گفت ای حبیب دادگر! ای کردگار من!

امروز بود در همه عمر انتظار من

 

این خنجر کشیده و این حنجر حسین

سر کاو نه بهر توست ،نیاید به کار من

 

گو تارهای طره ی اکبر به باد رو

تا یاد توست مونس شب های تار من

 

گو بر سر عروس شهادت نثار شو

درّی که بود پرورشش در کنار من

 

خضر ار ز جوی شیر چشید آب زندگی

خون است آب زندگی جویبار من

 

عیسی اگر ز دار بلا زنده برد جان

این نقد جان به دست، سر نیزه، دار من

 

در گلشن جنان به خلیل، ای صبا !بگو

بگذر به کربلا و ببین لاله زار من

 

در خاک و خون به جای ذبیح منای خویش

بین نوجوان سرو قد و گلعذار من

 

شاعر: نیر تبریزی