گودال قبر
صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه
پادگانمان را کنار یک کوه ساختیم. شبها، بعد از نصف شب، هر جا میگشتیم کاوه را پیدا کنیم نمیتوانستیم. یک شب زاغش را چوب زدم رفتم دیدم یک گودال کنده، اندازهی قبر، روش را پوشانده با حلبی، توش را روشن کرده، دارد با خدا حرف میزند و گریه میکند. یک بار همانجا خوابش برده بود. کارم شده بود بروم پتوش را بکشم روش سرما نخورد.»
منبع : کتاب «ردّ خون روی برف یا توی برف بزرگ شو دخترم»- انتشارات روایت فتح
به نقل از: محمود کاوه (پدر)
پاسخ دهید