پیش از ذکر نام افرادی که به امام حسین(ع) نسبت‌های ناروایی؛ مانند خروج بر خلیفه مسلمین، تفرقه میان مسلمانان و… دادند، لازم است توضیح کوتاهی درباره این شیوه انحرافی تحمیل شده از جانب امویان داشته باشیم.
جامعه اسلامى در سالى که قیام کربلا در آن رُخ داد، نسبت به آخرین سال حیات پیامبر اسلام(ص) تغییرات فراوانى یافته بود. درست است که سیر پیدایش انحراف تدریجى بود، امّا پایه‌هاى آن از همان سال‌هاى اولیّه بعد از رحلت پیامبر(ص) به وجود آمده بود. این انحرافات در زمینه‌هایى بود که اهل سیاست می‌توانستند به راحتى از آنها بهره‌گیرى کرده و در تحمیق مردم و نیز توجیه استبداد و زورگویى خود از آنها استفاده کنند. بنى امیّه در پیدایش و گسترش این انحرافات، نقشى بزرگ داشتند. بویژه روى کار آمدن یزید نشان داد که بنى امیه هیچ اصالتى براى اسلام قائل نبوده و اعتقاد بدان تنها پوششى براى توجیه و پذیرش حاکمیت آنها، توسط مردم بود.[۱]
امام حسین(ع) بنی امیه را کسانى می‌دانست که «طاعت شیطان را پذیرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته، حدود الهى را تعطیل و به بیت المال تجاوز کرده‌اند».[۲] آنها علاوه بر ایجاد فساد و تعطیل حدود، بسیارى از مفاهیم دینى را تحریف کرده و یا در موارد غیر مشروع از آنها بهره‌گیرى می‌کردند.
بنى امیّه حکومت اسلامى را در دستان پلید خود گرفته، کینه‌هاى دیرین خود را بر ضدّ اسلام و پیامبر خدا(ص)، اعمال می‌کردند. یکی از فسادهای گسترده امویان، حیله‌گرى و تزویر و تبلیغات دروغین بود. این فساد، از دوره روى کار آمدن معاویه آغاز شد و روز به روز گسترده‌تر و شدیدتر گردید و با مرگ معاویه و خلافت یزید، به اوج خود رسید و اسلام را در آستانه کامل نابودى قرار داد.[۳] بنی امیه این اندیشه را با تبلیغات حیله‌گرانه و دروغ خود به مردم باورانده بودند که هر کس علیه حاکم وقت – و لو شخصی مثل یزید – خروج کند کافر بوده و باید کشته شود، و در واقع؛ به نوعی سوء استفاده از عنوان «اتّحاد امّت» کردند. ‏در همین راستا، برخی از افرادی که به امام حسین(ع) چنین نسبت‌های ناروایی دادند عبارت‌اند از:
۱ – 
نمایندگان عمرو بن سعید بن عاص(حاکم مکّه)؛ به امام حسین(ع) زمانی که از مکّه خارج می‌شد، گفتند: «آیا از خدا نمی‌ترسى که از جماعت مسلمین خارج شده و تفرقه بین امّت ایجاد می‌کنى؟».[۴]
۲ – 
عمرو بن حجاج، یکى از فرماندهان ابن زیاد، به صورت کنایه‌وار و با افتخار می‌گفت: «ما، طاعت [از خلیفه مسلمین] را کنار نگذاشته و از جماعت آنها کناره‌گیرى نکردیم».[۵] همچنین او به سپاه ابن زیاد چنین می‌گفت: «طاعت و جماعت خودتان را حفظ کرده و در کشتن کسى که از دین خارج گشته و مخالفت با امام(خلیفه مسلمین) ورزیده، تردید نکنید».[۶]
۳ – 
عبدالله بن عمر، که از فقهاى اهل سنّت و محدّثین روایات به حساب می‌آمد، بر این باور بود که اگر بیشتر مردم بیعت یزید را پذیرفتند، او نیز خواهد پذیرفت و با معاویه نیز چنین عهد بست: «زمانى که همه مردم با فرزند تو یزید بیعت کردند، من با او مخالفت نخواهم کرد».[۷] او به امام حسین(ع) هم می‌گفت: «جماعت مسلمین را متفرّق نکن».[۸]«خروج نکن و صبور باش و داخل در صلحى باش که همه مردم در آن داخل شدند».[۹]
۴ – 
امروزه گاه فتوایی از شریح قاضی نقل می‌شود که بر اساس آن، او حکم به خروج از اسلام و قتل امام حسین(ع) داده است. اما بنابر تحقیق و جست‌وجو؛ چنین مطلبی را در کتاب‌های حدیثی و تاریخی اولیه در دست‌رس نیافتیم.[۱۰]

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص ۲۲۱، قم، انصاریان‏، چاپ ششم‏، ۱۳۸۱ش.

[۲]بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۳، ص ۱۷۱، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۳]ر. ک: قرشى‏، باقر شریف، حیاه الإمام الحسین(ع)، ج ‏۲، ص ۲۸۲ – ۲۹۱، قم،  مدرسه علمیه ایروانى‏، چاپ چهارم‏، ۱۴۱۳ق.

[۴]. «یا حسین، أ لا تتقى الله! تخرج من الجماعه، و تفرق بین هذه الامه!»؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ‏۵، ص ۳۸۵، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.

[۵]. «لم نخلع طاعه و لم نفارق جماعه»؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۳۰، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.

[۶]. «الزموا طاعتکم و جماعتکم، و لا ترتابوا فی قتل من مرق من الدین، و خالف الامام»؛ تاریخ ‏الطبری، ج ‏۵، ص ۴۳۵.

[۷]. «فإذا اجتمع الناس على ابنک یزید لم أخالف‏»؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ‏۴، ص ۳۴۰، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.

[۸]الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۱۷.

[۹]. الفتوح، ج ‏۵، ص ۲۴.

[۱۰]. ر. ک«فتوای قاضی شریح به قتل امام حسین(ع)»، سؤال ۴۶۸۰۷.