امام حسین علیه السلام همراه کاروان حسینى از مدینه منوره حرکت کرد تا به مکه مکرمه رسید. همین که چشمش از دور به کوه هاى شهر افتاد، آغاز به تلاوت آیه شریفه «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ»[۱] فرمود؛ و این همان سخنى بود که موسى بن عمران هنگام خروج از مصر به سوى «مدین» بر زبان جارى ساخت.گفته اند هنگامى که حضرت به مکه درآمد گفت: «پروردگارا برایم خیر گردان و مرا به راه راست هدایت فرما».[۲] امام حسین علیه السلام در شب، یا روز جمعه،[۳] سه شب گذشته از شعبان [۴] وارد مکه شد و مدت چهار ماه و پنج روز در آنجا درنگ فرمود.
استقبال باشکوه و پذیرایى گرم
ابن کثیر مى نویسد: مردم در مکه اجتماع کردند؛ و خدمت حضرت مى رسیدند.
پیرامون او مى نشستند و به سخنانش گوش فرامى دادند؛ و از شنیده هاى خود سود مى بردند و آنچه را که از وى روایت مى کردند ثبت مى نمودند.[۵]
شیخ مفید گوید: ساکنان مکه و عمره گزاران و اهل دیگرجاها، نزد آن حضرت به آمد و شد پرداختند.[۶]
ابن صباغ گوید: حسین پیش رفت تا به مکه مشرفه درآمد و در آن شهر اقامت گزید. مردم شهر و نیز مجاوران، حاجیان و عمره گزاران دیگر سرزمین ها نزد وى به آمدو شد پرداختند.[۷]
برخى مورخان نوشته اند که مردم مکه از دیدن امام علیه السلام بسیار شادمان شدند و صبح و شام نزد وى آمد و شد مى کردند.[۸]
به نظر مى رسد که برخى پژوهشگران معاصر، مانند باقر شریف قرشى، از این گونه نقل ها چنین برداشت کرده اند که استقبال کنندگان از امام علیه السلام و آنهایى که صبح و شب نزد ایشان در آمد و شد بودند، خود اهل مکه بوده اند. وى در این باره مى گوید: امام علیه السلام از سوى مکیان مورد استقبالى باشکوه قرار گرفت و صبح و شب نزد وى گرد مى آمدند و احکام دینى و احادیث پیامبر را از وى مى پرسیدند.[۹]
ولى به اعتقاد ما کسانى که از امام علیه السلام استقبال کردند و نزدش مى آمدند و پیرامونش مى نشستند و به سخن وى گوش فرا مى دادند و از شنیده هاى خود سود مى بردند؛ و آنچه را که روایت مى کردند مى نوشتند، حاجیان و عمره گزاران اهل دیگر شهرها بودند که در آن هنگام در مکه حضور داشتند. از مکیان تنها شمارى اندک و آن هم از غیر قریش که پس از فتح مکه و گسترش اسلام، در آن شهر سکونت گزیده بودند خدمت آن حضرت شرفیاب مى شدند. چرا که قریش دشمنى على و خاندانش را به ارث برده بودند. چنین به نظر مى رسد که با توجه به سخن امام سجاد علیه السلام- در مکه و مدینه بیست تن دوستدار نداشتیم- بیشتر ساکنان مکه در آن هنگام از قریش بوده اند.
منزل امام علیه السلام در مکه
ذهبى تصریح کرده است که امام حسین علیه السلام «در مکه در خانه عباس اقامت گزید».[۱۰]
مزّى [۱۱] و پیش از این دو ابن عساکر[۱۲] نیز همین را گفته است. ولى برخى دیگر از مورخان نوشته اند که امام علیه السلام «در شعب [درّه ] على علیه السلام اقامت گزید».[۱۳] البته میان این دو نقل منافاتى وجود ندارد، چرا که خانه عباس بن عبدالمطلب در شعب على علیه السلام واقع بود.
ولى پرسشى که در اینجا پیش مى آید این است که چرا امام حسین علیه السلام خانه عباس بن عبدالمطلب را برگزید؟ آیا در پس این انتخاب هدفى سیاسى، اجتماعى یا تبلیغاتى نهفته بود؟ یا آن که امام علیه السلام نمى خواست از این بابت منت کسى را به دوش بکشد؟ یا بیم آن داشت که بر کسى وارد شود و میزبان را ناچار به پرداخت بهایى سنگین کند و او را به زحمت بیندازد؛ چرا که حکومت بنى امیه پس از رفتن امام صاحب خانه را به شدیدترین وجه مجازات مى کردند؟ یا این که نمى خواست با وارد شدن به هیچ یک از خانه هاى مکه به صاحبش اعتبارى اجتماعى و جایگاهى در دل هاى مردم که استحقاقش را نداشته باشد و پس از رفتن امام در راه هدف هاى شخصى خود از آن بهره بردارى کند؟
یا این که سبب اقامت امام در خانه عباس بن عبدالمطلب این بود که بنى هاشم در مکه جز خانه عباس خانه اى نداشتند. زیرا عقیل بن ابى طالب از بیم آن که مبادا قریش بر خانه هاى بنى هاشم دست بگذارد و آنها را مصادره کند، خانه هاى مهاجران بنى هاشم را به فروش رسانده بود.[۱۴] چرا که قریش در آن هنگام براى انتقام جویى و ترساندن مسلمان هایى که به مدینه مهاجرت کرده بودند، دست به مصادره خانه هایشان زده بود؛ ولى چون عباس بن عبدالمطلب- به فرض مسلمان بودنش در هنگام هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله- هجرت نکرده بود، خانه اش از مصادره مصون مانده بود.
واقدى گوید: به پیامبر گفته شد: آیا در خانه خویش در شعب فرود نمى آیید؟ فرمود:
«مگر عقیل براى ما خانه اى گذاشته است؟»[۱۵] عقیل خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و خانه برادران و خواهرانش را در مکه فروخته بود.
سید على خان شیرازى درباره سبب این مصادره مى گوید: عقیل خانه هاى مسلمانان بنى هاشم در مکه را فروخته بود. در حالى که قریش خانه هاى مسلمانان را به کسانى که اسلام نیاورده بودند مى داد، وى خانه هاى خویشاوندانش، حتى خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله را به فروش رساند. در نتیجه هنگام ورود رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز فتح مکّه به این شهر، به ایشان گفته شد: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله، آیا در خانه خویش فرود نمى آیید؟ حضرت فرمود:
مگر عقیل خانه اى براى ما گذاشته است.[۱۶]
اما شیخ طوسى دلیل این مصادره را نه اسلام تنها، بلکه، هجرت دانسته است؛ آن جا که مى گوید: چون در روز فتح مکّه به پیامبر (ص) گفته شد: آیا در خانه خویش فرود نمى آیید؟ فرمود: «مگر عقیل خانه اى براى ما گذاشته است؟»؛ زیرا عقیل پس از رفتن بنى هاشم به مدینه، خانه هاشان را فروخته بود.[۱۷]
اعتقاد ما در پاسخ سؤال مطرح شده در باره سبب انتخاب خانه عباس بن عبدالمطلب این است که بدون شک امام در انتخاب این خانه؛ از نظر مالى اجبارى نداشته است. زیرا ایشان متمکن و مالدار بود، و این امکان را داشت و بلکه برایش آسان بود که براى خود و دیگر افراد کاروان حسینى یک یا چند خانه را در مکه مهیا سازد. به باور ما همه انگیزه هاى معقول این انتخاب، چه آنهایى را که در مقام پرسش مطرح کرده ایم و یا آنهایى را که یادآور نشده ایم قابل جمع هستند. بنابر این امکان دارد که میان سبب هاى سیاسى، اجتماعى و تبلیغى و دیگر سبب ها را جمع کرد؛ تا همه آنها در یک راستا قرار بگیرند و علت تامّه این انتخاب را تشکیل دهند.
منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله «تلاش های امام حسین علیه السلام در مکه»
تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی
[۱] و چون به سوى [شهر] مدین رو نهاد [با خود] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایتکند» (قصص، آیه ۲۲).
[۲] الفتوح، ج ۶، ص ۲۵؛ روضه الواعظین، ص ۱۷۲٫
[۳] مقتل الحسین، مقرم، ص ۱۴۱٫
[۴] اعلام الورى، ص ۲۲۳؛ البدایه والنهایه، ص ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۲۹۷٫
[۵] البدایه والنهایه، ج ۸، ص ۱۵۳٫
[۶] الارشاد، ص ۲۲۳٫
[۷] فصول المهمه، ص ۱۸۳٫
[۸] ر. ک. الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ اعلام الورى، ص ۲۲۳٫
[۹] حیاه الامام الحسین علیه السلام، ج ۲، ص ۸۰۳٫
[۱۰] تاریخ الاسلام، حوادث سال ۶۱، ص ۸٫
[۱۱] تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۸۹٫
[۱۲] تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۱۸۲٫
[۱۳] الاخبار الطوال، ص ۲۲۹؛ حیاه الامام الحسین علیه السلام، ج ۲، ص ۳۰۸٫
[۱۴] شاید عقیل این کار را به رضایت یا احراز رضایت و نیابت از سوى بنى هاشم انجام داده بود. زیرا شأنعقیل برتر و منزهتر از آن است که از غصبى با غصب دیگر جلوگیرى کند.
[۱۵] مغازى، ج ۲، ص ۸۲۹٫
[۱۶] الدرجات الرفیعه، ص ۱۵۴؛ و ر. ک. الذریعه، ج ۸، ص ۶۰٫
[۱۷] التبیان، ج ۹، ص ۳۶۹؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۱۴۷٫
پاسخ دهید