نادره و شافعه

 نادرهُ الکون، روح پاک پیمبر[۱]

شافعهُ الحشر، سرّ خالق اکبر

 

قلزم جود و عطا، حبیبهی یزدان

زینت عرش خدا، ولیّهی داور

 

فاطمه الطّهر، دخت احمد مرسل

واسطه الفیض، جفت ساقی کوثر

 

صَفوت[۲] حق، صاحب مقام ولایت

مطلع انوار یازده دُر و گوهر

 

فاتحهی[۳] علم و حلم و نسل محمّد

جامعهی زهد و قدس و طهر مطهّر

 

دور زده قرنها به معرفت او

در همهی طور[۴] و کور[۵] ز اوّل و آخر[۶]

 

فرض نموده خدا اطاعت او را

بر همهی ممکنات ز اکبر و اصغر

 

داده خدایش کتاب، گر چه نبی نیست

کرده عطایش علوم، بیحد و بیمر[۷]

 

ریزهخور خوان اوست مؤمن و کافر

در خط فرمان اوست طارم اخضر[۸]

 

ارض و سماوات شد ز نورش پیدا

دایرهی کون را وجودش محور

 

خلقت نورش ز ممکنات، مقدّم

گر چه از آنها ظهور اوست مؤخّر

 

کس نتوان پی برد به کُنه[۹] جلالش

معرفت ذات اوست غیر میّسر

 

اوست محیط[۱۰] و مُحاط[۱۱] مینتواند

پی ببرد بر محیط خود؛ فَتَدبّر[۱۲]

 

کس نشناسد مقام رفعت او را

جز پدر و مرتضی که بودش شوهر

 

همسر او کس نبُد به عالم[۱۳] ایجاد

گر که نمیگشت خلق، حیدر صفدر

 

بست خدا عقد او به عرش معلّا

با علی مرتضی، کنندهی خیبر

 

نحله[۱۴] و کابین[۱۵] او، جحیم و جنان را

کلّاً با رُبع[۱۶] ارض کرد مقرّر


شاهد این ازدواج، خیل ملایک

با همهی حور عین به محضر داور

 

مجری ایجاب[۱۷] عقد، ذات خدا بود

روح الامین در قبول گشت مؤمّر[۱۸]

 

کرد به امر خدا نثار در این جشن

زیور خود را درخت طوبی یکسر

 

از دُر و یاقوت [و] لعل و لؤلؤ و مرجان

آن چه به خود برگرفته از زر و زیور

 

از پی برچیدنش جمیع ملایک

سبقت بر یکدگر گرفته سراسر

 

تا به قیامت برند هدیه و گویند

هست نثار زَواج[۱۹] بانوی محشر

 

دخت رسول خدا و عصمت کبری

حجّت و ناموس حقّ و زهرهی ازهر[۲۰]

 

جان به فدایت! که خود تو سرّ خدایی

کشتی ایجاد را تو باشی لنگر

 

هست رضایت، رضای خالق یکتا

خشم تو، خشم خدای خالق اکبر

 

گر چه گنهکار و روسیاه و حقیرم

هست امیدم که خود مرانیام از در

 

عاصی «حیران» که زاد راه ندارد

جز درِ جودت نکوبد او درِ دیگر 


[۱]. دیوان حیران، ص ۱۱ ـ ۱۳؛ ۲۸ بیت؛ این قصیده در کتاب «یاس شقایقگون» ص ۸۵ ـ ۸۸ هم آمده است.

[۲]. خالص، ناب، برگزیده.

[۳]. سرآغاز، آغاز کار، اوّل چیزی.

[۴]. نوع، حالت، چگونگی، نوبت؛ ج: اطوار (کنایه از زمانهای گوناگون است).

[۵]. دَوَران و حرکات مستدیرهی افلاک؛ ج: اکوار (اشاره به زمانهای مختلف دارد).

[۶]. این بیت اشاره دارد به این روایت شریف از مولایمان حضرت امام جعفر صادق۷ که فرمودند: «و هی الصّدیقه الکبری و علی معرفتها دارتِ القُرونِ الاولی». آیه الله غروی اصفهانی به همین مضمون چنین لطیف اشارت دارد:

وَ حُبّها مِن الصّفاتِ العالیه

علیه دارَتِ القُرون الخالیه

(انوار القدسیه، ص ۲۱)

ترجمه: و دوستی او از صفات عالی و ارزنده است؛ قرنهای گذشته بر محور او دور زدهاند.

[۷]. بیشمار، بیحد، بیاندازه.

[۸]. طارم اخضر، کنایه از آسمان است.

[۹]. حقیقت، باطن، پایان هر چیز.

[۱۰]. احاطه کننده، فروگیرنده.

[۱۱]. احاطه شده.

[۱۲]. پس فکر کن، پس تدبّر کن.

[۱۳]. در مأخذ، «در عالم» آمده که در این صورت، حرف «عین» تلفّظ نمیشود لذا تبدیل شد.

[۱۴]. (به کسر نون) مهریه، کابین.

[۱۵]. مهریه، مهر، صداق، نحله.

[۱۶]. یک چهارم.

[۱۷]. واجب کردن، لازم گردانیدن، پذیرفتن، طرف عقد واقع شدن.

[۱۸]. امر شده.

[۱۹]. نکاح و عروسی.

[۲۰]. روشن، درخشان، درخشانتر.