جریان مباهله علاوه بر آیهی تطهیر و آیهی مودّت… همین کارهایشان باعث شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام این اندازه عاشق و شیدا دارد، که وقتی برای امیرالمؤمنین علیه السلام دست و پایشان را قطع میکردند اینها از شدّتِ عشق اصلاً متوجّهِ درد نمیشدند، همانطور که به تعبیرِ قرآن کریم زنانِ مصر با بریدنِ دستشان متوجّهِ درد و خون نشدند «وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»[۱]… «رُشِیْدِ هَجَری» و «میثم تمّار» را بالای دار بردند و هم دستانشان را قطع کردند و هم پاهایشان را و هم زبانشان را بریدند! وقتی دخترِ «رُشِیْدِ هَجَری» وقتی آمد از کنار دارِ «رُشِیْدِ هَجَری» عبور کند و دید که دستها بریده است و خون جاری است گریهاش گرفت و برای پدرِ خود فغان میکرد، «رُشِیْدِ هَجَری» به او گفت: دخترم! غصّه نخور!… وقتی جمعیّت زیاد میشود و مردم به یکدیگر فشار میآورند چقدر درد دارد؟ من حتّی به آن اندازه هم ترس ندارم! عشق انسان را متمرکز در جایی میکند که انسان از دردِ خود غافل میشود!
دو سه نفر از مراجعِ بزرگِ و از علمای ما و انسانهای برجستهی عصرمان را سراغ داریم، یکی از آنها علامهی بزرگوار آقای طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف، که وقتی میخواستند چشمِ ایشان را عمل کنند و بخاطرِ سنّ زیاد و خوفِ مرگ جایز نمیدانستند که ایشان را بیهوش کنند، لذا از نظرِ فتوای خودشان این را جایز ندیدند، به ایشان گفتند: بدونِ بیهوشی نمیشود، میخواهیم چشم را در بیاوریم و جرّاحی کنیم، گفته بود: من مشغولِ قرآن میشوم و شما کارِ خودتان را انجام دهید! علامه طباطبایی با تلاوتِ قرآن کریم اساساً هیچ دردی احساس نکردند، یک پیرمرد در آن سن را جرّاحیِ چشم کردند ولی هیچ متوجّه نشد و حتّی یک «آخ» نگفتند و کار تمام شد! در مورد آقا سید جمال گلپایگانی و برخی از بزرگانِ دیگر هم همینطور است.
[۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۱ (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ)
پاسخ دهید