دولت موقت بعد از یک ماه تثبیت شد و اوضاع کمی آرام گرفت. امام تصمیم گرفتند بروند قم. تصور امام این بود که دولت اسلامی تشکیل شده، مسلط شده، و ایشان میتوانند وقتشان را صرف کارهای حوزه بکنند.
یک شب قبل از آنکه امام بروند قم، فیلمی را از تلویزیون دیدند به نام «کاخ و کوخ» که در آن محلههای پایین شهر و حلبی آبادها و اهالی آن جا را نشان میداد. خانهها، چادرها، لباسها، و لبخندهای آنها دیدنی بود.
بیشترشان میگفتند «این انقلاب پیروز باشد، امام بالای سرمان باشد، ما از خدا نه خانه میخواهیم نه نان.»
امام خیلی ناراحت شدند. اعضای دولت را احضار کردند. من و آقای بهشتی و آقای هاشمی و آقای مطهری هم بودیم.
امام گفتند «من میخواهم بروم قم و قبلاش باید چند چیز را گوشزد کنم. اول این که در ممکلت اسلامی نباید ربا وجود داشته باشد. باید فوری برنامهریزی کنید که ربا از این مملکت برود. نمیشود اسم یک حکومت اسلامی باشد و آن وقت ربا در آن بیداد بکند. دوم اینکه باید برای مستضعفین به فکر خانه باشید. تمام آن خانههایی که از طاغوتیها مصادره شده یا میشود، یا آن خانههایی که در اختیار شاه و بستگاناش بوده، باید تبدیل بشوند به خانه برای مستضعفین. سوم اینکه باید وزارت امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شود و رییساش هم یک مجتهد باشد تا چنانچه روزی در این کشور نخستوزیری یا وزیری شراب نوشید، بخوابانندش وسط خیابان و شلاقاش بزنند. این معنای حکومت اسلامی است. اگر این کارهایی که گفتم نکنید، خودم از قم بلند میشوم میآیم تهران، همهتان را می زنم کنار، حکومت را خودم اداره میکنم.»
آن شب جلسهی خصوصی تشکیل شد و حکم بنیاد مستضعفان نوشته شد و امام هم زیرش را امضا کردند.
آقایانی که در جلسه بودند گفتند «در باب ربا – البته باید بیشتر تحقیق شود تا اقتصاد مملکت به هم نریزد.»
بعضی از آقایان کار را به آن جا رساندند که میخواستند امام را کنار بگذارند.
قاصد خندهرو، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
پاسخ دهید