چون راهشان به معرکه ی کربلا فتاد

گردون به فکر وقعه ی روز جزا فتاد

 

اجزای چرخ منتظم از یکدگر گسیخت

اعضای خاک متصل از هم جدا فتاد

 

تابان به نیزه رفت سر سروران ز پیش

جمازه های پردگیان از قفا فتاد

 

از تندباد حادثه دیدند هر طرف

سروی به سر درآمد و نخلی ز پا فتاد

 

مانده به هرطرف نگران چشم حسرتی

در جستجوی کشته خود تا کجا فتاد

 

ناگه نگاه پردگی حجله ی بتول

بر پاره تن علی مرتضی فتاد

 

بیخود ، کشید ناله «هذا اخی» چنان

کز ناله اش بر گنبد گردون، صدا فتاد

 

شاعر: صباحی بیدگلی