الحق نماز آن به در بی نیاز کرد

کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد

 

عشق از شَهِ شهید بیاموز کانچه داشت

 از جان و دل به درگه جانان نیاز کرد

 

ساقی!هر آن چه جام بلا دادی اش به دست

دست از برای ساغر دیگر دراز کرد

 

گه در تنور و گه به سنان شد سرش عجب!

در راه عشق طی نشیب و فراز کرد

 

پیوست با حسین و برید از یزید حر

باید چنین بدل به حقیقت مجاز کرد

زیبد اگر به کعبه کند فخر کربلا

در وی مکان چو خسرو ملک حجاز کرد

 

در دل (صغیر)را چه شرر بود؟ کاین چنین

جان ها کباب از سخن جان گداز کرد

 

شاعر: صغیر اصفهانی