تاکنون ۲۲ سال از عمرم گذشته و در خواب و بىخبرىام، دلم دارد فریاد مىکشد، تا کى مىخواهى این طور بىحال زندگى کنى؟ تا کى مىخواهى سرگردان باشى؟ تا کى مىخواهى سرگرم هیچ و پوچ باشى؟ تا کى مىخواهى نسبت به خودت و پیرامونت بىتفاوت باشى؟
خوب است بدون طولانى کردن مقدمه، از کلیدها سخن بگوییم تا مشمول دعاى حکیمانه منسوب به امام على علیهالسلام شویم که: «خدایش رحمت کند آن کس که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد».[۱]
هویّت طلبى یک نیاز است که در جوانى بیشتر در ذهن آدمى شعله مىکشد، زیرا جستجو براى شناخت کیستى و چیستى خویش است و آدمى جایگاه و شأن حقیقى خویش را مىیابد.
به کدام هویت بازگردیم؟
در میان تقسیم بندى هویّت مىتوان به سه مورد اساسى اشاره کرد:
۱ – هویت باستانى و نژادى
برخى جامعه شناسان به این نتیجه رسیدهاند که گرایش به هویت باستانى و نژادى گاهى به برترى نژادى و تحقیر نژادهاى دیگر و گاهى به دیکتاتورى و گاهى به جاهلیت قومى کشیده مىشود و این بازگشتى ارتجاعى است و نوعى وطن پرستى افراطى احمقانه و جاهلى است. بازگشت به یک نوع ناسیونالیسم بومى و بازگشت به حصارهاى تنگنظرانه و سنتپرستى است. بازگشت به جمود قومى و قبیلگى است.
ما باید به خویشتن (و هویتى) بازگردیم که بر اساس احساس عمیق ارزشهاى معنوى و انسانى است. و بازگشت به آن چه مطابق روح و فطرت و استعداد ماست. در حالى که هویت باستانى، گاهى همان کهنهگرایى، سنگگرایى و گذشتهگرایى است.[۲]
البته هویت ملى و دوست داشتن کشور و وطن نشانه غیرت و اتحاد ملى و حتّى گاهى برخاسته از ایمان است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودهاند: «اگر علم به ثریّا آویخته باشد گروهى از فرزندان فارس به آن مىرسند».[۳]
۲ – هویت امانیستى
در نگاه اومانیسم (Humanism) معیار ارزشها و روشها، خواسته و نیاز انسان است. بررسى کوتاهى نشان مىدهد که انسان نیازمند است که بر نیرویى خارج از خویش تکیه کند و اگر بگوییم خودت بر خودت تکیه کن؛ مثل آن است که بگوییم یک کشتى بر خودش لنگر بیاندازد! به همین دلیل در نقد انسان محورى گفتهاند: «امانیسم یک مفهوم موهوم است.
اگر انسان بخواهد خودش را بر اساس اصالت امانیستى بسازد، خودش را در یک نظام موهوم بشرپرستى دروغین و فانتزى استحاله کرده است.
آرى! غرب، «انسان» را به جاى «خدا» و «هیجان» را به جاى «ایمان» نهاده است و چنین شد که روحیه برخى جوانان از ناامیدى و بنبست و گمگشتگى هویت حکایت مىکند.
نتیجه این نگاه خودمحورانه، این است که انسان به جاى دل سپارى به ایمان، در جستجوى لذت فردى بیشتر و هیجانهاى ناهنجار مىباشد و حاصل این بینش، خروج از هویت اصلى انسان و تباهى است در برخى کشورها سالانه چندین تن داروى خواب آور مصرف مىشود. و چندین جنون الکلى و بیمارى روانى دارند. از برخى کشورها سالانه هزاران خودکشى گزارش مىشود و یکى از پر فروش ترین کتابها شیوه خودکشى است[۴] و این آمار رو به تصاعد مىباشد.
۳ – هویت انسانى ـ اسلامى
به راستى که انسان بودن و مسؤولیت انسان بودن نیاز به بنیانهاى معرفتى دارد. در غیر این صورت انسان با احساسات و عادتهایش زندگى مىکند نه با انتخاب و سنجش و ارزیابىهایش.
احساس درماندگى را در برخى شعرها مىتوان دید؛
جوانى صرف کردم تا که جویم زندگانى را
جوانى را تلف کردم نجستم زندگانى را
در جاى دیگر:
چه درد است در میان جمع بودن
ولى در گوشهاى تنها نشستن
چنین افرادى به کوچه بن بست مىرسند و مصرفى براى خود نمىبینند. استعدادها راکد مىماند و بیهودگى شکل مىگیرد. شکلهاى پوچى را تصور کنید:
۱ – بىتفاوتى،
۲ – عصیان،
۳ – دم غنیمت شمردن،
۴ – انتحار و خودکشى.[۵]
حالت چهارم شدیدترین شکل پوچى است. نمونههاى شکلهاى چهارگانه را مىتوان در رمانهاى «بیگانه و طاعون» از آلبرکامو و شکل سوم را در اشعار منسوب به خیام و شکل چهارم در آثارى چون «بوف کور» صادق هدایت به خوبى پیدا کرد.
چه باید کرد؟
هنگامى که انسان، هویت خود را یافت؛ چگونه زیستن و چگونه مردن او هم مشخص مىشود. اگر کار انسان خوردن و خوابیدن و خوشى بودن باشد، دنیا آخور و خوابگاهى بیش نیست. چنین انسانى تحمل هیچ ناگوارى را ندارد؛ در حالى که استعدادهاى ما با خوشگذرانى تنها هماهنگ نیست. چنان که حافظ شیرین سخن سروده است:
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد مىدارد که بربندید محملها
پس وقتى «من» استعداد زیادترى از موجودات دیگر دارم، کارم و هدفم بالاتر و زیادتر است.
جهت حرکت من به سوى خداوندى که بىنهایت است. کوشش و نشاط اینجاست «آلپورت» روانشناس معنىگرا مىگوید: «رستگارى تنها از آن کسى است که پیوسته در پى هدفهایى باشد که سرانجام به طور کامل به دست نمىآید و آن چه به زندگى شور و شوق مىبخشد تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابى».[۶] البته حرکت به سوى خداوند این ویژگى را دارد که در هر گامى که انسان برمى دارد بهرهاى وجود دارد و انگیزهاى براى گام بعدى به وجود مىآید از این رو آمیختگى «وصال و هجران»، «راه و مقصد» و «تلاش و کامیابى» در مسیر الهى آمیخته است و حرکت تصاعدى را به ارمغان مىآورد. به همین جهت محبت و عشق به خداوند از عشق مجازى و زیستى جدا مىشود.
با این دید ملاکها و ارزش متحول مىگردند. زیرا وقتى کار ما حرکت به سوى جهتى بالاتر و عالىتر شد دنیا مىشود؛ راه که باید رفت و از دنیا باید درس و عبرت گرفت.
چنان که امام على علیهالسلام مىفرماید: «الدنیا دار ممرّ»؛[۷] «دنیا جاى عبور است». و نیز فرمودهاند: «الدنیا دار بالبلاء محفوفه»؛[۸] «دنیا، جایى است که با درد و رنج پیچیده شده» زیر پاى آدم را داغ مىکنند که توقف نکند تا نماند و باتلاق نشود که حتّى آب هم اگر بماند مىگندد.
و همچنین امام کاظم علیهالسلام نیز مىفرماید: «کل ما تراه عینیک فلک فیه موعظه»؛[۹] «هر آن چه چشمهایت مىبیند براى تو درسى دارد و موعظهاى».
ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج زخود رفتهاى تند خرامید گفت
هستم اگر مىروم گر نروم نیستم[۱۰]
با این شناخت انسان مىخواهد تمام سرمایهها زیاد شود و همه استعدادها بارور شود. انسان کوشش مىکند که خودش زیاد شود نه ثروت و قدرت و عملش و در این روش است که مىتواند به علم و قدرت و ثروت جهت بدهد.
پذیرش رنجها و بلاها به عنوان عاملى مثبت براى حرکت و رشد به شمار مىآید.
«عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»؛[۱۱] «چه بسا چیزى را مکروه و ناخوشایند بدانید اما براى شما خیر و خوبى باشد».
شهریار گفته است:
جبین گره مکن ز هرچه پیش آید
که تو ز سکه، یک روى آن مىخوانى
به روى دیگرش نعمتى نهفته خداى
که شکر آن تا به قیامت نتوانى
انسان با درک صحیح از زندگى و حضور خداوند از بىتفاوتى نجات مىیابد تا جایى که حتّى نسبت به زمین و همه جانداران احساس مسؤولیت مىکند.
امام على علیهالسلام فرمودهاند: «فإنّکم مسئولون حتّى عن البقاع و البهائم»؛[۱۲] «شما مسؤولید حتّى نسبت به زمینها و حیوانات».
ارزش این مسؤولیت آن است که ریشه در اعتقادها و هویت واقعى انسان یعنى هویت دینى دارد. این مسؤولیت درختى است که زمینهاش شناختها و ریشهاش اعتقادها و بهارش بحرانها و حادثهها و گرفتارىهایند[۱۳] و مسؤولیت تاریخى این انسان معتقد، متعهد و عاشق در برابر حادثهاى که تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده است آن است که شرایط، کاستىها و مشکلات را بشناسند و ایفاى نقش کنند.
انقلاب اسلامى ایران زلزلهاى نه در خاورمیانه که در همه جهان ایجاد کرده است و پیام آن ایمان و اسلام است و انسان امروز گمگشتهاى چنین دارد.
گرچه افرادى سودجو و فرصت طلب، همانند لاشخورها در زلزلهها به دنبال اموال و اشیاء مصیبت دیدگان هستند و گروهى بىتفاوت به کنارى نشستهاند و گوشه عافیت مىطلبند و گروهى نیز پیوسته ایراد گرفته و عیبجویى مىکنند اما هویت انسانى اسلامى و ایرانى و ملى ما اکنون در گرو تلاشهاى علمى و عملى در این موقعیت است. پس چنین بینش عاقلانهاى را انتخاب مىکنیم که تضعیف این جنبش و جریان خیانت و توجیه مشکلات حماقت و تکمیل رسالت ماست.
پس براى اعتلاى خویش و امت و اسلام که هویت اصلى و اصیل ماست، تا ظهور موعود(عج) مىکوشیم.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق و عرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – غررالحکم.
[۲] – على شریعتى، بازگشت به خویشتن، صص ۳۷-۳۹٫
[۳] – ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، شماره ۲۳۳۹٫
[۴] – براى توضیح بیشتر بنگرید: روژه کان، در غرب چه مىگذرد، چهره عریان آمریکا، ترجمه: جمشید ارجمند.
[۵] – على صفایى حائرى، مسؤولیت و سازندگى، ج ۱، صص ۲۵-۲۴٫
[۶] – دو آن شولتز، روانشناسى کمال، ترجمه: گیتى خوشدل، صص ۲۳ و ۴۳٫
[۷] – بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۳۰٫
[۸] – نهج البلاغه، کلمات قصار شمار ۳۳؛ تحف العقول، کلمات امام کاظم علیهالسلام ؛ نهج البلاغه، خطبهها، شماره ۲۲۶٫
[۹] – بحارالانوار، ج ۷۵ ص ۳۱۹٫
[۱۰] – اقبال لاهورى.
[۱۱] – بقره (۲)، آیه ۲۱۶٫
[۱۲] – نهج البلاغه، ترجمه و شرح مرحوم محمد دشتى، خطبه ۱۶۷٫
[۱۳] – على صفائى حائرى، مسؤولیت و زندگى، ج اول، ص ۲۲٫
پاسخ دهید