در این متن می خوانید:
      1. اقسام گناه

«گناه» عملى است که با اراده و رضایت الهى در تضاد بوده و با ایجاد نوعى «تاریکى» معنوى در نَفْس انسان، آدمى را از خداى متعال که «نور» آسمانها و زمین است، دور مى سازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خداى مى گردد.

به عبارت دیگر دستورات و فرمان هاى خدا، گاهى بر انجام رفتارى و گاهى بر دورى از کارى مى باشد؛ و گناهکار کسى است که از این دستورات سرپیچى کند؛ یعنى افعالى را که به آنها امر شده است ترک کند و افعالى را که از آنها نهى شده است انجام دهد.

از گناه در قرآن به تعبیرهاى گوناگونى یاد شده است که عبارتند از:

۱ – ذنب؛ به معنى دنباله است، چون هر عمل خلافى یک نوع پى آمد و دنباله به عنوان مجازات اخروى یا دنیوى دارد؛ این واژه، در قرآن ۳۵ بار آمده است.

۲ – معصیت؛ به معنى سرپیچى و خروج از فرمان خدا و بیانگر آن است که انسان از مرز بندگى خدا بیرون رفته است؛ این واژه در قرآن ۳۳ بار آمده است.

۳ – اثم؛ به معناى سستى و کُندى و واماندن و محروم شدن از پاداش ها است زیرا در حقیقت گنهکار یک فرد وامانده است و مبادا خود را زرنگ پندارد؛ این واژه در قرآن ۴۸ بار آمده است.

۴ – سیّئه؛ به معنى کار قبیح و زشت است که موجب اندوه و نکبت گردد، در برابر «حسنه» که به معنى سعادت و خوشبختى است؛ این واژه ۱۶۵ بار در قرآن آمده است.

۵ – جُرم؛ در اصل به معنى جدا شدن میوه از درخت و یا به معنى پست است، جریمه و جرایم از همین ماده مى باشد، جرم عملى است که انسان را از حقیقت، سعادت، تکامل و هدف جدا مى سازد؛ این واژه ۶۱ بار در قرآن آمده است.

۶ – خطیئه؛ غالبا به معنى گناه غیرعمدى است. و گاهى در معنى گناه بزرگ نیز استعمال شده است، چنانکه آیه ۸۱ سوره بقره و ۳۷ سوره الحاقّه بر این مطلب گواه مى باشد؛ این واژه در اصل حالتى است که براى انسان بر اثر گناه پدید مى آید و او را از طریق نجات، قطع مى کند، و راه نفوذ انوار هدایت به قلب انسان را مى بندد؛[۱] این واژه ۲۲ بار در قرآن آمده است.

۷ – فسق؛ در اصل به معنى خروج هسته خرما از پوسته خود مى باشد، و بیانگر خروج گنهکار از مدار اطاعت و بندگى خدا است که او با گناه خود حریم و حصار فرمان الهى را شکسته و در نتیجه بدون قلعه و حفاظ مانده است؛ این واژه ۵۳ بار در قرآن آمده است.

۸ – فساد؛ به معنى خروج از حد اعتدال است که نتیجه اش تباهى و به هدر رفتن استعدادها است؛ این واژه ۵۰ بار در قرآن آمده است.

۹ – فجور؛ به معنى دریدگى و پاره شدن پرده حیا و آبرو و دین است که باعث رسوایى مى‌گردد؛ این واژه ۶ بار در قرآن آمده است.[۲]

۱۰ – منکر؛ در اصل از انکار به معنى ناآشنا است، چرا که گناه با فطرت و عقل سالم، هماهنگ و مأنوس نیست، و عقل و فطرت سالم، آن را زشت و بیگانه مى شمرد؛ این کلمه ۱۶ بار در قرآن آمده است و بیشتر در عنوان نهى از منکر، طرح شده است.

۱۱ – فاحشه؛ به سخن و کارى که در زشتى آن تردیدى نیست، فاحشه مى گویند. در مواردى به معنى کار بسیار زشت و ننگین و نفرت آور به کار مى رود؛ این واژه ۲۴ بار در قرآن آمده است.

۱۲ – خنث؛ به هر امر زشت و ناپسند، خبیث گویند در مقابل «طیّب» به معناى پاک و دلپسند. این واژه در ۱۶ مورد از قرآن به کار رفته است.

۱۳ – شر؛ به معنى هر زشتى است که نوع مردم از آن نفرت دارند، و بر عکس، واژه «خیر» به معنى کارى است که نوع مردم آن را دوست دارند، این واژه غالبا در مورد بلاها و گرفتارى ها استعمال مى شود، ولى گاهى نیز در مورد گناه به کار مى رود، چنانکه در آیه ۸ سوره زلزال به معنى گناه به کار رفته است.

۱۴ – لَمَم؛ (بر وزن قلم)، به معنى نزدیک شدن به گناه و به معنى اشیاى اندک است و در گناهان صغیره به کار مى رود؛ این آیه در قرآن یک بار آمده است.

۱۵ – وِزر و ثِقل؛ به معنى سنگینى است و بیشتر در مورد حمل گناه دیگران به کار مى رود، «وزیر» کسى است که کار سنگینى از حکومت را به دوش خواهد کشید، این واژه در قرآن ۲۶ بار آمده است. گاهى در قرآن واژه «ثقل» نیز که به معنى سنگینى است در مورد گناه به کار رفته است، چنانچه آیه ۱۳ سوره عنکبوت به این مطلب دلالت دارد.

۱۶ – حِنث؛ (بر وزن جنس) در اصل به معنى تمایل به باطل و بازخواست آمده است و بیشتر در مورد گناه پیمان شکنى و تخلف، بعد از تعهد، آمده است. این واژه دو بار در قرآن آمده است.

۱۷ – حرام؛ به معنى ممنوع است، چنانکه لباس احرام لباسى است که انسان در حج و عمره مى پوشد و از یکسرى کارها ممنوع مى شود. و ماه حرام، ماهى است که جنگ در آن ممنوع مى باشد و مسجدالحرام یعنى مسجدى که داراى حرمت و احترام خاصى بوده و ورود مشترکین به آن ممنوع است؛ این واژه حدود ۷۵ بار در قرآن آمده است.

این واژه هاى هفده گانه هر کدام بیانگر بخشى از آثار شوم گناه و حاکى از گوناگونى گناه مى باشند، و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژه اى، انسان ها را از ارتکاب گناه برحذر مى دارند.

 

اقسام گناه

 

گناهان در یک تقسیم بندى کلّى به دو گروهند:

۱ – گناهان صغیره (کوچک)، ۲ – گناهان کبیره (بزرگ).

خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»؛[۳] «اگر از گناهان بزرگى که از آنها نهى شده اید اجتناب کنید بدى هاى شما را مى پوشانیم و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم».

و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاّ أَحْصاها»؛[۴] «و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده مى شود، آن گاه بزهکاران را از آن چه در آن است بیمناک مى بینى، و مى گویند: واى بر ما، این چه نامه اى است که هیچ [گناه] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز این که همه را به حساب آورده است».

باید توجه داشت که گناهى چون مخالفت فرمان خداوند متعال سنگین و بزرگ است از این روست که پیامبر گرامى اسلام به ابوذر مى فرمایند: «لاَ تَنظُر إِلى صِغَرِ الخَطیئَهِ وَ لکِن أُنظُر إلى مِن عَصَیتَه»؛[۵] «به کوچکى گناه نگاه نکن بلکه بنگر چه کسى را نافرمانى مى کنى!» و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد مى فرمایند: «أَشَدِّ الذنوب ما استهان بِه صاحبُه»؛[۶] «بزرگ ترین گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد».

اما در عین حال این موضوع با تقسیم گناهان به صغیره و کبیره منافاتى ندارد چرا که برخى از گناهان از نظر آثار و پیامدها نسبت به یکدیگر به کوچک و بزرگ تقسیم مى شوند. پس صغیره و کبیره صفتى نسبى است که در مقایسه میان گناهان و آثار و پیامدهاى آنها به دست مى آید اگرچه هر گناهى با صرف نظر از مقایسه با سایر گناهان معصیتى بزرگ به شمار مى آید.

امام باقر علیه السلام در حدیثى معیار تشخیص کبیره را بیان کرده و مى فرمایند: «کلّ ما اوعد اللّه عزّ و جل علیه النّار»؛[۷] «هر گناهى که خداوند براى آن وعده آتش دوزخ را داده باشد کبیره است».

حضرت امام خمینى(ره) در تحریرالوسیله شش معیار را براى تشخیص گناه کبیره معرفى کرده اند که عبارتند از:

ـ هر گناهى که در شرع وعده آتش دوزخ و یا مجازات براى آن داده شده است.

ـ هر گناهى که در شرع به شدّت از آن نهى شده است.

ـ هر گناهى که از منظر آیات و روایات همسنگ و یا بزرگ تر از سایر گناهان کبیره معرفى شده است.

ـ هر گناهى که عقل به کبیره بودن آن اذعان کند.

ـ هر گناهى که در عرف مسلمانان کبیره تلقّى گردد.

ـ هر گناهى که روایات به کبیره بودن آن تصریح نمایند.[۸]

گناهان کبیره در کلام امام صادق علیه السلام

عمروبن عبید یکى از علماى اسلام، به حضور امام صادق علیه السلام آمد، سلام کرد و سپس این آیه را خواند: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ»؛[۹] «نیکوکاران کسانى هستند که از گناهان بزرگ، و زشتى پرهیز مى کنند».

سپس سکوت کرد و دنبال آیه را نخواند؛ امام صادق علیه السلام به او فرمودند: چرا سکوت کردى؟! او گفت: دوست دارم، گناهان کبیره را از کتاب خداوند بدانم.

آنگاه امام صادق علیه السلام گناهان کبیره اى را که در قرآن آمده بیان نمودند:

۱ – بزرگ ترین گناهان کبیره، شرک به خداست: قرآن مى فرماید: «مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ»؛[۱۰] «کسى که براى خدا، شریک قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند».

۲ – ناامیدى از رحمت خدا: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»؛[۱۱] «هیچ کس جز کافران از رحمت خدا، نومید نگردد».

۳ – ایمنى از مکر (عذاب و مهلت) خدا: «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»؛[۱۲] «از مکر خدا ایمن نشود، مگر مردم زیانکار».

۴ – عقوق (و آزار) والدین: چنانکه قرآن از زبان عیسى علیه السلام مى فرماید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیًّا»؛[۱۳] «خدا دستور داده که به مادرم نیکى کنم و مرا زورگوى تیره بخت قرار نداده است».

۵ – کشتن انسانِ بى گناه: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»؛[۱۴] «و هر کس فرد با ایمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است که جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب کند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است».

۶ – نسبت نارواى زنا به زن پاکدامن: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»؛[۱۵] «کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هرگونه آلودگى) و با ایمان را متهم مى سازند، در دنیا و آخرت، از رحمت الهى به دورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است».

۷ – خوردن مال یتیم: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»؛[۱۶] «همانا کسانى که اموال یتیمان را خورند، آنها در شکم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند».

۸ – فرار از جبهه جهاد: «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»؛[۱۷] «و هر کس در آن هنگام (جنگ) به آنها پشت کند مگر در صورتى که هدفش، کناره گیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد (چنین کسى) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد، و جایگاه او جهنم، و چه بد عاقبتى است».

۹ – رباخوارى: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ»؛[۱۸] «کسانى که ربا مى خورند، برنمى خیزند مگر مانند کسى که شیطان با تماس خود، او را همچون دیوانه، آشفته حال کرده است».

۱۰ – سحر و جادو: «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الاْخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ»؛[۱۹] «قطعا دانستند که هرکس خریدار جادو شود، در آخرت، بهره خواهد بود».

۱۱ – زنا: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً. یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً»؛[۲۰] «هر کس که زنا کند، مجازاتش را خواهد دید، عذاب چنین کسى در قیامت، مضاعف گردد و با خوارى، همیشه در آن خواهد ماند».

۱۲ – سوگند دروغ براى گناه: «الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَهِ»؛[۲۱] «کسانى که پیمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندک مى فروشند، در آخرت، بى بهره اند».

۱۳ – خیانت در غنایم جنگى: «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ»؛[۲۲] «و هر که در غنیمت جنگى، خیانت کند، روز قیامت با آنچه خیانت کرده بیاید».

۱۴ – نپرداختن زکات واجب: «یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ»؛[۲۳] «در آن روز (طلاها و نقره ها را) در آتش دوزخ داغ و سوزان کرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى گذارند».

۱۵ – گواهى به دروغ، کتمان: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»؛[۲۴] «هر کس گواهى دادن را پنهان کند، قلبش گنهکار است».

۱۶ – شرابخوارى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛[۲۵] «اى کسانى که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهاى قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس از آنها دورى کنید باشد که رستگار شوید».

۱۷ – ترک نماز یا واجبات دیگر به طور عمد: زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «من ترک الصّلاه متعمّدا فقد بَرى من ذمّه اللّه و ذمّه رسول اللّه»؛[۲۶] «هر کس عمدا نماز را ترک کند از پیمان خدا و رسول خدا بیزارى جسته است».

۱۸ و ۱۹ – پیمان شکنى و قطع رحم: چنانکه خداوند مى فرماید: «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»؛[۲۷] «براى آنانکه (پیمان را مى شکنند و قطع رحم مى کنند) لعنت و خانه بد در آخرت، است».

امام صادق علیه السلام به اینجا که رسید، عمروبن عبید در حالى که از شدت ناراحتى، شیون مى کشید از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: «هلک من قال براءیه و نازعکم فى الفضل و العلم»؛[۲۸] «به هلاکت رسید آن کس که به رأى فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستیز کرد».

البته باید توجه داشت که در میان گناهان کبیره برخى بزرگ تر از بقیه اند از این روست که در برخى روایات تعبیر «اکبر الکبائر»[۲۹] آمده است و در بعضى روایات، عدد گناهان کبیره سه[۳۰] و یا پنج[۳۱] و یا هفت[۳۲] و یا هشت[۳۳] و یا نه[۳۴] و یا یازده[۳۵] و… ذکر شده است که البته این روایات با هم تعارض ندارند زیرا با توجه به تفاوت آثار گناهان کبیره برخى بزرگ ترند و لذا در روایات به همین موارد اشاره شده است نه این که روایات در مقام تعیین تعداد دقیق کبیره باشند.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق وعرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – المیزان، ج ۱، ص ۲۱۸٫

[۲] – مفردات راغب، ص ۳۷۳٫

[۳] – نساء ۴، آیه ۳۱٫

[۴] – کهف ۱۸، آیه ۴۹٫

[۵] – رضى الدین حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص ۴۶۰، انتشارات شریف رضى، قم: چ ۴، ۱۴۱۲٫

[۶] – نهج البلاغه، ص ۵۳۳، انتشارات دارالهجره، قم.

[۷] – شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۹، مؤسه انتشارات اسلامى، چ ۳، ۱۴۱۳٫

[۸] – امام خمینی ره، تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۲۷۴، انتشارات دارالعلم، قم: چ ۵، ۱۳۶۶٫

[۹] – شورى ۴۲، آیه ۳۷٫

[۱۰] – مائده ۵، آیه ۷۲٫

[۱۱] – یوسف ۱۲، آیه ۸۷

[۱۲] – اعراف ۷، آیه ۹۹٫

[۱۳] – مریم ۱۹، آیه ۳۲٫

[۱۴] – ساء ۴، آیه ۹۳٫

[۱۵] – نور ۲۴، آیه ۲۳٫

[۱۶] – نساء ۴، آیه ۱۰٫

[۱۷] – انفال ۸، آیه ۱۶٫

[۱۸] – بقره ۲، آیه ۲۷۵٫

[۱۹] – بقره ۲، آیه ۱۰۲٫

[۲۰] – فرقان ۲۵، آیات ۶۸ و ۶۹٫

[۲۱] – آل عمران ۳، آیه ۷۷٫

[۲۲] – آل عمران ۳، آیه ۱۶۱٫

[۲۳] – توبه ۹، آیه ۳۵٫

[۲۴] – قره ۲، آیه ۲۸۳٫

[۲۵] – مائده ۵، آیه ۹۰٫

[۲۶] – محمد یعقوب کلینى، اصول کافى، ج ۲، ص ۲۸۷، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫

[۲۷] – رعد ۱۳، آیه ۲۵٫

[۲۸] – محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۹، بیروت: الوفاء.

[۲۹] – شیخ طوسى، التهذیب، ج ۴، ص ۱۴۹، دارالکتب الاسلامیه، تهران: چ ۴، ۱۳۶۵٫

[۳۰] – دیلمى، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۸۵، انتشارات شریف رضى، چ ۱، ۱۴۱۲٫

[۳۱] – شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۲۷۳، انتشارات جامعه مدرسین، چ ۲، ۱۴۰۳٫

[۳۲] – کلینى، اصول کافى، ج ۲، ص ۲۷۶، دارالکتب الاسلامیه، تهران: چ ۴، ۱۳۶۵٫

[۳۳] – شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۴۱۱، انتشارت جامعه مدرسین، چ ۲، ۱۴۰۳٫

[۳۴] – بن ابى جمهور احسائى، عوالى اللآلى، ج ۱، ص ۸۸، قم: سیدالشهداء، ۱۴۰۵٫

[۳۵] – همان.