌ها را در دفاع از دست داده بود، جانباز شده بود امّا بعد از این مرحله حضرت زهرا حالت تهاجمی گرفت.

گریه‌ی افشاگر حضرت زهرا سلام الله علیها

 خطبه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها هجوم بود؛ این‌که آمدند گفتند: بگویند فاطمه گریه نکند؛ حضرت زهرا سلام الله علیها به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: به این‌ها بگو مکث من کم است، من مهمان چند روزه هستم، آفتاب عمر این جانباز لب بام است، دارم غروب می‌کنم. امّا تا هستم، گریه‌ی خود را تعطیل نمی‌کنم. گریه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها افشاگر بود، نور بود، هدایت‌گر بود. اثر این گریه‌های فاطمه کمتر از ذوالفقار حضرت امیر علیه السّلام نبود. این هجوم فاطمی بود، بیچاره شده بودند. لذا شیوخ مدینه آمدند. متن مدینه با گریه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها هم نوا می‌شوند؛ یک کسی که پهلوی او خرد شده است، سینه‌ی او سوخته است، بازوی او شکسته شده است، به او اهانت کردند، به او سیلی زدند، شخصیت او را نادیده گرفتند؛ کسی که به این نمی‌گوید: گریه نکن. کسانی می‌گفتند گریه نکن که این‌ها از گریه‌های حضرت زهرا سلام الله علیها متضرّر می‌شدند؛ حضرت زهرا سلام الله علیها به بقیع رفتن خود بعد از این پیشنهاد… که امیر المؤمنین علیه السّلام هم به او کمک می‌کرد، بیت الاحزان درست کرد.

 شما نمی‌دانید این مجالس چه هجمه‌ای در برابر این هجمه‌های بی‌دینی است که وجود دارد؛ این کارهای شما… به تعبیر رهبر عزیز ما توشه‌ی سال خود را از همین مجالس حضرت زهرا از مادرشان می‌گیرند. این حرکت، حرکت فاطمی است، این تمام شدن ندارد. گاهی هجوم حضرت زهرا سلام الله علیها با خطبه بود گاهی با گریه بود، گاهی در ملاقات‌ها افشاگری‌ها می‌کرد و چهره‌ی کریه نفاق و نفوذی را مشخّص می‌کرد و نهایتاً هم در آن روزهای آخر عمر خود این‌ها برای عیادت آمدند. خوب امیر المؤمنین علیه السّلام شرایطی داشت ولی حضرت علی علیه السّلام برای این‌ها اجازه گرفت که این‌ها وارد خانه بشوند، حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: علی جان «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ (أمتک) زَوْجَتُکَ»[۳۶] خانه، خانه‌ی شما است؛ من هم در اختیار شما هستم، من هم خدمت گزار شما هستم. من در برابر شما مخالفت نمی‌کنم. امّا همین‌قدر به شما عرض بکنم که من با این‌ها حرف نمی‌زنم. این هجوم تا دامنه‌ی قیامت است. حضرت زهرا سلام الله علیها به این‌که بسنده نکرد. استکبار ستیزی، نفاق ستیزی، نفوذی ستیزی این جنگ نرمی که در عالم پیروزی‌های مستمر دارد، این جنگی است که فرماندهی آن به حضرت زهرا سلام الله علیها سپرده شده است. پیامبر خدا به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِ»[۳۷] علی جان این امانت خدا است. «وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ … فَاحْفَظِ اللَّهَ» علی از دخترم مراقبت بکن. این گوهر گران‌بهایی است به تو سپردم. «أنتَ صانِعُها» می‌دانم تو برای فاطمه‌ی من کم نمی‌گذاری، امّا یک جمله‌ای اضافه کردند فرمود: «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ» فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را فرمانده‌ی میدان نرم کرد. در میدان سخت علی فرمانده بود. ذوالفقار کار می‌کرد ولی در میدان جنگ نرم فاطمه فرمانده علی الاطلاق است و اشک فاطمه سلام الله علیها کار ذوالفقار امیر المؤمنین علیه السّلام را می‌کند، به این بسنده نکرد. علی جان «حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ»[۳۸] علی می‌خواهم تا قیامت این سؤال باشد که چرا دختر پیغمبر شبانه غسل داده شد؟

 خیلی مقابله‌ی با این جریان خطرناک است. مقابله‌ی با جریان ولایتی که خون حضرت زهرا سلام الله علیها و محسن ایشان به پای این پرچم ریخته شده است و امام بزرگوار ما بعد از قرن‌ها آمد مادر خود را کمک کرد و این پرچم را به اهتزار درآورد. امروز کسانی که مقابله می‌کنند همان «أَنَا خَیْرٌ» هستند، همان کسانی هستند که خدای متعال به آن‌ها «فَاخْرُجْ»[۳۹] گفته است و گرفتار رجم الهی و لعنت ابدی شدند. «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی‏ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»[۴۰]‏.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۵٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۴]– سوره‌ی ملک، آیه ۲٫

[۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۵۳، ص ۱۷۵٫

[۷]– سوره‌ی هود، آیه ۷ و سوره‌ی ملک، آیه ۲٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۹]– سوره‌ی یس، آیه ۵۴٫

[۱۰]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۰٫

[۱۱]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۱۳]– سوره‌ی حجر، آیه ۲۹ و سوره‌ی ص، آیه ۷۲٫

[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۹۲٫

[۱۵]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱۳، ص ۱۳۲٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۱۷]– همان، آیه ۳۲٫

[۱۸]– همان، آیه ۳۳٫

[۱۹]– سوره‌ی حجر، آیه ۳۰ و سوره‌ی ص، آیه ۷۳٫

[۲۰]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۲۱]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۲۲]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۲۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۲۴]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۱۳٫

[۲۵]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱٫

[۲۶]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۱۳٫

[۲۷]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۲۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۴٫

[۲۹]– سوره‌ی ص، آیات ۷۳ و ۷۴٫

[۳۰]– همان، آیه ۷۷٫

[۳۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۹، ص ۱۱۰٫

[۳۲]– سوره‌ی ص، آیه ۷۷ و سوره‌ی ۳۴٫

[۳۳]– سوره‌ی ص، آیه ۷۸٫

[۳۴]– سوره‌ی انسان، آیه ۲۱٫

[۳۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۰، ص ۳۴۷٫

[۳۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۸، ص ۳۰۳٫

[۳۷]– همان، ج ‏۲۲، ص ۴۸۴٫

[۳۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۲۱۴٫

[۳۹]– سوره‌ی ص، آیه ۷۷٫

[۴۰]– سوره‌ی همان، آیه ۷۸٫