- دست ناپیدا
- مجذوب کمال
- عشق به علم
- غوّاص دریای قرآن
- اسرار بیانتهای عوالم هستی
- پستترین انسانها
- خطر اکتفاء به ظواهر دین
- یکی از حقایق عجیب قرآنی
- عاقبت سوء ظلم حتّی نسبت به حیوانات
- شرایط جامعهی مستعد کمال
- فایدهی دیدن اعمال نیک
- محدودهی تصرّفات شیطان در انسان
- غفلت انسان از نعمتها
- مراد از «علماء» در آیهی شریفه
- حکمت حیات انسان در دنیا
- ایمان حقیقی نه ادّعائی
- شرط مربّی تربیتی
- دروغگو رسوا میشود
- پیروزی حقّ وصدق
- «جنّ» از نظر قرآن کریم
- چهار فرشتهی مقرّب
- ارتباط فرشتگان با یکدیگر و با خداوند
- منظور از محدّث
- علامه حاج ملّا مهدی نراقی
- فقیه و عارف عالیقدر اسلام
- عظمت و جلالت حاج شیخ محمّد بهاری
- عالم ربّانی: آیت الله حاج سیّد علی قاضی
- مربّی عظیم
- هرچه داریم، از برکت اوست
- آرامش وصفناپذیر و شگفتانگیز
- پس از اتّصال به دریا
- با وجود همهی مصائب، حقایق را بیان کردند
- کاش خداوند مرا مثل آخوند صوفی قرار دهد
- در مجلس پیامبران
- وظایف افراد
- ابن فارض مصری: شاعر و عارف بینظیر
- عشق ابن فارض به اهل بیت (ع)
- خاطرهای از آقا سیّد احمد کربلائی
- مصاحبت مرحوم قاضی با سیّد مرتضی کشمیری
- حقیقت «طیّ الارض»
- فهم دستور العمل برای طیّ الارض
- یقین به حقّ
- نصیحتی از علامه
- هشدار برای مؤلّفین
- بعضی از کاملین
- کیفیّت بیان اسرار
- لزوم پرهیز از خرافات
- هتک حرمت مقدّسات
- منظور از «قلب» در قرآن
- آثار دنیوی و اُخروی صدقه و ربا
- شرط بازگشت از نافرمانی
- فرشتگان، واسطهی فیض به جهان طبیعتند
- تأثیر تمدّن اسلام در جهان
- تنها شعار اجتماع اسلامی: پیروی از حقّ
- گیرنده میخواهد
- پیام ارسطو و افلاطون از عالم دیگر
- ارتباط با روح پدر علامه
- جنایات تمدّن جدید
- خیانت دایگان مهربانتر از مادر
- دو عشق و دو نفر
- کشمکش عشق الهی و عشق حیوانی
- عوالم سهگانهی هستی
- ارتباط نعمتهای خداوند با حالات انسانها
- همهی موجودات، دارای علم هستند
- نعمتهای خداوند مافوق شمارش میباشند
- کتاب بینظیر برادر علامه
- اعتراف مستشرق منصف فرانسوی
- کرامتى از حاج سیّد مرتضى کشمیرى
- من مىدانم
- افتراء
- تفاوت روش افلاطون و ارسطو
- آخرین نصایح
- دوام مراقبه
دست ناپیدا
در مسیر زندگی با فراز و نشیبهای گوناگون روبرو شدهام و در محیطهای رنگارنگ قرار گرفتهام؛ ولی پیوسته حسّ میکردم که دست ناپیدائی مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات میدهد و جاذبهی مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده و به سوی مقصود هدایت میکند.
مجذوب کمال
در اوائل تحصیل علاقهی زیادی به ادامهی تحصیل نداشتم و از اینرو هرچه میخواندم نمیفهمیدم. پس از آن یکباره عنایت خدائی دامنگیر شده عوضم کرد! در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم؛ بهطوری که از همان روز تا پایان ایّام تحصیل… هرگز نسبت به تعلیم و تفکّر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نمودم.
عشق به علم
وقتی در نجف بودم یک معلّم ریاضی پیدا کرده بودم که فقط [ساعت] یک بعد از ظهر وقت تدریس داشت. من یک یعد از ظهر از این سر شهر به آن سر شهر میرفتم. وقتی به آنجا میرسیدم، آنقدر لباسهایم خیس از عرق بود که همانطور با لباس میرفتم در آب حوض و در میآمدم؛ و بعد یک ساعت نزد استاد ریاضی درس میخواندم!
غوّاص دریای قرآن
اگر مجالی باشد، میتوانم همهی مسائل قرآن کریم را تنها با استفاده از یک سورهی کوچک بیان کنم.
اسرار بیانتهای عوالم هستی
عالم خلقت، دارای اسراری است، که اینک میبینیم دانشمندان از طبقات مختلف اقوام انسانی هنوز که هنوز است لحظهای از جستجو و بحث پیرامون اسرار خلقت نمیآسایند؛ همچنانکه از روز نخست که بشر در زمین پراکنده گردید، هر مجهولی که برایش کشف شد، پی به مجهولهای فراوان دیگری برد؛ با اینکه همهی بحثها که تاکنون پیگیری شده، در چاردیواریِ عالم طبیعت بوده، که تنگترین و پستترین عوالم است. پس گمانت دربارهی ماورای طبیعت چیست که عوالم نور و وُسعت است؟!
پستترین انسانها
اگر در قصههای بنیاسرائیل که در قرآن آمده دقّت کنی و در آنها باریک شوی، و به اسرار خُلقیّات آنان پی ببری، خواهی دید که مردمی فرو رفته در مادیّات بوده، و جز لذائذ مادّی و صُوری، چیز دیگری سرشان نمیشده؛ اُمّتی بودهاند که جز در برابر لذّات و کمالات مادّی تسلیم نمیشدند و به هیچ حقیقت از حقائق ماوراء حسّ، ایمان نمیآوردند؛ همچنانکه امروز هم همینطورند.
خطر اکتفاء به ظواهر دین
کسی که در دین خود فقط به ظواهر احکام اکتفا نموده و به غیر آن پشت پا میزند، در حقیقت آیات خدا را مسخره کرده است!
یکی از حقایق عجیب قرآنی
کسی که بر یتیمی ظلم کند یعنی مالش را از دستش بگیرد، بزودی همان ظلم به ایتام خودش و یا ذراریش برمیگردد!
و این، یکی از حقایق عجیب قرآنی است و یکی از فروعات و مصادیق حقیقت دیگری است که از آیات کریمه قرآن استفاده میشود و آن این است که: بین اعمال نیک و بد انسان و بین حوادث خارجیه ارتباط است!
عاقبت سوء ظلم حتّی نسبت به حیوانات
حقّا که خدای تعالی در حسابگری سریع است، و کیفر ظلم و تعدّی را قبل از آخرت در همین دنیا میدهد. و این ظلمها و تجاوزها و دام اندازیها و بیخبر کشتن حیوانات بیزبان – همانطور که بسیار به چشم خود دیدهایم – جز سوء عاقبت و نکبت، ثمرهای ندارد.
شرایط جامعهی مستعد کمال
جامعه وقتی برای قبول حقّ آماده میشود که:
اوّلاً: رجال دانشمندی در آن باشند که خود به حقّ آگاهی یافته و آن را به دیگران تعلیم دهند.
و ثانیاً: انسانهائی در آن جامعه باشند که به حقّ عمل کنند، تا در نتیجه افراد آن جامعه خوبیِ عمل به حقّ و امکان آن را به چشم ببینند.
و ثالثاً: عموم افراد آن، عادت به خضوع در برابر حقّ داشته باشند؛ و طوری نباشد که با اینکه حقّ برایشان واضح و منکشف شده، مع ذلک در اثر تکبّر، زیر بار نروند.
فایدهی دیدن اعمال نیک
اگر انسان تشخیص دهد که فلان عمل، حقّ و نیکو است، و غرضهای نفسانی از قبیل لجاج و عناد را هم با از بین بردن ریشه آن، که تکبّر و نرفتن زیر بار حقّ است از بین ببرد؛ در این صورت بهترین یاور و مشوِّق بر انجام آن عمل، اینست که ببیند: کسی هم آن را انجام میدهد. دیگر نفسش امکان عمل را بخوبی میپذیرد.
محدودهی تصرّفات شیطان در انسان
آن چیزی که شیطان از بنیآدم با آن تماس میگیرد، شعور انسانی و تفکّر و اندیشههای زندگی او است که مربوط به تصوّر اشیاء و تصدیق به آنچه سزاوار است انجام دادنش و آنچه سزاوار نیست [یعنی فقط وسوسه نمودن در خیال و اندیشه میباشد]
غفلت انسان از نعمتها
انسان معمولا متوجّه اهمیت نعمتی نمیشود و ارزش آن را نمیداند، مگر بعد از اینکه مبتلا به نقمتی شود که خلاف آن نعمت است.
مراد از «علماء» در آیهی شریفه
إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ. (فاطر/۲۸)
[«فقط عالمان از بندگان خدا هستند که از او ترس و خشیت دارند.»]
مراد از علماء، علمای بالله است، یعنی کسانی که خدای سبحان را به اسماء و صفات و افعالش میشناسند، شناساییِ تامّی که دلهایشان به وسیلهی آن، آرامش مییابد و لکّههای شکّ و دودلی از نفوسشان زایل گشته، و آثار آن در اعمالشان ظاهر شده، و فعلشان مصدّق قولشان میباشد. و مراد از خشیت در اینجا، همان خشیت حقیقی است که به دنبالش خشوع باطنی و خضوع در ظاهر پیدا میشود.
حکمت حیات انسان در دنیا
همانطور که ماندن جنین در رحم مادر، باعث تمامیّت خلقت جسم او میشود؛ ماندن آدمی هم در دنیا، برای اینست که خلقتِ نفس و جانش پخته و تکمیل گردد و خدا آنچه از عطایا برایش تقدیر نموده، تا به آخر بشمارد و محقّق گرداند.
ایمان حقیقی نه ادّعائی
سعادت و ثواب که مترتّب بر ایمان میباشد، بر ایمان واقعی و حقیقت ایمان مترتّب میشود: ایمانی که آثارش در هنگام شداید و نیز آنجا که پای اطاعت خدا به میان میآید، ظاهر میشود. یعنی صاحب چنین ایمانی در شداید صبر میکند، و نیز در برابر دستورات الهی صبر نموده، آنها را انجام میدهد، و در برابر معصیتها صبر نموده و از آنها چشم میپوشد. چنین ایمانی آن سعادت و آن ثوابها را در پی دارد، نه ایمان ادّعایی.
شرط مربّی تربیتی
تربیتی دارای اثر صالح است که مربّی آن، دارای ایمان به آنچه که به متعلّم میآموزد باشد. علاوه بر این، عملش با علمش مطابقت کند. و امّا کسی که اصلا به گفتههای خود ایمان ندارد و یا بر طبق آن عمل نمیکند، امید خیری از تربیتش نباید داشت.
دروغگو رسوا میشود
این مطلب تجربه شده که: عمر اعتبار دروغ، کوتاه است؛ و دروغگو دیری نمیپاید که خودش به آن اعتراف نموده، و یا اظهاراتی میکند که از بطلان گفتار و ادّعایش پرده برمیدارد!
پیروزی حقّ وصدق
حکومت و دولت، از آنِ حقّ است، هر چند باطل جولان و عرض اندامی هم بکند.
و ارزش، از آنِ صدق است، هر چند احیانا دروغ و کذب، مورد رغبت قرار بگیرد.
«جنّ» از نظر قرآن کریم
جنّ، نوعی از مخلوقات خدا هستند که از حواس ما مستورند. و قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده و دربارهی آن فرموده: این نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شدهاند، آنان از جنس آتش خلق شدهاند، همچنانکه نوع بشر از جنس خاک آفریده شدهاند… مانند انسان، زندگی و مرگ و قیامت دارند… مانند سایر جانداران، نر و مادّه و ازدواج و توالد و تکاثر دارند… دارای شعور و اراده بوده، و کارهایی سریع و اعمالی شاقّه را میتوانند انجام دهند، که از نوع بشر ساخته نیست… جنّ هم مانند انس، مؤمن و کافر دارند، بعضی صالح و بعضی دیگر فاسدند… از کلام خدای تعالی استفاده میشود که ابلیس از طایفهی جنّ بوده، و دارای فرزندان و قبیلهای است.
چهار فرشتهی مقرّب
س: آیا هر یک از چهار مَلَک بزرگوار: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل، مأموریّت ویژهای دارند؟
ج: بله، جبرئیل امور مربوط به وحی، و میکائیل ارزاق، و اسرافیل إحیاء، و عزرائیل إماته را به عهده دارد.
ارتباط فرشتگان با یکدیگر و با خداوند
نتیجهی تدبّر در آیاتی که احوال فرشتگان با بیان میکند اینست که:
ما بین آنها از جهت مقام قرب، تقدّم و تأخّری وجود دارد؛ و فرشتهی پایینتر، نسبت به بالاتر تابع و مطیع محض بوده بطوری که فعل مَلَک متأخّر، عین فعل ملک متقدّم میباشد و سخنش عین سخن او؛ دقیقا مانند حالتی که قوای ما نسبت به ما دارند که افعال قوای ما، عین افعال خود ماست، بدون جدائی و تعدّد واقعی.
مثلا میگوئیم: «چشمم دید و گوشم شنید» و میگوئیم: «من دیدم و من شنیدم». همین یگانگی و عدم تعدّد و اختلاف در افعال، میان فرشتگان تابع و متبوع موجود است؛ چنانچه فعل همهی آنها، فعل خداوند سبحان میباشد.
منظور از محدّث
ابیبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «علی (ع) مُحَدَّث بود، سلمان هم مُحَدَّث بود.» میگوید: عرضه داشتم: نشانهی محدَّث چیست؟ فرمود: «این است که فرشته بر او نازل میشود و مطلب را به دل او میاندازد که مثلا چنین و چنان شده و یا چنین و چنان باید کرد…»
تحدیث عبارتست از اینکه صدای فرشته را بشنود، ولی خود او را نبیند. و این با گوش ظاهر نیست بلکه با گوش باطن و قلب است…
و امّا تشخیص اینکه آنچه میشنود گفتار فرشته است نه القائات شیطانی، با تأیید از ناحیهی خدای سبحان و تسدید اوست.
علامه حاج ملّا مهدی نراقی
نراقی از فقهاء و عرفاء و فلاسفهی درجهی اوّل و از نقطهی نظر سعهی فکری و اطّلاع بر علوم ریاضی و هیئت، کمنظیر است و در اخلاق، مقام والائی را دارد. و بسیار جای تعجّب است که این مرد هنوز شناخته نشده و با این کمالات و مقامات عدیده، در غیبت مانده است!
فقیه و عارف عالیقدر اسلام
مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی انصافا خیلی واقعیّت عجیبی داشتند! و در حدود سیصد نفر شاگرد تربیت کردند؛ البته شاگرد و شاگرد شاگرد. آن وقت در میان این شاگردان جماعتی هستند که آدمهای نسبتا کاملاند مثل: مرحوم آقا سیّد احمد کربلائی و مرحوم حاج شیخ محمّد بهاری و آقا سیّد محمّد سعید حبُّوبی و حاج میرزا جواد آقای تبریزی رضوان الله علیهم.
عظمت و جلالت حاج شیخ محمّد بهاری
استاد ما مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی میفرمودند: استاد ما مرحوم حاج سیّد احمد کربلائی (رحمه الله علیه) میفرمود: ما پیوسته در خدمت مرحوم آیه الحق ملّا حسینقلی همدانی (رضوان الله علیه) بودیم و آخوند صد در صد برای ما بود؛ ولی همینکه آقا حاج شیخ محمّد بهاری با آخوند روابط آشنائی و ارادت را پیدا نمود و دائماً در خدمت او رفت و آمد داشت، آخوند را از ما دزدید!
عالم ربّانی: آیت الله حاج سیّد علی قاضی
جمع کثیری از بزرگان و وارستگان به یُمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار [آیت الله حاج سیّد احمد کربلائی] قدم در دائرهی کمال گذاشته و از سُکّاندار خُلد و محرمان حریم قُرب شدند که از آن جمله است: سیّد اجلّ، آیت حقّ و نادرهی دهر، عالم عابد فقیه محدّث شاعر مفلق، سیّد العلماء الرّبانیّین: مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی تبریزی… که در معارف الهیّه و فقه حدیث و اخلاق، استاد این ناچیز میباشد. رَفعَ اللهُ درجاتِه السّامیه.
مربّی عظیم
مرحوم قاضی راستی عجیب مردی بود! و با هر یک از شاگردها بمقتضای استعداد و حالات او رفتار میکرد. اشخاص هم مختلف بودند: بعضیها از حیث رشد، زودتر رشد پیدا میکردند؛ و بعضیها اینطور نبودند و رشدشان به تأخیر میافتاد… حالات عجیب و غریب داشتند!
هرچه داریم، از برکت اوست
ما هرچه در این مورد [سیر و سلوک و معارف] داریم از مرحوم قاضی داریم؛ چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفتهایم.
آرامش وصفناپذیر و شگفتانگیز
رفتم مسجد کوفه، دیدم مرحوم قاضی و همهی خانوادهاش تب کردهاند و مریض هستند! هنگام نماز شد، علی آقا قاضی طبق معمول در اوّل وقت به نماز ایستاد و بعد از نماز عشاء، آنچنان با توجّه کامل آیهی شریفهی: آمَنَ الرَّسُولُ [بقره/۲۸۵] را تلاوت میفرمود که مثل اینکه هیچ مشکلی پیش نیامده است! با آرامش وصفناپذیر و شگفتانگیز به ذکر و دعا مشغول بود!
پس از اتّصال به دریا
من در نجف اشرف پس از اتمام تحصیلاتم در مسائل عقلی و بررسی کامل حکمت متعالیه، فکر کردم که اگر مرحوم ملاصدرا حضور داشتند، بیش از اینکه من استفاده کردم افاده نخواهند کرد؛ تا اینکه با شخص بزرگواری مانند مرحوم میرزا علی آقای قاضی: استاد اخلاق آشنا شدم. پس از مدتی که با ایشان مأنوس شدم، فهمیدم که حتی یک کلمه از معقول و حقایق حکمت متعالیه نفهمیدهام.
با وجود همهی مصائب، حقایق را بیان کردند
آن همه مصائب را مشایخ دیدند و حرفهای ناگوار شنیدند و سنگ حوادث خوردند، و، و، و هزاران و، لکن از آن گوهر گرانبهای عقیدهشان، از آن تفسیر اَنفسی آیات و روایات، دست برنداشتند؛ و با آن همه مشقّات و رنجها و گرفتاریها، معارف را در دل دفترها نوشتند!
کاش خداوند مرا مثل آخوند صوفی قرار دهد
جماعتی دسته جمعی توطئه نموده بودند و دربارهی روش عرفانی و الهی و توحیدی مرحوم آخوند ملّا حسینقلی انتقاد کرده و یک عریضهای به مرحوم آیت الله شَرَبیانی [رئیس و مرجع وقت مسلمین] نوشته بودند… که آخوند ملا حسینقلی روش صوفیانه را پیش گرفته است!
مرحوم شربیانی نامه را مطالعه فرمود و قلم را برداشت و در زیر نامه نوشت: «کاش خداوند مرا مثل آخوند صوفی قرار دهد!» دیگر با این جملهی شربیانی، کار تمام شد و دسیسههای آنان همه بر باد رفت!
در مجلس پیامبران
یک روز دیدم برادرم [آیت الله سیّد محمّد حسن الهی] بعد از نماز صبح، با چند تن از انبیاء گذشته جلسه دارند و مشغول صحبت کردن میباشند!
وظایف افراد
وظیفهی کسی که حقیقتی را درک میکند، کنجکاوی و یادداشت نمودن است؛ و وظیفهی کسی که به درک پارهای از مطالب توانا نیست، چشم پوشیدن و دم نزدن!
ابن فارض مصری: شاعر و عارف بینظیر
ابن فارض، انصافاً در رُقاء و علوّ درجهی شعری و رسانیدن مطالب عرفانی بیداد میکند! و حقّاً میتوان گفت که ابن فارض در عرفان و شعر عرب، به مثابهی حافظ شیرازی در عرفان و شعر فارسی است! فقط اشعار تائیهی او بین هفتصد بیت و هزار است؛ و انصافاً عالی و راقی سروده است.
عشق ابن فارض به اهل بیت (ع)
ابن فارض دو بیت دارد که در رسانیدن عقد ولایت او به اهل بیت (ع) کمال روشنی و وضوح را دارد؛ میگوید:
ذَهَبَ العُمرُ ضیاعاً و َ انقَضی باطلاً اِذ لَم اَفُز مِنکُم بشَیْ
غَیر ما اُولیتُ مِن عِقدی وَلا عِترَهِ المَبعوثِ مِن آلِ قُصَیّ
[«عمرم به بطلان و بیهودگی هدر رفت، چون من از شما بهرهای نبردم. آری! غیر از آنچه به من، از عقد ولایت عترت پیغمبر آل قُصیّ (یعنی رسول الله) عطا شد»]
خاطرهای از آقا سیّد احمد کربلائی
مرحوم قاضی میفرمود: مرحوم آقا سیّد احمد کربلائی میگفت: در سفری که به یک درویش روشن ضمیر برخوردم، او به من گفت:
من مأموریّت دارم شما را از دو چیز مطّلع کنم: اوّل کیمیا، دوّم آنکه من فردا میمیرم؛ شما مرا تجهیز نموده و دفن نمائید! مرحوم آقا سیّد احمد فرموده بودند: امّا من به کیمیا نیازی ندارم؛ و امّا تجهیزات شما را حاضرم. فردا آن درویش فوت میکند و مرحوم آقا سیّد احمد، متکفّل تجهیزات و کفن و دفن او میشوند.
مصاحبت مرحوم قاضی با سیّد مرتضی کشمیری
مرحوم قاضی سالیان دراز ادراک صحبت و ملازمت مرحوم خُلد مقام: آقا حاج سیّد مرتضی کشمیری را نموده است و در سفر و حضر، ملازم ایشان بودهاند. مرحوم حاج سیّد مرتضی از اوتاد وقت و از زهّاد معروف و دارای حالات و مقامات و مکاشفات بوده… امّا رشتهی ایشان، رشتهی مرحوم آخوند ملا حسینقلی یعنی رشتهی توحید و عرفان نبوده است؛ و لیکن در همان حال و موقعیّت نفسانی خود، بسیار ارزشمند و بزرگوار بودهاند.
حقیقت «طیّ الارض»
[س:] حقیقت «طیّ الارض» چیست؛ و روی چه میزان از موازین فلسفی، این امر صورت میگیرد؟!
[ج:] حقیقت آن، پیچیدن زمین در زیر گام رونده است… برادر ما مرحوم آقا سیّد محمّد حسن الهی قاضی، یک روز بوسیلهی شاگردی که داشت… از روح مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی (رضوان الله علیه) راجع به طیّ الارض سؤال کرده بود… جواب داده بودند که: طیّ الارض، شش آیه از اوّل سورهی طه است…
فهم دستور العمل برای طیّ الارض
[س:] مراد از این آیات چیست؟ آیا مرحوم قاضی خواستهاند بطور رمز صحبت کنند؛ و مثلاً بگویند: طیّ الارض با اتّصاف به صفات الهیّه حاصل میشود؟
[ج:] نه؛ برادر ما مردی باهوش و چیز فهم بود؛ و طوری مطلب را بیان میکرد، مثل آنکه دستور العمل برای طیّ الارض را خودش از این آیات فهمیده است.
و این آیات بسیار عجیب است! بخصوص آیهی: «اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأسْماء الْحُسْنَی». چون این آیه تمام اسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع میکند؛ و مانند جامعیّت این آیه در قرآن کریم نداریم.
یقین به حقّ
«یقین به حقّ» است که همهی صفات پسندیدهی موجب فتح و ظفر از قبیل شجاعت و صبر و رأی صائب از آن سرچشمه میگیرد!
نصیحتی از علامه
(حجت الاسلام قرائتی نقل میکند که روزی در مسیر راه به علامه طباطبائی (ره) برخوردم. از ایشان خواستم مرا نصیت کند. ایشان فرمود:)
«بحار الانوار» را زیاد مطالعه کنید، و از روایتهای آن ساده نگذرید!
هشدار برای مؤلّفین
تا خوب پخته نشدید، دست به قلم نبرید و کتاب به جامعه عرضه نکنید!
بعضی از کاملین
سیّد بن طاووس، ابن فهد حلّی، و سیّد مهدی بحر العلوم از کاملان بودند.
کیفیّت بیان اسرار
اسرار ماوراء طبیعت و مادّه را به پایبندانِ عالم مادّه، در پس پرده باید گفت!
لزوم پرهیز از خرافات
سؤال: در پارهای از قرآنها – که اکثر در ایران چاپ شده است – از طرف ناشرین، یک سلسله اَشکال به نام طلسم ضمیمهی کلام الله مجید گردیده و یکجا چاپ و به فروش میرسد. اصولاً برای این اشکال و طلسمها مدرک صحیحی در دست هست یا نه؟
پاسخ: اصولاً این اشکال و طلسمها – خواه آنچه ضمیمهی قرآن گردیده و چاپ شده و خواه غیر آن – مدرک صحیحی ندارند؛ و از راه موازین دینی هیچگونه دلیلی بر صحّت آنها در دست نیست.
هتک حرمت مقدّسات
سؤال: ترسیم تمثالهای پیامبر اکرم (ص) و ائمّهی هدی (ع) با وضعی که مشاهده میشود، و ضمیمهی آنها به قرآن، و همچنین ضمیمه کردن اشکال و طلسمات فوق الذکر، و نیز ضمیمه کردن محرّمنامه و نوروز نامه از نظر شرع انور چگونه است؟
پاسخ: ترسیم تمثالهای تخیّلی پیامبر اکرم (ص) و ائمّهی هدی (ع) و ضمیمه کردن آن به قرآن، و همچنین ضمیمه کردن یک سلسله روایات خُرافی مانند اینکه: اگر کسی به شکلی که مهر نبوّت نامیده میشود نگاه کند، ثوابی معادل هزار هزار حجّ از حجهای رسول خدا (ص) برای او نوشته میشود؛ یا اگر به فلان شکل نگاه کند همهی گناهان او آمرزیده و شفاعت امّت محمّد (ص) به دست او سپرده میگردد، قطعاً موجب هتک حرمت قرآن مجید و حرام میباشد. همچنین ضمیمه کردن یک سلسله اشکال به نام طلسم و غیره به قرآن مجید با توجّه به آنچه در بالا ذکر شد که کوچکترین مدرکی ندارد، خالی از هتک حرمت نیست.
منظور از «قلب» در قرآن
منظور از قلب که در کلام خدای تعالی، ادراک و شعور به آن نسبت داده شده است، نفس ناطقهی انسان است که دارای فهم و ادراک است و انواع شعور و اراده به آن بازگشت مینماید؛ نه قطعهی گوشت صنوبری شکل که در طرف چپ سینهی انسان، آویزان است؛ چنانچه از مواضعی که از کلام خداوند این معنا استفاده میشود مانند قول خدای متعال: وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ (احزاب/۱۰)
«[از شدّت ترس در جنگ احزاب] قلبهای مسلمین به حنجرههایشان رسید» یعنی: روحشان به گلو رسید.
و فرمایش خداوند: فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (بقره/۲۸۳)
«پس تحقیقاً قلب او گناهکار است» یعنی نفس او گناهکار است زیرا نسبت دادن گناه به عضو خاصّ بدن معنی ندارد.
آثار دنیوی و اُخروی صدقه و ربا
یَمْحَقُ اللهُ الْرِّبَا وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ (بقره/۲۷۶)
[«خداوند زیادتی را که در اثر ربا بدست آمده است بتدریج نابود میسازد ولی صدقهها را موجب برکت و نموّ و زیادتی قرار میدهد.]… برکت و رشد دادن صدقات، اختصاص به آخرت ندارد؛ بلکه علاوه بر آنکه موجب منافع و ثمرات آخرتی است، دارای آثار و برکات دنیوی هم میباشد. و محق و نابودی رِبا نیز همینطور است.
شرط بازگشت از نافرمانی
نافرمانی خدا که برای آدمی موقف شرمآوری است، آثار سوئی در زندگی او دارد. و هرگز از آنها توبه و بازگشت نمیشود، مگر با علم و یقین به زشتی آنها، که اگر چنین علمی برای انسان حاصل شود، اولا: ممکن نیست آدمی از آنچه تاکنون مرتکب شده پشیمان نگردد. و پشیمانی، تاثّر خاصّ باطنی است که از کار زشتی که انجام شده در دل پیدا میشود.
و ثانیا: این حالت وقتی در دل پا بر جا میشود، که پارهای کردار نیک و مخالف آن سیّئات انجام دهد، اعمالی که نشانهی رجوع و توبه است.
فرشتگان، واسطهی فیض به جهان طبیعتند
ملائکه موجوداتی هستند شریع و مکرّم که واسطههایی بین خدای تعالی و این عالم محسوس هستند، بهطوری که هیچ حادثهای از حوادث و هیچ واقعهای مهم و یا غیر مهم نیست، مگر آنکه ملائکه در آن دخالتی دارند و یک یا چند فرشته، موکّل و مأمور آنند؛ اگر آن حادث فقط یک جنبه داشته باشد، یک فرشته و اگر چند جنبه داشته باشد، چند ملَک موکّل بر آنند.
تأثیر تمدّن اسلام در جهان
جامعهشناسان و روانکاوان در تاریخ نظری نمیتوانند از اعتراف به این حقیقت خودداری کنند که: منشأ نزدیک و عامل اصلیِ تحوّل عصر حاضر، همانا ظهور سنّت اسلام و طلوع خورشید آن در جهان بود. و بیشتر دانشمندان اروپا پیرامون تأثیری که تمدّن اسلام در تمدّن غرب داشت، بطور کافی و لازم بحث کردهاند و به آن اعتراف نمودهاند مگر عدّهای که یا دچار تعصب بودهاند و یا علل سیاسی به این حقکشی وادارشان ساخته است.
تنها شعار اجتماع اسلامی: پیروی از حقّ
تنها شعار اجتماع اسلامی، پیروی از حقّ است (هم در اعتقاد و هم در عمل) ولی جوامع به اصطلاح متمدّن حاضر، شعارشان پیروی از خواست اکثریّت است (چه آن خواست حقّ باشد و چه باطل)!
و اختلاف این دو شعار، باعث اختلاف هدف جامعهای است که با این دو شعار تشکیل میشود.
و هدف اجتماع اسلامی، سعادت حقیقی انسان است، یعنی انسان در مقتضیات قوای خویش، اعتدال را در نظر بگیرد یعنی هم مشتهیات و خواستههای جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبهی معنویّتش را اشباع کند؛ و بلکه خواستههای مادّیش را وسیله و مقدمهای برای رسیدنش به معرفه الله قرار دهد و این بالاترین سعادت و آرامش است.
گیرنده میخواهد
(استاد فاطمینیا میفرماید: در قم سیّد بزرگواری بود و چاپخانه داشت از خواصّ علامهی طباطبایی و محرم سرّ ایشان بود… گفت: روزی با آقا کار داشتم رفتم درِ منزل ایشان؛ هرچه در زدم و منتظر ماندم، کسی نیامد. معلوم شد کسی در منزل نیست. ناگهان صدائی در گوشم گفت: «در نزن، آقا رفتهاند قبرستان نو»! کسی هم در کوچه و اطراف من نبود! با خود گفتم: میروم قبرستان نو، در ضمن به صحّت و سقم این صدا هم پی میبرم.
با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم. دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده کرده بودم که تا ایشان را دیدم، قضیّهی این صدا را به ایشان بگویم حتی اگر تردید کردند، قسم بخورم. همین که خواستم مطلب را بگویم، فرمودند:)
دست و پایت را گم نکن، از این صداها زیاد است؛ گیرنده میخواهد!
پیام ارسطو و افلاطون از عالم دیگر
برادر من در تبریز شاگردی داشت… و آن شاگرد إحضار ارواح مینمود… قبل از آنکه با بردار من ربطی داشته باشد میل کرده بود فلسفه بخواند؛ و برای این منظور روح أرسطو را احضار نموده و از او تقاضای تدریس کرده بود. ارسطو در جواب گفته بود:
کتاب «أسفار» ملّا صدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سیّد محمّد حسن إلهی بخوان! این شاگرد یک کتاب «أسفار» خریده و آمد نزد ایشان و پیغام ارسطو را (که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگی میکرده است) داد. ایشان در جواب میفرماید: من حاضرم، اشکالی ندارد…
یک بار که با أفلاطون تماس گرفته بودند، افلاطون گفته بود:
«شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین لا إلهَ إلّا الله میتوانید بگوئید! ما در زمانی بودیم که بتپرستی و وثنیّت آنقدر غلبه کرده بود که یک لا إلهَ إلّا الله نمیتوانستیم بر زبان جاری کنیم!»
ارتباط با روح پدر علامه
از عجائب و غرائب این بود که وقتی، یک کاغذ از تبریز از ناحیهی برادر ما به قم آمد… که این شاگرد روح پدر ما را احضار کرده… گویا از شما گله داشتهاند که در ثواب این تفسیری که نوشتهاید، ایشان را شریک نکردهاید!… آن شاگرد أبداً مرا نمیشناخت و از تفسیر ما اطّلاعی نداشت، و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود… و اینکه من در ثواب آن پدرم را شریک نکرده بودم، نه از جهت آن بود که میخواستم إمساک کنم، بلکه آخر کارهای ما چه ارزشی دارد که حالا پدرم را در آن تسهیم کنم! من قابلیّتی برای خدمت خودم نمیدیدم!… گفتم: خدایا! اگر این تفسیر ما در نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدرم و مادرم هدیّه نمودم. هنوز این مطلب را در پاسخنامهی برادر به تبریز نفرستاده بودم که بعد از چند روز نامهای از برادرم آمد که ما این بار با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت: خدا عمرش بدهد، تأییدش کند؛ سیّد محمّدحسین هدیّه ما را فرستاد!
جنایات تمدّن جدید
انسانی که در ادوار گذشته با پرتاب کردن یک سنگ یک نفر را میکشت، اکنون با پرتاب کردن یک بمب، یک شهر هیروشیما را نابود میکند!
انسانی که یک روز یک انسان ناتوان را اسیر گرفته و بردهی خود قرار داده و پشیزی چند از دسترنج او بدست میآورد، فعلاً به میلیونها برده و میلیاردها لیره و دلار قناعت نمیکند!…
خیانت دایگان مهربانتر از مادر
همهی رذائل انسانی که در روزگارهای تاریک گذشته در میان یک فرد و فردی دیگر، یا میان یک فرد نیرومند ستمکار و میان جامعهای دائر بود؛ فعلاً در میان جامعههای توانا و ناتوان، در میان مربّیان جهان بشریّت و بشر، در میان غربی و شرقی، در میان سیاه و سفید، در میان روشنفکران و عقب ماندگان دائر است! انواع ظلم و ستم و مکر و تزویر و فساد و هزار درد بیدرمان دیگر که در گذشته بهطور جاهلانه و غیر منظّم انجام داده میشد، امروز با کمال دقّت و طبق نقشههای صد ساله و هزار ساله و با نهایت نظم، بهطور مؤثّری جاری میشود و روز به روز انسانیّت را به پرتگاه نیستی و نابودی نزدیکتر میسازد!
و با این ترتیب نمیشود روز خوشبختی و کامیابی از برای بشر، آن هم با دست این دایگان از مادر مهربانتر امید داشت!
دو عشق و دو نفر
پسر جوانی است دلباخته و شیفتهی در محبّت خود، و دختر جوانی است محو و غرقهی در عشق خویش! هر دو در یک خانهی خلوت قرار گرفتهند!
اما آن زن جوان، غرقه و شیفته در عشق یوسف است؛ میخواهد او را بسوی خودش متوجّه گرداند. و برای اینکار متوسّل به قفل نمودن درها شده و بر عزّت و سلطنت و شوکت خویش اعتماد نموده است!…
امّا آن جوان عاشق (یعنی یوسف) غرقهی در محبّت پروردگارش گشته و اخلاص ورزیده، در نتیجه نفسش، پاک و مصفّا شده است؛ این صفا و عشق الهی، در دلش جائی برای غیر محبوبش باقی نگذارده است.
او با خدایش در خلوت و حضوری است که در آن، جمال و جلال معشوقش را مشاهده میکند! همهی اسباب عالم هستی با تمام تأثیرات ظاهریش از نظر او محو و نابود است. او بر خلاف زلیخا، نه اعتمادی بر اسباب دارد، و نه تکیه بر اعوان و انصاری!
کشمکش عشق الهی و عشق حیوانی
هر چند واقعهی (یوسف و زلیخا) یک جریان و اتّفاق خارجی بوده که میان آن دو واقع شده، ولی در حقیقت کشمکشی است که میان حبّ و هَیمان الهی و میان عشق و دلدادگی حیوانی اتفاق افتاده است. و این دو نوع عشق بر سر یوسف با هم مشاجره کردهاند! هر یک از این دو طرف سعی میکرده یوسف را به سوی خود بکشاند؛ و چون کلمهُ الله برتر و پیروز است، لاجرم بُرد با او شده، و سرانجام جذبهای آسمانی و الهی او را در برگرفته، محبّت الهی از او دفاع کرده است: وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَی أمْرِهِ.
عوالم سهگانهی هستی
عوالم هستی، سه گونه است:
عالم طبیعت که همین عالم دنیاست که ما در آن زندگی میکنیم و موجودات درآن صورتهایی مادّی هستند، که بر طبق نظام حرکت و سکون و تغیّر و تبدّل جریان مییابد.
عالم دوم: عالم مثال است که مافوق این عالم قرار دارد، به این معنا که وجودش مافوق وجود این عالم است (نه اینکه فوق مکانی باشد) و در آن عالم، صُوَر موجودات هست اما بدون مادّه؛ و حوادث عالم طبیعت از آنجا نازل میگردد و به آنجا باز میگردد. و آن عالم نسبت به این عالم و حوادث آن، سمَت علیّت و سببیّت را دارد.
عالم سوم عالم عقل است که مرتبهی وجودیش، مافوق عالم مثال است. در آن عالم نیز حقایق این اشیاء و کلیّاتش – بدون مادّهی طبیعی و بدون صورت مثالی – وجود دارد، که آن عالم نسبت به عالم مثال نیز سمت علیّت و سببیّت را دارد.
ارتباط نعمتهای خداوند با حالات انسانها
اگر مردمی طبق سرشت الهی و فطرت استوارشان، به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند؛ به دنبال آن، نعمتهای دنیا و آخرت بسویشان سرازیر میشود؛ همچنانکه فرمود:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا (اعراف/۹۶)
و مادامی که آن حالت در دلهای ایشان دوام داشته باشد، این وضع هم از ناحیهی خدا دوام مییابد. و هر وقت که ایشان حال خود را تغییر دادند، خداوند هم وضع را عوض نموده و نعمت را به نقمت مبدّل میسازد.
همهی موجودات، دارای علم هستند
از کلام خدای تعالی فهمیده میشود که علم در تمامی موجودات هست؛ و هر جا که خلقت راه یافته، علم نیز موجود است و هر یک از موجودات به مقدار بهره و حظّی که از وجود دارد، از علم بهرهمند است.
و البته لازمهی این حرف این نیست که بگوئیم: تمام موجودات از نظر علم با هم برابرند؛ و یا بگوئیم: علم در همه یک نوع است؛ و یا همهی آنچه را که انسان میفهمد، میفهمند؛ و باید آدمی به علم آنها پی ببرد؛ و اگر نبرد، معلوم میشود علم ندارند!
نعمتهای خداوند مافوق شمارش میباشند
چگونه ممکن است نعمتهای خداوند متعال در تحت شمارش و احاطهی انسان بیاید؛ و حال آنکه همهی عالم وجود با جمیع اجزاء و احوال و اوصافش، کاملاً با یکدیگر در انتظام و ارتباط بوده؛ بعضی نافع برای بعضی دیگر؛ و بعضی متوقّف بر بعضی دگر میباشند!
پس همهی موجودات عالم، نعمت هستند برای جمیع موجودات. و این امری است که هیچ شمارش و احصائی آن را احاطه نمیکند!
کتاب بینظیر برادر علامه
برادر ما [آیت الله حاج سیّد محمّد حسن الهی] راجع به تأثیر صدا و کیفیّت آهنگها و تأثیر آن در روح، و تأثیر لالائی برای کودکان که آنها را به خواب میبرد؛ و بهطور کلّی از اسرار علم موسیقی، و روابط معنوی روح با صداها و طنینهای واردهی در گوش، کتابی نوشتند که انصافاً رسالهی نفیسی بود؛ و تا به حال در دنیای امروز بینظیر و از هر جهت بدیع و بیسابقه بود. لیکن بعد از اتمام رساله، خوف آن را پیدا کرد که بدست نااهل از ابناء زمان و حکّام جائر بیفتد؛ و از آن، حکومتهای غیر مشروع دنیای امروز استفاده و بهرهبرداری کنند؛ لذا آن را بکلّی مفقود کردند.
اعتراف مستشرق منصف فرانسوی
روزی به کُربِن گفتم: در دین مقدّس اسلام تمام زمینها و مکانها بدون استثناء محلّ عبادت است. اگر فردی بخواهد نماز بخواند یا قرآن بخواند یا سجده کند یا دعا کند، در هر جا که هست میتواند این اعمال را انجام دهد… ولی در دین مسیح چنین نیست؛ عبادت فقط باید در کلیسا انجام گیرد و در موقع معیّن. عبادت در غیر کلیسا باطل است!
بنابراین اگر فردی از مسیحیان در وقتی از اوقات حالی پیدا کرد، مثلاً در نیمه شب در خوابگاه منزل خود، و خواست خدا را بخواند، چه کند؟ او باید صبر کند تا روز یکشنبه، کلیسا را چون باز کنند، بیاید در آنجا و براى دعا در آنجا حضور به هم رساند؟! اىن معنى قطع رابطهى بنده است با خدا.
کربن در پاسخ گفت: بلى، این اشکال در مذهب مسیح هست. و الحمدلله دین اسلام در تمام ازمنه و امکنه و حالات، رابطهى مخلوق را با خالق خود حفوظ داشته است.
کرامتى از حاج سیّد مرتضى کشمیرى
مرحوم قاضى مىفرمود که: روزى در محضر آقا حاج سیّد مرتضى کشمیرى براى زیارت مرقد حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) از نجف اشرف به کربلاى معلّى آمدیم، و بدواً در حجرهاى که در مدرسهى بازار بین الحرمین بود وارد شدىم. این حجره منتهى الیه پلّههائى بود که باید طىّ شود. مرحوم حاج سیّد مرتضى در جلو و من از عقب سر ایشان حرکت مىکردم؛ چون پلّهها بپایان رسید و نظر بر در حجره نمودیم، دیدیم: مقفّل است.
مرحوم کشمیرى نظرى به من نموده و گفتند: مىگویند هر کس نام مادر حضرت موسى را به قفل بسته ببرد، باز مىشود. مادر من از مادر حضرت موسى کمتر نیست؛ و دست به قفل برده و گفتند: یا فاطمه! و قفل باز را در مقابل ما گذاردند، و ما وارد حجره شدیم!
من مىدانم
در ورایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند، اوّل دعوت خود را از مکّه آغاز مىکنند. بدین طریق که بین رکن و مقام پشت به کعبه نموده و اعلان مىفرمایند؛ و از خواصّ آن حضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع مىگردند.
استاد ما: قاضى (رحمه الله علیه) مىفرمود که: در این حال، حضرت به آنها مطلبى مىگویند که همهى آنها در اقطار عالم متفرّق و منتشر مىگردند؛ و چون همهى آنها داراى طىّ الارض هستند، تمام عالم را تفحّص مىکنند و مىفهمند که غیر از آن حضرت کسى داراى مقام ولایت مطلقهى الهیّه و مأمور به ظهور و قیام، و حاوى گنجینههاى اسرار الهى، و صاحب الامر نیست. در این حال همه به مکّه مراجعت مىکنند و به آن حضرت تسلیم مىشوند و بیعت مىنمایند.
مرحوم قاضى (رضوان الله علیه) مىفرمود:
«من مىدانم آن کلمهاى را که حضرت به آنها مىفرمایند و همه از دور آن حضرت متفرّق مىشوند، چیست.
افتراء
[س]: اینکه بعضى مىگویند: افلاطون شریعت حضرت عیسى (ع) را نپذیرفت و گفت: این شریعت براى ضعفاءُ العقول است و من که به حقیقت پیوستهام، نمىتوانم در تحت این شریعت بوده باشم؛ آیا صحیح است یا مطلبى است ساختگى؟
[ج]: این مطلب خالى از صحّت است؛ چون افلاطون پانصد سال از حضرت مسیح مقدّم بوده است. به علّت آنکه افلاطون استاد ارسطو بوده، و ارسطو استاد و وزیر اسکندر مقدونى بوده است؛ و زمان اسکندر مقدونى در تاریخ مظبوط است.
تفاوت روش افلاطون و ارسطو
افلاطون داراى حکمت اشراق و سرسلسلهى رواقیّین که با ریاضیّات و مجاهدات باطنى از راه تصفیهى باطن، کشف حقائق و معارف الهیّه بر او مىشده است.
و ارسطو که همان ارسطاطالیس است… داراى مکتب مشّاء بوده است که ابداً به باطن تکیه ننموده بلکه فقط از نقطهى نظر برهان، مسائل حکمیّهى خود را بنا نهاده است.
آخرین نصایح
[آیت الله امینى]: در یکى از شبهاى آخر عمر [علامه طباطبائى] در خدمت او بودم. در بستر نشسته بود… خواستم دستورى و سخنى از او بشنوم و به یادگار داشته باشم؛ ولى چندان امیدى به پاسخ شنیدن نداشتم. عرض کردم: براى توجّه به خدا و حضور قلب در نماز، چه راهى را توصیه مىفرمائید؟
بسوى من متوجّه شد و لبهایش حرکت کرد و با آهنگى بسیار ضعیف که با سختى شنیده مىشد، فرمود:
توجّه، مراقبه، توجّه، مراقبه، توجّه، مراقبه، و… و این جمله را متجاوز از ده بار تکرار نمود.
دوام مراقبه
حاج میرزا حسین قاضى [پدر آیت الله آقا سیّد على قاضى] از شاگردان مرحوم میرازى شیرازى بود. و چون از نزد میرزا خواست خداحافظى کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت: حالا که مىروى، شب و روزى یک ساعت به خود بپرداز!
بعد از چندى که مرحوم میرزا از دیگران دربارهى مرحوم حاج میرزا حسین قاضى حال پرسید، در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت، تبدیل به بیست و چهار ساعت شده که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. امّا عزلتى که:
هرگز حدیث حاضر و غائب شنیدهاى من در میان جمع و دلم جاى دیگر است
منبع: کتاب حکمت زلال، صفحات ۱۷۱ الی ۲۰۳
پاسخ دهید