یکی از مهمترین پرسشهایی که در مورد شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نسب ایشان در بین مسلمانان دارای دیدگاههای مختلف است، مسألهی موحّد یا مشرک بودن پدران پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میباشد.
آیا میشود پیغمبری با جایگاه و مقام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از نسلی که در آن نسل، شخص و یا اشخاص مشرکی هم بوده باشند، به وجود بیاید!؟ تهیه و تنظیم: علی اکبر اسدی
نسب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ابوالقاسم محمّد بن عبدالله بن عبد المطّلب، شیبه الحمد، بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نصر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
این نسب رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مورد اتّفاق مورّخان است. بالاتر از آن مورد اختلاف فراوان است، امّا بیتردید نسب عدنان به اسماعیل (علیه السّلام) میرسد. از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت است که فرمود:
چون نسب من به عدنان رسید، بایستید.[۱]
مادر آن حضرت، آمنه دختر وهب بن عبد مناف، بزرگ بنی زهره بود.
ایمان پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
شیعیان امامی مذهب اتّفاق نظر دارند که پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عبدالله تا آدم (علیه السّلام) همه مؤمن و موحّد بودهاند.[۲] علامه مجلسی بر این سخن افزوده، میگوید:
…همهی آنان از صدّیقان بودهاند: یا از پیامبران مرسل یا از اوصیای معصوم. اگر برخی اظهار اسلام نکردهاند، شاید از روی تقیه بوده یا برای یک مصلحت دینی.[۳]
شیخ صدوق میافزاید:
مادر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آمنه دختر وهب نیز مسلمان بود.[۴]
این بدان معنی است که در پدران رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جز خیر و برکت نبوده، آن حضرت همه را از آنان به ارث برده است. طهارت رسول از پلیدی و ناپاکی نیز این نکته را تأکید و تأیید میکند. علم جدید هم این را ثابت کرده که عامل وراثت نقش مهمّی در تکوین شخصیت، خصلتها و ویژگیهای انسان دارد.
ابوحیان اندلسی میگوید:
رافضیان عقیده دارند که پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مؤمن بودهاند.[۵]
سایر فرقههای اسلامی پدر و مادر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اجداد آن حضرت را کافر میدانند. البتّه برخی هم به ایمان آنان عقیده دارند. از جمله کسانی که به ایمان ابوطالب و پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصریح کردهاند، میتوان از اینان نام برد:
مسعودی، یعقوبی، ماوردی، رازی در کتاب اسرار التنزیل، سنوسی، تلمسانی در حاشیهی شفاء و سیوطی که چندین رساله در اینباره نوشته است.[۶]
در مقابل کسانی هم رسالههایی در اثبات کفر آنان نوشتهاند: مثل: ابراهیم حلبی و علی قاری که در شرح الفقه الاکبر، به تفصیل در اینباره سخن گفته است. آنان سیوطی را به تساهل متهم کرده و گفتهاند:
هر گاه سخنان او موافق سخن پیشوایان نقّاد نباشد، اعتباری ندارد.
علاوه بر اجماع، امامیه معتقد است که روایات فراوانی بر ایمان پدران رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دلالت دارد. اجماع شیعه مستند به اخبار و روایات است. علاوه بر این، دلایل شیعه به شرح زیر است:
- رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
پیوسته خداوند مرا از صلبهای پاک به رحمهای پاک منتقل کرد تا آنکه مرا به این جهان شما آورد و به پلیدی جاهلیت، آلودهام نساخت.[۷]
اگر در میان پدرانش کافری وجود داشت، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه را به طهارت توصیف نمیکرد، زیرا خداوند فرموده است:
إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ.[۸]
مگر اینکه بگوییم: منظور پاکی از زنا و یا پلیدیها و رذالتها است که ملازم کفر نمیباشد.
- خداوند خطاب به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ.[۹]
از امام باقر، امام صادق (علیه السّلام) و عبدالله بن عبّاس روایت شده است که همواره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از صلب پیغمبری به صلب پیغمبری دیگر منتقل میشد.
ممکن است، در این استدلال مناقشه شود که آیه میگوید: خداوند او را در حال عبادت و سجده میبیند، نه اینکه نقل او از صلب پیامبری به صلب پیامبر دیگر. اگر این روایت ثابت شود، میتوان گفت که همهی پدران او را دربرمیگیرد. شاید منظور این باشد که او را در حال انتقال در صلب پیامبران دیده است؛ چنانکه در حال انتقال در صلب دیگران مشاهده نموده است. از سوی دیگر اثبات نبوّت همهی پدران رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کار بسیار مشکلی است.
- میتوان در اثبات ایمان پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا ابراهیم (علیه السّلام) به این آیه استدلال کرد که میفرماید:
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ.[۱۰]
پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده؛ و از نسل ما، امّتی فرمانبردار خود [پدید آر]؛ و آداب دینی ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشای، که تویی توبهپذیر مهربان.
و یا این آیه:
وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.[۱۱]
و او آن را در پی خود سخنی جاویدان کرد، باشد که آنان [به توحید] بازگردند.
یعنی کلمهی خداوند بایستی در نژاد و ذرّیهی ابراهیم باقی مانده باشد و همواره گروهی از آنان بر فطرت خویش، خداوند را پرستش کنند. شاید همین اجابت دعای ابراهیم (علیه السّلام) باشد که گفت:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ.[۱۲]
و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا، این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار.»
رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ.[۱۳]
پروردگارا، مرا برپادارندهی نماز قرار ده و از فرزندان من، پروردگارا و دعای مرا بپذیر.
روشن است که اگر خداوند دعای ابراهیم (علیه السّلام) را دربارهی همهی فرزندانش اجابت کرده باشد، نباید ابولهب بزرگترین مشرکین و شدیدترین دشمن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد. این میرساند که واژهی «مِن» برای تبعیض است.
الف) پدر ابراهیم
معتقدان به ایمان پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا آدم با این اعتراض روبهرو هستند که قرآن بر کفر آزر پدر ابراهیم تأکید کرده است:
وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَهٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ.[۱۴]
و طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش جز برای وعدهای که به او داده بود، نبود. و[لی] هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست. راستی، ابراهیم، دلسوزی بردبار بود.
به این اشکال چنین پاسخ دادهاند:
الف) ابن حجر مدّعی است که مطابق اجماع مورّخان، آزر پدر ابراهیم (علیه السّلام) نبوده است. او عمو یا جدّ مادری ابراهیم بود.[۱۵] پدرش تارخ نام داشت. از سوی دیگر به کار بردن واژهی «اب» برای آزر مجازی است. همانند قول خداوند که میفرماید:
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ.[۱۶]
آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهید پرستید؟» گفتند: «معبود تو و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق.»
اسماعیل از پدران یعقوب نبود، بلکه عموی اوست.
ب) استغفار ابراهیم برای پدر، در ابتدای جوانی بود. در حالی که وقتی به سن پیری رسید و صاحب فرزند شد، چنین برای پدر و مادرش استغفار کرد:
…رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ.[۱۷]
پروردگارا؛ روزی که حساب برپا میشود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشای.
روشن است که «والد» و «اب» با هم تفاوت معنی دارد. واژهی «اب» را بر مربّی، عمو و جدّ هم به کار میبرند. در حالی که واژهی نخست، اختصاص به پدر بیواسطهی فرد دارد. بنابراین استغفار دوم برای پدر حقیقیاش بوده، در حالی که استغفار نخست به عمو یا جدّش اختصاص داشت.
ج) شاید بتوان گفت: کسی که ابراهیم (علیه السّلام) برایش آمرزش خواست و سپس از او بیزاری جست؛ ایمان آورده باشد. از اینرو دوباره برای او آمرزش خواست. از سوی دیگر برخی از بزرگان معتقدند که منشأ اجماع مورّخان در اینکه آزر پدر ابراهیم نیست، تورات است. در این کتاب، پدر ابراهیم، تارخ نامیده شده است.
در هر حال راهی نداریم، جز اینکه معتقد شدیم منظور از «اب» عمو و مربّی است نه پدر حقیقی. از سوی دیگر قبول نداریم که استعمال این واژه مجاز باشد.
مسلم و دیگران روایت کردهاند:
مردی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسید: پدرم کجاست؟ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: در آتش جای دارد. وقتی مرد خواست برود، حضرت او را خواست و فرمود: پدر من و پدر تو، هر دو در آتش هستند.[۱۸]
از نظر ما این سخت درست نیست، زیرا:
الف) گذشت که همهی پدران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مؤمن بودهاند.
ب) این روایت را حمّاد بن سلمه از ثابت از انس نقل کرده است. معمّر هم همین روایت را از ثابت از انس نقل کرده است، امّا به گونهای که بر کفر پدر آن حضرت دلالت نمیکند. در روایت معمّر، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مرد فرمود:
هر گاه از قبر کافری گذر کردی، او را به آتش جهنّم بشارت بده.[۱۹]
علمای حدیث جرح و تعدیل تأکید کردهاند که معمّر از حمّاد دقیقتر است. مردم دربارهی حافظهی حمّاد سخن گفتهاند و روایات زشتی از طریق او رسیده و ربیعه آنها را در کتابهای خود آورده است. حمّاد نمیتوانست حفظ کند و آن را به عنوان حدیث روایت کرد و…[۲۰]
ج) این روایت به سند صحیح به شرط بخاری و مسلم، از طریق سعد بن ابی وقّاص نقل شده است. در این نقل آمده است:
هر گاه از قبر کافری گذر کردی، او را به آتش جهنّم بشارت ده.[۲۱]
د) چگونه مطابق اصرار اینان، پدر و مادر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ابوطالب و عبد المطّلب، در آتش جهنّم جای دارند، امّا ورقه بن نوفل که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کرد، امّا ایمان نیاورد، با لباس سندس در بهشت باشد؟![۲۲] همینطور زید بن عمرو بن نفیل عموزاده عمر بن خطّاب متکبّرانه در بهشت قدم میزند.[۲۳] چنین است، در مورد امیه بن ابی الصلت که نزدیک بود در شعرش اسلام آورد![۲۴]
ب) توجیه شگفت
شگفتآور است که برخی روایت مذکور را چنین توجیه کردهاند که منظور از «اب» عموی او ابوطالب است؛ زیرا مردم عرب، عمو را نیز پدر میخوانند و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فرزندی ابوطالب منسوب بود. ما نمیدانیم چرا این توجیهگر، عموی او ابولهب را رها کرده و به سراغ ابوطالب آمده است، در حالی که کفر ابولهب مسلّم و قطعی است؟! عظیمآبادی در اینجا نیز تصریح کرده است که این سخن هم ضعیف و باطل است.[۲۵]
این مطلب اقتباسی از فصل دوم بخش سوم ترجمهی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم میباشد.
[۱]. کشف الغمّه، ۱/۱۵٫
[۲]. ر.ک: اوائل المقالات، ۱۲؛ تصحیح الاعتقاد، ۶۷؛ التفسیر الکبیر، ۲۴/۱۷۳٫
[۳]. بحار الانوار، ۱۵/۱۱۷٫
[۴]. همان.
[۵]. تفسیر البحر المحیط، ۷/۴۷٫
[۶]. از جمله رسائل سیوطی است: مسالک الحنفاء، الدرج المنیفه، المقامه السندسیه، السبل الجلیه.
[۷]. مجمع البیان، ۴/۳۲۲؛ بحار الانوار، ۱۵/۱۱۷-۱۱۸؛ التفسیر الکبیر، ۲۴/۱۷۴؛ سیرهی حلبی، ۱/۱۳۰؛ سیرهی دحلان، ۱/۱۸٫
[۸]. توبه: ۲۸٫
[۹]. شعراء: ۲۱۸-۲۱۹٫
[۱۰]. بقره: ۱۲۸٫
[۱۱]. زخرف: ۲۸٫
[۱۲]. ابراهیم: ۳۵٫
[۱۳]. ابراهیم: ۴۰٫
[۱۴]. توبه: ۱۱۴٫
[۱۵]. تاریخ الخمیس، ۱/۲۳۵-۲۳۶٫
[۱۶]. بقره: ۱۳۳٫
[۱۷]. ابراهیم: ۴۱٫
[۱۸]. ر.ک: صحیح مسلم؛ صفه الصفوه، ۱/۱۷۲؛ الاصابه، ۱/۳۳۷؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۳۲٫
[۱۹]. سیره حلبی، ۱/۵۰؛ مسالک الحنفاء، ۵۴٫
[۲۰]. سیره حلبی، ۱/۵۱؛ فتح البحاری، ۱/۳۹۷؛ تهذیب التهذیب؛ ۳/۱۲٫
[۲۱]. سیره حلبی، ۱/۵۱؛ المصنّف، صنعانی، ۱۰/۴۵۴٫
[۲۲]. سیره دحلان، ۱/۳۹؛ البدایه و النهایه، ۲/۲۳۷٫
[۲۳]. الاغانی، ۳/۱۹۰٫
[۲۴]. عون المعبود، ۱۲/۴۹۴؛ سیره حلبی، ۱/۵۱٫
[۲۵]. عون المعبود، ۱۲/۴۹۵٫
پاسخ دهید