مقصود امام حسین (علیهالسلام) از گفتن استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» چه بود؟ چرا امام حسین (علیهالسلام) فرمودند با حاکمیت یزید دیگر باید فاتحه اسلام را خواند؟
خطرى که امام حسین (علیهالسلام) از آن یاد کردند، خطر ارتجاع است. این خطر از تمام مخاطراتى که در آن روز جامعه مسلمانان را تهدید مىکرد، مهمتر و شکنندهتر بود. عفریت ارتجاع، بازگشت به عصر شرک و بت پرستى و جاهلیت، اندک اندک قیافه منحوس و مهیب خود را نشان مىداد.
زور سرنیزه بنىامیه، نقشههاى وسیع آنها را در سست کردن مبانى دینى جامعه و الغاى نظامات اسلامى و تحقیر شعائر دینى، اجرا مىکرد.
جهان اسلام ـ مخصوصاً مراکز حساس و شهرهایى که رجال بزرگ و شخصیتهاى اسلامى در آن ساکن بودند مثل مکه، مدینه، کوفه و بصره ـ در سکوت مرگبار و خفقان شدید فرورفته بود. شدت ستمگرى فرماندارانى مانند زیاد، سمره، مغیره و بىباکى آنها از کشتن انسانهاى بىگناه، جرح و ضرب و شکنجه، پروندهسازى و هتک حرمت مسلمانان، جامعه را مرعوب و مأیوس ساخته بود. امویان تصمیم داشتند که معنویت اسلام و طبقات دین دار و ملتزم به آداب و شعائر دین را ـ که مورد احترام مردم بود ـ بکوبند و از میان بردارند.
علائلى مىگوید: «در نزد متفکران اسلامى ثابت است که بنىامیه، جرثومه فساد بودند و تجدید زندگى عصر جاهلیت با تمام مراسم و رنگهایش، جزو طبیعت آنها بود».[۱]
سبط ابن جوزى مىگوید: «جدم در کتاب تبصره گفته است: همانا حسین به سوى آن قوم رفت، براى اینکه دید شریعت محو شده است. پس در استوار ساختن پایههاى آن کوشش کرد».[۲]
اگر دست یزد در اجراى نقشههاى خائنانه بنىامیه بازگذاشته مىشد ـ همان طور که معاویه مىخواست ـ اذان و شهادت به توحید و رسالت ترک مىشد و از اسلام اسمى باقى نمىماند و اگر هم اسمى مىماند، مسماى آن طریقه بنىامیه و روش و اعمال یزید بود.
اگر خلافت یزید با عکسالعمل شدیدى در جامعه اسلام مواجه نمىگشت، او به سِمَت جانشینى پیغمبر صلىاللهعلیهوآله پذیرفته مىشد و مملکت اسلام کانون معاصى، فحشا، قمار، شراب، رقص، غنا، سگبازى و نابکارى مىگردید؛ زیرا جامعه از امیران و سران خود پیروى مىکنند و کارهاى آنها را سرمشق قرار مىدهند.
از این رو لازم بود براى حفظ اسلام و دفع خطر ارتجاع نسبت به روش یزید، جنبش و نهضتى آغاز شود که عموم مردم، بدانند که سران سیاسى بنىامیه از برنامههاى اسلامى تبعیت نمىکنند.
علاوه بر این باید احساسات دینى مردم را بر ضد آنان بیدار ساخت تا در مخالفت با آنها، سرسختى نشان داده و نسبت به کارها و برنامههایى که مطرح مىکنند، بدبین باشند و آنها را خائن و دشمن اسلام بشناسند.
قیام سیدالشهدا (علیهالسلام) براى این دو منظور لازم و واجب بود؛ یعنى، لازم بود که هم پرده از روى کار بنىامیه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى نماید و هم احساسات دینى مردم را علیه امویان بسیج کند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پیغمبر و اهل بیت (علیهمالسلام) جلب نماید و شعائر اسلام پابرجا بماند.
شدت قساوت دشمن نیز او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زیرا او مجاهدى بود که به امر خدا قیام کرد و برایش تفاوت نداشت که به ظاهر مغلوب باشد یا منصور؟ چون هر دو حال برایش شرافت بود: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»[۳]
پس او در راه خدا و حق شهید شد و کشندگانش به لعنت خدا و تمام ملائکه و مردم گرفتار شدند و او به بزرگترین درجات در نزد خدایش نائل آمد.[۴]
[1] – سمو المعنى، ص ۲۸٫
[۲] – تذکرهالخواص، ص ۲۸۳٫
[۳] – بگو درباره ما چه انتظارى دارید، جز اینکه یکى از دو خوبى شهادت یا پیروزى نصیب ما مىشود. (توبه، آیه ۵۲).
[۴] – «مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الشهداء و الصالحین».(ر.ک: مجله العدل، شماره ۹، سال ۲، ص ۶٫
پاسخ دهید