آنچه در ابتدای جنگ بدر رخ داد، جنگ تن به تن نبود، بلکه جنگ دو گروه سه نفره با هم بوده است. بر این اساس، کمک آنها به یکدیگر برخلاف مقتضای جنگ نبوده و به همین دلیل، این عمل به هیچ وجه مورد ملامت و تقبیح دشمنان نیز قرار نگرفت. حتی هند فرزند عتبه که پدر، برادر و عموی خود را از دست داده بود و شعری در مورد جنگ بدر گفته و در آن به بدگویی بنی‌هاشم پرداخت نیز به هیچ وجه به قبیح بودن این عمل اشاره نکرده است و دشمنان حاضر در معرکه که شاهد این عمل بوده‌اند نیز کلامی در این باب نگفتند؛ تمام اینها نشانگر آن است که کمک امیر المؤمنین(ع) به عبیده کاملاً در راستای قواعد جنگ بوده و هیچ دلیلی مبنی بر ناپسند بودن آن وجود ندارد.

 

برای روشن شدن موضوع لازم است داستان آغاز جنگ بدر را به اختصار بیان کنیم:
مردم، شب قبل از جنگ، در بدر بودند و وقتی روز شد، لشکر قریش صف‏آرایى کردند و جلوى آنها عتبه بن ربیعه، برادرش شیبه، و پسرش ولید ایستاده بودند، سپس عتبه فریاد زد و به رسول خدا(ص) گفت: اى محمد! همتایان ما را از قریش به سوى ما بفرست، پس سه تن از جوانان انصار به نزد آنان آمده و آماده پیکار شدند، عتبه به آنها گفت: شما که هستید؟ آنان نسب خویش را گفتند، عتبه گفت: ما را کارى به جنگ با شما نیست، ما پسر عموهاى خود (که از نسل قریش هستند) را به جنگ می‌طلبیم، پس رسول خدا(ص) به آن سه تن انصارى فرمود: «به جایگاه خود بازگردید»، سپس فرمود: «اى على! برخیز، اى حمزه برخیز، اى عبیده برخیز، (برخیزید) و در راه حق خویش، آن حقى که خداوند به خاطر آن پیغمبر شما را برانگیخت جنگ کنید، زیرا اینان باطل خود را آورده تا نور خدا را خاموش کنند»، پس آنان برخاستند و صف کشیدند، و چون کلاه‌خود بر سر داشتند شناخته نشدند، عتبه به آنان گفت: سخن گوئید (و خویشتن را معرّفى کنید) تا اگر همتاى ما هستید با شما بجنگیم، حمزه گفت: منم حمزه بن عبد المطلب شیر خدا و شیر رسول خدا(ص)، عتبه گفت: همتایی گرامى و بزرگوار هستى، امیر المؤمنین(ع) فرمود: منم على بن ابى طالب بن عبد المطلب، عبیده گفت: منم عبیده بن حارث بن عبد المطلب، (در نهایت از هر گروه سه نفر به جلو آمدند و در مقابل یکدیگر صف‌آرایی کردند) عتبه به پسرش ولید گفت: اى ولید! برخیز پس علی(ع) به جنگ او رفت و هر دوى آنها جوان‌ترین آن (گروه شش نفرى) بودند، پس دو ضربه میان آنها رد و بدل شد، ضربه ولید به خطا رفت و به على(ع) کارى نکرد، و در نهایت امیر المؤمنین او را کشت. سپس عتبه به جنگ حمزه(ع) رفت و حمزه او را کشت، و عبیده که از همه آنها پیرمردتر بود، به جنگ شیبه رفت و دو ضربت میان آنها رد و بدل شد و شمشیر شیبه بر ران عبیده خورد و آن‌را جدا کرد، سپس علی(ع) و حمزه، عبیده را از چنگ شیبه بیرون آوردند و شیبه را کشتند و عبیده را از زمین برداشته (نزد رسول خدا آوردند) و عبیده (به واسطه‏ همان زخم و در هنگام بازگشت لشکر اسلام به سوى مدینه) در جایى به نام صفراء (که نزدیکى بدر بود) به شهادت رسید.[۱]
این داستان در روایات دیگری نیز ذکر شده است که البته در برخی موضوعات با آنچه نقل شد، اختلاف دارد،[۲] حتی در برخی از منابع آمده است؛ علی(ع) به یاری حمزه عموی خود نیز شتافت و با کمک هم دشمن مقابل را کشته و سپس هر دو به کمک عبیده رفتند.[۳] همچنین نقل شده است عبیده توسط طرف مقابل خود کشته شد و پس از کشته شدن او، علی(ع) به همراه عموی خود حمزه، قاتل عبیده را کشتند.[۴]
اما آیا این نوع دخالت در جنگ تن به تن خلاف قواعد جنگی و جوانمردی بوده است؟ باید گفت؛ جنگ میان اینان، جنگ تن به تن به معنای یکی در مقابل دیگری نبوده است، بلکه جنگ دو گروه سه نفره در مقابل یکدیگر بود و به همین دلیل، کمک آنها به یکدیگر برخلاف مقتضای جنگ نبود و بر همین اساس، این رویکرد جنگی به هیچ وجه مورد ملامت و تقبیح دشمنان نیز قرار نگرفت، حتی هند فرزند عتبه که پدر، برادر و عموی خود را از دست داده بود و شعری در مورد این ماجرا گفته و در آن به بدگویی بنی هاشم پرداخت[۵] نیز به هیچ وجه به ناپسند بودن این ماجرا اشاره نکرده است و دشمنان حاضر در معرکه که شاهد بر این عمل بوده‌اند نیز سخنی در این باب نگفته و لب به اعتراض نگشودند. تمام اینها نشانگر آن است که کمک امیر المؤمنین(ع) به عبیده کاملاً در راستای قواعد جنگ بوده و هیچ دلیلی بر ناپسند بودن وجود نداشته است.
برخی از مفسّران، یکی از شأن نزول‌های محتمل در آیه: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ»[۶] را در مورد همین شش نفر از قریش می‌دانند که در بدر در مقابل یکدیگر ایستادند و دو نگاه متفاوت داشتند.[۷]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ، ج ‏۱، ص ۷۳، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، مترجم: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، ج ۱، ص ۶۴ – ۶۶، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، بی تا‏.

[۲]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۱۹، ص ۲۲۵، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ۱، ص ۱۸۸، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۷۸، دار الفکر، بیروت، بی‌تا.

[۳]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب، ج ۱، ص ۲۶۵، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج ۲، ص ۲۸۱، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.

[۴]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق خلیل شحاده،  ج ۲، ص ۴۲۹، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

[۵]. بحار الأنوار، ج ‏۱۹، ص ۲۸۰.

[۶]. حج، ۱۹: «این دو [گروهِ حق پیشه و باطل گرا] دشمن یکدیگرند که درباره پروردگارشان در جدال و ستیزند [گروه حق پیشه، پروردگار را به صفاتى وصف مى‏کنند که شایسته اوست و گروه باطل‏گرا او را به امورى مى‏ستایند که سزاوار او نیست‏]، پس کسانى که کافر شدند براى آنان لباس‏هایى از آتش [به اندازه اندامشان‏] بریده شده و از بالاى سرشان مایع جوشان [به روى آنان‏] ریخته مى‏شود».

[۷]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج ۷، ص ۱۲۳ – ۱۲۴، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۲۳، ص ۲۱۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.